شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

تاريخ از ديدگاه قرآن

0 نظرات 00.0 / 5


کلمه " تاريخ " بر وزن " تعريف " مصدر و به معناى شناختن حوادث و علت و زمان پديد آمدن آن است، و اصطلاحا به معناى باستان شناسى و طبقات الارض نيز استعمال مى شود، و گفتار ما در معناى لغوى آن يعنى تاريخ نقلى است و تاريخ نقلى عبارت است از ضبطحوادث کلى و جزئى، و نيز نقل آن و گفتگو پيرامون آن.
بايد دانست که بشر از قديم ترين عهد زندگى و زمان وجودش در زمين به ضبط حوادث اهميت مى داده، و تا آنجا که ما مى دانيم در هر عصرى از اعصار عده اى ديگر هم يا به ذهن مى سپرده اند، و يا يادداشت نموده و يا کتاب تاليف مى کرده اند، و عده اى ديگر هم آنچه را که آنان ضبط کرده بودند دست به دست مى گرداندند، و پيوسته انسان در جهات مختلف زندگى خود از تاريخ استفاده مى کرده، يا در طرز تشکيل اجتماع از تاريخ الگو برمى گزيده، و يا از سرگذشت گذشتگان عبرت مى گرفته، و يا داستان سرائى مى کرده، و يا با نقل آن شوخى و تفريح مى کرده، و يا در مسائل سياسى، اقتصادى، صنعتى و يا غير آن مورداستفاده قرار مى داده اند.
ليکن فن تاريخ با اين همه شرافت و منافع که دارد، همواره ملعبه دو عامل فساد بوده، واز اين به بعد هم خواهد بود، و اين دو عامل تاريخ را از صحت طبع، و صدق بيان به سوى باطل و دروغ منحرف کرده است.

دو عامل مهم همواره در فن تاريخ دخالت کرده و موجب فساد و بى اعتبارى آن گشته اند

عامل اول: حکومت هاى خودکامه اى بوده که به حکم خودکامگى و داشتن قوه وقدرت، هر چيزى که به نفعش تمام مى شد، اشاعه مى داده است، (هر چند دروغ محض مى بود) و هر چه را که به ضررش تمام مى شده، با اعمال قدرت، جلوى اشاعه آن را مى گرفته است، (هر چند که صدق محض مى بود) و يا آن را به صورتى اشاعه مى داد که باز به نفعش تمام شود، و اين چيزى نيست که کسى در آن ترديد داشته باشد (اصلا اقتضاى خودکامگى همين است و همواره به چشم خود مى بينيم) که اينگونه حکومت ها باطل و دروغ را به لباس حق و صدق در مى آورند، و به خورد مردم مى دهند علتش هم اين است که انسان چه فرد فردش و چه مجتمعش، بر اين فطرت مفطور شده و به هر جور که ممکن باشد منافع را به سوى خود جلب نموده، و ضررها را از خود دفع مى کند، و کسى که کمترين شعورى داشته باشد و بتواند اوضاع حاضر عصر خود را درک نموده و در تاريخ امت هاى گذشته و حتى امت هاى خيلى دور نظربيفکند، اين حقيقت را مى بيند.
عامل دوم: متهم بودن بينندگان و شنوندگان حوادث و مطالب تاريخى، و نيز آن کسانى است که از ايشان نقل مى کنند، و يا در کتاب خود مى آورند، و چون ما مى دانيم که اين دو طايفه، خالى از احساسات باطنى و يا تعصب هاى قومى نيستند، و در آنچه که تحمل مى کنند و يا در باره آن داورى مى نمايند حب و بغض و يا تعصب هاى درونى را دخالت مى دهند، براى اينکه حاملين اخبار در گذشته، با در نظر گرفتن اينکه حکومت در اعصار ايشان حکومت دين بوده، و قهرا خود آنان متدين به يکى از اديان و مذاهب بوده اند، و احساسات مذهبى و تعصبات قومى در ايشان شديد بوده، قهرا اخبار تاريخى آنان از آن جهت که يک حدى از آن به احکام دين بر مى خورده، مشوب با آن احساسات و تعصبات بوده است.
همچنانکه امروزه به چشم خود مى بينيم احساسات و تعصب هاى شديدى که مردم مادى نسبت به آزادى در شهوات و هواهاى نفسانى و عليه دين و عقل دارند باعث شده که خبرنگاران امروزآن تعصب ها را در اخبارى که مى دهند و يا مى نويسند دخالت دهند، همانطور که گذشتگان در آنچه ضبط کرده و نقل نموده اند، دخالت داده اند.
و از اينجا است که مى بينى هيچ نويسنده اى که متدين به دينى و مذهبى است درکتاب خود و گردآورى هايش خبرى که مخالف و بر ضرر مذهبش باشد نياورده، پس اهل هرمذهب هر چه در باره مذهبش نوشته موافق با اصول مذهب خود بوده همچنانکه امروز هم هيچ گفتارى تاريخى در نوشته هاى ماديين نمى بينى، مگر اينکه از جهتى و به وجهى مذهب ماديت او را تاييد مى کند.
عوامل ديگرى که در گذشته و در عصر حاضر موجب بد گمانى به تاريخ نقلى شده انداز آن دو عامل گذشته، عواملى ديگر هست که باعث فساد و بى اعتبارى تاريخ شده، ازآن جمله يکى نبودن وسائل گرفتن خبر، و ديدن واقعه، و ضبط و نقل آن براى ديگران، و تاليف کتابى در باره آن، و حفظ و نگهدارى آن کتاب از پوسيدن و دگرگونى و گم شدن، بوده است، و اين عوامل هر چند امروز در بين نيست (و در اين عصر به آسانى مى توان اخبار آن طرف دنيا رادر اين طرف گرفت، و حتى با چشم ديد، و آن را به سهولت ضبط نمود، و به وسيله رسانه هاى گروهى انتشار داد، و در اسرع وقت چاپ نموده و در کتابخانه هاى مدرن از پوسيدن ودگرگونگى و گم شدن حفظش کرد) چون شهرها به هم نزديک شده و وسائل ارتباط بسيار ونقل و انتقال و تحول آسان گشته، ليکن بلاى تاريخ، از جهتى ديگر عمومى شده، و آن مساله سياست است، که در تمامى شؤون زندگى انسان مداخله مى کند، و چرخ دنياى امروز بر محورسياست (که خود فنى از فنون شده است) دور مى زند، و با تحول آن، همه اخبار دنيا ناگهان ازحالى به حالى مى شود و اين خود عاملى بزرگ و دردى بى درمان است که آدمى را نسبت به تاريخ بدگمان مى سازد، حتى تاريخ را به سقوط تهديد مى کند.
وجود نواقص و يا به عبارتى ديگر، نواقصى که براى تاريخ نقلى شمرديم علت عمده بى اعتنائى علماى امروز نسبت به تاريخ است، و باعث شده که دانشمندان بطور کلى از تاريخ نقلى دورى نموده به تاريخ زمينى (يعنى باستان شناسي) روى آوردند و اين علم هر چند ازپاره اى اشکالات که در کار تاريخ نقلى بود سالم و به دور است مثلا دستخوش مداخلات حکومت ها نشده، و ليکن از بقيه اشکالات خالى نيست، براى اينکه اين دانشمندان نيز داراى احساسات و تعصب هائى هستند، اينها نيز تحت تاثير سياست ها قرار مى گيرند، پس آنچه که ازاسرار باستان شناسى خود افشا مى کنند نمى تواند مورد اعتماد قرار گيرد، ممکن است در آنچه افشا مى کنند و در آنچه کتمان مى نمايند و تغيير و تبديل مى دهند، اعمال سياست کنند، يعنى چيزى را افشا کنند که واقعيت نداشته باشد، و چيزهائى را که واقعيت دارد کتمان نمايند، و يا در آن تغيير و تبديلى بدهند.
اين بود حال تاريخ و عوامل متعددى که از جهات مختلف، آن را تباه کرده و تا ابد هم قابل اصلاح نيست.
بنابر اين چنين تاريخى که حال و وصفش را ديدى، نمى تواند با قرآن کريم درداستان هائى که نقل مى کند مقابله کند، براى اينکه قرآن کريم وحى الهى و منزه از خطا ومبراى از دروغ است، پس تاريخ نمى تواند با آن معارضه کند، چون تاريخ هيچ پشتوانه اى براى ايمنى از دروغ و خطا ندارد، بلکه همانطور که ديديد دستخوش عوامل کذب و خطا است.

امتياز و اعتبار داستان هائى که در قرآن آمده نسبت به عهدين و کتب تاريخ

پس اگر مى بينيم اغلب داستانهاى قرآنى (نظير داستان مورد بحث يعنى قصه طالوت) ، مخالف با نقلى است که در کتب عهدين (تورات و انجيل) است، نبايد در صحت آنچه که در قرآن آمده شک کنيم، براى اينکه کتب عهدين، چيزى زائد بر تواريخ معمولى نيست و مانند ساير تواريخ، از دستبرد عوامل بالا، دور نمانده بلکه آن نيز ملعبه آن عوامل قرارگرفته است، علاوه بر اينکه سراينده داستان صموئيل و شارل به نقل کتب عهدين، معلوم نيست که کيست و به هر حال ما اعتنائى به مخالفت تاريخ و مخصوصا عهدين، با آنچه که در قرآن آمده نداريم، پس تنها قرآن کريم کلام حق و از ناحيه خداوند تبارک و تعالى است.
از اين نيز که بگذريم، قرآن اصلا کتاب تاريخ نيست و منظورش از نقل داستان هاى خود قصه سرائى مانند کتب تاريخ و بيان تاريخ و سرگذشت نيست، بلکه کلامى است الهى که در قالب وحى ريخته شده، و منظور آن هدايت خلق به سوى رضوان خدا و راههاى سلامت است، و به همين جهت است که مى بينيم هيچ قصه اى را با تمام جزئيات آن نقل نکرده، و ازهر داستان، آن نکات متفرقه که مايه عبرت و تامل و دقت است و يا آموزنده حکمت و موعظه اى است و يا سودى ديگر از اين قبيل دارد، نقل مى کند همچنانکه در داستان مورد بحث، يعنى قصه طالوت و جالوت، اين معنا کاملا به چشم مى خورد، در آغاز مى فرمايد: " ا لم تر الى الملا من بنى اسرائيل " آنگاه بقيه جزئيات را رها کرده و مى فرمايد: " و قال لهم نبيهم ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا... " باز بقيه مطالب را مسکوت گذاشته مى فرمايد: " و قال لهم نبيهم ان آية ملکه... " ، آنگاه مى فرمايد: " فلما فصل طالوت... " ، بعدا جزئيات مربوط به داوود را رهانموده و مى فرمايد: " و لما برزوا لجالوت... " .
و کاملا پيدا است که اگر مى خواست اين جمله ها را به يکديگر متصل کند، داستانى طولانى مى شد، و ما در گذشته هم آنجا که داستان گاو بنى اسرائيل را در سوره بقره تفسيرکرديم، خواننده را به اين نکته توجه داديم و اين نکته در تمامى داستان هائى که در قرآن آمده، مشهود است و اختصاصى به يک داستان و دو داستان ندارد، بلکه بطور کلى از هر داستان آن قسمت هاى برجسته اش را که آموزنده حکمتى يا موعظه اى و يا سنتى از سنت هاى الهيه است که در امت هاى گذشته جارى شده نقل مى کند، همچنانکه اين معنا را در داستان حضرت يوسف (ع) تذکر داده و مى فرمايد: " لقد کان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب " (1) و نيزمى فرمايد: " يريد الله ليبين لکم و يهديکم سنن الذين من قبلکم " (2) و نيز فرموده: " قد خلت من قبلکم سنن فسيروا فى الارض فانظروا کيف کان عاقبة المکذبين، هذا بيان للناس و هدى و موعظة للمتقين " . (3) و آياتى ديگر از اين قبيل.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
(1) به راستى در داستان ايشان عبرتى است براى خردمندان. " سوره يوسف، آيه 111 "
(2) خدا مى خواهد شما را به سنت هائى که در امت هاى قبل از شما جريان داشته، هدايت کند. " سوره نساء، آيه 26 "
(3) قبل از شما سنت هائى جريان يافته، پس در زمين بگرديد و ببينيد عاقبت تکذيب کنندگان چگونه بوده، اين قرآن بيانى است براى مردم و هدايت و موعظه اى براى مردم با تقوا. " سوره آل عمران، آيه 138 "

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)