شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

ولايت و فضايل امام على از نگاه فخررازى در تفسير کبير

0 نظرات 00.0 / 5

اشاره

قرآن کريم به فضيلت و ولايت امام على (ع) تصريح کرده است. مفسران و انديشمندان شيعه و نيز برخى از مفسران و علماى اهل سنت به شرح اين آيات پرداخته و دلالت آنها را به عظمت و جايگاه رفيع امام على (ع) مسلم دانسته اند. عظمت امام على (ع) همواره مورد توجه تعداد زيادى از انديشمندان اهل سنت قرار گرفته به طورى که علماى شيعه معمولاً براى اثبات ولايت امام (ع) از منابع اهل سنت بهره جسته اند، سپس با نقد و بررسى نظرات آنان دلايلى بر ولايت و فضيلت امام على (ع) اقامه کرده اند. مقاله پيش رو نيز بر همين روال و به روش کتابخانه اى به بيان ديدگاه امام فخر رازى در اين باره پرداخته و سپس به نقد و بررسى آراى وى مى پردازد.
معارف

استناد به احاديث امام على (ع)

فخر رازى بر اين باور است که در نمازهاى يوميه بايد آية «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم» را به صورت جهر قرائت کرد و براى بيان نظريه خود به حديث امام على (ع) استناد مى نمايد. «کانَ على بن ابيطالب (عليه السّلام) يقول: يا مَن ذکره شرفٌ للَّذاکرين؛ [1] اى کسى که ذکرش موجب شرف براى ذکر کننده است» با توجه به اين عبارت چگونه شايسته است براى انسان عاقل که آن را آهسته بخواند؟
فخر رازى سخن امام على (ع) را بر ديگر اقوال ترجيح مى دهد و اين نشان دهنده آن است که به مقام علمى امام على (ع) کاملاً واقف است.

اعتراف فخر رازى به پيروى از امام على (ع)

فخر رازى درباره امام على (ع) رواياتى نقل مى کند که نشان از ايمان و اعتقاد وى به عظمت و فضيلت امام على (ع) دارد. اين روايات همچنين بيانگر آن است که امام على (ع) الگوى نجات و هدايت است. «وَ مَن اقتدى فى دِينهِ بِعَلى بنِ اَبيطالِب فقَد اهتدي؛ هرکس در دينش به على بن ابيطالب (ع) اقتدا کند حتماً هدايت مى شود. [2]
«اَللهم اَدرِ الحق مع على حيث دار؛ خدايا حق را آن جا قرار ده که على (ع) هست.» [3] «مَن اِتّخِذ عَلَياً اماماً لِدينه فَقَد اِستَمسَک بالعروه الوثقى فى دينه و نَفسهِ؛هرکس على را امام خود قرار دهد قطعاً به دست گيره محکمى در دين و جانش دست يافته است.» [4]
البته مقام علمى امام على (ع) مورد اتفاق فريقين هست ولى اگر مفسرى از اهل سنت به اين مقام اذعان کرد و با نقل رواياتى آن را تأکيد نمود نشانگر آن است که وى به مقام والاى علمى و اخلاقى امام على (ع) اعتقاد دارد.

شأن نزول آيه مباهله

«َفمَنْ حَاجَّکَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِينَ؛ [5] پس هر کس درباره عيسى (ع) از آن پس که به آگاهى رسيده اى با تو مجادله کند بگو بياييد تا حاضر آوريم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما نفس خود را و شما نفس خود را، آنگاه دعا و تضرع کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم.»
بر اساس ديدگاه فخر رازى در تفسير آيه مباهله و بيان شأن نزول آيه، امام على (ع) افضل از ديگر صحابه است زيرا معتقد است که منظور از کلمه «انفسنا» امام على (ع) است بنابراين امام على (ع) نفس پيامبر (ص) است. البته وى نمى پذيرد که امام على (ع) از ديگر پيامبران برتر باشد زيرا معتقد است که نبى بر غير نبى افضل است. [6]
اما اين که نبى بر غير نبى افضل است، ادعاى بدون دليلى است. احاديث نيز خلاف آن را بيان مى کند. سلطان الواعظين در اين باره مى گويد:
«حمل لفظ بر اقرب مجازات اولى است از حمل بر اَبعد. و اقرب مجازات، تساوى در جميع امور و شرکت در جميع کمالات است مگر آنچه به دليل خارج شود و آنچه به دليل و اجماع خارج است نبوت خاصه آن حضرت و نزول وحى است. از طرفى در خبر آمده که علماى امت من از انبياى بنى اسرائيل برترند. [7] وقتى علما به واسطه علمشان از انبياى بنى اسرائيل برتر هستند، حتماً على بن ابيطالب (ع) که باب علم پيامبر (ص) است افضل از انبياء مى باشد». [8]

ليلة المبيت

هنگامى که پيامبر اسلام (ص) تصميم گرفت، مهاجرت کند، براى اداى دين هاى خود و تحويل دادن امانت هايى که نزد او بود، على (ع) را تعيين نمود و شب هنگام که مى خواست به سوى غار «ثور» برود، مشرکان براى حمله به او اطراف خانه را محاصره کردند.
پيامبر (ص) دستور داد تا على (ع) در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگى که مخصوص خود پيامبر (ص) بود روى خود بکشد. در اين هنگام آيه زير نازل شد. [9]
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ؛ [10] برخى از مردم جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.»
فخر رازى نزول آيه فوق را در شأن على (ع) مى داند و بر اين باور است که على (ع) در بستر پيامبر (ص) خوابيد. سپس به نقل اين روايت مى پردازد که هنگامى که على (ع) در بستر پيامبر (ص) خوابيد جبرئيل بالاى سر و ميکائيل پايين پاى وى ايستاد. جبرئيل مى گفت: به به، آفرين بر تو اى على خداوند به واسطه تو بر فرشتگان مباهات مى کند. [11]

آيه اکمال

«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ کَفَرُوا مِنْ دِينِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَکُمُ الإسْلامَ دِينًا؛ [12] امروز کافران از دين شما مأيوس شدند، بنابراين از آنها نترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين شما پذيرفتم.
منظور از «اليوم» که دو بار در آيه تکرار شده است چه روزى است؟ اين کدام روز است که چهار جهت در آن جمع شده است. هم کافران در آن روز مأيوس شده اند، هم دين کامل شده است و هم نعمت خدا کامل گرديده و هم خداوند آيين اسلام را به عنوان آيين نهايى مردم جهان پذيرفته است. جاى شک نيست که چنين روزى بايد روز بسيار مهمى در تاريخ زندگى پيامبر (ص) باشد.
فخر رازى معتقد است که منظور از «اليوم» روز عرفه است و پيامبر (ص) 81 روز بعد از آن رحلت نمود. [13]
وى در ادامه تفسير آيه بيان مى کند که اگر امامت على بن ابيطالب (ع) از طرف خداوند و رسول خدا (ص) تعيين گرديده بود مخالفان وى طبق آيه از اينکه امامت وى را انکار کنند نا اميد مى شدند در حالى که صحابه امامت را انکار کردند. پس نتيجه اين مى شود که على بن ابيطالب (ع) از طرف خداوند به امامت منسوب نشده است. [14]

نقد و بررسى

در روز عرفه حادثه خاصى رخ نداده که با اکمال دين مناسبت داشته باشد. اگر منظور اجتماع مسلمانان است که اين امر تازگى ندارد اگر نزول برخى احکام است که اين مسئله نيز موجب يأس کفار نمى شود. اگر منظور اين است که کافران از قدرت مسلمانان نااميد شدند که اين امر در روز فتح مکه رخ داد. [15]
اشکال ديگر سخن فخر رازى اين است که فاصله روز عرفه تا دوازدهم ربيع الاول که به روايت اهل سنت روز رحلت پيامبر (ص) است بيش از 81 روز مى باشد، ولى اگر روز نزول آيه فوق، روز غدير در نظر گرفته شود، 81 روز صحيح است. [16]
علامه امينى شانزده منبع از منابع مهم اهل سنت را نام مى برد که در آن منابع، زمان نزول آيه اکمال را روز غدير مى دانند. [17]
اما اين که مخالفان امامت امام على (ع)، طبق آيه اکمال بايد از انکار امامت نا اميد مى شدند و حال آنکه نا اميد نشدند و انکار کردند. دليل بر درستى رفتار آنان نمى شود زيرا در آيه اکمال سخن از يأس و نا اميدى کافران است، حال اينکه منکران امامت، از امت اسلام بودند و خود را در زمره مسلمانان مى دانستند لذا لزومى نداشت که يأس و نا اميدى ذکر شده در آيه را بر خود هموار کنند.

آيه ولايت

«اِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ؛ [18] همانا سرپرست و ولى شما خدا و پيامبر او و آنهايى هستند که ايمان آورده و نماز را بر پا داشته و در حال رکوع زکات مى دهند.»
فخر رازى در تفسير اين آيه مى گويد: مراد از «وَالَّذِينَ آمَنُوا» يا عموم مردم است و يا اينکه شخص معينى مى باشد. سپس از ابن عباس روايت مى کند که اين آيه در شأن على ابن ابيطالب (ع) نازل شده است. همچنين روايت عبدالله ابن سلام را نقل مى کند که گفت: وقتى اين آيه نازل شد گفتم اى رسول خدا (ص) من ديدم که على (ع) انگشترش را در حال نماز صدقه داد. پس ما او را ولى خود مى دانيم. همچنين روايت ابوذر را در تفسير آيه نقل کرده است؛ ابوذر مى گويد: با پيامبر (ص) نماز ظهر را خواندم پس سائلى آمد و درخواست کمک کرد ولى کسى به او چيزى نداد پس دستش را به سوى آسمان بلند کرد و گفت: خدايا! تو شاهد باش من در مسجد رسول خدا درخواست کمک کردم، کسى به من کمک نکرد. در اين موقع على (ع) که در حال رکوع بود، انگشترش را به سائل داد. پيامبر (ص) اين جريان را مشاهده کرد و گفت خدايا برادرم موسى از تو درخواست کرد و گفت: سينه ام را گشاده نما و کارم را آسان گردان و لکنت را از زبانم باز کن تا مردم سخنم را بفهمند و برادرم هارون را از اهل من برايم وزير و ياور قرار ده تا پشتيبان من باشد و او را در کار من شريک قرار ده. [19] بار خدايا به او وحى کردى که تو را به وسيله برادرت يارى خواهيم کرد و به شما قدرت خواهيم داد. خدايا ! من محمد پيامبر تو و برگزيده تو هستم. سينه ام را گشاده نما و کارم را آسان فرما و على را که از اهل من است وزيرم قرار ده تا پشتيبان من باشد. ابوذر گفت: به خدا قسم هنوز کلمات پيامبر (ص) به پايان نرسيده بود که آيه «اِنَّمَا وَلِيُّکُمُ الله... » نازل شد. [20]
وى پس از نقل روايات به طرح اشکالات پرداخته تا به هر شکل که مى تواند، دلالت آيه فوق را بر ولايت امام على (ع) نفى نمايد. اشکالات مطرح شده توسط وى، به صورت مجزا طرح مى گردد سپس به پاسخ اشکالات و نقد و بررسى آنها پرداخته مى شود.
اشکال اول: اين آيه دلالت بر امامت على (ع) ندارد زيرا وى در روز شورا به خبر غدير و آيه مباهله تمسک نمود و براى اثبات امامت خود، به اين آيه تمسک نکرد.
اشکال دوم: اکثر مفسران گفته اند که اين آيه درباره امت نازل شده چون ظاهر آيه مشتمل بر لفظ جمع است.«الذين يقيمون... »
اشکال سوم: کلمه ولى در آيه فوق به خاطر تناسب با آيات قبل و بعد به معناى محب و ناصر است و به معناى متصرف نيست زيرا در آيات قبل و بعد از دوستى با يهود و نصارى و کفار نهى فرموده است.
اشکال چهارم: زکات در آيه فوق به معناى زکات واجب است و از شأن على (ع) دور است که انجام واجب را تأخير اندازد. اگر زکات به معناى صدقه مندوبه در نظر گرفته شود، خلاف اصل است.
اشکال پنجم: مناسب حال على (ع) اين است که در نماز توجه کامل به خداوند داشته باشد و بديهى است که متوجه اطراف نشود.
اشکال ششم: على (ع) وضعيت مالى خوبى نداشت که زکات بر وى واجب گردد.
اشکال هفتم: بخشش خاتم در نماز عملى است که موجب قطع نماز مى شود.
اشکال هشتم: با وجود پيامبر (ص) على (ع) در هنگام نزول آيه نافذ التصرف در امت نبوده پس آيه دلالت بر امامت على (ع) در آينده دارد.
اشکال نهم: آيه «مَنْ يَرْتَدَّ مِنْکُمْ» [21] قبل از آيه ولايت قرار دارد. اين آيه بهترين دليل بر فساد مذهب شيعه اماميه است، زيرا کسانى که امامت على (ع) را منکر باشند همگى مرتدّ شده اند پس لازم بود که خداوند قومى را بياورد و با آنها بجنگد تا آنها را به حق باز گرداند، پس وقتى چنين قومى نيامد، بلکه برعکس شيعه همواره مقهور بوده پس نتيجه گرفته مى شود که قطعاً نصّى آشکار وجود نداشته است. [22]

نقد و بررسى اشکالات

1. امام على (ع) در ميدان صفين در برابر جمعيت براى اثبات امامت خود دلايل متعددى اقامه کرد، از جمله استدلال به همين آيه ولايت بود. [23]
طبق سخن فخر رازى در اشکال اول، امام على (ع) در روز شورا به حديث غدير استناد نموده است. پس نتيجه مى شود که کلمه ولايت در حديث غدير به معناى اولى به تصرف است.
2. اما اينکه مفسران گفته اند « الَّذِينَ يُقيمُونَ... » جمع است و بهتر است حمل بر امت شود. بايد گفت: هيچ مانعى ندارد که بر مفرد حمل شود زيرا در قرآن کريم آياتى وجود دارد که در آن لفظ جمع است ولى مصداق آن يک فرد است. فخر رازى در تفسير آيه: «الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ؛ [24] کسانى که مردم به آنان گفتند، مردم عليه شما اجتماع کرده اند؛ مى گويد: مراد از کلمه ناس در آيه فوق نعيم ابن مسعود اشجعى است و اطلاق لفظ ناس بر انسان واحد جايز است.» [25]
موارد ديگرى نيز در قرآن کريم وجود دارد که لفظ عام است ولى منظور و مراد خاص مى باشد. پس مانعى ندارد که مراد از «الَّذينَ يُقيمون» امام على (ع) باشد. [26]
3. آنچه مسلم است اين است که پاره اى از آيات سوره مائده به شهادت مضامين آنها قبل از حجة الوداع نازل شده است. بنابراين صرف اين که آيات يکى پس از ديگرى قرار گرفته اند، دلالت بر وحدت سياق آنها ندارد، بنابراين نمى توان گفت معناى ولايت در آيه مذکور همان معناى ولايت در آيات قبل و بعد از آن است. از طرفى کلمه ولى را اگر به معناى دوست بگيريم در اين صورت شامل همه مؤمنان مى شود، نه فقط مؤمنانى که نماز به پا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند. [27]
ابن منظور درباره کلمه ولى مى گويد: ولايت با کسر واو به معناى سلطان، امارت و رياست است و با فتح و کسر به معناى نصرت ولى اليتيم کسى که امور يتيم را به عهده مى گيرد ولى المرأ کسى که عقد نکاح آن را به عهده مى گيرد، ولى زن يعنى سرپرست امور او و وليّ و مولى در کلام عرب يک معنا دارد. [28]
4. زکات در صدر اسلام به همان معناى لغوى خود اعم از زکات مصطلح و صدقه به کار مى رفت، مخصوصاً اگر در مقابل نماز قرار گيرد به معناى انفاق مال است همچنان که از اکثر آياتى که احوال انبياى سلف را حکايت مى کند استفاده مى شود مانند آيه: «وَأَوْصَانِى بِالصَّلاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا» [29]
کلمه زکات در آياتى که ابتداى بعثت نازل شد همگى به معناى صدقه است زيرا در مکه زکات به معناى مصطلح واجب نشده بود. [30]
5. شنيدن صداى سائل در نماز و کمک به او توجه به خويشتن نيست بلکه عين توجه به خداست. امام على (ع) در حال نماز از خود بيگانه بود ولى از خدا بيگانه نبود و مى دانيم بيگانگى از خلق خدا بيگانگى از خداست. پرداخت زکات در نماز انجام عبادت در ضمن عبادت است. توجه به آنچه مورد رضاى خداست کاملاً با روح عبادت سازگار است. [31]
6. اولاَ امام از دسترنج خود اموال فراوانى کسب کرد ثانياَ منظور از زکات در آيه مورد نظر زکات مستحب است. [32]
7. اشاره امام به سائل فعل کثير نيست و باعث قطع نماز نمى شود تا آنجا که کشتن حيوانى مانند عقرب و يا برداشتن و گذاشتن کودک و حتى شير دادن کودک فعل کثير به حساب نمى آيد. [33]
8. اطلاق وصى، خليفه و جانشين به امام على (ع) در حال حيات رسول خدا (ص) به صورت بالقوه است. مانند کسى که در حال حيات خود براى خود وصى تعيين مى کند. حضرت زکريا از خداوند تقاضا کرد: «فَهَبْ لِى مِنْ لَدُنْکَ وَلِيًّا * يَرِثُنِى وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ؛ از نزد خودت به من ولى عطا کن تا وارث من و آل يعقوب باشد.» [34]
مسلماً منظور از «ولي» در اينجا سرپرستى براى بعد از مرگ او بوده است. [35]
9. کلمه «سوف» که به معناى به زودى مى باشد و در آيه ارتداد به کار رفته است بايد با نحوه کاربرد آن در قرآن معنا شود. در قرآن مشاهده مى شود که قيامت را هم نزديک مى داند «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ» [36] قرآن در مورد قيامت کلمه زود و نزديک را به کار مى برد. پس لزومى ندارد که مبارزه با مرتدان بلافاصله پس از رحلت پيامبر (ص) رخ دهد.

شأن نزول آيه تبليغ

«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْکَافِرِينَ؛ اى پيامبر آنچه از خدا به تو نازل شد به مردم برسان که اگر نرسانى تبليغ رسالت نکرده اى، خداوند تو را از آزار مردم حفظ مى کند خداوند گروه کافران را هدايت نمى کند. [37]
فخر رازى در شأن نزول آيه تبليغ ده قول از مفسران نقل مى کند. در قول دهم اعتقاد شيعيان را مطرح مى کند و مى گويد: اين آيه در فضل و برترى على بن ابيطالب (ع) نازل شده، هنگامى که اين آيه نازل شد، پيامبر (ص) دست على (ع) را بالا گرفت و فرمود: «مَن کنت مولاه فَهذا عليٌ مولاه اللهم وال مَنْ والاه و عاد مَن عاداه» [38] عمر وى را ملاقات کرد و گفت اى فرزند ابيطالب مولاى من و مولاى همه مؤمنان شدى بر تو گوارا باد. سپس مى گويد اين روايات اگر چه بسيارند ولى بهتر است که آن را اختصاص دهيم به اينکه خداوند پيامبر (ص) را از مکر يهود و نصارى ايمن گردانيد. زيرا آيات قبل و بعد آن با اين معنا مناسب تر است. [39]

نقد و بررسى ديدگاه فخر رازى

البته دليل فخر رازى خالى از اشکال نيست. زيرا وى صرفاً تناسب آيات قبل و بعد را مطرح مى کند در حالى که ترتيب آيات در قرآن غير از ترتيب نزول آيات است. از طرفى روايات نيز خلاف ادعاى وى را بيان مى کند. بنابراين با وجود روايات، رعايت سياق آيات بى مورد است. علاوه بر آنچه ذکر شد، اصولاً نگرانى پيامبر (ص) از يهود و نصارى در اوايل بعثت و ابتداى هجرت قابل قبول و معنا دار است ولى پس از فتح مکه که قدرتش توسعه يافته و يهوديان از مدينه کوچ کرده اند ديگر معنا و مفهوم ندارد. [40]

آيه اولى الامر

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الأمْرِ مِنْکُمْ؛ [41] اى کسانى که ايمان آورده ايد خدا و رسول خدا و اولى الامر از خودتان را اطاعت کنيد.»
فرمان به اطاعت مطلق از «اولى الامر» در کنار اطاعت رسول خدا (ص) دليل بر اين است که «اولى الامر» کسانى را شامل مى شود که در رديف رسول خدا (ص) يعنى جانشينان معصوم او هستند زيرا اطاعت مطلق در غير مورد معصوم ممکن نيست.
فخر رازى در تفسير آيه مذکور مى گويد: منظور از اطاعت خدا و رسول به ترتيب اطاعت از کتاب و سنت است و در مورد «اولى الامر» مى گويد: منظور اجماع امت است زيرا خداوند به طور قطع امر به اطاعت از اولى الامر نموده و اين دليلى قاطع بر عصمت اولى الامر است. زيرا اگر اولى الامر خطا کنند از طرفى هم خداوند نيز به اطاعت آنها امر کرده در نتيجه اجتماع امر و نهى در فعل واحد حاصل مى شود و اين هم محال است پس اولى الامر حتماً معصوم هستند.
از طرفى اطاعت از اولى الامر مشروط بر اين است که ما به آنها دست يابيم و آنها را بشناسيم و چون در زمان ما شناخت امام معصوم و دسترسى به وى امکان ندارد پس مراد از اولى الامر اهل حل و عقد مى باشند. کلمه اولى الامر جمع است در حالى که در هر زمانى يک امام معصوم وجود دارد. پس منظور از اولى الامر، امام معصوم نيست، هم چنين در آيه مى فرمايد، اگر اختلافى حاصل شد به خدا و رسول مراجعه کنيد؛ اگر منظور از اولى الامر امام معصوم بود لازم بود، بيان کند که در صورت اختلاف به امام معصوم مراجعه کنيد. [42]

نقد و بررسى

اولى الامر نمى تواند مجموع امت باشد، زيرا اتفاق نظر در مسائل اجتماعى در موارد بسيار کمى، روى مى دهد. بنابراين مسلمانان، هميشه با يک بلا تکليفى و نابسامانى در غالب امور خود روبرو هستند.
اگر بخواهند اکثريت را ملاک قرار دهند و نظريه آنها را بپذيرند، اين اشکال پيش مى آيد که اکثريت، هيچ گاه معصوم نيستند و بديهى است که اطاعت از آنان به طور مطلق لازم نيست. [43]
اما اينکه کلمه اولى الامر بر جمع دلالت مى کند و امام معصوم در هر زمان يکى است، بايد توجه داشت که امام معصوم در هر زمان يکى است ولى در مجموع زمان ها افراد متعددى را تشکيل مى دهند و آيه نيز تنها وظيفه مردمان يک زمان را تعيين نمى کند.
اما عدم ارجاع اختلافات به اولى الامر به اين دليل است که اختلاف و تنازع در جمله فوق در مورد احکام است و منظور اختلاف در مسائل مربوط به جزئيات حکومت و رهبرى جامعه نمى باشد. [44]

ذکر مصاديق آيات

پيامبر (ص) در سوره رعد، مصداق هادى را امام على (ع) مى داند که رهروان راه حق با پيروى از امام على (ع) به سرچشمه مقصود مى رسند و از فيض هدايت امام على (ع) بهره مند مى گردند. «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ؛ تو منذرى و براى هر قومى هادى وجود دارد. [45]
فخر رازى بر اين باور است که منظور از منذر، پيامبر (ص) است که فقط وظيفه انذار دارد و منظور از هادى خداوند است که قادر بر هدايت است. سپس در ادامه تفسير آيه به نقل روايات و اقوال مفسران پرداخته و به حديث ابن عباس اشاره مى کند که گفت: پيامبر (ص) دست بر سينه خود نهاد و فرمود: من منذر هستم، سپس اشاره به شانه على (ع) کرد و فرمود: تو اى على هادى هستى، به وسيله تو رهروان هدايت، بعد از من، هدايت مى شوند. [46]
فخر رازى امام على (ع) را هادى امت بعد از پيامبر (ص) مى داند همان طور که در ابتداى تفسيرش، پيروى از على (ع) را مايه نجات و رستگارى عنوان کرد. [47]

على (ع) از اهل بيت است

«إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيرًا؛ [48] خداوند اراده کرده است، تا رجس و پليدى را از اهل بيت دور نمايد و آنان را پاک و مطهر قرار دهد.»
راغب اصفهانى در توضيح کلمه اهل بيت مى گويد: اهل بيت، پناهگاه انسان در شب را گويند... کلمه اهل بيت در آل نبى معمول و متعارف گرديده است. [49]
فخر رازى معتقد است که اهل بيت، اولاد پيامبر (ص) و زنان او و حسن و حسين و على (ع) مى باشند. على رغم اينکه اقوال در اين باره مختلف است ولى او اين قول را ترجيح مى دهد که امام على (ع) را از اهل بيت مى داند وى دليل اين رجحان را اين گونه بيان مى کند که على (ع) هم با دختر پيامبر (ص) معاشرت دارد و هم با خود پيامبر (ص) ملازم و همراه است. [50]
وى صلوات بر پيامبر و آل پيامبر را نيز مورد تأکيد قرار داده است.، اين حديث را نقل مى کند که از پيامبر (ص) سؤال شد چگونه بر تو صلوات بفرستيم؟ پيامبر (ص) فرمودند: «قولوا اللهم صل على محمد و على آل محمد کما صليت على ابراهيم و على آل ابراهيم و بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت على ابراهيم و على آل ابراهيم انک حميد مجيد» [51]
وى در توضيح کلمه آل و تعيين مصاديق آن بيان مى کند که آل محمد کسانى هستند که کارشان بيشتر به پيامبر (ص) مربوط مى شود. شکى نيست که وابستگى فاطمه و على و حسن و حسين (ع) به پيامبر (ص) از همه بيشتر است.
اين مسئله از طريق نقل هم معلوم است. پس آل پيامبر (ص) همين افراد هستند. البته مردم در تعيين مصداق آل اختلاف کرده اند. برخى اقارب پيامبر (ص) را آل پيامبرمى دانند و برخى همة امت را اگر اين دو قول را بپذيريم باز هم افراد نامبرده آل پيامبر (ص) هستند، حب آل محمد واجب است زيرا آنها بسيار مورد علاقه و محبت پيامبر (ص) بودند. [52]
اظهارات فخر رازى نشانگر آن است که هم على (ع) را جزء اهل بيت مى داند و هم احترام و محبت به اهل بيت (ع) را لازم و واجب مى داند.

آيه نجوى

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَةً ذَلِکَ خَيْرٌ لَکُمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ [53] اى اهل ايمان هر گاه بخواهيد که با رسول سخن سرى بگوييد بايد صدقه بدهيد که اين براى شما بهتر و پاکيزه تر است و اگر چيزى نداشتيد البته خداوند آمرزنده و مهربان است.»
فخر رازى در تفسير آيه مى گويد: اين تکليف فوايد زيادى دارد. از جمله بزرگداشت و احترام رسول خدا (ص) را در بر دارد. براى فقرا مفيد خواهد بود و تخفيفى براى پيامبر (ص) است. وى سپس روايتى را از امام على (ع) نقل مى کند که على (ع) فرمود: در قرآن کريم آيه اى است که هيچ کس به جز من به آن عمل نکرد و پس از آنکه من به آن عمل کردم آن حکم نسخ شد. [54]

نتيجه گيرى

از نظر فخر رازى امام على (ع) الگوى هدايت و مايه نجات و حجت قوى براى هر مسلمانى است. امام على (ع) نفس پيامبر (ص) است. آيه رضايت درباره وى نازل شده است و آيه تبليغ در شأن وى فرو آمده است. امام على (ع) از اهل بيت پيامبر (ص) است. دوستى و محبت به آل على (ع) لازم و واجب است على (ع) فقط به آيه نجوى عمل کرد و از بقيه صحابه برتر است.
فخر رازى در بيان فضايل امام على (ع) شک و ترديد ندارد و از نقل فضايل کوتاهى نمى کند ولى با اين همه، سعى و تلاش مى نمايد که دلالت آيات قرآن کريم را بر ولايت امام على (ع) رد نمايد و در اين باره به اشکال تراشى و بيان شبهات مى پردازد.

سوتيترها

بر اساس ديدگاه فخر رازى در تفسير آيه مباهله امام على (ع) افضل از ديگر صحابه است زيرا معتقد است که منظور از کلمه «انفسنا» امام على (ع) است.
در روز عرفه حادثه خاصى رخ نداده که با اکمال دين مناسبت داشته باشد. اگر منظور اجتماع مسلمانان است که اين امر تازگى ندارد اگر نزول برخى احکام است که اين مسئله نيز موجب يأس کفار نمى شود. اگر منظور اين است که کافران از قدرت مسلمانان نااميد شدند که اين امر در روز فتح مکه رخ داد.
شنيدن صداى سائل در نماز و کمک به او توجه به خويشتن نيست بلکه عين توجه به خداست. بيگانگى از خلق خدا بيگانگى از خداست. پرداخت زکات در نماز انجام عبادت در ضمن عبادت است. توجه به آنچه مورد رضاى خداست کاملاً با روح عبادت سازگار است.
اولى الامر نمى تواند مجموع امت باشد، زيرا اتفاق نظر در مسائل اجتماعى در موارد بسيار کمى، روى مى دهد. اگر بخواهند اکثريت را ملاک قرار دهند و نظريه آنها را بپذيرند، اين اشکال پيش مى آيد که اکثريت، هيچ گاه معصوم نيستند و بديهى است که اطاعت از آنان به طور مطلق لازم نيست. اما اينکه کلمه اولى الامر بر جمع دلالت مى کند و امام معصوم در هر زمان يکى است، بايد توجه داشت که امام معصوم در هر زمان يکى است ولى در مجموع زمان ها افراد متعددى را تشکيل مى دهند و آيه نيز تنها وظيفه مردمان يک زمان را تعيين نمى کند.
فخر رازى در بيان فضايل امام على (ع) شک و ترديد ندارد و از نقل فضايل کوتاهى نمى کند ولى با اين همه، سعى و تلاش مى نمايد که دلالت آيات قرآن کريم را بر ولايت امام على (ع) رد نمايد و در اين باره به اشکال تراشى و بيان شبهات مى پردازد.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
[1]. فخر رازى، تفسير کبير، ج 1، ص 209.
[2]. همان، ص 210.
[3]. همان، ص 210.
[4]. همان، ص 212.
[5]. آل عمران/ 61.
[6]. تفسير فخر رازى، ج 8، ص 90.
[7] . بحارالانوار، ج2، ص22، ح67
[8]. سلطان الواعظين، شبهاى پيشاور، ج 1، ص 385.
[9]. ملافتح الله کاشانى منهج الصادقين، ج3، ص 476.
[10]. بقره/ 207.
[11]. فخر رازى، همان، ج 11، ص 141.
[12]. مائده/ 3.
[13]. فخر رازى، همان، ج 11، ص 140.
[14]. همان، ج 11، ص 141.
[15]. علامه طباطبايى، الميزان، ج 5، ص 275.
[16]. علامه امينى، الغدير، ج 2، ص 115.
[17]. الغدير، ج2، ص 116 – 118.
[18]. مائده/ 55.
[19] . طه/ 25-33.
[20]. فخر رازى، ج 12، ص 28 – 27.
[21] . مائده/ 54.
[22]. همان، ص 33 – 32 – 31.
[23]. علامه امينى، الغدير، ج 1، ص 196.
[24]. آل عمران/ 173.
[25]. فخر رازى، ج 9، ص 102.
[26]. علامه طباطبايى، الميزان، ج6، ص 10.
[27]. همان، ص 6.
[28]. ابن منظور، لسان العرب، ج 15، ص 401.
[29]. مريم / 31.
[30]. ملا فتح الله کاشانى، منهج الصادقين، ج 3، ص 264.
[31]. مکارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 4، ص 428.
[32]. ملا فتح الله کاشانى، همان، ج 3، ص 264.
[33]. همان ج 3، ص 264
[34]. مريم/ 6 -5.
[35]. مکارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 4، ص 430.
[36] . انبياء/ 1.
[37]. مائده/ 67.
[38] . بحارالانوار، ج 37، ص 108، ح 1.
[39]. فخر رازى، ج 12، ص 53.
[40]. علامه امينى، الغدير، ج 2، ص 110.
[41]. نساء/ 59.
[42]. فخر رازى، ج 10، ص 149 – 148.
[43]. مکارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 3، ص 484.
[44]. همان، ص 488.
[45]. رعد/ 7.
[46] . بحارالانوار، ج 9، ص 106.
[47]. فخر رازى ، ج 19، ص 15.
[48]. احزاب/ 33.
[49]. راغب اصفهانى، المفردات، ص 64، واژة اهل.
[50]. فخر رازى، ج 25، ص 210.
[51]. همان، ص 228.
[52]. همان، ج 27، ص 167.
[53]. مجادله/ 12.
[54]. فخر رازى، همان، ج 29، ص 272.

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)