شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

نقش خوارج در شهادت اميرمؤمنان

0 نظرات 00.0 / 5

چکيده

اين مقاله به چگونگى پيدايش خوارج، معانى لغوى و اصطلاحى اين واژه، نقش اين گروه در شهادت اميرمؤمنان وشبهات مربوط به آن پرداخته است که درضمن بحث به صورت گذرا به برخى ازعقايد اين گروه اشاره مى شود. همچنين تلاش شده است، با استفاده از منابع دست اول تاريخى، عاملان شهادت امام على معرفى شده واين مسئله مورد تجزيه وتحليل قرارگيرد.

مقدمه

پيدايش فرقه «خوارج» که به ظاهردرجنگ «صفّين» شکل گرفت، زخم تازه اى بر پيکر جامعه اسلامى بود. اين گروه متعصب و پرخاشگر که نقاب تقوا و ديندارى بر چهره داشت، با عقايد و باورهاى عجيب و دور از منطق خود، همواره براى حکومت نو پاى امير مؤمنان، على (ع) مشکل ساز بودند وپى در پى فتنه انگيزى مى کردند و مشکلات زيادى برسر راه حاکميت اسلام پديد آوردند؛ از اين رو امام که آنها رامردمى کم عقل وآلت دست شيطان مى دانستند،
طى مراحل مختلف برخوردهاى متفاوتى باآنان داشت و ضمن بيان نظر صريح اسلام درباره حکميت و برخى مسايل ديگر، توانست گروهى بى غرض از اين بى خردان را از سراشيبى سقوط نجات دهد، ولى دسته اى ديگر که همچنان بر لجاجت و عصيان خود اصرار مى ورزيدند، درنبردى سخت با سپاهيان اسلام به هلاکت رسيدند و باقى ماندگان اين گروه با هم فکرى هم دستان خويش، توطئه قتل امير مؤمنان را پى ريزى کردند که متأسفانه دراين توطئه شوم موفق شدند.
به دليل اهميت موضوع وماندگارى اين افکار پليد درتاريخ اسلام ونيز دورنگه داشتن جامعه اسلامى از اين تفکرانحرافى، دراين نوشته تلاش شده است تا ضمن شناسايى فرقه خوارج، نقش آنان درشهادت امام على (ع) مورد بررسى وتجزيه و تحليل قرار گيرد؛ اميد است مرضى مولاى متقيان واقع شود.

خوارج در لغت

بررسى دقيق واژگان «خوارج» و «خارجي» در فرهنگ هاى لغت (1) نمايان گر اين نکته مشترک است که کلمه خوارج از فعل لازم خَرَجَ، يَخْرُجُ، خُرُوجا مشتق مى شود و به معناى بيرون رفتن است. اين کلمه اگر با «عَلي» متعدى شود، دو معناى نزديک به يکديگر دارد:1. در مقام پيکار و جنگ برآمدن؛ خَرَجَ عَلَيْهِ أى بَرَزَ لِقِتالِه؛ آماده جنگ شد. 2. تمرد وشورش؛ خَرَجَتِ الرَّعيَّةُ عَلَى المَلِک أى تَمَرَّدتْ؛ ملت عليه شاه طغيان کرد.
معادل فارسى خوارج، واژه شورشيان است که از خروج به معناى دوم گرفته شده و مفهوم سرکشى در آن نهفته است؛ بنابراين، شورشيان و مخالفان حاکم وقت را «خارجي» مى نامند.

خوارج در اصطلاح

در اصطلاح خوارج به گروهى از مخالفان کتاب و سنّت اطلاق مى شود که در نبرد صفّين عليه امام على بن ابى طالب شورش کردند وبا عقايدى مخصوص در «حروراء» (2) ساکن شدند، به علت خروجشان بر ضد امام واجب الاطاعه اسمِ «خوارج» برازنده قامت آنها شد. گروه پرخاش گرى که در جنگ صفين،نخست پذيرش حکميت را بر اميرالمؤمنين، على خليفه شرعى و قانونى وقت مسلمانان تحميل کردند؛ سپس با وى به مخالفت برخاستند.
گفتنى است: اگرچه در اصطلاح، متبادر از لفظ خوارج نزد مسلمانان، گروهى هستند که در اثناى جنگ صفين بر امام على خروج کردند، ولى امروزه «اباضيان» (3) را نيز خوارج مى نامند.

برخى از عقايد خوارج

خوارج حضرت على را به دليل پذيرش حکميت کافر قلمداد کردند، اينان هر فردى را که راضى به اين کار بود، از دين بيرون دانستند. خلافت ابوبکر، عمر، نيمه اول خلافت عثمان و تا اواخر حکومت على (قبل از پذيرش حکميت) را باور داشتند و معاويه، عمروعاص وابوموساى اشعرى را نيز تکفير مى کردند (4) و پس از حضرت على با خلفاى اموى و عباسى نيز مخالفتى شديد داشتند؛ به خصوص از بنى اميه با دشنام هاى زشتى ياد کرده، همواره با آنان درگير بودند.
اين گروه به ظاهر اندک، با عقايد منحصر به فردشان پيوسته براى جامعه اسلامى مشکل ساز مى شدند؛ آنان مرتکب گناه کبيره و حتى مخالفان عقايد خويش را کافر مى شمردند و خروج بر امام ستم گر (به زعم خويش) را واجب مى پنداشتند.
اين گروه به دليل جمود، تحجّر فکرى، جهل علمى وجهالت عملى، ناخواسته حکومت را به سوى معاويه سوق دادند و هنگام باز گشت امام على از صفيّن به کوفه از لشکر آن حضرت جدا شده، با جمعيتى دوازده هزارنفرى در حروراء اردو زدند و ديرى نپاييد که به راهزنى و فتنه انگيزى روى آوردند. اميرمؤمنان پيوسته با فرستادن سفيرانى آنها را به هدايت دعوت مى کردند، ولى متأسفانه مؤثر نمى افتاد؛ ازاين رو چاره اى جز درگيرى با آنان نديدند. به هر روى، فتنه خوارج با اتمام جنگ «نهروان» (5) به ظاهر پايان پذيرفت.
خطر فتنه گرى آنها در ضربه زدن به اسلام و مسلمانان به اندازه اى بود که امام پس از رويارويى با آنها فرمودند: «فَإنّى فَقَأتُ عين الفتنة» (6) اين من بودم که چشم فتنه را در آوردم.

خوارج و شهادت امام على (ع)

گرچه ردپايى از خارجيان را مى توان درزمان پيامبراکرم (ص) مشاهده کرد (7) ولى اينان درجريان نبرد صفين قدرت بروزپيداکرده و جريان حکميت رابرامام على (ع) تحميل کردند؛ آنها بعدازماجراى ننگين داورى حکمين وخيانت عمروعاص وابوموساى اشعرى، همواره درپى فرصتى بودند تا به على (ع) ضربه اى وارد کنند؛ درست به همين علت جنگ نهروان رابر حضرت تحميل کردند، دراين نبردکه بنابه پيشگويى امام کمتراز ده نفراز خوارج جان سالم به دربردند (8) بقيه به خاک نگون بختى سرازير شدند.
باقى ماندگان از اين گروه درپى نقشه اى براى قتل امام على (ع) بودند، تا اينکه به گفته بسيارى از تاريخ نگاران گروهى از خوارج بعد از شکست هاى مفتضحانه، توطئه اى بزرگ را پايه ريزى کردند که به قتل حضرت على (ع) انجاميد؛ آنان، در موسم حجّ سال 39 (ه .ق) در مکّه گردآمدند و درباره زمامداران به بحث پرداختند و از اعمال و رفتارشان انتقاد کردند و براى کشتن آنان نقشه کشيدند. آنها با يادآورى کشته هاى خود در نهروان براى آنان اشک ماتم ريختند و معتقد بودند که دنيا ديگر برايشان خيرى ندارد و بايد در راه خدا جانشان را بفروشند!
سرانجام، اينان به اين نتيجه رسيدند که همه فتنه ها از على بن ابى طالب، معاوية بن ابى سفيان و عمروبن عاص برمى خيزد و بايد امت اسلام را از دست اين پيشوايان گمراهى نجات داد تا جامعه اسلامى طعم خوشى و راحتى را بچشد؛ از اين رو سه خارجى متعصب داوطلب اجراى اين نقشه شدند؛ عبدالرحمن بن ملجم مرادى (9) قتل على (ع) را به عهده گرفت و بَرَک بن عبيداللّه تميمى کشتن معاويه و عمرو بن بکر تميمى قتل عمروعاص را پذيرفتند و ضمن هم قسم شدن با يکديگر پيمان بستند که در شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرى (10) اين نقشه را عملى کنند، سپس هر يک راهى مقصد خود شدند. (11)
بَرَک بن عبيداللّه در شام توانست شمشيرى بر ران معاويه فرود آورد و او را مجروح کند و به گفته برخى تاريخ نگاران، معاويه با اين ضربت تا ابد مقطوع النسل گرديد (12) ولى عمرو بن بکر در مصر موفق به ترور عمروعاص نشد؛ زيرا عمرو به جهت درد شکم، در آن صبحدم به نماز حاضر نشد و به جاى خود خارجة بن حذافه رئيس داروغه را براى اقامه نماز فرستاد که وى با شمشير عمرو بن بکر از پا درآمد (13) و بدين صورت، عمروعاص از اين حمله جان سالم به در برد.
ابن ملجم نيز به کوفه آمد و با دوستان خارجى خود ملاقات کرد، ولى آنان را از قصد خود آگاه نساخت، تا اينکه روزى با گروهى از قبيله «تيم الرباب» ملاقات نمود که براى کشته شدگان خود در نهروان نگران بودند. در همين روز وى با دخترى بنام «قطام» آشنا شد که سرآمد جمال و زيبايى بود و پدر و برادرانش در نهروان کشته شده بودند. زاده ملجم، عاشق اين دختر شد و به وى پيشنهاد ازدواج داد، ولى قطام يکى از شرطهاى ازدواج با او را قتل امام على (ع) قرار داد. (14)
بدين ترتيب ابن ملجم از کتمان قصد خود دست کشيد و گفت که براى اجراى همين کار به کوفه آمده است؛ سپس با همدستى وردان بن الماجد تميمى (پسرعموى قطام) و شبيب بن بجره و فردى که از طرف عمروعاص وکيل بود و نوشته اى صد هزار درهمى در دست داشت و تحريکات اشعث بن قيس، در سحرگاه نوزدهم رمضان سال چهلم هجرى آن حادثه غم انگيز را در محراب مسجد کوفه آفريد و مولاى متقيان را به شهادت رساند و بدين صورت، خوارج در اين مرحله از توطئه خويش خون امام (ع) را در محراب عبادت ريختند. (15)
درخور تأمل است : به گفته برخى تاريخ نويسان، ابن ملجم با شعار «الحکمُ للّه ياعلى لا لَکَ »؛ حکم فقط از آن خداست نه از طرف تو اى علي!، شمشيرش را مقابل امام (ع) بلند کرد؛ يعنى هنوز بر عقيده خارجى گرى خود باقى بوده است. (16)

شناسايى قاتلان واقعى امام

دراين جا مناسب است درباره عمق فتنه قتل اميرمؤمنان (ع) موشکافى کنيم و از زاويه اى ديگر به اين حادثه غم انگيز بپردازيم.
در نگاهى سطحى، به نظر مى رسد، سه نفر خارجى در اقدامى شخصى توطئه ترور حضرت على (ع) ، معاويه و عمروعاص را پى ريزى کردند و حضرت هم به دست ابن ملجم کشته شد، ولى با ژرف نگرى درمى يابيم که اين توطئه از سوى گروه خوارج بود که به دست اين سه نفر عملى شد؛ زيرا:
اولاً: بيشتر روايات تاريخى بر اين واقعيت تأکيد دارند که گروهى از خوارج در مکّه گرد هم آمده، اين توطئه را پايه ريزى کردند و اين سه نفر داوطلب اجراى نقشه شدند؛ تاريخ نويسان، ضمن ثبت اجتماع اين گروه در مکّه، تصريح کرده اند که اينان از خوارج بوده اند. (17)
ثانيا: به نقل بيشتر تاريخ نگاران، ابن ملجم جزء همان نُه نفر خارجى است که از جنگ نهروان جان سالم به در بردند.
ثالثا: همچنان که گذشت، خوارج کوفه وقتى از قصد ابن ملجم آگاهى يافتند، از وى پذيرايى کردند و به او در اين کار شوم يارى رساندند.
رابعا: تکرار شعار معروف خوارج از زبان ابن ملجم در لحظه فرود آوردن شمشير بر فرق امام على (ع) ، دليل ديگرى بر خارجى بودن قاتل امام است.
با وجود اين شواهد،برخى از محققان، ضمن نفى هر گونه نشستى از خوارج در مکّه و ترغيب سه نفر براى قتل حضرت على (ع) ، معاويه و عمروعاص، مى نويسد: «برفرض صحّت اين مطلب، اين سه نفر داوطلب، اصلاً جزء خوارج نيستند و انتساب آنها به خوارج درست نيست». (18)
اينان، اشعث بن قيس و معاوية بن ابى سفيان را در توطئه قتل امام على (ع) متهم کرده، مى نويسد: «خوارج، ابن ملجم را بر اين کار ترغيب نکردند؛ بلکه آنها از کشتن على مبرّا هستند؛ در حالى که اشعث، بعد از شهادت على هميشه تلاش مى کرد تا خوارج را به اين کار متهم کند و در اين راه، گام هاى مؤثرى برداشت و توانست تا حدودى نزد افکار عمومى، خوارج را قاتلان اصلى امام معرفى کند». (19)
در جواب اين شبهه بايد گفت:
اوّلاً: در منافق بودن اشعث و ارتباط مخفيانه وى با معاويه ترديدى نيست، ولى همه اَسناد دست اول تاريخى، قاتل على (ع) را از خوارج مى دانند؛ خوارج به دنبال کينه اى که از امام (ع) در جريان حکميت و سپس در جنگ نهروان بر دل داشتند، او را مهدورالدم دانسته، سرانجام خون پاکش را درمحراب مسجد کوفه ريختند و چنان که گذشت، شعار ابن ملجم در هنگامه به شهادت رساندن حضرت امير (ع) همان شعار هميشگى و معروف خوارج بود.
ثانيا: گرچه معاويه آرزوى قتل على (ع) را در دل داشت، ولى طبق شواهد تاريخى، وى از توطئه شوم سحرگاه نوزدهم رمضان بى خبر بود و زمانى که «برک بن عبيدالله» را بعد از ترور نافرجام معاويه نزد وى آوردند، او جهت رهايى از بند معاويه راز پليد خود و همدستانش را در قتل حضرت على (ع) و عمرو، فاش کرد و با اين خبر، سرتاپاى معاويه غرق در سرور و شادى شد؛ پس فرزند ابوسفيان از توطئه قتل امام على (ع) بى خبر بوده است. اگرچه بعدا معاويه هميشه سعى داشت تا مقام معنوى ابن ملجم را بالا ببرد؛ به طورى که با اهداء چهار هزار درهم به سمرة بن جندب، از وى خواست تا آيه 207 سوره بقره (20) را در شأن ابن ملجم تفسير کند؛ (21) در حالى که به شهادت مفسران شيعه و سنى، اين آيه در شأن و منزلت حضرت على (ع) نازل شده بود. (22)
بررسى مجموع شواهد تاريخى نشان مى دهد که توطئه قتل اميرمؤمنان (ع) کارى فردى نبود؛ بلکه عملى از پيش طرّاحى شده بود که بزرگان خوارج در ترسيم آن نقش بسزايى داشتند و ابن ملجم فقط مجرى اين طرح بود؛ براى اثبات اين ادعا شواهد گوناگون تاريخى در دست است؛ مانند:
1. ابن ابى الحديد اشعارى را از خوارج نقل مى کند که به روشنى شرکت آنهارا در قتل امام (ع) تأييد مى کند:

دَسَسْنا لَهُ تَحْتَ الظِّلامِ ابن مُلجَمٍ
جزاءً إذا ما جاءَ نَفْسا کِتابُها
أباحَسن خُذها عَلى الرأس ضَرْبَةً
بِکَفّ کريمٍ، بَعد موتٍ ثوابُها؛ (23)
يعنى ما خوارج در تاريکى شب به دست ابن ملجم با دسيسه هايى سرنوشت على را هنگامى که اَجل او فرارسيد رقم زديم. اى علي! از دست ابن ملجم کريم ضربه اى را برسرت پذيرا باش که ثواب آن در گرو قتل تو است.
2. طبرى نيز شعرى را از ابن ابى مياس مرادى نقل مى کند که دال بر شرکت خوارج در اين توطئه است:

ونَحنُ ضَرَبنا يا لک الخيرُ حَيدَرا
أباحَسن مأمومَةً فََتَفَطّرا
ونَحن خَلَعْنا مُلکَهُ مِن نظامِهِ
بِضَربةِ سيفٍ إذْ عَلا و تَجبَّرا
و نَحنُ کرامٌ فى الصباح أعزَّةٌ
إذا الموتُ بالموتِ ارتَدَى و تأزّرا (24)
يعنى اى اباالحسن، حيدر! اين ما (خوارج) بوديم که فرق سرت را دو نيم کرديم و شکافتيم؛ ما بوديم که رشته سلطنت على را هنگامى که تکبر و عصيان ورزيد با ضربه شمشيرى از نظامش پاره کرديم. ما در هنگامه صبح، گرامى و عزيزيم؛ هنگامى که مرگ جز با مرگ پاسخ داده نمى شود (بنابراين ما انتقام خود را گرفتيم) .
اين اشعار حماسى که توسط شاعران خوارج ايراد شده است، شاهد روشنى بر مدعاى ماست که خوارج از طراحان اصلى قتل امام (ع) بوده اند و پاداش خود را در گرو قتل آن حضرت مى دانستند و همواره بر آن فخر مى کرده اند.
3. يکى از مواردى که شرکت خوارج را در شهادت امام تأييد مى نمايد، ماجراى دفن شبانه جنازه مطهر امام (ع) و مخفى کردن قبر اوست؛ به طورى که فرزندان امام على (ع) از بيم آنکه مبادا جنازه حضرت به دست خوارج بيفتد و توهينى نسبت به آن روا دارند، بدن مطهر پدرشان را شبانه به خاک سپردند و قبر آن حضرت را نيز مخفى نگاه داشتند و درباره محل دفن سخنانى مختلف گفتند. (25)
4. ابن ملجم در کوفه با فردى به نام شبيب بن بجره ملاقات کرد و وى را به همکارى در قتل على (ع) دعوت کرد، امّا او نپذيرفت و قرابت و خويشاوندى امام با پيامبر و سابقه حضرت در اسلام را پيش کشيد، ولى زاده ملجم در پاسخ گفت: او برادران ما را کشت؛ ما هم به جهت انتقام خون برادران خويش، على را مى کشيم. در نهايت، شبيب با ابن ملجم همکارى کرد. (26)
5. در گفت وگوى ام کلثوم، دختر امام على (ع) با ابن ملجم، ام کلثوم به وى گفت: چرا اميرالمؤمنين را کشتي؟ ابن ملجم در جواب گفت: من اميرالمؤمنين را نکشتم؛ بلکه پدرت را کشتم! (27)
از مجموع اين شواهد در مى يابيم که اولاً ابن ملجم، بر اساس همان عقايد خارجى گرى امام (ع) را به شهادت رساند. ثانيا شرکت خوارج و آلوده بودن دست بيشتر آنان در اين توطئه شوم تأييد مى گردد. ثالثا گفتار برخى از معاصران در اين زمينه، طرفدارى کورکورانه اى است که از عدم تحقيق و تفحص برمى خيزد و ادعاى مبرّا بودن خوارج در شهادت اميرمؤمنان (ع) ادعايى گزاف و بى اساس است.
به نقل ابن کثير: «اصحاب امام على (ع) به دليل ترس از خوارج هر شب ده نفرمسلح، در مسجد براى حفظ جان اميرمؤمنان (ع) نگهبانى مى دادند وحضرت در ملاقات با آنها فرمود: چرا در اينجا اجتماع کرده ايد؟ جواب دادند: براى حفظ جان شما، امام (ع) فرمود: خداوند نگهبان خوبى براى من است و براى حفاظت هر فردى دو فرشته را مأمور کرده است؛ هنگامى که قضا و قدر الهى فرا رسد، آن دو اين شخص را رها مى کنند». (28)
سرانجام در واپسين ساعات شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، خوابى بر چشمان اميرمؤمنان (ع) مستولى شد و ايشان پيامبر اکرم (ص) را در خواب ديدند و از نامهربانى ها و لجاجت امت، به آن حضرت شکايت و رنج هايى را که از مسلمانان ديدند، بيان کردند:
مَلَکَتْنِى عَيْنِى وَ أنَا جَالِسٌ فَسَنَحَ لِى رَسُولُ اللّهِ ( فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللّه مَاذَا لَقِيتُ مِنْ أمَّتِکَ مِنَ الاْءوَدِ وَ اللَّدَدِ فَقَال: «اُدْعُ عَلَيْهم» فَقُلْتُ: أبْدَلَنِى اللَّهُ بِهمْ خَيْرا مِنْهُمْ وَ أبْدَلَهُمْ بى شَرّا لَهُمْ مِنِّي؛ (29)
همان گونه که نشسته بودم، خواب چشمانم را ربود و رسول خدا (ص) را ديدم؛ پس گفتم اى رسول خدا! از امّت تو چه تلخى ها ديدم و از لجبازى و دشمنى آنها چه کشيدم! پيامبر (ص) فرمود: نفرينشان کن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد و به جاى من شخص بدى را بر آنها مسلّط گرداند.
آرى، شِکوه ها و رنج هاى امام (ع) از امت به شکل نفرين درآمد و بعد از حضرت با واقعيت گره خورد ومعاويه ها، ابن زيادها وحجاج ها و... بر همين ملت مسلط شدند و روز روشن را چون شب براى آنان تيره و تار کردند! در حالى که مولاى متقيان (ع) در بهشت برين همنشين رسول اکرم (ص) گرديد.
در نهايت، دعاى امام مستجاب شد و در شب بيست و يکم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجرى هماى سعادت بر دوش اميرمؤمنان (ع) نشست و آن حضرت با انبوهى از گلايه هاى ناگفته به سراى باقى شتافت.
آرى، على (ع) قهرمان بزرگى که از معرکه هاى مرگبار و جنگ با مشرکان و يهود، پيروزمندانه برگشت و از جبهه ناکثين خطرناک و قاسطين نيرومند فاتحانه برگشت سرانجام به دست مارقين به شهادت رسيد؛ (وَسَلامٌ عَليهِ يَومَ وُلِدَ ويَومَ يَمُوتُ ويَومَ يُبعَثُ حَيّا.) (30)

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. کتاب العين، ج 4، ص158 و 159 لسان العرب، ج 4، ص52و53؛ تاج العروس، ج 2، ص 30؛ مجمع البحرين، ج 2، ص 294؛ مقاييس اللغه، ج 2، ص175 و 176؛ المنجد، ص173.
2. «حروراء» نام دهکده اى است بيرون شهر کوفه که نخستين مکان اجتماع خوارج عليه امام على (ع) بود (معجم البلدان، ج 2، ص286) .
3. «اباضيه»طرفداران عبدالله بن اباض تميمى هستند که معتدل ترين گروه از خوارج اند وتندروى هاى معمول خوارج را ندارند.هم اکنون اين مذهب طرفدارانى درکشورهاى مغرب، عمان ومراکش دارد (خوارج در تاريخ، ص 189 و 190) .
4. مقالات الاسلاميين، ج 1، ص 180.
5. نهروان به منطقه پهناورى اطلاق مى شود که ميان بغداد و واسط در شرق دجله قرار دارد. داراى شهرها وآبادى هاى متعدد و از زيباترين مناطق بغداد است که شامل سه رود بالايى، وسطى و پايينى است. اسم فارسى آن «جوروان» بود که معرّب به «نهروان» شد، اين سرزمين چون در راه بغداد به خراسان قرار داشت بسيار آباد بود، امّا در زمان سلجوقيان خراب شد (معجم البلدان، ج 5، ص 375) .
6. نهج البلاغه، خطبه 93.
7. جهت اطلاع بيشتر ر،ک: الميزان، ج 9، ص 319؛ مجمع البيان، ج 5، ص 63؛ الکشاف، ج 2، ص 281 ؛تفسير نمونه، ج 7، ص 454؛ الملل و النحل، ج 1، ص 115؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 266 ؛بحار الانوار، ج 22، ص 37 و 38 ؛صحيح مسلم،ج 2 ؛کتاب الزکات، ص750 - 743، ح 148،147،158 و 156.
8. نهج البلاغه، خطبه 59.
9. جهت آگاهى ازسرگذشت و روحيات اين فرد ر،ک: خوارج، تنديس فتنه، اثرنگارنده، انتشارات ميراث ماندگار، قم، چاپ اول، تابستان 1383.
10. طبرى و بلاذرى، اين شب را هفدهم رمضان سال 42 (هجري) مى دانند.
11. تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 110 ؛ أنساب الاشراف، ج 2، ص 490؛ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 311.
12. انساب الاشراف، ج 2، ص490.
13. همان، ص 490 و 491.
14. مهريه قطام، غير از قتل امام على ( شامل يک بنده، يک کنيز و سه هزار درهم بود؛ همچنان که ابن ابى مياس مرادى در شعر خويش بدان اشاره کرده است:
وَلَم أرَ مَهرا ساقَهُ ذُوسَماحَةٍ کَمَهرِ قُطامٍ مِن فَصيحٍ وأعجمٍ
ثَلاثَةُ آلافٍ و عَبدٌ و قِينَةٌ وَضَربُ عليٍ بِالحُسامِ المُصَمَّم
فَلا مَهَر أغلى مِن عليٍ وإن عَلا وَ لافَتکَ اِلاّ دونِ فَتک ابن ملجم
درميان تمامى عرب و عجم هيچ فرد بخشنده اى را نديدم که همانند مهريه قطام بپردازد: سه هزار درهم، يک غلام و يک کنيز و کشتن على (ع) با شمشيربران. هيچ مهريه اى هر چند گران مايه باشد، بالاتر از قتل على نيست و هيچ جنايتى بدتر از جنايت ابن ملجم نيست (بحار الانوار، ج 42، ص 267؛ تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 116 ؛الاخبار الطوال، ص 214؛ مناقب آل ابى طالب، ج3 ، ص 311؛ الارشاد، ج1 ص 22) .
15. تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 110 و 111؛ أنساب الاشراف، ج 2، ص 493 و 491؛ بحار الانوار، ج 42 ، ص 229 و 230.
16. بحار الانوار،همان آدرس؛ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 312؛ انساب الاشراف، ج 2 ص 493 - 491.
17. مناقب آل ابى طالب، همان آدرس؛ الکامل فى التاريخ، ج 3، ص 255 ؛ انساب الاشراف، ج 2، ص487.
18. و 19. ر،ک: الخوارج هُم انصار على،چاپ الجزاير،1403 ق /1983م ،اثر سليمان بن داوودبن يوسف، ص 196 - 194.
20. وَمِن الناسِ مَن يَشرى نَفسَه إبْتِغاءَ مَرضاتِ الله وَاللهُ رَئُوفٌ بِالعِباد؛ بعضى از مردم (با ايمان و فداکار، همچون علي) در«ليلة المبيت» به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر جان خود را به خشنودى خدا مى فروشد و خداوند به بندگان مهربان است.
21. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج4 ص 73.
22. مجمع البيان، ج1 ص 535؛ الميزان، ج 1 ص 100؛ التفسيرالکبير، ج 6 ص 174؛ روح المعانى، ج 1، ص 492.
23. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 13؛ ص 241.
24. تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 115 و 116 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 5 ص 185 با اندکى اختلاف.
25. تاريخ الخلفاء، ص 196؛ أنساب الاشراف، ج 2، ص 497.
26. تاريخ الخلفاء، ص 196؛ أنساب الاشراف، ج 2، ص 491.
27. أنساب الاشراف، ج 2، ص 495 ؛ بحار الانوار، ج 42، ص 231 ؛ الاخبار الطوال، ص 214.
28. البداية والنهاية، ج 8، ص 13 و 14.
29. نهج البلاغه، خطبه 70.
30. سوره مريم، آيه 15.

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)