شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

رهيافتى به کيفيت خلقت حوا در تفاسير

0 نظرات 00.0 / 5

چکيده

در اين پژوهش ديدگاه و يادکرد قرآن و تفاسير درباره اولين زن و همسر آدم بررسى، دسته بندى و گزارش مى شود. در قرآن سه بخش از زندگى حوا بيان مى شود. در هر دسته از آيات در کنار نقل داستان آدم به حضور و وجود اين زن اشاره شده است. از اين رو با ملاک قرار دادن تفاسير شيعه به هر دو گروه تفاسير مهم اهل سنت و شيعه مراجعه شد تا تفاوت ديدگاه ها و نيز مبنا و علت رويکرد هر مفسر تبيين شود. در اين فرآيند به دست آمد که غالب مفسران معاصر نگاه جديدى فراتر از آراء سنتى و اخبارى مفسران پيشين، نسبت به داستان هاى قرآن و نيز زنان در پيش گرفته اند و نيز برخى مفسران مطابق ديدگاه ها و شرايط حاکم بر عصرشان به تفسير و تأويل آيات پرداخته اند، چنانکه نظراتشان گاه متأثر و برگرفته از انديشه هاى کتاب مقدس و يهود درباره حوا و آدم بوده است.
کليدواژه ها: حوا، آدم، تفاسير، زن در قرآن و تفاسير، داستان هاى قرآن.
نخستين زن ها در فرهنگ ها و ملل مختلف، اسامى متفاوتى دارند. 1 حوا نامى است که در ادبيات اسلامى بر همسر آدم نهاده اند. به نظر مى رسد اين اسم ريشه عربى ندارد. 2 واژه حوا اول بار در تورات ذکر شده3 و احتمالا از آنجا به زبان و فرهنگ عرب راه يافته است. 4
در قرآن از نام حوا ياد نشده و تنها با واژه «زوج» به او اشاره شده است. 5 قرآن هنگام يادکرد همه زنانى که از آنها سخن به ميان آورده است به جز مريم عليه السلام که به نام وى تصريح شده، واژه «امرأة» را به کار مى برد. 6
قرآن به سه بخش از زندگى حوا اشاره مى کند:

1. آفرينش حوا

?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِى خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا کَثِيرًا وَنِسَاءً?7 (نساء: 1)
?هُوَ الَّذِى خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْکُنَ إِلَيْهَا?8 (اعراف: 189)
?خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا?9 (زمر: 6)

2. حوا و ميوه درخت ممنوع

در سوره بقره پس از بيان داستان آفرينش آدم و سجده فرشتگان، آن هنگام که فرمان دخول به بهشت داده مى شود، اول بار از همسر آدم سخن به ميان مى آيد و خداوند آن دو را از نزديک شدن به درختى معين باز مى دارد. اما شيطان آنان را مى فريبد و قرآن از آن با چنين تعبيرى ياد مى کند: ?فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِيهِ?10 (بقره: 36)
توضيح بيشتر داستان در آيات ديگر چنين مى آيد:
?فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا. . . ??وَقَاسَمَهُمَا إِنِّى لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ? ?فَدَلاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا. . . ? ?وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ. . . » ?قَالا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا. . . ?11 (اعراف: 21- 23)
?فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لا يَبْلَي? ?فَأَکَلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَي?12 (طه: 120- 121)
3. شرک منتسب به آدم و حوا
اين بحث ذيل دو آيه از سوره اعراف مطرح مى شود؛
?هُوَ الَّذِى خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْکُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلا خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِينَ? ?فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلا لَهُ شُرَکَاءَ فِيمَا آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِکُونَ?13 (اعراف: 189- 190)

حوا در تفاسير

1. آفرينش

اغلب تفاسير ذيل آيه اول سوره نساء ?خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا? به اين بحث پرداخته اند.
بيشتر مفسرين مراد از «نفس واحده» و «زوجها» را در اين آيه و آيات مشابه «آدم» و «حوا» دانسته اند. برخى نيز «نفس واحده» را نه آدم بلکه اصل و منشأ حيات تفسير کرده اند. 14 با تفسيرى مشابه، برخى ديگر معتقدند دلالت اين آيه از سوره نساء همانند آيه ?يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ?15 (حجرات:13) است و هر دو در اين معنا ظهور دارند که ابتداى نسل کنونى بشر به يک پدر و مادر مى رسد. 16
آنان که نفس واحده و همسرش را آدم و حوا تفسير کردند در بحث چگونگى خلقت حوا اختلاف دارند. برخى با توجه به تعدادى از روايات، رأى خلقت و آفرينش حوا از دنده آدم را پذيرفته اند17 و برخى ديگر نيز قول خلقت حوا از جنس و نوع آدم و نه از بدن آدم را برگزيدند. 18 به طور کلى مى توان گفت گروه اول حرف «مِنْ» را در عبارت «خلق منها زوجها» من نشويه در نظر گرفته اند؛ يعنى آفرينش حوا از آدم نشأت گرفته است. اين دسته براى تأييد سخن خود از روايات استفاده مى کنند. گروه دوم در مخالفت با اين رأى «مِنْ» را بيانيه و بيانگر هم جنس بودن حوا با آدم تفسير کرده اند. 19
شايان ذکر است برخى مفسرين منظور از عبارات «نفس واحده» و «زوجها» را در آيه 189 سوره اعراف، با توجه به سياق و محتواى آيات بعدى، نه آدم و حوا بلکه مطلق ذکر و انثى و هر زن و شوهر انسانى گرفته اند؛ زيرا همان طور که بعد اشاره مى شود مضمون آيات بعدى نشان از شرک قائل شدن اين دو (زن و شوهر) دارد.

2. نقش حوّا در خوردن ميوه ممنوع

به آياتى که خوردن ميوه ممنوع و هبوط آدم و حوا را بيان مى کنند اشاره شد. افعال و ضمايرى که بر وسوسه شدن، لغزش، خوردن [ميوه] درخت ممنوع، اخراج و خطاب و عتاب خداوند دلالت دارند، همگى مثنى است و بر آدم و حوا -هر دو- بازگشت دارد، يعنى در هيچ آيه اى از آيات قرآن حوا به تنهايى مقصر و بانى گناه محسوب نمى شود. اکثر تفاسير شيعه نيز اين ماجرا را همان گونه که از ظاهر آيات قرآن برمى آيد، بسط و توضيح مى دهند. 20

3. شرک حوا و آدم

اينکه آيا به راستى آدم و حوا براى خدا همتايى قرار دادند، موضوعى است که بسيارى از مفسرين را هنگام تفسير آيات 189 و 190 سوره اعراف به خود مشغول مى کند.
مفسران در برخورد با اين دو آيه اختلاف نظر بسيار دارند. آنگونه که آلوسى مى گويد : «اين آيه نزد من از آيات مشکل است و دانشمندان در آن بحثى پر دامنه و نزاعى بى پايان دارند»21
در يک جمع بندى نوع برخورد آراء تفاسيرى که براى اين آيه ارائه شده مى توان چنين دسته بندى کرد:
1. نفس واحده و زوجها بر آدم و حوا دلالت دارد و تمام ضماير و افعال هر دو آيه به اين دو نسبت داده مى شود، يعنى باردارى حوا، دعا به درگاه خداوند براى درخواست فرزند صالح و در نهايت شرک. در نوع شرک و چگونگى آن نظرات متفاوت است:
1 1. گروهى شرک را به آدم و حوا نسبت مى دهند؛ اما نوع خفيف ترى از شرک را براى آن دو قائل مى شوند.
الف) شرک در طاعت بوده نه عبادت. 22 اين نظر بيشتر مبتنى بر روايتى از امام باقر عليه السلام است. 23
ب ) شرک در تسميّه و اسم گذارى بوده است. اين نظر نيز بر پايه رواياتى است که بيشتر در کتب اهل سنت نقل مى شود. مضمون آنها چنين است که ابليس با حواى باردار سخن مى گويد و او را از اين که صاحب فرزند غير انسانى شود، مى ترساند مگر آنکه نام ابليس (عبدالحارث) را بر فرزندش بنهد. بدين گونه آدم و حوا در نام گذارى و نه توحيد نسبت به خدا دچار شرک مى شوند. 24
ج) برخى تفاسير شيعى نيز بدون دليل و استدلال مقدماتى و ذکر منبع تفسير خود معتقدند آدم و حوا چون هنگام تولد فرزندشان به اسباب ظاهرى و وسائل خارجى توجه کردند و در آفرينش و تأمين سلامت کودکانشان غير خدا را مؤثر پنداشتند، به شرک گراييدند. 25
1 2. طبق نظر ديگر همه ضماير و افعال اين دو آيه به آدم و حوا بازگشت دارد؛ اما اين دو مشرک نشدند و اصولاً شرکى که در آيه مطرح است، شرک به خدا نيست، بلکه بايستى ضمير ?جَعَلاَ لَهُ شُرَکَاءَ? را به فرزند صالح بازگشت داد، يعنى آن دو از خداوند براى فرزند صالحشان فرزندانى مشابه و همانند درخواست کردند. 26
2. برخى ديگر بر اين اعتقادند که نفس واحده و زوجها به آدم و حوا دلالت دارد؛ اما شرکِ به خدا را نمى توان به آن دو نسبت داد، بلکه به راستى مشرکينى ديگر مخاطب آيه هستند. چگونگى بيان اين تفسير به شکل هاى مختلف است:
21. در عبارت ?فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحاً? منظور نوع بشر و انسان است که به خدا مشرک شدند و به نظر مى رسد به نوعى عبارت ?جَعَلاَ لَهُ شُرَکَاءَ? صفت ?صَالِحاً? قرار گرفته است؛ يعنى فرزندان صالحى که به خدا شرک ورزيدند و منظور از «صالح» سلامت جسمانى و بى عيب و نقصى در آفرينش است، نه صالح دينى که سلامت و استوارى در ايمان است؛ هر چند تعبير دوم مشهورتر است. 27
در ردّ اشکال تثنيه آمدن ضماير و افعال گفته شده که ضماير تثنيه آمدند تا هر دو جنس نر و ماده نسل آدم را شامل شوند و براى صحت ادعا معمولاً به جمع بودن عبارت آخر آيه اشاره مى شود ?آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللّهُ عَمَّا يُشْرِکُونَ? يعنى در انتهاى آيه همه اين نسل بشر مورد توجه قرار مى گيرند.
درباره تغيير مخاطب آيه که ابتدا به آدم و حوا (نفس واحده و همسرش) توجه مى شود و در ميانه آيه به ناگاه خطاب به سوى ديگر چرخيده و مشرکين از فرزندان آدم و حوا را مدنظر داشته است، گفته اند اين موارد در قرآن بسيار يافت مى شود، همانند آيه ?إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ?28 (فتح : 8) که مخاطب ابتدا پيامبر است و سپس عام مى شود. به طور کلى طبق اين نظر، آيه چنين تفسير مى شود که از ابتداى آيه تا آن هنگام که آن دو، خدا را مى خوانند و خداوند به آنان فرزند صالح عطا مى کند به آدم و حوا بازگشت دارد و مراد از فرزند صالح نسل صالحى از دو جنس مرد و زن است که براى خداوند شريک قرار دادند.
در ميان مفسران شيعه اين نظر، اول بار توسط سيد مرتضى ابراز شد. اساسِ نظريه سيد مرتضى که سبب شد چنين تفسيرى ارائه دهد بر اين استوار است که آدم عليه السلام پيامبرى از پيامبران الهى بوده است. از اين دو جايز نيست که آدم مشرک شده باشد که همه کارهاى پيامبران براى انسان ها جايز و قابل تقليد است و اگر شرک بر آدم را بپذيريم، آن را براى همه انسان ها نيز روا دانسته ايم؛ پس واجب است که ضمير را به غير آدم و حوا برگردانيم. 29
2 2. تفسير مشهور ديگر به ابو مسلم محمدبن بحر اصفهانى منتسب است. طبق اين بيان فقط نفس واحده و همسرش ناظر بر آدم و حواست و بقيه موارد متعلق به آن دو نيست، بلکه خطاب به مشرکين است. البته ضمير «خَلَقَکُم» ابتداى آيه، خطاب به همه انسان ها و کاملاً عام است؛ يعنى مشرکين را هم در برمى گيرد که آنها هم از نسل آدم هستند. 30 در ادامه آيه ضمير هاء در ?تغشاها? و کنايه در ?دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا? و ?آتَاهُمَا صَالِحاً? به آنکه شرک ورزيده بازمى گردد و مختص مى شود. اين تخصيصِ بعد از عموم جايز است و مواردى از آن در قرآن وجود دارد. همانند آيه ?هُوَ الَّذِى يُسَيِّرُکُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنتُمْ فِى الْفُلْکِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا. . . ?31 (يونس:22) که ابتدا همه مردم و سپس فقط دريانوردان منظور است. 32
2 3. برخى با تقدير «اولادهما» در ?جَعَلاَ لَهُ شُرَکَاءَ? سعى کردند تفسيرى ارائه دهند که دامن آدم و حوا را از شرک مبّرا کنند. يعنى عبارت چنين بوده است «جعلا اولادهما له شرکاء» که مضاف حذف شد و تنها مضاف اليه در جايگاه آن باقى مانده است. همانند عبارت ?اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ? (بقره:52 و 95) که تقدير آن «اتخذتم اسلافکم العجل» است. 33
به نظر مى رسد اين تفسير مبتنى بر روايتى از امام رضا عليه السلام است که حوا در هر بار زايمان، فرزندانى دوقلو و از دو جنس متفاوت دختر و پسر به دنيا مى آورد و دو جنس از اين فرزندان مشرک مى شوند. 34
3. در تفسيرى ديگر گفته شده اين دو آيه در شأن قصى از اجداد رسول خدا نازل شده است که ذريه صالحى را از خدا خواست؛ اما اسم پسرانش را از ميان بتان برگزيد و عبد مناف، عبدالدار و عبدالعزى نهاد. بدين ترتيب ضمير در «خَلَقَکُم» قريش عصر پيامبر صلى الله عليه و آله را مخاطب قرار مى دهد.
اين نظر بيشتر نزد مفسران اهل سنت رايج است. 35
4. اغلب مفسران معاصر شيعى تفسيرى ديگر براى اين دو آيه ارائه مى دهند. آنان معتقدند که در اين دو آيه حکايت از حادثه يا شخصيت خاصى نيست، بلکه آيه از ابتدا عام بوده و منظور همه پدر و مادرهاى در حال فرزنددار شدن است؛ چون پدر و مادر معمولاً از شدت محبت از خدا منقطع مى شوند و به عنوان مؤيّد به انتهاى آيه دوم ?فَتَعَالَى اللّهُ عَمَّا يُشْرِکُونَ? اشاره مى کنند که به صورت جمع است و اگر مراد آيه آدم و حوا بود بايستى مى فرمود «اشرکا» و نيز به شرکى که ادامه آيات مطرح مى شود، اشاره مى کنند که پرستش غير خدا مذمت مى شود و نه شرک خفى يا توجه به اسباب ظاهرى و آدم عليه السلام که برگزيده خداست (صفى اللّه ) بعيد است به چنين شرکى گراييده باشد. 36
در پايان اشاره مى شود برخى از مفسرين امورى از قبيل ابليس و آدم و بهشت و حوا و چگونگى خلقت و جزئيات آنها را از امورى که در قرآن کريم کاملاً معنا نشده و زمان آن مشخص نگرديده است، معرفى مى کنند و آنها را مباحثى مربوط به جهان غيب مى دانند که آدمى راهى براى آنکه به کنه آن برسد ندارد و معرفت در اين موضوعات با سرشت و خرد محدود و بى افزار آدمى ميسر نمى شود و بهتر آن است که اين غيب را به خداوند غيب واگذاريم. 37

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. به طور مثال نزد يونانيان پاندورا، در آيين زرتشت مشيانه، در افسانه هاى ژاپن يامى و نزد قوم لويا در کنيا سِلا خوانده مى شود، نک: مهدى رضايى، آفرينش و مرگ در اساطير، ص 167 به بعد؛ عباس اشرفى، مقايسه قصص قرآن و عهدين، ص 146.
2. حوا را واژه عبرى قلمداد کرده اند، محمد جواد مشکور، فرهنگ تطبيقى عربى با زبان هاى سامى و ايرانى، ج 1، ص 203؛ encyclopeadia judaica, 1996, Jerusalem, keter publiching house. V9, p979
3. سفر پيدايش، 3/20؛ 4/1.
4. گفته مى شود در اشعار جاهلى سه بار نام حوا آمده است، دو بار در شعر اميه بن ابى صلت و يک بار در اشعار عدى بن زياد مسيحى که در زمان پيامبر مى زيسته است، نک: encyclopeadia judaica, 9/983
5. نک: بقره: 35؛ نسا: 1؛ اعراف: 189 و 197؛ طه: 117؛ زمر: 6.
6. در وجه تمايز زوج و امراة گفته اند: تفاوت اين دو واژه قرآنى به نوع ارتباط زن و شوهر برمى گردد. چنانچه آرامش و محبت بين زن و شوهر با خيانت و اختلاف عقيده از بين برود در لسان قرآن به اين دو، زوج اطلاق نمى شود مثل «امراة العزيز» (يوسف: 30 و51)، «امراة نوح» (تحريم: 10)، «امراة لوط» (تحريم: 10)، «امراة فرعون» (قصص: 9، ؛ تحريم: 11) و نيز اگر به واسطه نابارور بودن يا بيوه شدن فلسفه ازدواج مختل شود، تعبير امراة و نه زوج، به کار مى رود، همانند ابراهيم (هود: 71؛ ذاريات: 29) ، همسر زکريا (مريم: 5 و8؛ آل عمران: 40) و همسر عمران (آل عمران: 35)، چنانکه در مورد زکريا پس از آنکه دعاى زکريا مستجاب مى شود و مشکل عقيم بودن برطرف مى شود، تعبير «زوج» (انبياء: 90) درباره همسر زکريا به کار مى رود، نک: عائشه عبدالرحمن بنت الشاطى، الاعجاز البيانى للقرآن، ص230.
7. اى مردم از پرودگارتان که شما را از «نفس واحدي» آفريد و جفتش را (نيز) از او آفريد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى پراکنده کرد، پروا داريد.
8. اوست آن کس که شما را از نفس واحدى آفريد و جفت وى از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد.
9. شما را از نفس واحدى آفريد، سپس جفتش را از آن قرار داد.
10. سپس شيطان هر دو را از آن بلغزانيد و از آنچه در آن بودند ايشان را به در آورد.
11. سپس شيطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورت هايشان بر ايشان پوشيده مانده بود، بر آنان نمايان گرداند؛ . . . و براى آن دو سوگند ياد کرد که من قطعاً از خيرخواهان شما هستم. پس آن دو را با فريب به سقوط کشانيد؛ پس چون آن دو از (ميوه) آن درخت (ممنوع) چشيدند، برهنگى هايشان بر آنان آشکار شد. . . و پرودگارشان بر آن دو بانگ برزد: «مگر شما را از اين درخت منع نکردم. . . » گفتند: « پروردگارا، ما بر خويشتن ستم کرديم. . . »
12. پس شيطان او را وسوسه کرد، گفت: «اى آدم، آيا تو را به درخت جاودانگى و ملکى که زايل نمى شود، راه نمايم؟» آنگاه از آن (درخت ممنوع) خوردند و برهنگى آنان برايشان نمايان شد. . . و (اين گونه) آدم به پرودگار خود عصيان ورزيد.
13. اوست آن کس که شما را از نفس واحدى آفريد و جفت وى را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد. سپس چون (آدم) با او (حوا) درآميخت، باردار شد، بارى سبک و (چندي) با آن (بار سبک) گذرانيد و چون سنگين بار شد، خدا، پرودگار خود را خواندند که اگر به ما (فرزندي) شايسته عطا کنى قطعاً از سپاسگزاران خواهيم بود. چون به آن دو (فرزندي) شايسته داد، در آنچه (خدا) به ايشان داده بود، براى او شريکانى قرار دادند و خدا از آنچه (با او) شريک مى گردانند برتر است.
14. طالقانى، پرتوى از قرآن، ج 4، ص 15 مج دوم، وى چنين استدلال مى کند که اگر منظور از نفس واحده آدم ابوالبشر يا هر انسان معهود ديگرى بود، نفس بايستى «ال» مى گرفت، و نيز صفت و ضمايرى که به آن بازگشت دارد، بايد مذکر باشد تا بتوان آن را بر شخص معين دلالت داد.
15. اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملّت ملّت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يکديگر شناسايى متقابل حاصل کنيد. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزکارترين شماست. بى ترديد، خداوند داناى آگاه است.
16. على اکبر قرشى، تفسير احسن الحديث، ج 2، ص 273 272؛ هر چند علامه نمى پذيرد که آيه سوره نساء همانند آيه حجرات به مطلق ذکور و اناث نسل بشر اشاره داشته باشد، بلکه وى معتقد است از آيه سيزدهم حجرات چنين برداشت مى شود که انسان ها از نظر حقيقت انسانى يکسان اند؛ اما آيه اول سوره نساء بيان مى کند که انسان ها از نظر حقيقت و جنس يک واقعيت اند و از يک ريشه منشعب شدند: محمدحسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج4، ص 144.
مصطفوى نيز نفس را اعم از جنبه مادى و روحانى مى داند و معتقد است: «نبايد آن را به جنبه مادى آدم اختصاص داد؛ زيرا عالم ارواح مقدم بر عالم اجساد است» حسن مصطفوى، تفسير روشن، ج 5، ص 243 242.
17. محمدبن حسن شيخ طوسى، التبيان فى تفسيرالقرآن، تصحيح احمد حبيب قصير، ج10، ص 158 و ج3، ص 98 ؛ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان فى تفسيرالقرآن، ج 1، ص84 و ج2، ص 2، هر چند طبرسى ضمن تفسير آيه 189 سوره اعراف، رأى آفرينشِ حوا از «جنس» آدم را نيز گزارش مى کند، البيان، ج 2، ص 509؛ محمدبن ابراهيم ملاصدرا، تفسيرالقرآن الکريم، تحقيق و مقدمه محسن بيدار فرد، تصحيح محمد خواجوى، ج 3، ص 86؛ محمدبن مرتضى فيض کاشانى، الصافى فى تفسير کلام اللّه ، ج 1، ص 382، البته فيض از جنبه عرفانى نيز به مسئله آفرينش حوا از دنده آدم مى پردازد، ج 1، ص 383، و نيز نک: تفاسير روايي.
18. بيشتر تفاسير معاصر اين رأى را برگزيده اند: محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج4، ص 143؛ عبدالحجت بلاغى، حجة التفاسير و بلاغ الاکسير، ج 2، ص 6؛ محمدجواد مغنيه، تفسيرالکاشف، ج1، ص 84؛ محمدحسين فضل اللّه ، من وحى القرآن، ج7، ص 24.
19. اين نظر مخالفانى نيز دارد، محمدبن طاهر ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج 3، ص 215، معتقد است حرف «من» بيانيه و به معناى «مِنْ نوعها» نيست؛ زيرا هر آفريده اى جفتى از جنس خود دارد و اين امر بديهى است و تنها مختص به انسان ها نيست.
اين تقسيم بندى برگرفته از تفسير راهنماست؛ زيرا در کتب تفسيرى شيعه مرزبندى دقيقى براى اين دو نظريه يافت نشد؛ اکبر هاشمى رفسنجانى، تفسير راهنما، قم، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، 1375، ج 3، ص 275؛ البته در يک دسته بندى ديگر من «تبعيضيه» يعنى «من جسدها» و «ابتدائيه» يعنى «من جنسها» بيان شده است؛ شهاب الدين محمود آلوسى، روح المعانى فى تفسيرالقرآن العظيم، ج6، ص 200.
20. البته شيخ طوسى قولى را درباره شروع وسوسه از سوى حوا و تشويق آدم به خوردن ميوه گزارش مى کند؛ التبيان، ج4، ص 217؛ طالقانى نيز نقش «زن» را در انحراف آدم و نفوذ شيطان در وى، برجسته و پر تأثير مى داند و حتى اين نقش را در مسائل و مشکلات امروزى مطرح مى کند و تطبيق مى دهد؛ پرتوى از قرآن، ج1، ص 129.
21. آلوسى، روح المعانى فى تفسيرالقرآن العظيم، ج6، ص 202.
22. فيض کاشانى، الصافى فى تفسير کلام اللّه، ج 2، ص 259 ؛ حسن مصطفوى، تفسير روشن، ج9، 250، وى در تفاوت اطاعت و عبادت مى گويد: «عبادت و عبوديت عبارت است از نهايت تذلّل که توأم با اطاعت و فرمانبردارى کامل بوده و خواسته و تمايل خود را نبيند»
23. محمدبن مسعود عياشى، التفسير، ج2، ص 177.
24. محمدبن جرير طبرى، جامع البيان عن تأويل آى القرآن، به کوشش محمود احمد شاکر و احمد محمد شاکر، ج 13، ص 307؛ البته مفسران معاصر اهل سنت و ابن کثير که پيشگام در رد اسرائيليات است، اين روايات را نمى پذيرند، نک: ابن کثير، اسماعيل، تفسيرالقرآن العظيم، شرح نگارى محمدحسين شمس الدين، ج 3، ص 477؛ احمد مصطفى مراغى ، تفسير مراغى، ج3، ص 463؛ از ميان مفسرين شيعه نيز قمى اين روايات را پذيرفته و گزارش مى کند، على بن ابراهيم، تفسير قمى، تصحيح سيد طيب جزايرى، ج 1، ص 251؛ شيخ طوسى و طبرسى نيز به رغم گزارشى اين نظر و رأى بدان توجه و عنايت نداشته اند، التبيان، ج5، ص 55 و مجمع البيان، ج2، ص 509.
25. حسن مصطفوى، تفسير روشن، ج9، ص 247، وى از اين شرک با تعابيرى مثل «شرک لغوي» و «شرک خفي» ياد مى کند؛ على اکبر هاشمى رفسنجانى، تفسير راهنما، ج6، 375؛ علامه نيز مشابه همين نظر را گزارش مى کند که آدم و حوا با سرگرم شدن به تربيت فرزند خود از توجه خالصانه نسبت به خدا بازماندند. وى در ادامه اين نظر را چنين نقد مى کند که در آيات بعدى شرک در پرستش غير خدا و نه شرک ظاهرى توبيخ شده است، الميزان، ج8، ص 376.
26. دو مفسر شيعى اين نظر را گزارش مى کنند؛ على بن طاهر سيد مرتضى، امالى السيدالمرتضى، تصحيح احمدبن امين شيفتطى، ج4، ص 143 (مج دوم)؛ شيخ طوسى، التبيان، ج5، ص 54 .
27. در توجيه انتخاب صالح به معناى سلامت جسمى و نه دينى نظراتى ذکر شده از جمله آن که فرد مؤمن و صالح به خدا شرک نمى ورزد و کافر نمى شود، سيد مرتضى، امالى السيدالمرتضى، ج 4، ص 139؛ نظر ديگر را علامه بيان مى کند که معمولاً براى بچه تازه به دنيا آمده آرزو و دعاى سلامت جسمانى و بى عيب و نقص بودن درخواست مى شود نه صلاح و درستى در امور دينى، الميزان، ج 8، ص 374.
28. [اى پيامبر] ما تو را [به سِمَتِ] گواه و بشارتگر و هشداردهنده اى فرستاديم. تا به خدا و فرستاده اش ايمان آوريد. . .
29. سيد مرتضى، امالى السيدالمرتضى، ج4، ص 137؛ شيخ طوسى، التبيان، ج5، 52؛ طبرسى، مجمع البيان، ج2، ص 509 .
30. برخى نيز معتقدند آيه از ابتدا مختص مشرکين است و حتى خطاب خلقکم فقط شامل آنان مى شود، نک: سيد مرتضى، امالى السيدالمرتضى، ج4، ص 142 .
31. او کسى است که شما را در خشکى و دريا مى گرداند، تا وقتى که در کشتيها باشيد و آنها با بادى خوش، آنان را ببرند و ايشان بدان شاد شوند . . . .
32. سيد مرتضى، امالى السيدالمرتضى، ج4، ص 141؛ شيخ طوسى، التبيان، ج 5، ص 53 ؛ طبرسى، مجمع البيان، ج2، ص 509؛ علامه برعکس اين تفسير را گزارش مى کند، يعنى ابتدا آيه در خصوص آدم عليه السلام است و سپس بحث عمومى مى شود، عکس آيه 22 سوره يونس؛ او اين نظر را بدين جهت که قرينه قطعى براى آن در آيه يافت نمى شود، رد مى کند، الميزان، ج8، ص 3076.
33. طبرى، ج2، ص 509؛ زمخشرى، محمودبن عمر، الکشّاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل فى وجوه التأويل، تصحيح عبدالرزاق المهدى، ج2، ص 175. البته تقدير گرفتن عبارتى همانند اولادهما و ذريتهما در دو تفسير قبلى نيز خواه، ناخواه راه مى يابد و با تکيه بر چنين تقديرى است که چنان تفاسيرى ارائه مى شود.
34. محمدبن على صدوق، عيون اخبارالرضا عليه السلام، تحقيق حسين اعلمى، ج2، ص 175.
35. زمخشرى، الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل فى وجوه التأويل، ج2، ص 176؛ آلوسى، روح المعانى فى تفسيرالقرآن العظيم، ج6، ص 204؛ محمد متولى شعراوى ، تفسير الشعراوى، ج8، ص 4517؛ و نيز نک: ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج5، ص 214، برخى از مفسران شيعه نيز اين نظر را گزارش کردند، طبرسى، مجمع البيان، ج2، ص 509؛ فيض کاشانى، الصافى فى تفسير کلام اللّه، ج20، ص 259.
36. نک: محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 8،374؛ بلاغى، حجة التفاسير و بلاغ الاکسير، ج 2، ص6 ؛ مغنيه، تفسيرالکاشف، ج3،ص 434؛ قرشى، تفسير احسن الحديث، ج4، 69؛ فضل اللّه ، من وحى القرآن، ج10، ص 228.
37. سيد قطب، فى ظلال القرآن، ج1، ص 59 به بعد.

منابع

1. آلوسى، شهاب الدين محمود، روح المعانى فى تفسيرالقرآن العظيم، بيروت: دارالفکر، 1417 ق.
2. ابن عاشور، محمدبن طاهر، التحرير و التنوير، قاهره: مطبعه عيسى بابى حلبى، 1384 ق.
3. ابن کثير، اسماعيل، تفسيرالقرآن العظيم، شرح نگارى محمدحسين شمس الدين، بيروت: دارالکتب العلميه، 1419 ق.
4. اشرفى، عباس، مقايسه قصص قرآن و عهدين، تهران: دستان، 1382.
5. بلاغى، عبدالحجت، حجة التفاسير و بلاغ الاکسير، قم: چاپ حکمت، 1345.
6. بنت الشاطى، عائشه عبدالرحمن، الاعجاز البيانى للقرآن، ]بى جا[، دارالمعارف، 1404 ق.
7. رضايى، مهدى، آفرينش و مرگ در اساطير، تهران: اساطير، 1383.
8. زمخشرى، محمودبن عمر، الکشّاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل فى وجوه التأويل، تصحيح عبدالرزاق المهدى، بيروت: دار احياء التراث العربى، 1417 ق.
9. سيد قطب، فى ظلال القرآن، بيروت: دارالشروق، چاپ بيست و چهارم، 1415 ق.
10. سيد مرتضى، على بن طاهر، امالى السيدالمرتضى، تصحيح احمدبن امين شيفتطى، قم: مکتبة آيه اللّه مرعشى، 1403 ق.
11. شعراوى، محمد متولى، تفسير الشعراوى، قاهره: اخباراليوم، 1411 ق.
12. شيخ طوسى، محمدبن حسن، التبيان فى تفسيرالقرآن، تصحيح احمد حبيب قصير، نجف: مکتبه القصير، 1379 ق.
13. صدوق، محمد بن على، عيون اخبارالرضا عليه السلام، تحقيق حسين اعلمى، بيروت: مؤسسة اعلمى للمطبوعات، 1404ق.
14. طالقانى، پرتوى از قرآن، ]بى جا[: شرکت سهامى انتشار، 1358.
15. طباطبايى، محمدحسين، الميزان فى تفسير القرآن، تهران: دارالکتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1397 ق.
16. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسيرالقرآن، بيروت: داراحياء التراث العربى، 1379 ق.
17. طبرى، محمدبن جرير، جامع البيان عن تأويل آى القرآن، به کوشش محمود احمد شاکر و احمد محمد شاکر، مصر: دارالمعارف، ]بى تا[.
18. عياشى، محمدبن مسعود، التفسير، قم: البعث، 1425 ق / 1378.
19. فضل اللّه ، محمدحسين، من وحى القرآن، بيروت: دارالزهراء للطباعه و النشر و التوزيع، چاپ سوم، 1405 ق.
20. فيض کاشانى، محمدبن مرتضى، الصافى فى تفسير کلام اللّه ، مشهد: دارالمرتضى النشر، ]بى تا[.
21. قرشى، على اکبر، تفسير احسن الحديث، تهران: واحد تحقيقات اسلامى، 1366.
22. قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمى، تصحيح سيد طيب جزايرى، قم: دارالکتاب، چاپ سوم، 1404 ق.
23. کتاب مقدس.
24. مراغى، احمد مصطفى، تفسير مراغى، بيروت: دارالکتب العلميه، 1418 ق.
25. مشکور، محمد جواد، فرهنگ تطبيقى عربى با زبان هاى سامى و ايرانى، ]بى جا[: بنياد فرهنگ ايران، 1357.
26. مصطفوى، حسن، تفسير روشن، تهران، مرکز نشر کتاب،1379.
27. مغنيه، محمدجواد، تفسيرالکاشف، بيروت: دارالعلم للملايين، چاپ سوم، 1981 م.
28. ملاصدرا، محمدبن ابراهيم، تفسيرالقرآن الکريم، تحقيق و مقدمه محسن بيدار فرد، تصحيح محمد خواجوى، قم: انتشارات بيدار، چاپ دوم، 1415 ق/1372.
29. هاشمى رفسنجانى، اکبر، تفسير راهنما، قم: دفتر تبليغات اسلامى 1375، حوزه علميه قم.
30. Encyclopeadia Judaica, 1996, Jerusalem, Keter Publiching House.

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)