ضربت خوردن امام على


اشاره

خورشيد فروزان حيات امام على عليه السلام ، در افق روز نوزدهم رمضان سال چهلم هجرى در آسمان شهر کوفه به خون نشست و شمشير مسموم نفاق و کين، فرق انسان عدالت گسترى را شکافت که برترين خلق پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله بود. آنان که مى خواستند نور خدا را خاموش کنند، نمى دانستند که اراده الهى، بر مانايى على عليه السلام استوار است و مى بينيم که همچنان، کردار و گفتار امام مؤمنان، چراغ راه مردان خدا و حق جويان و يکتاپرستان جهان است.

امام على عليه السلام ؛ تجسم عدالت

بررسى نهج البلاغه نشان مى دهد که از ديدگاه امام على عليه السلام ، عدالت در رأس ارزش هاى اسلامى قرار دارد و تمامى ارزش ها به عدالت بازمى گردد. در ارزيابى، مديريت و قضاوت، عدالت، شرط اصلى است. با اين حال، تجسّم عدالت، وجود مبارک خود امام على عليه السلام بود. اين معنا در سخن معروف توماس کارلايل، فيلسوف انگليسى آمده است که گفت: «امام علي؛ ما را جز اين نرسد که او را دوست بداريم و به او عشق ورزيم. در کوفه ناگهان به حيله کشته شد و شدت عدالتش موجب اين جنايت گشت.» به سخن کارلايل مى توان اين جمله را افزود که در واقع، پافشارى امام على عليه السلام بر اجراى احکام و پيروى از سيره پيامبر اسلام و پرهيز از انحراف در اداره حکومت، زمينه ساز توطئه بر ضد آن حضرت شد.

چشم انتظار ديدار پروردگار

در فرهنگ اسلامى، شهادت، هدف نيست، بلکه ابزار ايستادگى و پايدارى در برابر تهاجم دشمنان دين است. هرگاه بستر ايثار و از خودگذشتگى فراهم شد، شهادت نيز پديدار مى شود. شهادت، وسيله اى است که در پيشگاه حضرت دوست، مقام و منزلت ويژه اى دارد و جايگاهى است براى ابراز تعبد و اخلاص در بندگى، و براى شهيد شدن، چه کسى والاتر از امام موحدان، حضرت على عليه السلام . انسان کاملى که به شهادت عشق مى ورزيد و واژه شهادت برايش نشاط آفرين بود.
در نامه 62 نهج البلاغه از زبان امام على عليه السلام آمده است که من مشتاق ملاقات پروردگارم. آن حضرت، بهترين مرگ ها را کشته شدن در راه خدا مى دانست و سوگند ياد کرده بود که هزار ضربه شمشير بر من، آسان تر از مرگ در بستر در غير بندگى خداست.
نوزده رمضان، سکوى پرواز ظاهرى امام على عليه السلام تا بى کران ها، زمان جدايى از خلق و رسيدن به محبوب واقعى بود.

از خلافت تا شهادت

حضرت على عليه السلام بر آن بود تا آنجا که مى شود، در پاسدارى از اسلام و ارزش هاى آن تلاش کند و در اين راه، افزون بر آيات قرآن، سيره پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله نيز به عنوان الگوى عملى مورد توجه آن حضرت قرار داشت. بنابراين، در مسئله خلافت نيز همين معنا مورد توجه قرار گرفت و دوران کوتاه رهبرى سياسى جامعه اسلامى، نماد برجسته اى شد از شيوه حکومت علوي. مدت اين خلافت و پايان آن را خوارزمى، از نويسندگان اهل سنت، در کتاب مناقب خود چنين آورده است:«مدت خلافت على عليه السلام چهار سال و ده ماه بود که به دست ابن ملجم مرادى به شمشير مضروب شد و اين حادثه شوم، قبل از ورود به دهه سوم ماه رمضان روى داد».

اوج جنايت بشرى

حادثه اى که به شهادت امام على عليه السلام انجاميد، يکى از بزرگ ترين جنايت هاى بشرى است؛ زيرا ابن ملجم مرادى، هيچ آزارى از امام نديده بود. اميرمؤمنان على عليه السلام براى او سرا پا مهر و محبت و خير و برکت بود، چنان که براى ديگران.
اين فاجعه، به بدنامى برنامه ريزان و عامل آن انجاميد و براى امام على عليه السلام ، حياتى بود بالاتر از حيات دنيوي. حادثه مسجد کوفه و واکنش امام، نمايشگر اوج انسانيت و جلوه اى از نمايش عدل علوى در تاريخ بشرى است. نوزدهم رمضان سال چهلم هجرى، شاهد مظلوميت على عليه السلام و اوج بندگى برترين انسان عصر پس از پيامبر بود.

از صحنه کارزار تا ديدار پروردگار

به طور معمول، در اسلام، جهاد آنجا معنا پيدا مى کند که به مرزهاى اسلامى حمله شده و جامعه اسلامى يا بخشى از آن مورد تهديد قرار گرفته باشد. جنگ هايى که در زمان پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام رخ داد، چنين بود. در عين حال، اگر جنگى شکل مى گرفت و آتشى شعله ور مى شد، سردار و سپهسالار آن و امير جنگاوران و سربازان اسلام، کسى جز شير خدا، حضرت على عليه السلام نبود. ايشان در شب آخر عمر سراسر جهاد و تلاش خويش و در فرداى فاجعه نوزدهم رمضان، خطاب به دخترش مى فرمايد: «دخترم! من تمام عمرم را در معرکه ها و صحنه هاى کارزار گذرانده و با پهلوانان و شجاعان نامى مبارزه ها کرده ام. چه بسيار يک تنه بر صفوف دشمن حمله برده و بزرگان رزم جوى عرب را به خاک و خون افکنده ام. ترسى از چنين اتفاقات ندارم، ولى امشب احساس مى کنم ديدار حق فرا رسيده است».

سبک بار و بى قرار

انسان ها از مرگ گريزانند و از گرفتارى در چنگال آن هراسى هميشگى دارند. اسلام، بزرگانى را به جوامع بشرى معرفى کرد که نه تنها از مرگ نمى ترسيدند، بلکه آن را به بازى مى گرفتند. برجسته ترين شخص در سبک بارى و در عين حال بى قرارى درباره مرگ در راه خدا، اميرمؤمنان على عليه السلام بود. صحنه هاى فراوانى در زندگى امام على عليه السلام پديد آمد که شاهدى بر اين معناست. براى نمونه، در جريان هجرت پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله ، در بستر ايشان خوابيد و در واقع، در آغوش خطر آرميد. در جنگ بدر، نه تنها دلاوران قريش را به خاک انداخت، بلکه پشت ترس را نيز به خاک کشاند. در جنگ احد، بيش از هفتاد زخم برداشت، ولى پايدارى اش، به اسلام و مسلمانان قوّت بخشيد. از همه پرمعناتر اينکه، براى تأمين هزينه ازدواجش، زره خود را فروخت؛ زيرا به تعبير پيامبر اسلام، به آن نياز نداشت. آن انتظار و اين بى قرارى، درسحرگاه نوزدهم رمضان به وصال انجاميد.

مدعيان حق و حق کشى

مسجد کوفه در نوزدهم ماه رمضان سال چهلم، محلى بود که پرده از چهره مسلمان نمايان برداشته شد. خوارج باقى مانده از جنگ نهروان، نورانيت خورشيد را نمى ديدند و حق و باطل را به گونه اى يکسان در تاريکى مى پنداشتند و تنها خود را مسلمان مى دانستند. به تعبير امام خمينى رحمه الله ، آنهايى که حضرت اميرمؤمنان على عليه السلام را در محراب عبادت کشتند، مدعى اسلام بودند و با اسم اسلام، با اسلام جنگيدند. ايشان در جاى ديگر، از عده اى ياد مى کند که پيشانى شان از شدت طول سجده پينه بسته بود، ولى حق را کشتند. اين مسئله و شهادت امام على عليه السلام ، گواه مظلوميت و غربت آن امام همام است.

نوزده رمضان، از منظرى ديگر

فاجعه نوزده رمضان سال چهلم هجرى را از زبان ابن ملجم مرادى مى توان اين گونه بيان کرد: على عليه السلام وارد مسجد شد و پس از آنکه با خداى خويش راز و نياز کرد، راه پشت بام مسجد را در پيش گرفت و با نداى بلند، آواز اذان سر داد. آن گاه با صداى محبت آميزش مرا براى نماز بيدار کرد. سپس در محراب به نماز ايستاد. لحظات سخت و سنگينى بود. همين که على عليه السلام سر از سجده برداشت، بلافاصله شمشيرم را بالاى سر بردم و با تمام قوا آن را فرود آوردم و درست بر جايى زدم که عمر و بن عبدود در جنگ خندق بر سر على عليه السلام ضربه زده بود. اين ضربت تا سجده گاهش را شکافت و خون فواره زد، ولى على عليه السلام فقط ندا در داد: «به خداى کعبه رستگار شدم».

از هدايت به ضلالت

امام على عليه السلام ، مقام امامت و پيشوايى امت اسلامى را بر عهده داشت. در کتاب شريف نهج البلاغه، به جايگاه رهبرى و نيز وظايف حاکم جامعه دينى اشاره شده است. مبارزه با فساد و رهبران فاسد، بهره ورى از دانش، بينش و مديريت همراه با پيشينه درخشان و دارا بودن صفاتى چون مردم دوستى، خودسازى، هوشيارى، قاطعيت، هماهنگى در گفتار و کردار و دردمندى، از جمله نکاتى است که مورد توجه امام على عليه السلام قرار گرفته است. با اين عقيده، اميرمؤمنان پس از آنکه در مسجد کوفه هدف قرار گرفت، خطاب به ابن ملجم فرمود: «آيا من براى تو امام بدى بودم که با من اين گونه رفتار کردي؟ آيا بر تو مهربان نبودم؟ آيا بيش از ديگران به تو عنايت نکردم؟ آيا عطايت را زياد نکردم؟ زيرا اميد داشتم که از گمراهى رهايى يابى و به هدايت رهنمون شوي».

مدارا با اسير

بى ترديد، فتوت و مردانگى، از ويژگى هاى اخلاقى است که بسيار مورد توجه و تأکيد قرآن و آموزه هاى تربيتى پيشوايان معصوم عليهم السلام قرار گرفته است. دامنه اين مردانگى در مورد آن بزرگواران چنان گسترده است که حتى گاه بر سر دشمنان دين نيز سايه افکنده است. يکى از جلوه هاى تاريخى و ماندگار اخلاق اسلامى، مسئله برخورد اميرمؤمنان على عليه السلام با ابن ملجم مرادى است. در تاريخ آمده است که امام على عليه السلام فرمود: «او اسير شماست، به او نيکى کنيد. محلى را که در آن زندانى است، وسيع قرار دهيد. اگر من زنده ماندم، او را خواهم کشت يا اگر مايل بودم، خواهمش بخشيد. اگر مُردم، او را يک ضربت بزنيد، همان گونه که بر من ضربت زده است.» اين وصيت را شهريار شعر ايران زمين، اين گونه به نظم آورده است:

به جز از على عليه السلام که گويد به پسر که قاتل من
چو اسير توست اکنون، به اسير کن مدارا

از زبان دشمن

بزرگى و بزرگوارى اميرمؤمنان على عليه السلام ، بديهى و کتمان ناپذير است و در قرآن کريم نيز آيات متعددى در اين باره وجود دارد. جالب اينجاست که دشمنانش نيز اين شخصيت بزرگ را ستوده اند. معاويه، دشمن سرسخت آن حضرت، پس از شنيدن خبر شهادت امام على عليه السلام گفت: «کسى را از دست دادند که منبع دانش، برترى و نيکى بود و مقام برجسته اى داشت. نمى دانيد اسلام، چه شخصيت دانشور، فضيلت گستر، پرسابقه و درخشنده اى را از دست داد.» اين در حالى است که ميزان دشمنى معاويه با آن حضرت، بر هيچ کس پوشيده نيست.