از حضرت جوادالائمه (علیه السلام) بیاموزیم «2»
نیکى به والدین
امام جواد (علیه السلام) همواره به شیعیان خود سفارش مى کرد که حقوق والدین خود را رعایت و در معاشرت با آنان با کمال ادب و احترام رفتار کنند. آن حضرت حتى به یارانش تأکید مى کرد که اگر پدر و مادر آنان، باورهاى ناصحیح و اعتقادات فاسدى هم داشته باشند، باز هم از تکریم آنان دریغ نکنند.
بکر بن صالح مى گوید که داماد من به امام محمّد تقى (علیه السلام) نامه اى نوشته و در آن آورده بود: «پدرم، یک فرد ناصبى و منحرف است. او به شدت از اعتقادات خود دفاع و بر آنها پافشارى مى کند. مى خواهم نظر حضرت عالى را در باره وى بدانم. آیا با او مقابله و یا مدارا کنم؟!»
امام نهم در پاسخ وى چنین نگاشت: «قَدْ فَهِمْتُ کِتَابَکَ وَ مَا ذَکَرْتَ مِنْ أَمْرِ أَبِیکَ وَ لَسْتُ أَدَعُ الدُّعَاءَ لَکَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ الْمُدَارَاةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْمُکَاشَفَةِ وَ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرٌ فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ ثَبَّتَکَ اللَّهُ عَلَى وَلَایَةِ مَنْ تَوَلَّیْتَ نَحْنُ وَ أَنْتُمْ فِى وَدِیعَةِ اللَّهِ الَّتِى لَا یَضِیعُ وَدَائِعُه؛ منظور تو را از مضامین نامه ات دریافتم و به وضعیت اعتقادى پدرت واقف شدم. ان شاء اللّه تو را از دعاى خیر فراموش نمى کنم. مدارا براى تو بهتر از رو در رویى و مقابله با پدر است. هر سختى، آسایش و راحتى در پى دارد. شکیبایى و بردبارى پیشه کن و صبور باش که عاقبت نیک در انتظار پارسایان است. خداوند تو را در راه محبت و ولایتِ آنان که دوستشان دارى، ثابت قدم بدارد. ما و شما در پناه رحمت الهى هستیم و او پناهندگان خود را ضایع نمى کند.»
بکر بن صالح در ادامه سخن خود مى افزاید که خداوند در مدت کوتاهى، دل پدر را {در نتیجه صبر وى} به او متمایل کرد که دیگر در هیچ موردى با پسرش مخالفت نمى کرد. (1)
جود و احسان
معروف ترین لقب پیشواى نهم شیعیان، «جواد» است. آن رهبر فرزانه را به سبب عطاى فراوانش، به این نام خوانده اند که برگرفته از نامهاى زیباى پروردگار متعال است. در فرازى از دعاى امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم: «أنْتَ اللّهُ لا اِلَهَ اِلاَّ أنْتَ الْجَوَادُ الْمَاجِد» (2) و در فرازى از دعاى روز بیست و ششم ماه مبارک رمضان همنوا با امام زین العابدین (علیه السلام) مى خوانیم: «یَا اللَّهُ یَا جَوَادً لاَ یَبْخَلْ یَا اللَّهُ لَکَ الْاَسْمَاءُ الْحُسْنَی؛ (3) خداوندا! اى بخشنده اى که در او بخل راه ندارد، خداوندا! تو داراى نامهاى زیبا هستی.»
نام جواد، یادآور بخشش و احسان پروردگار متعال است که در نام مقدس حضرت امام محمّد تقى (علیه السلام) بدان توجه شده است و کرامت و احسان آن حضرت و پدران بزرگوارشان را در اذهان زنده مى کند.
منشور بخشایش
آن گرامى، نامه پدرش، امام رضا (علیه السلام) را نصب العین خود قرار داد و بخششهایش را چندین برابر کرد. در آن نامه خطاب به امام جواد (علیه السلام) - که حدود 6 سال داشت - چنین آمده بود:
«بَلَغَنِى أَنَّ الْمَوَالِیَ إِذَا رَکِبْتَ أَخْرَجُوکَ مِنَ الْبَابِ الصَّغِیرِ فَإِنَّمَا ذَلِکَ مِنْ بُخْلٍ مِنْهُمْ لِئَلَّا یَنَالَ مِنْکَ أَحَدٌ خَیْراً وَ أَسْأَلُکَ بِحَقِّى عَلَیْکَ لَا یَکُنْ مَدْخَلُکَ وَ مَخْرَجُکَ إِلَّا مِنَ الْبَابِ الْکَبِیرِ فَإِذَا رَکِبْتَ فَلْیَکُنْ مَعَکَ ذَهَبٌ وَ فِضَّةٌ ثُمَّ لَا یَسْأَلُکَ أَحَدٌ شَیْئاً إِلَّا أَعْطَیْتَهُ وَ مَنْ سَأَلَکَ مِنْ عُمُومَتِکَ أَنْ تَبَرَّهُ فَلَا تُعْطِهِ أَقَلَّ مِنْ خَمْسِینَ دِینَاراً وَ الْکَثِیرُ إِلَیْکَ وَ مَنْ سَأَلَکَ مِنْ عَمَّاتِکَ فَلَا تُعْطِهَا أَقَلَّ مِنْ خَمْسَةٍ وَ عِشْرِینَ دِینَاراً وَ الْکَثِیرُ إِلَیْکَ إِنِّى إِنَّمَا أُرِیدُ بِذَلِکَ أَنْ یَرْفَعَکَ اللَّهُ فَأَنْفِقْ وَ لَا تَخْشَ مِنْ ذِى الْعَرْشِ إِقْتَاراً؛ (4) پسرم! به من خبر رسیده است که خدمتکاران، تو را از در مخصوص خارج مى کنند. این به علت بخل و تنگ نظرى آنان است که از وجود تو به مردم خیرى نرسد. تو را قسم مى دهم به حقى که برایت دارم! سعى کن از در عمومى، رفت و آمد کنى و هرگاه بیرون مى آیى، مقدارى پول نقد، طلا و نقره، همراه داشته باش و هر یک از نیازمندان که از تو درخواستى داشته باشد، به او چیزى ببخش!
اگر یکى از عموهایت از تو کمک بخواهد به او کم تر از 50 دینار نده و اگر بیش تر بدهى، خود دانى و اگر عمه هایت از تو یارى بخواهند، کم تر از 25 دینار عطا نکن و اگر بیش تر دادى اختیار با توست. مى خواهم خداوند به وسیله جود و احسان تو، مقامت را والاتر بگرداند، احسان کن و بیم و هراس نداشته باش که پروردگار صاحب عرش، تو را فقیر و تنگدست بگرداند.»
امام هشتم (علیه السلام) در نامه دیگرى به امام محمّد تقى (علیه السلام) چنین توصیه مى کند: «پسرم! خدا تو را نگه دارد و از گزند دشمنانت پناه دهد. عزیزم، پدرت فدایت باد! من در اموال دنیوى ام به تو توضیح داده ام؛ در حالى که زنده و سر پا هستم. آن اموال را در اختیارت گذاشتم تا به صله رحم بپردازى و به خدمتگزاران پدرم موسى بن جعفر و جدّم امام صادق (علیه السلام) احسان و نیکى کنی.» (5)
در اینجا مواردى از جود و احسان حضرتش را به نظاره مى نشینیم:
بخشش و هدیه
على بن مهزیار مى گوید که دیدم حضرت امام جواد (علیه السلام) نماز واجب و غیر واجب خود را در یک قباى خز طارونى به جاى آورد و به من هم قباى خز دیگرى بخشید و فرمود: «این لباس را هنگام نماز پوشیده ام.» سپس به من فرمود: «اى علی! این لباسِ اهدایى را هنگام نماز خواندن بپوش.» (6)
محمّد بن سهل بن الیسع قمى از افرادى است که به افتخار دریافت لباس متبرک از امام نهم (علیه السلام) نائل آمده است. او در این باره مى گوید که من در شهر مکه، مجاور بودم. از آنجا به مدینه آمدم و به حضور حضرت جواد (علیه السلام) رسیدم. در نظر داشتم که از آن امام عالى قدر درخواست کنم که به من لباسى به عنوان تبرک عنایت کند؛ امّا فرصت نشد و از محضرش خداحافظى کردم و بیرون آمدم.
با خود گفتم: «حالا که نتوانستم خواسته ام را به صورت حضورى براى آقا بیان کنم، پس طى نامه اى از محضر آن گرامى، خواسته ام را طلب مى کنم.» نامه اى نوشتم و دلخواهم را در آن اظهار کردم و سپس تصمیم گرفتم که به مسجد بروم و دو رکعت نماز بخوانم. آن گاه صد مرتبه به درگاه الهى استخاره کنم. اگر به دلم افتاد که نامه را به حضورش مى فرستم و اگر نیفتاد، نامه را پاره مى کنم.
نماز را خواندم و بعد از نماز به دلم افتاد که نامه را به حضورش نبرم. در نتیجه آن را پاره کردم و از شهر مدینه منوّره بیرون آمدم.
در همین موقع که به راه افتاده بودم، پیکى از راه رسید. او لباسى را به همراه داشت که در بقچه اى پیچیده بود و از اهل کاروان در باره محمّد بن سهل قمى مى پرسید تا اینکه به من رسید و من را شناخت. به من گفت: «مولاى تو (امام جواد علیه السلام) این لباس را برایت هدیه فرستاده است. لباسهاى اعطایى امام (علیه السلام) دو لباس نرم و نازک بود. احمد بن محمّد گفته است: «محمّد بن سهل قمى از دنیا رفت. من او را غسل دادم و در آن دو لباس اهدایى امام (علیه السلام) او را کفن کردم.» (7)
آرى، پیشواى نهم را به علت جود و احسان، جواد لقب دادند. آن حضرت در عرصه بذل و بخششهاى مادى و معنوى چنان عمل مى کرد که دوست و دشمن، به ستایش حضرت، زبان مى گشودند.
خدمتگزارى و گره گشایى
خدمت به مردم از کاربردى ترین شیوه ها براى جذب دلها است؛ چرا که انسان به طور فطرى، خود را مدیون کسى مى داند که به او نیکى کند و یا گرهى را از مشکلات زندگى اش باز مى کند. امام على (علیه السلام) در این باره فرمود: «أحْسِنْ اِلَى مَنْ شِئْتَ وَکُنْ أمِیرَهُ؛ (8) به هر کس مى خواهى نیکى {و خدمت} کن و امیر او باش.»
اکنون به مواردى از خدمتگزارى امام نهم (علیه السلام) براى اقشار مختلف جامعه اشاره مى کنیم:
1. مردى از اهالى سیستان که در سفرى با امام محمّد تقى (علیه السلام) همراه شده است، خاطره اى شنیدنى از آن سفر را گزارش کرده است. او مى گوید که در سال اوّل خلافت معتصم، من با امام نهم (علیه السلام) همسفر شدم و در همه موارد با هم بودیم.
سر سفره غذا نشسته بودیم که عرض کردم: «فدایت شوم! فرماندار شهر ما یکى از دوستان و شیفتگان شما اهل بیت : است. مأموران او براى من مالیات نوشته اند؛ اما پرداختن آن برایم سنگین است. شما لطف کنید و به او نامه اى بنویسید که با من مدارا کند.» امام فرمود: «من او را نمى شناسم.» گفتم: «فدایت شوم! همانگونه که عرض کردم او از دوستداران شما اهل بیت : است. نامه شما براى من، خیلى کارساز و مشکل گشا خواهد بود.»
امام کاغذى را برداشت و چنین نوشت:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم. حامل این نامه به تو، نکته زیبایى را یادآور شد که تو به آیین پسندیده اى گرایش داری! مطمئناً تو در مقابل اعمال نیک، پاداش نیکى خواهى داشت. به برادرانت احسان کن و بدان، خداوند عزیز و جلیل از ریزترین اعمال و رفتارت سؤال خواهد کرد.»
مرد سیستانى در پایان مى گوید: «قبل از رسیدن من به سیستان، حسین بن عبد اللّه نیشابورى، فرماندار سیستان از نامه امام باخبر شده بود و هنگامى که من به شهرم نزدیک مى شدم، هنوز دو فرسخ مانده بود که به استقبالم آمد.
«نامه را به او دادم. او آن را بوسید و روى دو چشمانش گذاشت و به من گفت: «چه مى خواهی؟» گفتم: «در دفتر محاسبات شما براى من مالیاتى نوشته اند که توان پرداخت آن را ندارم.» دستور داد آن را براى من ببخشند و اضافه کرد: «تا زمانى که من فرماندار شهر شما هستم تو را از خراج و مالیات معاف کردم.» سپس از خانواده ام پرسید و من وضعیت اقتصادى خود و خانواده ام را برایش شرح دادم. او دستور داد که در باره مشکل معیشتى من، کارهایى انجام شود و مقدارى هم به صورت نقدى به من کمک کرد. تا او زنده و در منصب فرماندارى سیستان بود، از من مالیات و خراج نگرفتند و عطایش را تا آخر از من قطع نکرد. (9)
خدمت به مردم از کاربردى ترین شیوه ها براى جذب دلها است؛ چرا که انسان به طور فطرى، خود را مدیون کسى مى داند که به او نیکى کند و یا گرهى را از مشکلات زندگى اش باز مى کند
اساساً خدمت به مردم و رفع نیازهاى آنان در متن زندگى امامان معصوم : قرار دارد. به همین سبب، امام جواد (علیه السلام) نیز در این عرصه، پیشتاز بود. آن بزرگوار مى فرمود: «ثَلَاثٌ یُبَلِّغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوَانَ اللَّهِ کَثْرَةُ الِاسْتِغْفَارِ وَ خَفْضُ الْجَانِبِ وَ کَثْرَةُ الصَّدَقَة؛ (10) انسان با داشتن سه خصلت پسندیده مى تواند به مقام رضوان و خشنودى الهى برسد. زیاد طلب آمرزش کردن، مدارا با مردم و زیاد صدقه دادن.»
امام نهم (علیه السلام) در خدمت به مردم و یارى آنان از هیچ کوششى دریغ نمى کرد. کمکهاى فکرى، مادى، معنوى و حتى یافتن کار و شغل به نیازمندان، از جمله خدمات آن گرامى بود.
2. داوود جعفرى از علاقه مندان و دوستان آن حضرت مى گوید که روزى به حضور امام مشرف شدم و همراه من، نامه هایى بود که نویسندگان آن بر من مشتبه شده بود و به این دلیل، به شدت ناراحت بودم. وقتى نامه ها را مقابل امام قرار دادم، اولى را برداشت و فرمود: «این نامه زیاد بن شبیب است.» دومى را برداشت و فرمود: «این نامه فلانى است» و همین طور... .
من از این آگاهیهاى حضرت متعجب شدم. امام لبخندى زد و آن گاه به من سه هزار دینار داد و فرمود که این مبلغ را به یکى از پسر عموهایش تحویل دهم و توصیه فرمود که بعد از گرفتن این مبلغ، پسر عمویم از تو مى پرسد: «آیا پیشه ورى مى شناسى که من با این مبالغ کالایى از او بخرم؟» تو نیز او را در این زمینه راهنمایى کن!» داوود گوید: «وقتى پولها را به او دادم، از من پرسید: «اى ابا هاشم! آیا تو بازرگانى را مى شناسى که من با او معامله اى بکنم؟» من نیز او را راهنمایى کردم.
3. ساربانى نیز از من خواسته بود تا مشکل بیکارى وى را مطرح کنم و از آن حضرت یارى جویم. هنگامى که خدمتش رفتم تا در باره بیکارى وى سخنى بگویم، امام مشغول صرف غذا بود و عدّه اى هم، کنار سفره نشسته بودند.برایم ممکن نشد که با او سخن بگویم. حضرت فرمود: «اى ابا هاشم! بیا سر سفره و مقابلم غذا نهاد.» آن گاه بدون اینکه من در موضوع ساربان لب به سخن بگشایم به غلامش دستور داد: «اى غلام! ساربانى را که ابوهاشم معرفى مى کند، نزد خود نگه دار!»
4. ابوهاشم در ادامه خاطرات خود از خدمت رسانى آن حضرت مى گوید که روزى همراه ایشان به بستانى رفته بودیم. به امام عرض کردم: «آقا! من به مشکل سختى گرفتار شده ام و به خوردن گل علاقه شدیدى دارم.» امام سکوت کرد و بعد از سه روز بدون اینکه سخنى گفته و یا سؤالى کرده باشم به من فرمود: «اى ابا هاشم! خداوند مشکل تو را حل کرد و میل به گل خوردن را از تو برطرف ساخت.» بر اثر دعاى امام جواد (علیه السلام) از آن روز به بعد، به شدت از گل خوردن نفرت دارم و هیچ چیزى بدتر از گل خوردن برایم نیست. (11)
از منظر امام نهم (علیه السلام) خدمت رسانى به مردم بر اثر نزول رحمت الهى بر انسان است و اگر فردى در این عرصه کوتاهى و سهل انگارى کند، ممکن است نعمتهاى الهى را از دست بدهد. به این سبب، آن حضرت فرمود: «مَا عَظُمَتْ نِعْمَةُ اللّهِ عَلَى عَبْدٍ اِلاَّ عَظُمَتْ مَئُونَةُ النَّاسِ عَلَیْهِ فَمَنْ لَمْ یَحْتَمِلْ تِلْکَ الْمَئُونَةَ فَقَدْ عَرَّضَ تِلْکَ النِّعْمَةَ لِلزَّوَال؛ (12) نعمت خداوند بر کسى فراوان نازل نمى شود، مگر اینکه نیاز مردم به او بیش تر مى شود. هر کس که در رفع این نیازمندیها نکوشد و سختیهاى آن را تحمل نکند، نعمت الهى را در معرض زوال قرار داده است.»
آن گرامى، اعمال نیک و آثار خدمت به دیگران را براى نیکوکاران مفیدتر از افراد نیازمند مى داند و مى فرماید: «أَهْلُ الْمَعْرُوفِ إِلَى اصْطِنَاعِهِ أَحْوَجُ مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ إِلَیْهِ لِأَنَّ لَهُمْ أَجْرَهُ وَ فَخْرَهُ وَ ذِکْرَهُ فَمَهْمَا اصْطَنَعَ الرَّجُلُ مِنْ مَعْرُوفٍ فَإِنَّمَا یَبْدَأُ فِیهِ بِنَفْسِهِ فَلَا یَطْلُبَنَّ شُکْرَ مَا صَنَعَ إِلَى نَفْسِهِ مِنْ غَیْرِهِ؛ (13) نیکوکاران به نیکى کردن بیش تر نیاز دارند تا افراد محتاج و نیازمند؛ چرا که انسانهاى خیِّر؛ پاداش اخروى، افتخار و نام نیک را در پرونده اعمال خود ثبت مى کنند. هر کسى که به خدمتگزارى و نیک رفتارى با مردم و اهل درد مى پردازد، اوّل به خودش خیر و نیکى مى رساند. پس او تشکر و قدردانى را از دیگران توقع نداشته باشد؛ زیرا آن عمل را براى خود انجام داده است.»
کمک به درماندگان
حضرت جواد الائمه (علیه السلام) در امدادرسانى به محرومان، مستضعفان و درماندگان، نهایت تلاش خود را به عمل مى آورد و تا حد امکان از آنان دستگیرى مى کرد.
ابن حدید کوفى در این باره مى گوید: «همراه عده اى از شیعیان براى زیارت و انجام مناسک حج به مکه رفتیم. هنگام برگشت، راهزنان به ما حمله کردند و تمام داراییهایمان را به غارت بردند. به زحمت خود را به مدینه رساندم و به منزل امام نهم رفتم؛ ولى از سفر و حوادث آن چیزى نگفتم.» امام جواد (علیه السلام) فرمود: «اى ابن حدید! راهزنان در منطقه عَرْج به شما حمله کردند و تمام هستى تان را به یغما بردند. شما سیزده نفر بودید.» آن گاه آن حضرت، ما را یک به یک با نام خود و پدرانمان نام برد. گفتم: «سرورم به خدا قسم! همین طور شد که شما اشاره کردید.»
سپس امام به خادمش دستور داد براى ما لباسها و مبالغ زیادى دینار بیاورد و چنین تأکید فرمود: «اینها را میان خود و یارانت تقسیم کن که به مقدار آن چیزى است که از شما به غارت رفته است.» ابن حدید بعد از نقل این همه لطف و احسان امام (علیه السلام) مى گوید: «من آن مبالغ اهدایى را میان دوستان و همسفرانم تقسیم کردم و همان گونه که امام فرموده بود دقیقاً به اندازه داراییهایمان بود که قبل از حمله راهزنان داشتیم.» (14)
آزادى بردگان
رها کردن بردگان از دیگر شیوه هاى امام جواد (علیه السلام) در راستاى احسان به نیازمندان و دستگیرى از بینوایان و درماندگان بود. آن رهبر مهربان، همانند اجداد اطهار خویش، بر این باور بود که همه انسانها آزاد آفریده شده اند و شایسته است که با اختیار و اراده خود تصمیم بگیرند و صلاح و رشد خود را تشخیص دهند.
اساساً برخورد رهبران الهى با موضوع بردگان از همان روز نخست ظهور اسلام بر این مبنا بود که انسانها را از زنجیر بندگى دیگران آزاد کنند و تحت عبودیت آفریدگار جهان در بیاورند. برنامه هاى اسلام نیز طورى تنظیم شده است که یک انسان مسلمان با انجام آنها از تمام قیدها و وابستگی هاى مجازى، رها شود و فقط به قدرت بى منتهاى حضرت حق بپیوندد.
عبد الجبار بن مبارک نهاوندى از یاران امام محمّد جواد (علیه السلام) مى گوید که در سال 209 ق به محضر آن حضرت رفتم و پرسیدم: «فدایت شوم! من شنیده ام پدران معصوم شما فرموده اند که اگر مسلمانان به فرمان حاکمان غاصب و غیرامام در جنگ شرکت کنند و پیروز شوند، تمام غنیمتها باید در اختیار امام معصوم (علیه السلام) قرار گیرد. آیا چنین روایتى صحیح است؟» امام محمّد تقى (علیه السلام) فرمود: «آرى، درست است.»
گفتم: «فدایت شوم من در بعضى پیروزیهاى مسلمانان به رهبرى خلفاى جور، اسیر شدم و به عنوان غنیمت جنگى مرا به بندگى کشیدند؛ اما سرانجام، طبق قوانین شرعى و عقود اسلامى از دست مالکان خود آزاد شدم؛ اما وقتى مسئله را فهمیدم متوجه شدم که غنایم جنگى به امام معصوم (علیه السلام) مى رسد. من آمده ام که شما مرا به عنوان عبد و برده خود بپذیرید.»
امام جواد (علیه السلام) فرمود: «پذیرفتم.»
وقتى خواستم به حج بروم، دوباره به محضر امام رفتم و عرضه داشتم: «من غلام شما هستم و غلام، بدون اجازه مولایش نمى تواند کارى انجام دهد. حج رفته و ازدواج کرده و در میان مسلمانان نیز به کسب درآمد مشغول بوده ام. اکنون من در اختیار شما هستم.» امام محمّد جواد (علیه السلام) فرمود: «به شهر و دیار خود برو، حج و ازدواج و اشتغال تو، همه اش صحیح و حلال است.»
عبد الجبار مبارک نهاوندى در ادامه مى افزاید، هنگامى که سال 213 ق رسید. بار دیگر به حضور امام نهم (علیه السلام) رفتم و دوباره عبودیت خود را به امام عرضه داشتم. حضرت فرمود: «تو در راه خدا آزادی!» گفتم: «قربانت شوم! این را برایم بنویس!» فرداى آن روز امام این گونه نوشته بود:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم. این نامه را محمّد بن على هاشمى علوى در باره آزادى بنده اش عبد اللّه بن مبارک نگاشته است. اى عبد اللّه بن مبارک! من تو را در راه خدا و به سبب روز قیامت آزاد کردم و تو مولایى به غیر از خداوند ندارى و هیچ کس مالک تو نیست. تو از دوستان من و دوستان امامان بعد از من هستی!» (15)
پناه نیازمندان
خانه امام جواد (علیه السلام) ملجأ و مأواى درماندگان، گرفتاران و حاجتمندان بود. هر کسى به نیتى به منزل آن گرامى وارد مى شد و بسیار اتفاق مى افتاد که قبل از اظهار گرفتارى و خواسته خود، امام از راز نهانى او خبر دهد و گره از مشکلات زندگى اش باز کند. در نتیجه، غبار غم از دل ایشان زدوده مى شد و با نشاط و سرور از منزل امام بیرون مى رفتند. (16)
پى نوشت ها :
1. بحار الانوار، علامه مجلسى، چاپ مؤسسة الوفاء، بیروت، لبنان، 1404 ه . ق، ج50، ص55.
2. الکافى، ج 2، ص 538.
3. اقبال الاعمال، سید بن طاووس، دار الکتب الاسلامیه، ص 225.
4. الکافى، ج 4، ص 43.
5. تفسیر عیاشى، محمّد بن مسعود عیاشى، تهران، چاپخانه علمیه، ج 1، ص 131.
6. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، نشر جامعه مدرّسین، ج 1، ص 262 و وسائل الشیعه، ج 4، ص 359.
7. بحار الانوار، ج 50، ص 44 و فتح الابواب، علامه مجلسى، بیروت، مؤسسة الوفا، 1404 ق، ص 243.
8. شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، ج 7، ص 70، باب الاحسان.
9. تهذیب الاحکام، محمّد بن حسن طوسى، دارالکتب الاسلامیه، ج 6، ص 334.
10. بحارالأنوار، ج75، ص81.
11. الکافى، کتاب الحجه، مولد ابوجعفر ثانى 7، ح 5.
12. بحارالأنوار، ج75، ص79.
13. همان.
14. الخرائج، ج 2، ص 668، موسوعة الامام الجواد (علیه السلام)، قم، مؤسسه ولیّ عصر (4)، 1411 ق، ج 1، ص 285.
15. مستدرک الوسائل، محدث نورى، قم، مؤسسه آل البیت، 1408 ق و الامام الجواد من المهد الى اللحد، ص 189، محمّد کاظم قزوینى، قم، نشر لسان الصدق، 1426 ق، ج 7، ص 300.
16. الکافى، مولد ابى جعفر الثانى، ح 5.