نگاهى به وصاياى امام على (علیه السلام) به جوانان
مقدمه
در این مقاله خطوط کلى و محورهاى اصلى وصایاى امام على (علیه السلام) به جوانان را بررسى مى کنیم. منبع اصلى این نوشتار نامه سى ویکم نهج البلاغه است که حاوى رهنمودهاى پدرى نمونه به جوانى نمونه و در حال رشد است. این نامه که از مشهورترین وصایاى امیرالمومنین (علیه السلام) است و به قول سید رضى (علیه السلام) پس از مراجعت از (صفین) در محلى به نام (حاضرین) به فرزندشان حسن بن على (علیه السلام) مرقوم داشته اند، شیعه و سنى به آن توجه کرده اند به طورى که دانشمند معروف اهل سنت، ابواحمد حسن بن عبدالله بن سعید عسکرى درباره آن گفته است: (اگر از حکمت عملى چیزى یافت شود که لازم باشد با طلا نوشته شود، همین رساله است که امام على (علیه السلام) در آن جمیع ابواب علم و طرق سلوک و تمام منجیات و مهلکات و راه هاى هدایت و مکارم اخلاق و اسباب سعادت و طرق رهایى از این مهلکه ها و وصول به بالاترین درجات کمال انسانى را با بهترین عبارات بیان فرموده است.) (1)
مخاطب امام على (علیه السلام) در این رساله تنها فرزندش امام حسن (علیه السلام) نیست بلکه آن حضرت با سخنان حکیمانه خود به همه جوانان حقیقت جو توجه کرده است. گرچه غور در دریاى بى کران معارف نهج البلاغه با بضاعت اندک ما سازگار نیست ولکن:
آب دریا را اگر نتوان کشید | هم به قدر تشنگى باید چشید |
با توجه به محدودیت صفحات، چند اصل مهم تربیتى را بیان و متن کامل نامه را به خوانندگان محترم به ویژه نسل جوان واگذار مى کنیم.
1. تقوا و پاک دامنى
مهم ترین سفارش امام (علیه السلام) به فرزند دلبندش، تقواى الهى است، آن جا که مى فرماید: «وَاعْلَمْ يٰا بُنَىَّ انَّ أَحَبَّ مٰا أَنْتَ ٰاخِذٌ بِهِ الَىَّ مِنْ وَصِيَّتىٖ تَقْوَى اللّٰهِ (2)؛ پسرم، بدان محبوب ترین چیزى که از میان گفته هایم در این وصیت نامه به آن تمسک مى جویى، تقواى الهى و پرهیزکارى است.»
حصار مستحکم
اهمیت و جایگاه تقوا براى جوانان آن وقت معلوم مى شود که تمایلات و احساسات دوره جوانى مد نظر قرار گیرد. براى جوانى که در معرض طغیان غرایز و احساسات تند و شکوفایى خواهش هاى نفسانى و غریزه جنسى و تخیلات موهوم به سر مى برد، تقوا به منزله قلعه و حصار مستحکمى است که او را از تاخت و تاز دشمنان مصون مى دارد و مانند سپرى است که از اصابت تیرهاى زهراگین شیاطین باز مى دارد. امام على (علیه السلام) مى فرماید: «اِعْلَمُوا عِبادَاللّهِ، اَنَّ التَّقْوى دارُ حِصْن عَزيز (3) ؛ بدانید اى بندگان خد، تقوا دژى مستحکم و غیرقابل نفوذ است.»
جوان همواره بین دوراهى قرار دارد و به سوى دو نقطه متضاد کشیده مى شود. از یک طرف، نداى وجدان اخلاقى و الهام الهى او را به سوى خوبى ها سوق مى دهد و از طرف دیگر غرایز درونى و نفس اماره و وساوس شیطانى او را به ارضاى خواهش هاى نفسانى فرمان مى دهد. در این جنگ و گریز تنها جوانى مى تواند از این صحنه کشمکش و نزاع بین عقل و شهوت، خیر و فساد و پاکى و آلودگى به سلامت خارج شود که خود را به سلاح ایمان و تقوا مجهز کرده و از ابتداى جوانى به خودسازى و جهاد با نفس بپردازد.
حضرت یوسف (علیه السلام) در سایه همین تقوا بود که توانست با اراده اى قوى از آزمون سخت الهى سربلند بیرون آید و به اوج عزت نایل شود.
قرآن مجید رمز پیروزى یوسف (علیه السلام) در عرصه مبارزه با نفس را رعایت دو اصل مهم و اساسى (تقوا) و (خویشتن داری) مى داند و مى فرماید: «إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» (4)؛ کسى که پرهیزکارى کند و شکیبایى ورزد، خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمى کند.)
تقویت اراده
بسیارى از جوانان از ضعف اراده و فقدان قدرت تصمیم گیرى شکایت مى کنند و براى درمان آن چاره جویى مى کنند. آنان مى گویند:
براى ترک عادات زشت و ناپسند بارها تصمیم گرفته ایم اما کم تر موفق شده ایم. امام على (علیه السلام) از تقوا به عنوان عامل تقویت اراده و مالکیت نفس که نقش عمده اى در ترک گناه و عادات ناپسند دارد، یاد مى کند و مى فرماید: آگاه باشید! خطاها و گناهان مانند اسب هاى سرکش و لجام گسیخته اى هستند که گناه کاران بر آن ها سوارند و آنان را در قعر دوزخ سرنگون خواهند ساخت و تقوا همانند مرکب هاى راهوار و آرامى است که صاحبانشان بر آن ها سوارند و زمامشان را به دست دارند و آنان را تا بهشت پیش مى برند.(5)
باید در نظر داشت که این کار شدنى است. افرادى که در این وادى قدم بنهند، مشمول الطاف خفیه الهى خواهند بود. چنان که قرآن کریم مى فرماید: «وَالَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا» (6)؛ آنان که در راه ما جهاد و کوشش مى کنند، راه هاى خود را به آن ها نشان مى دهیم.)
2. فرصت جوانى
بدون تردید یکى از عوامل مهم موفقیت و کام یابى، بهره بردارى صحیح و اصولى از شرایط و فرصت هاى مناسب است، که فرصت جوانى از اساسى ترین آن ها به شمار مى رود. نیروى معنوى و قواى جسمانى، گوهر گران سنگى است که خداوند متعال در اختیار نسل جوان قرار داده است. بر این اساس پیشوایان دین همواره بر اغتنام فرصت جوانى تاکید کرده اند. امام على (علیه السلام) در این باره مى فرماید: «بادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ اَنْ تَكُونَ غُصَّةً (7)؛ پیش از آن که فرصت از دست رود و مایه اندوهت گردد، آن را غنیمت شمار.» سعدى با الهام از سخنان بزرگان مى گوید:
جوانا ره طاعت امروز گیر | که فردا جوانى نیاید ز پیر | |
قضا روزگارى زمن در ربود | که هر روزش از پى شب قدر بود | |
من آن روز را قدر نشناختم | بدانستم اکنون که درباختم |
امام على (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه «لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا» (8)؛ بهره ات را از دنیا فراموش مکن) مى فرماید: «تَنسَ صِحَّتَكَ وَ قُوَّتَكَ وَ فَراغَكَ وَ شَبابَكَ وَ نَشاطَكَ اَن تَطلُبَ بِهَا الخِرَةَ (9)؛ سلامتى و قدرت و فراغ بال و جوانى و نشاط خود را فراموش مکن، از آن ها در راه آخرت استفاده کن.»
آن حضرت درباره کسانى که از نعمت جوانى بهره صحیح و کافى نبرده اند، مى فرماید: آن ها در ایام سلامت بدن سرمایه اى مهیا نکردند و در اولین فرصت هاى زندگى درس عبرتى نگرفتند، آیا کسى که جوان است جز پیرى انتظار دارد.(10)
سوال از جوانى
جوانى و نشاط و بالندگى، نعمت بزرگى است که در روز قیامت از آن سوال مى شود. در روایتى از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل است که فرمود: در قیامت هیچ یک از بندگان، قدم از قدم برنمى دارند تا از وى چهار سوال شود؛ از عمرش که آن را در چه راه به کار انداخته و چگونه فانى کرده است، از جوانیش که آن را در چه راهى پایان داده است، از اموالش سوال مى شود که از چه راهى به دست آورده و در چه راهى خرج کرده است و از حب و دوستى با اهل بیت از وى سوال مى شود.(11)
رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) در کنار ایام عمر به طور جداگانه از جوانى نام برده اند که ارزش اختصاصى جوانى را مى رساند. متاسفانه شرایط فوق العاده و فرصت استثنایى دوران جوانى کوتاه و زودگذر است و بلبل جوانى روزى از شاخسار عمر خواهد پرید. تا هست قدرش را بدانیم و آن را یک سرمایه شماریم. امام على (علیه السلام) مى فرماید:
«شَيئانِ لايَعرِفُ فَضلَهُما إلاّ مَن فَقَدَهُما : الشَّبابُ وَ العافِيَةُ (12)؛ دو چیز است که قدر و قیمتشان را نمى شناسد مگر کسى که آن دو را از دست داده باشد: یکى جوانى و دیگرى تندرستی.»
3. خودسازى
بهترین زمان براى تربیت و خودسازى، دوره جوانى است، زیرا صفحه دل جوان با زشتى ها و خصلت هاى ناپسند شکل نگرفته و چراغ فطرت در دلش خاموش نگشته است. امام على (علیه السلام) به فرزندش امام حسن (علیه السلام) چنین مى فرماید: «انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القى فیها من شیء قبلته فبادرتک بالادب قبل ان یقسوا قلبک ویشتغل لبک» (13)؛
قلب نوجوان مانند زمین خالى است که هرچه در آن بیفشانى آن را مى پذیرد، پس پیش از آن که قلبت سخت شود و فکرت به امور دیگر مشغول گردد، به تعلیم و تربیت تو مبادرت کردم و همت خود را بر تربیت تو گذاشتم.)
خاربن در قوت و برخاستن | خارکن در سستى و در کاستن (14) |
باید جوانان عزیز این هشدار امام على (علیه السلام) را جدى بگیرند که مى فرماید: «غالب الشهوه قبل قوه ضراوتها فانها ان قویت ملکتک واستفادتک ولم تقدر على مقاومتها (15)؛ پیش از آن که تمایلات نفسانى به تجرى و تندروى عادت کنند با آن ها مقابله کن، زیرا اگر تمایلات در تجاوز و خودسرى نیرومند شوند، فرمانرواى تو خواهند شد و تو را به هرسو که بخواهند مى برند و قدرت مقاومت در برابر آن ها را از دست خواهى داد.» مولوى مى گوید:
زان که خوى بد بگشته ست استوار | مور شهوت شد ز عادت هم چو مار | |
مار شهوت را بکش در ابتدا | ورنه اینک گشت مارت اژدها (16) |
4. بزرگ منشى
یکى دیگر از وصایاى امام على (علیه السلام) به جوانان، پرورش عزت نفس و بزرگ منشى است، آن جا که مى فرماید: «أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيةٍ وَ إِنْ سَاقَتْكَ إِلَي الرَّغَائِبِ فَإِنَّكَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً (17)؛ بزرگوارتر از آن باش که به پستى تن دهى هرچند تو را به مقصود رساند، زیرا نمى توانى در برابر آن چه از آبرو و شخصیت در این راه از دست مى دهى بهایى به دست آورى، و بنده دیگرى مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.»
حس عزت طلبى یکى از نیازهاى اساسى انسان است که خوش بختانه دست آفرینش بذر آن را در نهاد آدمى افشانده است. بدیهى است که این بذر نیاز به مراقبت و رشد و شکوفایى دارد. عزت نفس موجب بهره ورى فرد از نیروى خرد و به کارگیرى آن در امور زندگى و منشا تکوین شخصیت در انسان است. بى دلیل نیست که نظام سلطه فرعونى در طول تاریخ براى استثمار دیگران، در گام نخست روح مکرمت انسانى را نشانه گرفته و شخصیت آنان را تحقیر مى کند. قرآن مجید در این باره مى فرماید: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ ۚ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ» (18)؛ فرعون قومش را تحقیر کرد، پس آن ها هم از او اطاعت کردند، چون آن ها قومى فاسق بودند.)
عزت و بزرگوارى نفس در گرو امورى است که بدان اشاره مى شود:
الف: ترک گناه: از مواردى که به عزت نفس آدمى آسیب فراوانى مى رساند، ارتکاب به گناه و ناپاکى است. پرهیز و اجتناب از آلودگى به گناه از عوامل دست یابى به شرافت نفس است. امام على (علیه السلام) مى فرماید: (مَن كَرُمَت عَلَيهِ نَفسُهُ، لَم يُهِنها بِالمَعصِيَةِ (19) ؛ کسى که براى نفس خود کرامت قائل است، آن را با گناه پست و خوار نمى سازد.) گناهان بزرگ هم چون زن، دروغ، غیبت، فحش و ناسزا با بزرگ منشى و کرامت نفس تضاد آشکار دارد.
ب: روح بى نیازی: چشم طمع داشتن به مال دیگران و درخواست کمک کردن در غیر موارد اضطرار، شرافت و عزت نفس را مخدوش مى کند.
امام على (علیه السلام) مى فرماید: «المَسألَةُ طَوقُ المَذَلَّةِ تَسلُبُ العَزيزَ عِزَّهُ و الحَسِيبَ حَسَبَهُ (19)؛ درخواست از مردم، طوق ذلتى است که عزت را از عزیزان و شرافت را از شریفان سلب مى کند.»
ج: نگرش صحیح: عزت و کرامت نفس تا حد زیادى بستگى به نگرش انسان به خود دارد. کسى که خود را ناتوان جلوه دهد، مردم نیز او را ذلیل و خوار مى بینند. از این رو امام على (علیه السلام) مى فرماید:
(الرجل حیث اختار لنفسه ان صانها ارتفعت وان ابتذلها اتضعت (20)؛ ارزش شخصیت هر فردى وابسته به روشى است که اتخاذ مى کند. اگر نفس خود را از پستى و ذلت بر کنار نگاه داشت، به مقام رفیع انسانى نایل مى شود و اگر عزت معنوى خویش را ترک گفت، به پستى و ذلت مى گراید.)
اگر در جهان بایدت برترى | نباید که خود پست و دون بشمرى | |
چو خود، خویشتن پست بینى و خوار | دگر از کس امید عزت مدار |
د: پرهیز از گفتار و رفتار ذلت آمیز: کسى که خواهان کرامت و عزت نفس است باید از هر سخن یا عملى که نشانه ضعف و ناتوانى است، اجتناب کند. اسلام به منظور تحقق این امر، از تملق و چاپلوسى، شکایت از روزگار و طرح مشکلات زندگى براى مردم، بلندپروازى هاى بى جا و حتى تواضع بى مورد نهى کرده است. هیچ مسلمانى حق ندارد با چاپلوسى که منافى با شرافت و آزادگى است، خویشتن را آلوده کند. امام على (علیه السلام) مى فرماید: «كَثْرَةُ اَلثَّنَاءِ مِلْقٌ يُحْدِثُ اَلزَّهْوَ وَ يُدْنِي مِنَ اَلْعِزَّةِ (21)؛ زیاده روى در ستایش و تحسین، تملق و چاپلوسى است که از یک سو در مخاطب نخوت و تکبر پدید مى آورد و از سوى دیگر عزت نفس را دور مى کند». شکایت از زندگى و طرح مشکلات با مردم، به عزت نفس آسیب جدى مى رساند. امام على (علیه السلام) مى فرماید: «رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ ضُرَّهُ لِغَیْرِهِ (22)؛ کسى که مشکلات زندگى اش را براى دیگران آشکار کند، در حقیقت به خوارى و ذلت رضایت داده است.»
5. وجدان اخلاقى
یکى از وصایاى امام على (علیه السلام) به جوانان، میزان قرار دادن وجدان اخلاقى در معاشرت اجتماعى است. آن حضرت خطاب به فرزندش چنین مى فرماید: (یَا بُنَیَّ اِجْعَلْ نَفْسَكَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَكَ وَ بَیْنَ غَیْرِكَ (23)؛ پسرم، خود را معیار و مقیاس قضاوت بین خود و دیگران قرار ده.)
نادیده گرفتن این اصل مهم اخلاقى نتیجه اى جز تیرگى روابط دوستانه نخواهد داشت؛ همان گونه که التزام به وجدان اخلاقى تضمین کننده دوستى پایدار و روابط سالم اجتماعى است. اگر در جامعه، تمام افراد براساس وجدان اخلاقى با یک دیگر معاشرت کنند و به حقوق و منافع و حیثیت دیگران احترام بگذارند، روابط اجتماعى مستحکم تر و آرامش و امنیت جامعه تقویت خواهد شد. وجدان اخلاقى، آدمى را چون طبیب به درد و درمان خویش متوجه و سلامت روان را اعلام مى کند. در روایتى آمده است که مردى خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رسید و عرض کرد: همه وظایف خود را به خوبى انجام مى دهم ولى یک گناه را نمى توانم ترک کنم و آن رابطه نامشروع است. اصحاب از این سخن برآشفتند. حضرت فرمود: شما کارى نداشته باشید، من مى دانم چگونه با او بحث کنم. آن گاه فرمود: شما مادر، خواهر و به طور کلى ناموس دارید؟ جوان عرض کرد: آری. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا مى پسندى دیگران با ناموس و محارم تو چنین روابط نامشروع داشته باشند؟ عرض کرد: خیر. حضرت فرمود: پس چگونه حاضر مى شوى دست به چنین کار نادرستى بزنی؟ جوان سر به زیر افکند و عرض کرد: دیگر تعهد مى کنم که دنبال چنین گناهى نروم.(24)
هر انسان مسلمانى وظیفه دارد در برخورد با مردم از نداى درونى خود پیروى و به مقتضاى وجدان عمل کند. امام سجاد (علیه السلام) مى فرماید:
حق مردم آن است که از آزار آن ها خوددارى کنى و چیزى را براى آنان دوست بدارى که براى خود دوست مى دارى و نپسندى آن چه را براى خود نمى پسندی.(25)
اسلام با توجه دادن به وجدان اخلاقى مى کوشد تا افراد بشر در باطن خود مراقبى بگمارند تا آن ها را از تجاوز و آزار به دیگران حتى در حالت خشم و دشمنى باز دارد. بر این اساس قرآن مجید به نفس لوامه که همان وجدان است، قسم یاد کرده و مى فرماید: «لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ * وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» (26)؛ (سوگند به روز رستاخیز و سوگند به جانى که آدمى را در مورد عصیان و ارتکاب گناه سرزنش و ملامت مى کند) . روان شناسان این نیروى سرزنش کننده باطنى را وجدان اخلاقى مى نامند.
در اندرون من خسته دل ندانم کیست | که من خموشم و او در فغان و در غوغاست |
6. تجربه اندوزى
استفاده از تجارب دیگران از جمله مواردى است که در وصایاى امام على (علیه السلام) دیده مى شود. آن حضرت مى فرماید: «وَ اعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ وَ ذَکِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ سِرْ فِی دِیَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ فَانْظُرْ فِیمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا وَ أَیْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا (27)؛ اخبار گذشتگان را بر قلبت عرضه کن و آن چه را که به پیشینیان رسیده به یاد آر، در دیار و آثار مخروبه آن ها گردش کن و درست بنگر آن ها چه کرده اند. ببین از کجا منتقل شده اند و در کجا فرود آمده اند.»
هرچند آحاد جامعه به راهنمایى افراد آزموده و استفاده از تجارب دیگران نیازمندند اما جوان به دلایل مختلف نیاز بیش ترى به شناخت تاریخ و تجارب به دست آمده از سرگذشت پیشینیان دارد، زیرا:
اول، جوان به مقتضاى سن کم خود، داراى ذهنى خام و عارى از تجربه است. او سرد و گرم روزگار را نچشیده و با مشکلات و دشوارى هاى کم ترى در زندگى رو به رو شده است، که گفته اند:
(آن چه را که جوان در آیینه مى بیند پیر در خشت خام بیند) . از این رو بعضى مواقع فشار مشکلات، آرامش درونى جوان را مختل مى کند و او را به افسردگى یا تندخویى مى کشاند.
ثانى، تخیلات موهوم که از ویژگى هاى دوران جوانى است، چه بسا جوان را از شناخت حقیقت باز دارد. تجربه، پرده هاى وهم و پندار را پاره مى کند و انسان را به واقع رهنمون مى سازد.
امام على (علیه السلام) مى فرماید: «التجارب علم مستفاد (28)؛ تجارب بشر، دانش سودمندى است.»
ثالث، جوان با وجود برخوردارى از منبع سرشار هوش علمى و فنى و قابلیت کسب مهارت هاى گوناگون، به دلیل نداشتن تجارب زندگى فاقد هوش اجتماعى است. از این رو در معرض تصمیم هاى نسنجیده و زیان بار و افتادن در دام دیگران قرار دارد. امام على (علیه السلام) مى فرماید: (من قلت تجربته خدع (29)؛ کسى که تجربه اش کم و ناچیز باشد، فریب مى خورد.)
در سایه تجربه، اشتباه به حداقل مى رسد. امام على (علیه السلام) مى فرماید: «مَن كَثُرَتْ تَجرِبتُهُ قَلَّتْ غِرَّتُهُ (30)؛ کسى که تجربه اش زیاد باشد، کم تر فریب خورد.»
آن چه مى تواند مددکار جوان در ایام سخت و عبور از مراحل دشوار زندگى باشد، بهره بردارى از تجارب کسانى است که خود در طول زندگى این منازل پرخطر را طى کرده و به سلامت از آن ها گذشته است. امام على (علیه السلام) مى فرماید: با مردان آزموده هم نشین باش که آن ها متاع پرارج تجربه هاى خود را به گران ترین بها یعنى فدا کردن عمر خود تهیه کرده اند و تو آن متاع گران قدر را با ارزان ترین قیمت (با صرف چند دقیقه) به دست مى آوری. (31)
عبرت از تاریخ
یکى از مصادیق بارز تجربه اندوزى، مطالعه سرگذشت پیشینیان و تار یخ امم سابق است. تاریخ آیینه اى است که گذشته را نشان مى دهد و حلقه رابط بین حال و گذشته و چراغ راه آینده است.
مشابهت سرنوشت ملت ، همگان به ویژه نسل جوان را به مطالعه تاریخ فرا مى خواند. امام على (علیه السلام) مى فرماید: «براى شما در تاریخ قرون گذشته درس هاى عبرت فراوانى وجود دارد. کجایند عمالقه؟ کجایند فرزندان آن ها؟ کجایند فرعون ها و فرزندانشان؟» (32)
7. آداب معاشرت و دوستى
شکى نیست که بقا و دوام دوستى منوط به رعایت حدود دوستى و آداب معاشرت است. دوست گرفتن آسان است اما نگه دارى آن مشکل تر است. امام على (علیه السلام) در قسمتى دیگر از نامه مبارک خود به نکات ظریفى که موجب پایدارى پیوند دوستى است، اشاره مى کند و مى فرماید: ناتوان ترین مردم کسى است که از دوست گرفتن عاجز باشد و ناتوان تر از او فردى است که دوست را از دست بدهد.(33)
بعضى جوانان از عدم ثبات و ناپایدارى روابط دوستانه شکایت مى کنند، که دلیل عمده آن رعایت نکردن حدود دوستى و افراط و تفریط در رفاقت است. به طور یقین عمل به دستورات و نصایح سودمند امام على (علیه السلام) مى تواند در حل این مشکل کارساز باشد.
محورهاى کلى سخنان امام على (علیه السلام) در این قسمت عبارت است از:
الف) اعتدال در دوستی: افراط در دوستى و تجاوز از حریم اعتدال در دوران جوانى کم وبیش دیده مى شود، و دلیل آن انگیزه عاطفى و احساسات دوران جوانى است. این عده از جوانان در ایام دوستى به رفیق خود بیش از حد ابراز علاقه و محبت مى کنند و در ایام جدایى بیش از حد ابراز مخالفت و دشمنى مى کنند تا جایى که ممکن است به کارهاى خطرناکى دست بزنند. توصیه امام على (علیه السلام) میانه روى در رفاقت است. آن حضرت مى فرماید: با دوست مورد علاقه ات به مدارا اظهار دوستى کن، شاید روزى دشمنت گردد و در اظهار بى مهرى به کسى که بر او خشم گرفته اى مدارا کن، چه بسا ممکن است دوستت گردد. (34) در این نامه نیز آن حضرت مى فرماید:
اگر خواستى رابطه ات را با برادرت قطع کنى راهى را برایش بگذار که اگر روزى خواست برگردد، راه بازگشت داشته باشد. سعدى در این باره مى گوید: (هر آن سرى که دارى با دوست در میانه منه، چه دانى که وقتى دشمن گردد و هر گزندى که توانى به دشمن مرسان، باشد که وقتى دوست شود.) (35)
ب) محبت متقابل: دوستى و رفاقت براساس محبت متقابل است. اگر یکى از دو طرف خواهان برقرارى رابطه و دیگرى بى میل باشد، نتیجه اى جز ذلت و خوارى مشتاق دوستى نخواهد داشت. از این رو امام على (علیه السلام) در نامه مبارک مى فرماید: (وَلاَ تَرْغَبَنَّ فِیمَنْ زَهِدَ عَنْکَ (36) ؛ به کسى که به تو علاقه ندارد، ابراز علاقه مکن.) شاعر مى گوید:
چه خوش بى مهربانى هر دو سر بى | وگرنه مهربانى درد سر بى |
ج) حفظ رابطه دوستی: امام على (علیه السلام) به حفظ رابطه دوستى تاکید مى ورزد و از عواملى که موجب تحکیم آن مى شود، یاد مى کند و مى فرماید: اگر رفیقت امساک ورزید، تو بذل و بخشش داشته باش و هنگام فاصله گرفتن او، تو نزدیک شو و هنگام سخت گیرى او، نرمش داشته باش و هنگام ارتکاب گناه و خط، عذرش را بپذیر. اما از آن جا که بعضى ظرفیت کمى داشته و بزرگوارى و احسان را حمل بر حقارت دیگرى و زرنگى خود مى کنند، آن حضرت مى فرماید: در همه این موارد موقع شناس باش و برحذر باش از این که آن چه گفته شد در غیر محلش قرار دهى یا درباره کسى که اهلیت ندارد به انجام برسانی.
نکته دیگر نصیحت کردن به رفیق و خیرخواهى براى او است. آن حضرت مى فرماید: خیرخواهى ات را به دوستت خالص کن، خواه خوش آیند دوستت باشد و خواه خوش آیند او نباشد. (37)
پى نوشت ها :
1. زین العابدین قربانى، اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامى، ص58.
2. نهج البلاغه فیض الاسلام، نامه 31.
3. همان، خطبه 156.
4. یوسف (12) آیه 90.
5. نهج البلاغه، خطبه 16.
6. عنکبوت (29) آیه 69.
7. نهج البلاغه، نامه31.
8. قصص (28) آیه 77.
9. بحارالانوار (چاپ بیروت) ج68، ص177.
10. نهج البلاغه، خطبه82.
11. بحارالانوار، ج74، ص160.
12. غررالحکم و دررالکلم، ج4، ص183.
13. نهج البلاغه، نامه 31.
14. نقل از: استاد مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص79.
15. غررالحکم و دررالکلم، همان، ص392.
16. مثنوى معنوى، دفتر دوم، ص327.
17. نهج البلاغه، همان.
18. زخرف (43) آیه 54.
19. غررالحکم و دررالکلم، ج5، ص357.
20. همان، ج2، ص145.
21. همان، ص77.
22. همان، ج4، ص595.
23. همان، ص93.
24. نهج البلاغه، همان.
25. زین العابدین قربانى، همان، ص274.
26. بحارالانوار، ج71، ص9.
27. قیامه (75) آیه 1و2.
28. نهج البلاغه، همان.
29. غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص260.
30. همان، ج5، ص185.
31. همان، ص214.
32. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، (قم، منشورات مکتبه آیه الله العظمى مرعشى نجفى، چاپ دوم) ج20، ص335.
33. نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه181.
34. بحارالانوار، ج74، ص278.
35. نهج البلاغه، قصار260.
36. نهج البلاغه، نامه 31.
37. همان.