شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

خديجه (س) از اسلام آوردن تا وفات

0 نظرات 00.0 / 5

اشاره

متن حاضر به داستان اسلام آوردن حضرت خديجه (س) مى پردازد و اشاره اى هم به برخى از فضايل آن بانوى بزرگوار دارد. در پايان نيز رثايى در وفات آن حضرت آورده شده است.

اندر اسلام آوردن خديجه (س)

«محمد بن اسحاق گويد:
چون سيد ـ عليه السلام ـ دعوت آغاز کرد و قوم به اسلام خواند، قوم همه منکرِ وى شدند و به خصمى [1] وى بيرون آمدند و مخالفت وى نمودند و پيوسته او را مى رنجانيدند و سخن هاى نافرجام [2] همى گفتند و سيد ـ عليه السلام ـ هميشه ازيشان رنجوردل و کوفته خاطر [3] بود، تا خديجه ـ رضى الله عنها [4] ـ به اسلام درآمد. بسيار ترفيه [5] در سيد ـ عليه السلام ـ از اسلام وى حاصل شد؛ از بهر آنکه هرگه که سيد ـ عليه السلام ـ از خانه به در آمدى و قوم را دعوت کردى و ايشان را به راه حق خواندى، ايشان او را سفاهت کردندي؛ [6] چون بازِ خانه رفتى، خديجه ـ رضى الله عنها ـ دل وى باز دست آوردى و تسکين حال وى بنمودى و گفتي:
يا رسول الله، چندين خود را مرنجان از بهر سفاهت [7] قومى که لابد باشد که هر کس که وى اين دعوت کند که تو کنى، بر وى حسد مى برند و هر چه گويد او را به دروغ باز دهند و در بند مخالفت و رنجانيدن وى شوند.
اما تو دل خوش دار، که حق ـ تعالى ـ نصرت دين تو بدهد و دشمنان تو را مقهور گرداند [8] و قوم تو را مسخّرِ [9] حُکم تو کند؛ و از اين جنس همى گفت و استمالت [10] سيد ـ عليه السلام ـ مى کرد، تا دل وى خوش شدى و رنج ها از خاطر وى برخاستى و مخالفت قوم بر وى آسان گشتى و وثوق [11] وى به جانب حق ـ تعالى ـ زيادت شدى و رنج ها از خاطر وى برخاستي». [12]

فضايل حضرت خديجه (س)

«عبدالله بن جعفر بن ابى طالب در فضايل خديجه روايت مى کند از پيغمبر که... سيد ـ عليه السلام ـ گفت: مرا فرموده اند تا خديجه را بشارت دهم به خانه اى از بهشت که حق ـ تعالى ـ آن خانه را از يک دانه لؤلؤ مُجوَّف [13] آفريده است و ساکنان آن خانه را هرگز نه بيمارى باشد و نه آزارى و نه دردسري». [14]
* * *
«گفته اند که جبرئيل ـ عليه السلام ـ بر پيغمبر آمد و گفت: يا محمد، خداوند مى فرمايد تو را که: سلام ما به خديجه برسان.
سيد ـ عليه السلام ـ برخاست و برِ خديجه رفت و گفت: يا خديجه، اينک جبرئيل ـ عليه السلام ـ ايستاده است و تو را سلام از حق مى رساند.
خديجه از شادى بر پاى خاست و گفت:
سلامْ خداوندِ ماست که اوست پاک از همه عيب ها و ازوست جمله سلامت ها، و آفرين و درود بر جبرئيل باد، که اوست پيک رسالت حق و اوست رسول رسولان خداي». [15]

وفات حضرت خديجه (س)

«چون آن حضرت، خديجه را ديد که در سکرات موت افتاده بر بالين او آمد و به لطف و التفات تمام، دستش را گرفت و بسيار بگريست و دعاى خير کرد.
خديجه گفت: يا رسول الله! من از مرگ باکى ندارم، ليکن از مفارقت خدمت تو حسرت دارم... .
پيغمبر گفت: اى خديجه خاتون! تو به يقين بدان که بهشت مشتاق تو است و تو بهترين زنان عالمي.
از اين نوع، نوازش بکرد و تلقين بگفت و مرغ روحش از قفس عالم خاک به فضاى دل گشاى عالم افلاک متوجه گرديد و از تنگناى زمين به جانب اعلى عليين پرواز نمود و رداى مبارک خود را که پيوسته بر دست و روى خود مى ماليد و به هنگام نزول وحى، بر فرق خود مى کشيد، بر او کفن کرد.
نقل است که چون ابوطالب و خديجه کبرى به عالم عقبى رحلت نمودند، کفار مکه و صناديد [16] قريش و زن ابوسفيان و جماعتى ديگر از زنان و گروه مشرکان بيشتر از پيش تر اظهار عداوت کردند و همچون سفيهان، بى حرمتى به ظهور رسانيدند». [17]
«محمد بن اسحاق ـ رحمة الله عليه ـ گويد که:
خديجه ـ رضى الله عنها ـ و ابوطالب هر دو در يک سال وفات يافتند و وفات ايشان به سه سال پيش از هجرت بود و سيد ـ عليه السلام ـ اگرچه از قريش جفاها مى ديد و رنج و بلاى ايشان مى کشيد، خديجه وى را چون وزيرى بود ناصح و يار و مشفق، و سيد ـ عليه السلام ـ را، تسکين و تقويت دادى و اگرچه از کافران رنجيدى، چون به خانه باز شدى، خديجه او را دل خوشى دادى و به هزار نوازش و تلطّف گِرد دلِ سيد ـ عليه السلام ـ برآمدى و آن رنج از دل وى برگرفتى و فراغ دل وى در جمله انواع و احوال حاصل کردي... .
پس چون خديجه و ابوطالب هر دو از دنيا مفارقت کردند، سيد ـ عليه السلام ـ پيوسته مشغول خاطر بودى و دلتنگ». [18]

در رثاى حضرت خديجه

خديجه که بُد بانوى بانوان
روان شد سوى جنّت جاودان
چو آن ماه، از اين جهان درگذشت
شب و روز بى ماه و خورشيد گشت
چو شد خالى از روى او روزگار
رسول خدا گشت بى جفت و يار
چو آن مه ز خورشيد شد بر کنار
بپوشيد خور ديده از روزگار
همه گشته در ماتمش نوحه گر
به ماتم همه نوحه گر ماه و خَور
همه ملک بطحا پر از آه بود
ز ماهى پر از ناله تا ماه بود
گر ايزدپرست و اگر بت پرست
يکايک به ماتم برآورده دست
به جز سوگ و انده نوايى نبود
به جز بانگ ماتم صدايى نبود
زنان جمله حيران و بر کنده موى
خروشان و جوشان به بازار و کوى
به ماتم همه ديدگان اشک بار
پر از ناله و گريه شد روزگار
نبى را دل آزرده شد از فراق
بسى داشت بر ذکر او اشتياق [19]

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
[1] . خصمي: دشمني.
[2] . نافرجام: بيهوده.
[3] . کوفته خاطر: رنجيده خاطر، مهموم و مغموم و دل تنگ.
[4]. نويسنده اين متن از اهل تسنن و ارادتمند به خاندان پيامبر اسلام است و به همين دليل از «رضى الله عنها» براى عرض ارادت خود به حضرت خديجه (س) و حضرت فاطمه (س) استفاده کرده است.
[5] . ترفيه: رهانيدن از غم و اندوه و آسايش دادن.
[6] . سفاهت کردن: بى ادبى و بدزبانى کردن.
[7] . سفاهت: بى خردي.
[8] . مقهور گرداندن: شکست دادن.
[9] . مسخّر کردن: مطيع ساختن، رام کردن.
[10] . استمالت: دل جويي.
[11] . وثوق: اعتماد، اطمينان.
[12] . سيرت رسول الله (ص)، صص 214 و 215.
[13] . مُجوَّف: ميان تُهى
[14] . سيرت رسول الله (ص)، ص 215.
[15] . همان، ص 216.
[16] . صناديد: بزرگان.
[17] . احمد بن تاج الدين استرآبادى، آثار احمدى، به کوشش: مير هاشم محدّث، تهران، ميراث مکتوب، 1374، صص 111 و 112.
[18] . سيرت رسول الله، ج 1، صص 413 و 414.
[19] . ملا بمانعلى راجى کرمانى، حمله حيدرى، تصحيح: يحيى طالبيان و محمود مدبرى، کرمان، دانشگاه کرمان، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى کرمان، 1383، چ 2، ج 1، ص 142.

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)