مدرسان واقعى وحى از نگاه نهج البلاغه


اشاره

نهج البلاغه، کتابى که آن را فروتر از کلام خدا و فراتر از سخن بشر گفته اند، دريچه اى است به فضاى بى پايان «حامل علم الکتاب» [1] و قطره اى است از اقيانوس بى کناره «کلمة الله» و بحرى است در برکة «شريف رضي» چراکه گزيده اى است از کلمات امير (ع)، با ترکيبى زيبا و چينشى هنرمندانه.
ما شيعيان با استدلال هاى متين، بر اين باوريم که تنها قرائت صحيح از قرآن همان قرائت اهل بيت (ع) است، و بايد از در وارد خانه شد «وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا» [2] و از دروازه هاى دانش و حکمت وصى، به شهر علم و معرفت نبى پاى نهاد: «اَنَاَ مدينةُ العِلم و عَلى بابُها» [3] و با سفينه عترت در اقيانوس حکمت (قرآن) پيش رفت، تا به گرداب هاى خوارجى و کوير ناصبى و وهابى گرى و سرگشتگى هرمنوتيک و رمانتيسم گرفتار نياييم و اين همراهى و همگامى را تا قيامت حفظ کنيم؛ و نه گامى پيش بيافتيم و نه پس بمانيم؛ «فانّهما لَن يفَتِرقا حَتى يردا عَلَى الحَوضَ» [4] .
على (ع) پس از رسول خدا (ص)، از معدود شخصيتهايى است که مورد قبول فريقين مى باشد؛ بنابراين، لازم است به گونه اى مستقل، به نگرشهاى امام على (ع) در خصوص اهل بيت (ع) پرداخت. اميد است که با عنايات ربّانى و توجهات علوى، بتوانيم در ايفاى اين رسالت توفيق حاصل کنيم؛ ان شاء الله.

پرشکوه ترين دودمان تاريخ

با تلاوت قرآن کريم و مطالعه تاريخ اقوام و ملل با خانواده هايى آشنايى پيدا مى کنيم که در ادوار زندگى بشر، تاثير فراوانى بر جاى گذاشته و در جهت شکوفايى معنوى و مادى ملّت ها نقش به سزايى داشته اند؛ نظير آل داوود، آل عمران، زکريا و يحيى، آل ابراهيم و... ولى در ميان اين برگزيدگان، آل ابراهيم، و از ميان ايشان، آل اسماعيل و از بين آنان بنى هاشم و از لابلاى آنان، خاندان رسول خدا (ص)، (آل عبا)، داراى شکوهى خيره کننده و درخششى پرفروغ است: خاندانى که آيه تطهير در شأن آنان نازل شده است؛ «إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيرًا». [5]
بيش از هفت روايت ذيل اين آيه آورده شده است که اهل بيت را به خمسة طيبه تفسير کرده اند. و بيشترين اين روايات از مفسران اهل سنّت وارد شده است. نيز آيات؛ «کونُوا مَعَ الصّادِقين» [6] که به امام على (ع) و خاندان او تفسير شده است؛ و «قُل لا اَسالُکم عليهِ اَجراً اِلاّ اَلمَوَدََّةَ فِى القُربي» [7] ؛ و «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا» [8] ؛ و «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الأمْرِ مِنْکُمْ» [9] ؛ «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» [10] و «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِينَ» [11] و ده ها آيه ديگر، در شان خمسه آل کساء نازل شده و رواياتى که ذيل اين آيات ذکر شده فراوان بوده و از طريق شيعه و سنّى نقل گرديده است.
امام على (ع) در توصيف اين خاندان پربرکت مى فرمايد: «عِترتِه خَيرُ الِعِترو اسرتُه خَيرُالاُسرَ و شَجرتُه خَيرُ الشَّجر: نَبَتَت فى حَرَمٍ و بَسَقَت فى کرَم، لَها فُروعًٌ طِوال وثمره لا تُنال؛ [12] خاندان پيامبر (ص) بهترين خاندان و دودمان او نيکوترين دودمانند: درخت وجودش که پربرکت ترين آنهاست گرداگرد کعبه مقصود روييدند ودر سرزمين شکوه و بزرگوارى باليدند، شاخه هايشان سر به فلک کشيده، و ميوه هايش دست نيافتنى است.» جمله «لَها فُروعٌ طِوال و ثَمرةٌ لا تُنال» داراى معنايى بس بلند و فرازمند است. شاخه هاى زيباى درخت نبوت همان عترت پاک اوست که از هر گونه پليدى به کنارند و بلنداى وجودشان از ملک تا ملکوت سر برکشيده و حلقه اتصال ميان آن دو عالمند و واسطه فيوضات ربانى و وزراى دستگاه خلقتند. «ميوه هاى دست نيافتني» اهل بيت عصمت (ع)، همان حکمت ها و معارف و دانش هاى سرشار آنان است که انشاء ا... درباره آن، سخن خواهيم گفت.
امام على (ع) در فراز ديگرى مى فرمايد: «لا يقاسُ بِآلِ محمّد (ص) مِن هذِه الامّة احَدٌ... هم اساسُ الدّين و عِمادُ اليقين؛ [13] از اين امت احدى را نتوان همپايه خاندان پيامبر (ص) پنداشت؛... اينان پايه دين و ستون يقين اند.» نيز مى فرمايد: «وَ مِنّا سَيدا شَبابِ أهلِ الجَنه... وَ مِنّا خَير نِساءِ العالمين؛ [14] دو سرور جوانان بهشت از ما اهل بيتند... و بهترين زنان جهان ازماست.»
پرواضح است که دو سرور جوانان بهشت، حضرت امام حسن مجتبى (ع) و حضرت امام حسين (ع) و بهترين زنان گيتى، فاطمه زهرا (س) مى باشد.

ستارگان هدايت

«اَلا اِنَّ مَثَل آلِ محمّد (ص) کمَثَِل نُجومِ السَّماء: إذا خَويا نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ؛ [15] بدانيد که مَثَل خاندان محمد (ص) بسان ستارگان سپهرند: اگر ستاره اى غروب کند، ستاره اى ديگر بدمد.»
در روزگاران ديرين هنگامى که پرده هاى سياهى شب بر کرانه هايى از زمين بر مى کشيد، آدميان سفر کرده براى يافتن راه هاى منتهى به مقصد، از ستاران کمک مى گرفتند و جهت خود را با بهره گيرى از موقعيت هاى ستارگان تعيين مى کردند و بدون وجود آنان راه به بى راهه مى بردند و دچار گمراهى و سرگشتگى ها و گاه طعمه راهزنان و شکار حادثه هاى ناگوار مى شدند و به جاى حرکت به سوى مقصد، فرسنگ ها از آن دور مى شدند. عترت پاک نبى (ص) در مثل به ستارگان مانند که راه هاى هدايت را به مسافران زندگى نشان مى دهند تا به گمراهى نيافتند و به مقصود خود- که سعادت و نيکبختى جاودانه باشد-در رسند. هيچ زمانى نباشد که اين ستارگان در سپهر گردون ندرخشند؛ و تا رستاخيز موعود بر افق هاى زندگى آدميان مى تابند.
هنگامه روز، خورشيد عالم تاب- که خود ستاره اى باشد - جهان را با درخشش خود روشنايى مى بخشد، و پس از غروب آن در نيمکره زمين ستارگان آسمان وظيفه راهنمايى انسانها را برعهده مى گيرند.
امام على (ع) در سخنى ديگر مى فرمايد: «اُنظُروا أهلَ بَيتِ نَبيکم فَالزَموا سَمتَهم، و اتّبعُوا اثرهِم فَلَن يخرِجُوکم مِن هُدى، وَلَن يعيدوکم فِى رَدًى، فإن لَبدوا فَالبُدوا، و ان نَهَضوا فَانَهضُوا؛ و لا تَسِبقوهم فَتَضلّوا، و لا تَتأخَّروا عنهم فَتَهلِکوا؛ [16] به خاندان پيامبرتان بنگريد و به آن سو که مى روند، برويد؛ و درپى آنان باشيد، که هرگز شما را از راه هدايت بيرون نکنند، و در معرض هلاکت قرار ندهند. اگر ايستاند بايستيد؛ و اگر برخاستند برخيزيد؛ از آنان پيش نيافتيد که گمراه مى شويد؛ و از ايشان پس نمانيد که هلاک مى گرديد.»
اين سخنان گهربار ذره اى ترديد در ضرورت پيروى از اهل بيت نبّوت (ع) باقى نمى گذارد و حجت را برهمگان تمام مى کند و راه هر گونه بهانه جويى را مى بندد.
دانشوران و دين باوران اهل قبله، نظير چنين سخنانى را به طور فراوان از پيامبر (ص) نقل کرده اند؛ مانند حديث سفينه که مى فرمايد: «انّ مَثَلَ اَهلِ بَيتى فيکم کمَثل سَفينةِ نُوح مَن رَکِبَها نَجا و مَن تَخَلَفَ عَنها غَرِق؛ به درستى که مَثل خاندان من در ميان شما بسان کشتى نوح است: هر آن که سوار شود، نجات يابد و کسى که باز ماند غرق شود» [17]
وجه شبه در اين تشبيه و همانندى چنين باشد که در روزهاى توفانى سهمگين و تندبادهاى بنيان برافکن اعصار، تنها راه نجات يک چيز است: هما ن طور که در توفان تند آن روزگاران، تنها و تنها راه نجات، سوار شدن بر کشتى نوح (ع) بود، تنها راه سعادت و رستگارى اين امت، پيروى از عترت پاک نبى (ص) است. ما را در اصول و فروع دين راهى جز قرآن و اهل بيت (ع) نيست، و پناه بردن به ديگران همچون پناه جستن کنعان به کوه است، تا راهى فرا راه کشتى پدرش، براى نجات خويش بيابد، که البته جز هلاکت و نابودى نتيجه ديگرى در پى نداشت و نخواهد داشت.
امير مؤمنان (ع) در فراز د يگرى مى فرمايد: «بِنَا اهتَدَيتُم فى الظَّلماء و تَسَنََّمتم ذروة العَلياء و بِنا اَفجَرتم عَن السِّرار؛به راهنمايى ما از تاريک درآمديد، و به بلندترين نقطه برترى رسيديد، و از تاريکى هاى جهل به سپيده دمان معرفت و هدايت گام نهاديد.» [18]

همپايگان قرآن

امام على (ع) در فرازى از سخنانش مى فرمايد: «پس به کجا مى رويد؟ و کى باز مى گرديد؟ که نشانه ها برپاست، و دلايل روشن و علامت ها برجاست، گمراهى تا به کجا؟ بلکه سرگشتگى تا چه؟ و حال آن که خاندان پيامبرتان در ميان شماست و آنان زمامداران حق و پرچم هاى دين و راست گفتارند. پس آنان را در بهترين جايگاه قرآنى که دارند بنشانيد؛ و بسان شتران تشنه که به آبشخور روند به آنان روى آريد. اى مردم: از خاتم پيامبران (ص) فراگيريد بى ترديد آنکه مى ميرد از ما، مرده نيست، و آنکه مى پوسد از ما پوسيده نيست بيشتر حق در آن چيزى است که منکر آنيد، و کسى را که حجتى بر او نداريد، معذور شماريد- و او منم. آيا حکم قرآن را (ثقل اکبر) در ميان شما جارى نساختم، و عترت پيامبر (ص) را (ثقل اصغر) براى شما به وديعت نسپرديم؟ رايت ايمان را در ميان شما نهادم.» [19]
امام على (ع) در اين خطبه غراء، براى بارها، بى کرانه هاى هدايت و معرفت را، به مردمان ناباور و اسيران دنياى پر زرق و برق معرفى کرد؛ امّا انگارگوش هاى آنان نمى شنيد و ديدگانشان نمى ديد و دلهايشان نمى فهميد: [20] آنچه مى شنيدند، نمى شنيدند و آنچه مى ديدند، نمى ديدند و آنچه بايد مى فهميدند، نمى فهميدند. عجبا چه مردماني! کسانى که همه امکانات هدايت برايشان فراهم بود و در کنارشان فرياد گر «سَلونى قَبَل ان تَفقِدوني» [21] و مجسمه عدالت و بالاتر از هر آنچه که هست، وپايين تر از رحمان و نبى حضور داشت، ولى براى آنان، چنين شخصيتى چندان با معاويه و طلحه و زبير فرقى نداشت. امام (ع) مى فرمايد: به کجا مى رويد؟ و در پى چه و که هستيد؟ راه و راهنما در ميان شماست: وحى و عترت، قرآن و قرآن شناس.اى مردم؛ شما تشنه ايد، اما براى سيراب شدن در پى سرابيد، و حال آن که چشمه ساران زلال در ميانتان جارى است. اى تشنه کامان کمال، به سوى آبشخور رودهاى روان معرفت روى آريد. چشمه هاى خروشان معرفت را از آبشخوران عترت بجوييد.
امير مومنان (ع) در فرازهاى ديگرى از اين خطبه، استراتژى هم آغوشى و همپايگى قرآن و اهل بيت (ع) را يادآور شدند. رهنمودى که ناديده گرفتنش جز گمراهى و سرگشتگى حاصل ديگرى نخواهد داشت. قرآن بدون عترت، ما را به بيغوله هاى نهروانى و کج فهمى هاى وهّابى گرى مى کشاند، که يزيد بن معاويه را امير المومنين شناسند و شيعيان اهل بيت (ع) را مهدور الدَّم بدانند و هر ستمگر و خونريزى که به زور برگرده مردم سوار شده و قوانين حيات بحش اسلام را زير پا گذاشته و فاسق و فاجر باشد اولواالامر شناسد و اطاعت از او را واجب و قيام عليه وى را ناروا شمارند؛ [22] و قائل به جسمانى بودن پروردگار شوند و به جبرى گرى يا تفويض گرايند و...

حديث ثقلين و اسناد آن

قال رسول الله (ص): «ايها النَاس؛ انّما اَنَاَ بَشَرَِيوشک ان اُدعِى فَاُجيبَه، و انِّى تارک فيکم الثَقَلين، ما اِن تَمسَّکتُم لَن تَضِلّو ابداً، وَ هُما کتابُ اللهِ و اهلُ بيتَى احدُهما أثقَلُ مِنَ الآخَرِ، و انَّهمالن يفترقاحّتى يرِدا عَلِى الحوضَ، فَانظُرو کيفَ تُخلّفونى فيهما، فَلاتَسِبقوهم فَتَهِلکوا، وَ لا تُعلّموَهم فَاِنّهُم اعلمُ منکم؛ [23] رسول خدا (ص) فرمود: اى مردم، من (همانند شما) بشرم: زودا که فرا خوانده شده، و دعوت حق را لبيک گويم، و من دو چيز گرانسنگ در ميان شما وا مى گذارم، که اگر به آن دو چنگ زنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد، و آنها : کتاب خدا و خاندان من است، که يکى نفيس تر از ديگرى است، و آن دو هرگز از يکديگر جدا نمى شوند، تا در حوض بر من وارد شوند. پس بنگريد که چگونه درباره آنها ا زمن پيروى مى کنيد. پس هيچ گاه از آنان پيش نيفتيد که هلاک مى شويد، و چيزى به ايشان نياموزيد که از شما داناترند»
مرحوم شيخ قوام الدين وشنوى قمى اين حديث شريف را در رساله «حديث الثقلين» به طور کامل و با روايات متعدد نقل کرده است. سيد ميرحامد حسين هندى نيز اين حديث شريف را در کتاب قيم «عبقات الانوار» از دين باوران و دانشوران بسيارى از اهل سنت که به دويست تن مى رسد، باز گفته است که برخى از آنها عبارتند از: صحيح مسلم؛ سنن ترمذي؛ سنن وارمي؛ مسند احمد بن حنبل؛ خصائص نسايي؛ مستدرک حاکم؛ کفايه الطالب؛ طبقات ابن سعد؛ تذکرة الخواص؛ الفصول المهمه ابن صبّاغ؛ الکشف و البيان؛ تفسير کبير فخررازي؛ نيشابورى در تفسيرش؛ و الدر المنثور و... و اين همه حاکى از عظمت بيکران حق و گستره مشعل هدايت و خروش چشمه ساران حيات ابدى است که از کرانه هاى عالم ملک تا بى کرانه هاى ملکوت کشيده است، و شب پرستان را ياراى آن نبوده تا طلوع سپيده را بشکنند و در ژرفاى تاريکى هاى جهل و تعصّب به فراموشى سپارند: «يريدون لِيطفِوا نُورَاللهِ بِأفواهِهم والله مُتمّ نورِه وَلَوکرِهَ الکافرون». [24]

دستاوردهاى راهبردى از حديث ثقلين

همپايگى ميان قرآن و عترت دستاوردهاى مهمى به دنبال دارد که برخى از آنها عبارتند از: 1. اهل بيت (ع) از نظر سند و حجيت همانند قرآن است؛ يعنى هر يک از اين دو اصل، دليل و حجتى مستقل اند، و در عين حال، هيچ يک ديگرى را مخالفت نمى کند؛ 2.گستره حجيت عترت، بسان قرآن، در برگيرنده همه زواياى هستى و انسان است. مانند: جهان بينى، جهان شناسى، عقايد، احکام، اخلاق، تفسير، سياست، اقتصاد، دنيا و آخرت، ماديات و معنويات و..؛ 3. همپايگى قرآن و عترت دليل عصمت اهل بيت (ع) است؛ 4. عترت همانند قرآن تا رستاخيز باقى خواهد ماند و تا آن روز هيچ گاه، جهان از اهل بيت خالى نخواهد بود؛ و اين يکى از دلايل ضرورت وجود امام زمان (عج) و حيات ايشان تواند بود.

قرائت هاى مختلف از دين

امام على (ع) در نامه اى به ابن عباس- هنگامى که او را براى گفت و گو با خوارج فرستاد، فرمود: «لا تُخاصِمهم بِالقرآن، فَاِنَّ القرآنَ حَمّالٌ ذو وُجوه: تَقول و يقولون؛ ولکن حاجِجْهم باالسُنّة فَانّهم لَن يجدوا عنها مَحيصاً [25] ؛ با استدلال به قرآن با آنان به جدال نپرداز؛ زيرا قرآن تاب قرائت هاى گوناگون دارد: تو چيزى (از آيه اى ) مى گويى، و خصم تو چيزى (از آيه ديگر) بلکه با سنت (پيامبر) با آنان گفت و گو کن، که ايشان را راهى جز پذيرفتن نباشد.»
از اين فرمايش به خوبى بر مى آيد که قرآن مى تواند داراى معانى و تفاسير مختلف باشد و از پذيرش چنين حقيقتى گريزى نيست.
امام (ع) در فراز ديگرى مى فرمايد: «هذا القرآنُ اِنّما هُوَ خط مسطور بَين الدَقَّتين، لا ينَطقُ بِلسان وَ لابُدَّ لَه مِن تَرجُمان و انّما ينطق عَنه الّرجالُ؛ [26] اين قرآن خطى است ميان دو جلد نهفته، با زبان سخن نمى گويد و به ناچار آن را ترجمانى بايد؛ و مردان به جاى او سخن مى گويند.»
بنابراين، ترجمان اسرار قرآن و تاويل آيات فرقان برعهده قرآن شناسانى فرهيخته است که راسخان در علم باشند، و در پى فتنه جويى برنيايند؛ زيرا هنر بازگرداندن متشابهات قرآن به محکمات آن، در اختيار هر کسى نيست.

راسخان در علم کيانند؟

خداوند سبحان در قرآن کريم مى فرمايد: «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ؛ [27] و تاويل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمى دانند.»
بى ترديد آيات محکمات و نصوص و ظواهر قرآن براى بسيارى از مردمان قابل شناخت است، و در موارد متشابهات که داراى وجوه و قرائت هاى مختلفه است نيازمند بيان راسخان هستيم.
صاحب بصائر الدرجات از ابوبصير روايت مى کند که امام باقر (ع) فرمود: «ما را سخان در علم هستيم و ما تاويل قرآن را مى دانيم.» [28] و امام على (ع) مى فرمايد: «و آخر قَدتُسَمّى عالِماً و لَيسَ بِه: فَاقَتَبس جَهائلَ من جُهّال و اَضاليل من ضُلاّل... قَد حَملَ الکتابَ على آرائِه وَ عَطَفَ الحَقَ عَلى أهوائِه.. [29] ؛ و ديگرى که دانشمندش دانند و بهره اى از دانش نبرده؛ ترّ هاتى چند از نادانان به دست آورده، کتاب خدا را به راى خويش تفسير کند، و حق را چنان که دلخواه اوست، تعبير نمايد».
امام (ع) پس از آن که گمراهى عالم نماها راگوشزد فرمود و ناشايستگى آنان را در تفسير قرآن بيان داشت، در ادامه فرمود: «به کجا مى رويد.. و سرگشتگى تا چند؟ در حالى که خاندان پيامبرتان ميان شماست، که زمامداران حق و پيشوايان دينند، وراست گفتار» [30]
حديث ثقلين نيز دليل محکم ديگرى است در هم آغوشى قرآن وعترت؛ و اين که هر قرائتى از دين و هر تفسيرى از قرآن، بدون بهره مندى از آبشخور آل محمد (ص) گمراهى است.
بنابراين، تنها قرائتى از قرآن پذيرفتنى است که از چشمه ساران زلال عترت سيراب شده باشد و يا با آيات ديگر قرآنى تبيين گشته باشد؛ و تنها قرائتى از دين پذيرفتنى است که از دو منبع جدايى ناپذير قرآن و عترت از سويى و دليل عقلى منطقى از سوى ديگر بهره مند باشد؛ زيرا برهان عقلى فيض ربّانى است. طُريحى از امام على (ع) نقل مى کند؛ که فرمود: «اَلَعَقلُ شَرعٌ مِن داخِل و الشَّرعُ عقلٌ مِن خارج؛ [31] خرد شريعتى از درون، و شريعت عقلى است از برون.»

گنجينه هاى دانش، درهاى حکمت

امام على (ع) مى فرمايد: «وَ عِندَنا أهلَ البَيت أبوابُ الحِکم و ضياءُ الامر؛ [32] درهاى حکمت و چراغ فروزان شريعت نزد ما اهل بيت است» نيز مى فرمايد «نَحُن شَجَرةُ النُّبوه، وَ مَحَطُ الرّساله، و مُختَلفُ المَلائکة وَ مَعادِنُ العِلم، وَ ينابيعُ الحِکمَ؛ [33] ما درخت نبوتيم، و فرود آمد رسالت، و جاى رفت و آمد فرشتگان، و گنجينه هاى دانش، و چشمه ساران حکمت». باز مى فرمايد: «نَحُن الشعارُ و َ الاصحابُ وَ الخَزَنَه وَ الأبوابُ؛ وَ لاتؤتَى البُيوتُ اِلاّ مِن ابوابِها، فَمَن أتاها مِن غَيرِ أبوابِها سُمَِى سارقاً. فيهم کرائمُ القرآن، و هُم کنوز اَلرّحمن؛ اِن نَطقوا صَدَقوا و ان صَمَتوا لم يسبَقوا؛ [34] ما (اهل بيت) شعار دين و ياران، و گنجينه هاى (معرفت) و درهاى (حکمتيم) و خانه ها را جز از درهايشان نمى توان داخل شد؛ و آن که جز از دربه خانه وارد شود، دزدش نامند. اهل بيت مصداق فرازمندترين جايگاه هاى قرآن و گنجينه هاى خداى رحمانند. اگر لب به سخن گشايند، راست گويند؛ و اگر خاموش مانند برآنان پيشى نجويند.» و مى فرمايد: «هُم عيشُ العِلم وَ موَتُ الجَهل؛ يخبِرُکم حلمُهُم عَن عِلمِهم؛ و ظاهرُهم عَن باطِنِهمِ، وصَمتُهم عن حِکم مَنطِقهم» [35] باز مى فرمايد: [ آل النبي] «مَوضِعُ سِرّه وَلَجَاُ أمِره و عَيبة عِلِمه و مَوئِلُ حُکمِه و کهوفُ کتُبه، و جِبالُ دينه؛ بهِم أقامَ انحناء ظَهرِه و أذهبَ ارْتِعادَ فَرائِصه؛ [36] کانون راز پيامبرند و پناهنگاه رسالت اويند، و گنجوران دانش و مرجع شريعت نبوى اند، و مأمن کتاب و سنّت و کوه هاى برافراشته دين اويند. به آنها پشت خميده اسلام راست و پابرجاست.»
خاندان پاک پيامبر (ص) همان راسخان در علم، دانش يافتگان، [37] حاملان علم کتاب، وارثان حکمت و دانش پيامبر (ص)، و پژوهندگان کتاب هاى آسمانى اند. [38] چنانچه رسول خدا (ص) درباره اميرالمومنين (ع) فرموده است «انا مدينة العلم و على بابها؛ [39] من شهر دانشم و على در آن است.»
امام على (ع) نيز مى فرمايد: «رسول خدا (ص) هزار باب دانش به من آموخت که هر بابى هزار باب ديگر مى گشايد. و مجموعاً مى شود هزارهزار باب، تا اين که هرچه بوده و هر آنچه تا روز قيامت خواهد بود، آگاه شدم و مرگ ها و بلاها و فصل الخطاب را (سخن حقى که فيصله بخش هر اختلافى باشد) فرا گرفتم» [40]
پيامبر (ص) امام محمد باقر (ع) را باقرالعلوم، گشاينده دريچه هاى دانش و شکافنده درهاى حکمت نام نهاده است. [41]
تمامى کسانى که در علوم مختلف حرفى براى گفتن داشتند و مکتب هاى گوناگون کلامى، فقهى، حقوقى، عقلى و تجربى و نقلى و... را بنيان نهادند، نيز با واسطه يا بى واسطه از شاگردان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بودند.
جابربن حيان، پدر علم شيمى، در دانشگاه امام صادق (ع) دانش آموخت؛ حسن بصرى، مؤسس مکتب کلامى اشاعره؛ واصل بن عطاء مؤسس مکتب کلامى معتزله؛ ابوحنيفه، بنيانگذار مکتب فقهى حنفي؛ مالک، بنيانگذار مکتب فقهى مالکى، از شاگردان دانشگاه جعفرى بوده اند. احمدبن حنبل و امام محمد ادريس شافعى بنيانگذاران مکتب هاى فقهى حنبلى و شافعى نيز از شاگردان با واسطه امام صادق (ع) به شمار مى آيند؛ و اين نيست جز آن که پيامبر (ص) درباره اهل بيت فرموده است: «لا تعلَّموهم فانّهم أعلم منکم؛ به آنان چيزى نياموزيد، که از شما داناترند» [42]

ولايت داران شايسته

امام على (ع) مى فرمايد: «هُم أساسُ الدّين.. و لَهُم خَصائِصُ حَقّ الوِلاِية، و فيهم الوَصّيةَ وَالوارثه؛ [43] اهل بيت پايه دين اند... و حقّ ولايت و زمامداراى ويژه آنان است، و ميراث پيامبر (ص) مخصوص ايشان است». سپس مى فرمايد: «اکنون حق ولايت به شايستگان آن رسيد، و به جايگاه به حق خويش بازگشت» بى شک، حق ولايت، براساس دلايل فراوان از کتاب و روايات نبوى، ويژه اهل بيت پيامبر (ص) است. دلايل متين و مستحکم ما در اثبات ولايت بلافصل امام على و ائمه اطهار (ع) در آثارى گرانسنگ چون: الغدير علاّمه اميني؛ عبقات الانوار، سيد ميرحامد حسين هندي؛ المراجعات، علاّمه شرف الدين موسوي؛ الميزان، علاّمه طباطبايى و... نگاشته شده است.

امام على (ع) از نگاه على (ع)

يکى از کارآمدترين شيوه هاى راهيابى به بى کرانه هاى شخصيت بى بديل امام على (ع) گفته ها و نوشته هاى آن حضرت، در شناساندن گوهر نهفته خويش است.
گرچه سخن از على (ع) عين ذکر خداست، با اين تفاوت که او خدا نيست، بلکه فانى مطلق در او و آينه تمام نماى حق سبحانه است؛ در عين حال، براى امام (ع) بسيار دشوار مى نموده است که درباره خودسخنى بگويد.
در پايان؛ لازم است به برخى از فرازهاى نهج البلاغه، درباره امام (ع) بپردازيم، تا قطره اى از معارف وجود ايشان، و شبنمى از لطافت روح بزرگش را دريابيم، و خويشتن را به عطر ذکر او معطّر سازيم.
چراغ شب شکن کاروان بزرگ انسانيت: امام على (ع) مى فرمايد: «إنّما مَثَلى بَينَکم کمَثلِ السِّراج فى الظُلّمة، يستَضيء به مَن ولَجها؛ [44] همانا مَثَل من در ميان شما، بسان چراغى ماند در تاريکى، آن که به تاريکى پاى نهد، از آن چراغ روشنايى گيرد.»
سيمرغ بلند آشيان: و مى فرمايد: «لايرقى إلى الطَّيرُ؛ [45] مرغان {کمال جو} از رسيدن به آشيانه ام ناتوانند»
چشمه سار خروشان معرفت: «ينحَدرُ عَنّى السَّيلُ؛ کوه بلند را مانم که سيلاب {حکمت و معرفت} از ستيغ من خروشان است»
محور دين: «اَما والله؛ لَقَدَ تَقَمّصَها فُلانٌ و أنََّه لَيعلم أنُّ محّلى منها مَحلُِّ القطب مِن الرَّحي؛ هان به خدا سوگند!فلانى جامه خلافت را برتن کرد، در حالى که مى دانست خلافت جز مرا شايسته نيست و آن برگرد وجود من به گردش درآيد» [46]
درياى دانش و بينش داناى آشکار و نهان: «سلونى قَبَل أن تَفقِدونى فَلأنا بطُرُق السَّماء أَعلُم منّى بِطُرق الارض، قبل أن تشغر برجلها فتنة تَطَأ فى خِطامها، و تذهب باَحلام قَومها؛ از من بپرسيد، پيش از آن که مرا در بين خود نيابيد که من به راه هاى آسمان آشناتر از راه هاى زمينم، پيش از آن که فتنه اى پديد آيد، که همچون شتر بى صاحب گام بردارد و مهار خود را پايمال کند و مردمان را بکوبد و بيازارد، و عقل خردمندان را ببرد.» [47]
شير بيشه حق: «ألا وَ قَداَمَرنى الله بقتال اَهِل البَغى و النکث و الفَساد فى الأرض، فأمّا النّاکثون فَقَد قاتلتُ و أمّا القاسطون فقد جاهَدتُ و أمّا المارِقه فِقد دوّختُ.. و بقيت بقية من أهل البغي؛ و لَئَنْ اَذِنَ الله فى الکرّه عَلَيهم لأُديلَنّ مِنهم...أنَا وَضعتُ فى الصَغَر بِکلاکل العَرب و کسرتُ نَواجِمَ قرُون ربِيعةَ و مُضَر؛ [48] بدانيد که خدا مرا فرموده است با تجاوزکاران و پيمان شکنان و تبهکاران زمين پيکار کنم؛ اما با پيمان شکنان (ناکثين) جنگيديم، و با حق ستيزان (قاسطين) نبرديدم، و از دين برون شدگان (مارقين) را زبون ساختم. و گروهى از تجاوزگران مانده اند، و اگر خدا مرا رخصت دهد برايشان هجوم آورم و آنان را براندازم... من در نوجوانى بزرگان عرب را به خاک انداختم و سرکردگان ربيعه و مضر را هلاک ساختم.

سوتيترها

ضرورت پرداختن به چنين موضوعى از آنجا احساس مى شود که امروزه مساله جنجالى «قرائت هاى مختلف از دين» و حقّانيت همه آنها، و در نتيجه «پلوراليسم ديني»، تيشه بر ريشه طيبه ايمان زده و به تضعيف باورهاى مذهبى نوباوگان اهل قبله پرداخته است.
همپايگى ميان قرآن و عترت دستاوردهاى مهمى به دنبال دارد که برخى از آنها عبارتند از: 1. اهل بيت (ع) از نظر سند و حجيت همانند قرآن است؛ يعنى هر يک از اين دو اصل، دليل و حجتى مستقل اند، و در عين حال، هيچ يک ديگرى را مخالفت نمى کند؛ 2.گستره حجيت عترت، بسان قرآن، در برگيرنده همه زواياى هستى و انسان است. مانند: جهان بينى، جهان شناسى، عقايد، احکام، اخلاق، تفسير، سياست، اقتصاد، دنيا و آخرت، ماديات و معنويات و..؛ 3. همپايگى قرآن و عترت دليل عصمت اهل بيت (ع) است؛ 4. عترت همانند قرآن تا رستاخيز باقى خواهد ماند و تا آن روز هيچ گاه، جهان از اهل بيت خالى نخواهد بود؛ و اين يکى از دلايل ضرورت وجود امام زمان (عج) و حيات ايشان تواند بود.
امام على (ع) مى فرمايد: کانون راز پيامبرند و پناهنگاه رسالت اويند، و گنجوران دانش و مرجع شريعت نبوى اند، و مأمن کتاب و سنّت و کوه هاى برافراشته دين اويند. به آنها پشت خميده اسلام راست و پابرجاست.»
خاندان پاک پيامبر (ص) همان راسخان در علم، دانش يافتگان، حاملان علم کتاب، وارثان حکمت و دانش پيامبر (ص)، و پژوهندگان کتاب هاى آسمانى اند. چنانچه رسول خدا (ص) درباره اميرالمومنين (ع) فرموده است «انا مدينة العلم و على بابها؛ من شهر دانشم و على در آن است.»
جابربن حيان، پدر علم شيمى، در دانشگاه امام صادق (ع) دانش آموخت؛ حسن بصرى، مؤسس مکتب کلامى اشاعره؛ واصل بن عطاء مؤسس مکتب کلامى معتزله؛ ابوحنيفه، بنيانگذار مکتب فقهى حنفي؛ مالک، بنيانگذار مکتب فقهى مالکى، از شاگردان دانشگاه جعفرى بوده اند. احمدبن حنبل و امام محمد ادريس شافعى بنيانگذاران مکتب هاى فقهى حنبلى و شافعى نيز از شاگردان با واسطه امام صادق (ع) به شمار مى آيند؛ و اين نيست جز آن که پيامبر (ص) درباره اهل بيت فرموده است: «لا تعلَّموهم فانّهم أعلم منکم؛ به آنان چيزى نياموزيد، که از شما داناترند»
امام على (ع) مى فرمايد: «إنّما مَثَلى بَينَکم کمَثلِ السِّراج فى الظُلّمة، يستَضيء به مَن ولَجها؛ همانا مَثَل من در ميان شما، بسان چراغى ماند در تاريکى، آن که به تاريکى پاى نهد، از آن چراغ روشنايى گيرد.»

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
*. استاد مدعو و معاون دفتر نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه آزاد اسلامى واحد کرج.
[1] . «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»، رعد/ 43 براساس روآيت فراوان، دارنده علم الکتاب، امام على (ع) است؛ بحارالانوار، ج35، ص 429، ح 1.
[2] . بقره/ 189.
[3] . بحارالانوار،ج 24، ص 107.
[4] . همان، ج 21، ص 387.
[5] . «همانا خداوند مى خواهد که از شما اهل بيت هر پليدى را بزدايد و شما را به بهترين وجه پاکيزه بدارد»؛ احزاب/ 33.
[6] . «با راستگويان باشيد»؛ توبه/119.
[7] . «بگو براى آن کار (رسالت) از شما مزدى نمى خواهم، مگر دوستى نزديکانم»؛ شوري/23.
[8] . «و غذاى خود را با وجود دوست داشتنش به بينوا و يتيم و اسير اطعام کنند»؛ انسان/8.
[9] . «از خدا و پيامبر و صاحبان امر از ميان خودتان اطاعت کنيد»؛ نساء/ 59.
[10] . نحل/ 43.
[11] . «پس بگو: بيايد فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را فرا بخوانيم آنگاه دست نيايش برداريم، و لعنت خدا را بر درغگويان بخوانيم»؛ آل عمران/ 61.
[12] . نهج البلاغه، خطبه 24، عظة الناس.
[13] . همان، خطبه2.
[14] . همان، نامه 28.
[15] . همان ، خطبه100.
[16] . همان، خطبه97.
[17] . بحارالانوار،ج 23، ص155.
[18] . نهج البلاغه، خطبه 4.
[19] . همان، خطبه 87.
[20] . «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لا يَسْمَعُونَ بِهَا»، اعراف/179.
[21] . از من بپرسيد، پيش از آن که مرا نيابيد، نهج البلاغه، خطبة 189،
[22] . قاضى بدرالدين در «تحرير الاحکام» قاضى ابوبکر در التمهيد ماوردى در الاحکام السلطانيه و بسيارى ديگر.
[23] . قوام الدين الوشنوى، حديث الثقلين
[24] . «مى خواهند نور الهى را با سخنان خويش خاموش کنند، حال آن که خدواند کمال بخش نور خويش است گرچه کافران را خوش نيايد» صف/ 8.
[25] . نهج البلاغه/ نامه77.
[26] . نهج البلاغه/ خطبه 125.
[27] . آل عمران/7
[28] . محمد بن الحسن الصفار، بصائر الدرجات، تصحيح کوچه باغى تبريزى، ص 204.
[29] . الشريف الرضى، نهج البلاغه تصحيح صبحى الصالح خطبه878، 140.
[30] . همان.
[31] . طريحى، مجمع البحرين، ج.
[32] . نهج البلاغه، خطبه12.
[33] . همان، خطبه109.
[34] . همان، خطبه154.
[35] . همان، خطبه239.
[36] . همان، خطبه2.
[37] . عنکبوت/49.
[38] . انبياء/7.
[39] . حاکم نيشابورى، مستدرک الصحيحين ، ج 3، ص 326.
[40] . ينابيع الموده، ص 88، کلينى، اصول کافى ج1، ص 296.
[41] . محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 46، ص 226.
[42] . قوام الدين الوشنوى، حديث الثقلين، ص 13.
[43] . الشريف الرضى، نهج البلاغه تصحيح صبحى الصالح خطبه2، ص 25
[44] . همان، خطبه187.
[45] . همان، خطبه 3.
[46] . همان.
[47] . همان، خطبه189.
[48] . همان، خطبه192.