در سایه هادی امت

 

مقدمه

امام هادى علیه السلام فرزند امام جوادعلیه السلام در 15 ذیحجه سال 212 ه.ق در «صریا» (1) -روستاى نزدیک مدینه- به دنیا آمد. (2) و درسوم رجب سال 254 در سن 41 سالگى درشهر «سامرا» (3) بر اثر زهرى که با دسیسه «معتز» (سیزدهمین خلیفه عباسی) توسط «معتمد عباسى » برادر زاده «معتز» به آن حضرت خورانده شد، به شهادت رسید، و درمنزل خودش در «سامرا» واقع در شمال عراق،مدفون گردید. (4) و تا امروز زیارتگاه دوستداران اهل بیت پیامبرصلى الله علیه وآله مى باشد.
نام مادر آن حضرت، سمانه، (5) کنیه اش،اباالحسن، مشهورترین القاب وى هادى و نقى است. (6)
امام هادى علیه السلام بعد از شهادت پدربزرگوارش امام جوادعلیه السلام در سال 220 ه .ق در سن شت سالگى به امامت رسید. در این مدت سى و سه سال امامتش با شش تن ازطاغوت هاى عباسى رو به رو بود:
1 - معتصم عباسى، در بقیه حکومت او،حدود هفت سال.
2 - واثق پسر معتصم، پنج سال و هفت ماه.
3 - متوکل برادر واثق، چهارده سال.
4 - منتصر پسر متوکل، شش ماه.
5 - مستعین پسرعموى منتصر، شش سال و نه ماه.
6 - معتز پسردیگر متوکل، حدوددوسال. (7)

 

 

 

موضعگیرى هاى امام هادى علیه السلام

امام هادى علیه السلام مثل اجداد طاهرینش، درمقابل زورگویان و خلفاى بنى عباس، هرگز تسلیم نشد و هیچ گاه آن ها را تایید نکرد، بلکه با کنایه وگاهى آشکار، آن ها را طاغوت و ظالم معرفى نمود.وى نسبت به دوستان و شیعیان نیز - که تعدادشان در آن زمان کم نبود.- حضورا یا به وسیله وکلاى خود با آن ها در ارتباط بود. و با ظرافتى خاص،مشکلات شرعى و اقتصادى آن ها را حل مى کرد.
احمدبن محمدبن عیسى نامه امام هادى علیه السلام به موالى بغداد، مدائن و عراق را - که توسط «ابن راشد» براى آن ها فرستاده شد.- چنین نقل مى کند:«... من (ابوعلى بن راشد) را به منصب (على بن الحسین بن عبدربه) و وکلاى قبلى خود برگزیدم. اونزد من به منزله على بن الحسین بن عبدربه است. وهمان اختیاراتى را که نمایندگان سابق من داشتند، او نیز دارد، تا حق مرا دریافت کند... شما نیز براى پرداخت وجوهات نزد او روید و روابط خودرا با وى تیره نسازید... اطاعت از او، اطاعت ازمن وعصیان از دستورات او، عصیان از من است...» (8)

 

 

 

رفتار حکام بنى عباس

زمامداران حکومت عباسى، با آن که دچارضعف و مشکلات داخلى فراوانى بودند، وخوشگذرانى و عیاشى، آنان را از انجام کارهاى مهم باز مى داشت، لیکن هیچگاه ازعلویان و حرکت هاى آنان، حتى در دورترین نقاط کشور پهناور اسلامى غافل نبودند.
در این میان متوکل عباسى نسبت به آنان از همه سرسخت تر و کینه توزتر بود.
ابوالفرج اصفهانى مى نویسد: «متوکل نسبت به فرزندان ابوطالب خیلى بدرفتارى مى کرد و با خشونت و تندى با آنان برخوردمى نمود. و کینه سختى از آن ها بردل داشت وپیوسته نسبت به آنان بدگمان بود و آن ها رامتهم مى کرد... کار بدرفتارى متوکل نسبت به علویان در حدى بود که هیچ یک از خلفاى بنى عباس با آنان چنین رفتارى نکرده بودند.» (9)
ابراهیم بن مدبر مى گوید: «محمد بن صالح علوى از من خواست تا دختر عیسى بن موسى یا خواهرش را... براى او خواستگارى کنم، چون نزد پدر دختر رفتم و موضوع را با اودر میان گذاشتم، نپذیرفت و در پاسخ من گفت: به خدا قسم، موافقت نکردن من با این ازدواج، نه به خاطر آن است که کسى راشریفتر و مشهورتر از محمد بن صالح، سراغ دارم; بلکه بدان خاطر است که از متوکل وفرزندان او، بر جان و مالم بیم دارم...» (10)

 

 

 

تقیه یا مبارزه مخفى

یکى از شیوه هاى مبارزاتى ائمه معصومین علیهم السلام و تربیت شدگان مکتب اهل بیت علیهم السلام با دشمنان اسلام، در عصرخفقان، شیوه «تقیه » یا مبارزه مخفى است.
«تقیه» از جمله عناوین و برنامه هایى است که گاهى مورد سوء استفاده و بد فهمى قرارمى گیرد. علت آن هم، جدا ساختن «تقیه »ازمعناى واقعى وهدف اصلى آن است.
«تقیه» در حقیقت یک دستورالعمل سیاسى است که نوعى پنهانکارى به شمارمى آید و اهداف زیر را دنبال مى کند:
الف: حفظ نیروهاى مؤمن از متلاشى شدن به دست ناصالحان.
ب: هدر نرفتن توان عناصر مؤمن درراههاى کم ثمر و ذخیره سازى آن ها براى شرایط حساس و سرنوشت ساز.
ج: حفظ اسرار و خط مشى ها و برنامه ها ازقرارگرفتن در اختیار دشمن.
د: جاى دادن عناصر مؤمن در تشکیلات دشمن به منظور بهره گیرى از قدرت وامکانات دشمن علیه خودش.
این ها نکاتى است که از لابه لاى روایات تقیه به دست مى آید. و با توجه به این نکات،اهمیت و نقش آن در حفظ نظام تفکر شیعى و جامعه شیعیان دانسته مى شود. (11)
امام باقرعلیه السلام مى فرماید: «تقیه از برنامه هاى دین من و پدران من است و کسى که به وظیفه تقیه عمل نکند، ایمان ندارد.» (12)
امام صادق علیه السلام مى فرماید: «پدرم هماره این نکته را یادآور مى شد که هیچ چیز به اندازه «تقیه » چشم مرا روشن نمى سازد. زیرا«تقیه» سپر مؤمن است.» (13)
این که امام صادق علیه السلام «تقیه» را سپرمؤمن مى داند، یعنى مؤمنى که درحال مبارزه است، براى قاومت بیشتر در مقابل دشمن،احتیاج به سپر دارد. نه این که «تقیه» بهانه اى باشد براى گوشه گیرى و ترک مبارزه بلکه «تقیه» یعنى فعالیت برعلیه دشمن به طورمخفیانه و دور از چشم دشمن.
امام هادى علیه السلام به شخصى به نام «داود»مى فرماید: «اگر بگویى تارک تقیه مثل تارک نماز است، راست گفته ای.»
و در روایت دیگر مى فرماید: ... امام صادق علیه السلام فرمود: «از مانیست کسى که تقیه را لازم نداندو ما را از مردم پست حفظ نکند.» (14)
در زمان اختناق بنى عباس با این که ائمه معصومین علیهم السلام در تنگنا و فشار شدیدى بودند،هیچگاه دست از مبارزه با دشمنان برنداشتندالبته گونه اى که حرکت و مبارزه آن ها، تا حد امکان دور از چشم حکام جور و جاسوسان آن ها بود.

 

 

در مدینه

امام هادى علیه السلام در مدینه از چنان موقعیت و محبوبیتى برخوردار بود که فرماندار آن شهر قدرت موضعگیرى علیه آن حضرت وتحمیل امرى بر او را نداشت. ولى آن حضرت بسیار سعى مى کرد تا فعالیت هایش دور ازچشم عاملان حکومت باشد و تمام برنامه هایش را به صورت سرى انجام دهد.
محمدبن شرف مى گوید: همراه امام هادى علیه السلام در مدینه راه مى رفتم. امام علیه السلام فرمود: «آیا تو پسر «شرف » هستی؟» عرض کردم: «آری.» آنگاه خواستم از حضرت پرسشى کنم. امام علیه السلام از من پیشى گرفت وفرمود: «ما در حال عبور از شاهراه هستیم واین محل براى طرح سؤال مناسب نیست.» (15)
درعین حال رفت و آمدهاى فراوان مردم ازنقاط دور و نزدیک به خانه امام علیه السلام، نفوذ ومحبوبیت آن حضرت در میان قشرهاى مختلف مردم از دید عمال حکومت عباسى پنهان نبود. و همین امر سبب شد تا آنان ازناحیه امام علیه السلام احساس خطر کرده، وجود او رادر «مدینه » به زیان حکومت بدانند.
بریحه عباسى که حاکم و متصدى نماز «مکه » و«مدینه » بود، طى نامه اى به «متوکل » نوشت:
«اگر تو را به حرمین (مکه و مدینه) نیازى هست، «على بن محمد» را از این دو شهربیرون کن; زیرا او مردم را به سوى خودخوانده است و گروه زیادى دعوتش راپذیرفته اند.» (16)
بدین سبب متوکل برآن شد که امام هادى علیه السلام را از مدینه به مرکز خلافت بیاورد ومحدودیتها و مراقبت هاى بیشترى را در موردوى اعمال کند.

 

 

تبعید به سامرا

یحیى بن هرثمه با در دست داشتن نامه متوکل و ماموریت بررسى و ارزیابى اوضاع سیاسى «مدینه » و بازرسى منزل امام علیه السلام واحضار او به «سامرا»، وارد مدینه شد.
وقتى مردم مدینه از ورود هرثمه وماموریت او آگاه شدند، فریاد اعتراض برآورده،شیون و ناله سردادند، به گونه اى که خودهرثمه مى گوید: «من تا آن روز آن چنان ضجه و ناله اى نشنیده بودم.» (17)
امام هادى علیه السلام على رغم برخوردارى ازپایگاه مردمى در «مدینه »، مخالفت علنى وموضعگیرى آشکار علیه دستگاه خلافت رامصلحت ندید. بلکه همان سیاست مبارزه مخفى (تقیه) که روش پدر و جد بزرگوارشان بود، را دنبال نمود.
امام هادى علیه السلام سه روز پس از دریافت نامه متوکل، همراه فرزند خردسالش امام حسن علیه السلام ودیگر اعضاء خانواده با اتفاق یحیى بن هرثمه مدینه را به مقصد سامرا ترک کردند. در بین راه حوادثى رخ داد و کرامات و معجزاتى از آن حضرت دیده شدکه در تاریخ ثبت است. (18)
نکته مهم و در خورتوجه، خط مشى عملى امام علیه السلام در برابر مامور ویژه متوکل در طول سفر است. بدون شک یکى از ماموریت هاى مهم یحیى بن هرثمه گزارش چگونگى برخورد امام علیه السلام با نامه و خواسته متوکل وهمچنین رفتار و حرکات آن حضرت با ماموران حکومتى و افراد مختلف دیگر در طول سفر بود.
ولى امام علیه السلام با سیاست مبارزه مخفى خود(تقیه) آن چنان حساب شده و با دقت مسائل را دنبال کرد که نه تنها بهانه اى به دست دشمن نداد، بلکه به گونه اى رفتار کرد که پیک ویژه متوکل اعتراف نمود: «سوگند به خدا، جز خوبى چیزى از او سراغ ندارم.» (19)

 

 

در سامرا

متوکل عباسى در ادامه سیاست کینه توزانه اش نسبت به خاندان پیامبرصلى الله علیه وآله وتحقیر آنان، هنگام ورود امام هادى علیه السلام به «سامرا»، خود را به آن حضرت نشان نداد ودستور داد امام علیه السلام را در کاروانسراى ویژه گدایان و مستمندان که به «خان الصعالیک »معروف بود، فرود آورند. (20)
پس از گذشت یک روز از توقف امام علیه السلام در«خان الصعالیک » آن حضرت را به دستورمتوکل به خانه اى که از قبل براى او در نظرگرفته شده بود، منتقل کردند.
از آن جا که هدف متوکل ازاحضار امام علیه السلام به «سامرا»، تحت نظر گرفتن و دورنگهداشتن آن حضرت از فعالیت هاى اجتماعى و فرهنگى بود،طبعا منزلى که براى آن بزرگوار در نظر گرفته بودند،متناسب با هدف یاد شده بود.
از بیان شیخ صدوق برمى آید که منزل یادشده در اردوگاه و محله ویژه نظامیان عباسى بود و به همین جهت به آن حضرت نیز مانندفرزندش امام حسن علیه السلام، «عسکرى »مى گفتند. خانه یاد شده براى امام علیه السلام درحقیقت حکم زندان را داشت. چون که ازسوى متوکل جاسوسانى تحت عنوان دربان وخدمتکار براى آن حضرت گمارده بود که تمامى حرکت ها و ارتباطهاى امام علیه السلام راکنترل و گزارش مى کردند و مانع رفت و آمدشیعیان به خانه آن حضرت مى شدند. (21)
شیخ مفید مى نویسد: «پس از انتقال امام هادى علیه السلام به «سامرا»، متوکل در ظاهر نسبت به آن حضرت احترام واکرام مى کرد ولى درعمل در صدد توطئه و نیرنگ بر ضد آن حضرت بود.» (22)
اما توطئه هاى متوکل نسبت به امام هادى علیه السلام یکى پس از دیگرى با شکست مواجه مى شد و هر روز که برزندگى حضرت هادى علیه السلام مى گذشت ابعاد وجودى و چهره الهى و ملکوتى آن گرامى، در میان مردم وحتى درباریان تجلى بیشترى پیدا مى کرد وهمین امر، خشم و کینه متوکل را نسبت به آن حضرت افزون تر مى کرد; به گونه اى که وجودامام علیه السلام براى وى غیر قابل تحمل شد وتصمیم گرفت آن حضرت را به قتل برساند.
ابن اورمه مى گوید: در روزگار متوکل به «سامرا» رفته و بر «سعید حاجب » وارد شدم; واین در وقتى بود که متوکل «ابوالحسن علیه السلام » رابه او سپرده بود تا او را بکشد. سعید رو به من کرد و (از روى تمسخر و استهزا) گفت:
- آیا دوست دارى خداى خود را ببینی؟
- سبحان الله! خدا که با چشم دیده نمى شود!
- منظورم کسى است که شما او را امام مى دانید.
- بى میل نیستم.
- ماموریت یافته ام او را بکشم و فردا این کاررا خواهم کرد; هم اکنون پستچى آن جاست;وقتى بیرون آمد، نزد او برو.
وقتى پستچى بیرون آمد وارد اتاقى شدم که آن حضرت زندانى بود; دیدم قبرى درپیش روى امام علیه السلام کنده شده است. سلام کردم و سخت گریستم. امام علیه السلام از علت گریه ام پرسید، عرض کردم:
- براى آنچه مى بینم. فرمود:
- براى این موضوع گریه مکن; زیرا آنان به مقصودشان نمى رسند. سپس فرمود: «دو روزبیشتر طول نمى کشد که خداوند خون او ویارانش را که دیدى خواهد ریخت.»
سوگند به خدا، دو روز بعد، متوکل کشته شد. (23)

 

 

ارتباط با شیعیان

امام على النقى علیه السلام در برقرارى ارتباط باشیعیان - که در شهرها و مناطق گوناگون و دورو نزدیک سکونت داشتند.- ناگزیر همین روش را رعایت مى کرد و وجوه وهدایا ونذرهاى ارسالى از طرف آن ها را با نهایت پنهانکارى دریافت مى کرد.
«محمدبن داود قمى » و «محمد طلحى » نقل مى کنند: اموالى از قم و اطراف آن که شامل «خمس » و نذور وهدایا و جواهرات بود، براى امام ابوالحسن هادى علیه السلام حمل مى کردیم. درراه پیک امام رسید و به ما خبر داد که بازگردیم; زیرا موقعیت براى تحویل این اموال مناسب نیست. ما بازگشتیم و آن چه نزدمان بود، همچنان نگه داشتیم تا آن که پس ازمدتى امام دستور داد اموال را بر شترانى که فرستاده بود، بارکنیم و آن ها را بدون ساربان به سوى او روانه کنیم. ما اموال را به همین کیفیت حمل کردیم و فرستادیم. بعد از مدتى که به حضور امام رسیدیم، فرمود: «به اموالى که فرستاده اید، بنگرید!» دیدیم درخانه امام،اموال به همان حال محفوظ است. (24)
گرچه روشن نیست که این جریان در زمان اقامت امام علیه السلام در مدینه اتفاق افتاده یا درسامرا; اما در هرحال نمونه بارزى ازارتباطهاى محرمانه و دور از دید جاسوسان دربار خلافت عباسى به شمار مى رود. (25)

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1 - در المناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 382، آمده است که «صریا» قریه اى است که امام موسى بن جعفر(ع) در فاصله 3 میلى مدینه احداث نمود.
2 - الارشاد، شیخ مفید، با ترجمه رسولى محلاتى،ج 2، ص 285.
3 - جلاءالعیون، علامه مجلسى، ص 568.
4 - المناقب، ج 4، ص 401.
5 - کشف الغمة فى معرفة الائمة، على بن عیسى اربلى، ج 3، ص 166.
6 - المناقب، ج 4، ص 401.
7 - اعلام الورى باعلام الهدى، ابى على الفضل بن الحسن طبرسى، طبع سوم، ص 355.
8 - اختیارمعرفة الرجال (رجال کشی)، ص 513 و514.
9 - مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانى، ص 395.
10 - همان، ص 399.
11 - ر.ک: امام باقر(ع)، جلوه امامت در افق دانش،احمدترابى، ص 128.
12 - بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 75، ص 431.
13 - همان، ص 432.
14 - وسائل الشیعه، ج 11، ص 466، حدیث 26 و27.
15 - کشف الغمة فى معرفة الائمه، ج 3، ص 178.
16 - بحارالانوار، ج 50، ص 209.
17 - مروج الذهب، مسعودى، ج 4، ص 170، طبع بیروت، دارالفکر.
18 - ر.ک: تحلیلى ازتاریخ دوران دهمین خورشیدامامت، امام هادی(ع)، مرکز تحقیقات اسلامى سپاه،ص 80 - 85.
19 - مروج الذهب، ج 4، ص 170.
20 - اعلام الورى باعلام الهدى، ص 365 و 366.
21 - ر.ک: تحلیلى ازتاریخ دوران دهمین خورشیدامامت، امام هادی(ع)، ص 87 و 88.
22 - الارشاد، ج 2، ص 299.
23 - بحارالانوار، ج 50، ص 195 و 196.
24 - همان، ص 185.
25 - ر.ک: سیره پیشوایان، مهدى پیشوایى، ص 572 و 573.