شرح و تفسير دعاى مکارم اخلاق



صحيفه سجاديه، زبور آل محمد (ص) والاتر از آن است که نيازى به معرفى داشته باشد و کمتر کسى يافت مى شود که از آن بى خبر باشد.
طنطاوى عالم و مفسر بزرگ مصرى هنگامى که به زيارت قم نايل شد،مرحوم آيه الله نجفى مرعشى (ره) صحيفه سجاديه را به عنوان بهترين هديه حوزه علميه قم به او اهدا کرد. طنطاوى پس از تلاوت صحيفه، بارها يادآور مى شد که «و من الشقاء عدم معرفتى للصحيفه...» يکى از بدبختى هاى من، ناآشنايى با صحيفه سجاديه بود.
صحيفه، چاپ و ترجمه و شرح هاى گوناگونى دارد. چاپ کامل و جامع آن، چاپ «مدرسه الامام المهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف») است.
دعاى مکارم الاخلاق بيستمين دعاى صحيفه است که معمولا در اواخرکتاب مفاتيح الجنان نيز منتشر مى شود.
ادعيه و اذکار معصومان (عليهم السلام) اقيانوس هاى مواج معارف آسمانى اند، ولى هر کدام جهت و برجستگى ويژه اى دارند؛ مثلامناجات ابوحمزه ثمالى و مناجات خمسه عشر و دعاى کميل و... رازو نياز و مناجات دل شدگان است، بخش هايى از دعاى ندبه و افتتاح و زيارت عاشورا و... سياسى است، زيارت جامعه، عقيدتى وامام شناسى است و دعاى مکارم الاخلاق رنگ اخلاقى دارد. اخلاقى جامع و همه جانبه، شامل مسايل روحى و روانى و اجتماعى معيشتى وخودشناسى و خودسازى و خانوادگى و... اين دعا يکى از بهترين منابع درس اخلاق و موعظه بزرگان است.

شرح و تفسير دعاى مکارم الاخلاق اثر مرحوم فلسفى

مرحوم فلسفى در ادامه جلسات فن خطابه، هفته اى يک جلسه در قم به شرح و تفسير دعاى مکارم الاخلاق مى پرداخت. اين شرح و تفسيردر جلسه هاى متعددى در تهران ادامه يافت و مدتى نيز صداى جمهورى اسلامى ايران، نوار اين درس ها را براى علاقمندان دروس معارف اسلامى پخش کرد.
مجموعه اين سخنرانى ها، پس از اصلاحات و تغييرات لازم و افزودن بعضى از آيات و روايات، در هشتاد و نه فصل در سه مجلد بارعايت نکات فنى لازم به صورتى زيبا و مناسب و حروفى چشم نوازبه چاپ رسيد.
دعاى «مکارم الاخلاق» برنامه انسان سازى است. حضرت امام زين العابدين (ع) در اين دعا خلقيات کريمه و سجاياى انسانى رابيان فرموده است. تاثير شايسته اين دعاى شريف آن چنان است که اگر مشتاقان به آن خلقيات متخلق گردند، و در عمل آن ها را به کار بندند به مقام رفيع انسانيت نايل مى شوند.

نکته هايى در باره اين کتاب

اول) اين اثر اگر چه حاصل سخنرانى هاى مرحوم فلسفى است ولى کاملا متفاوت از آثار ديگر آن مرحوم است. اين اثر به نوشتارتحقيقى بيشتر شباهت دارد تا گفتار. به رغم اين که بر اين اثرنام گفتار نهاده شده و خود آن مرحوم نيز هنگام ارجاع، از آن به «سخنراني» ياد مى کند، مثلا گفته است: «سخنرانى هفتم...»ولى از تمام مزاياى نوشتار تحقيقى برخوردار است. (1) دوم) از آن مرحوم- به جز مقاله هايى که براى کنگره ها وبزرگداشت ها نگارش يافته - هشت اثر، به ترتيب زير منتشر شده است:
1) کودک از نظر وراثت و تربيت در دو مجلد؛ 2) جوان از نظر عقل و احساسات در دو مجلد؛ 3) بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمايلات در دو مجلد؛ 4) آيه الکرسى پيام آسمانى توحيد در يک جلد؛ 5) اخلاق از نظر همزيستى و ارزش هاى انسانى در دو مجلد؛ 6) معاد از نظر روح و جسم در سه مجلد؛ 7) سخن و سخنورى از نظر بيان و فن خطابه در يک جلد؛ 8) شرح و تفسير دعاى مکارم الاخلاق در سه مجلد؛ کتاب اخير از آخرين آثار آن مرحوم است، از اين رو بسيارسنجيده، به جا و پخته ارايه شده است. يکى از فضلاى حوزه - درعهد شباب - مى گفت:
مرحوم فلسفى سفارش مى کرد تا توانا و پخته نشده ايد آثار خويش را منتشر نکنيد زيرا چند صباح بعد که از علماى اعلام شديد و درباره برخى آرا و مطالب خودتان تجديدنظر کرديد يا به سطحى بودن برخى مطالب پى برديد، شرمنده مى شويد.
سوم اين اثر علاوه بر فهرست تفصيلى مطالب در آغاز فهرست اعلام وکتب در انجام، گاهى به پاره اى مطالب مرتبط و متناسب، که درجاى ديگر آمده ارجاع و اشاره دارد، از اين رو داراى انسجام وانتظام و فايده بيشترى است.
به عنوان نمونه در مبحث «شرک در طاعت و عبادت» در جلد دوم،درس چهل و سوم صفحه دويست و بيست و يک خاطرنشان مى کند:
در سخنرانى هفتم، جلد اول اين کتاب، به بعضى از آيات و روايات اشاره شد و در اين جا نيز قسمتى از آن ها ذکر مى شود.
در اين کتاب از داستان هاى جالب و واقعى، يا حکايات تاريخى، درتبيين مطالب پيچيده، استفاده شده است، همچنين از شعر وضرب المثل بهره گرفته است.
چهارم) در نقل روايات گاهى به شرايط زمانى و مکانى و فضاى سياسى حاکم بر عهد صدور روايت يا برخى ويژگى هاى روانى راوى،اشاراتى - که در فهم حديث بسيار راهگشا است- دارد. به عنوان نمونه در جلد دوم صفحه دويست و بيست و سه آورده است:
...پيشواى بزرگ اسلام، در سخنرانى حساس [در مراسم حج] در مسجدخيف سه مطلب را خاطر نشان ساخت... سفيان ثورى - مردى تحصيل کرده و حافظ احاديث - او مکرر حضور امام صادق (ع) شرفياب شده و مطالبى را فراگرفته، اما در باطن به آن حضرت، دلبستگى وعلاقه نداشت...
پنجم) از کاستى هاى اين اثر، استفاده نکردن از کتب قديمى لغت،براى شرح واژه هاى مشکل است. براى درک درست واژگانى که در زبان وحى و عصمت آمده است، بايد از قراينى سود جست که معناى واژه را در همان عصر بنماياند، مراجعه به کتاب هايى مانند«المنجد» براى اين هدف، به جا و رسا نيست. بلکه بايد از کتاب العين اثر خليل بن احمد فراهيدى، م 175 ق و المحيط فى اللغه اثر صاحب اسماعيل بن عباد، م 385 ق و مجمل اللغه و مقاييس اللغه اثر احمدبن فارس، م 395 ق و تهذيب اللغه اثر محمدبن احمد ازهرى، م 370، المخصص و المحکم و المحيط الاعظم اثر على بن اسماعيل بن سيده، م 458 ق و صحاح جوهرى و ديگر قاموس هاى لغت که زمان تاليف آن نزديکتر به صدر اسلام است، استفاده شود.
قرينه ديگرى که براى فهم «نصوص» در دسترس است، بررسى چگونگى کاربرد لغت يا عبارت در ساير آيات و روايات و دعاها است.
مرحوم مولف در اين وادى خبره است، او عمرى به ايراد سخنرانى مى پرداخته و با سخنان معصومان (عليهم السلام) مانوس بوده، هم به معجم هايى مثل سفينه البحار و ميزان الحکمه مراجعه مى کرده،هم در تنظيم يادداشت و فيش بردارى، روش هاى کارآمدى را اعمال مى کرد و همان روش ها را در کلاس فن خطابه، آموزش مى داد، با اين همه همچنان بر فراگيرى حديث تاکيد داشت، يکى از فضلا از مرحوم فلسفى نقل کرد:
من نذر کرده ام روزى چهار حديث حفظ کنم
ششم) از ديگر کاستى هاى اين اثر نداشتن نمايه موضوعى است، اگردر چاپ هاى بعدى، چنين نمايه اى تهيه شود، اين کتاب مرجعى کارآمد براى مبلغان خواهد شد.
هفتم) گاهى يک روايت يا آيه مکرر ذکر شده، به عنوان مثال درجلد سوم، صفحه دويست و هشت روايتى در باره حقوق فرزند آمده است و قبلا همين روايت در باره فرزند در جلد اول، صفحه صد و شش آورده شده است. همچنين در جلد سوم صفحه چهارصد و شصت و هشت وشش.
هشتم) از آموزندگى هاى اين اثر ادب در گفتار است. در سراسر اين اثر به هيچ کس اسائه ادب نشده و نام صنف يا گروهى به زشتى برده نشده است. از طرفى نام پيامبر اکرم (ص) و قرآن کريم وشخصيت ها، بسيار موقر و محترمانه ذکر شده است، مثلا پيامبرگرامى اسلام، پيامبر اکرم، قرآن شريف، قرآن مجيد، حديث شريف،دعاى شريف مکارم الاخلاق اين کتاب آسماني.
نهم) نظم منطقى و مشخص بودن موضوع در هر جلسه، درس، از نکات آموزنده ديگر کتاب است. نگارنده هر گاه در چند فصل سخن مى گويد، از همان آغاز، اين نکته را خاطر نشان مى کند و هر گاه مبحثى تمام مى شود، پيش از ورود در بخش ديگر به روشنى مخاطب راباخبر مى کند و او را آگاهانه به همراه خود مى برد.

گلچينى از تفسير دعا

اللهم صل على محمد و آل محمد

امام سجاد (ع) در آغاز همه دعاهاى صحيفه، بر پيامبر (ص) و اهل بيت گراميش (ع) درود مى فرستد.
در جمله اول دو مطلب قابل بحث است، يکى مشروعيت اصل دعا و آن ديگر، درود بر نبى معظم اسلام قبل از آغاز دعا.
دعا يکى از قطعى ترين امور دينى و از جمله ضروريات اسلام است،در اديان انبياى گذشته و نزد پيامبران سلف نيز دعا امرى حتمى بوده است. دعا گاهى قابل استجابت است و گاهى به علل و مصالحى قابل پذيرفتن نيست، اما آنچه در بين تمام دعاها که هميشه مستجاب مى شود، دعاى صلوات است. در روايات آمده که چون دعاى درود بر پيغمبر مورد پذيرش است، براى اين که دعاهايتان مستجاب شود، در آغاز دعا، به رسول اکرم (ص) و اهل بيتش صلوات بفرستيد وسپس تقاضاى خود را بگوييد. حضرت على (ع) مى فرمايد:
«کل دعاء محجوب عن السماء حتى يصلى على محمد واله». (2)
و امام صادق (ع) مى فرمايد: وقتى يکى از شما در پيشگاه خداونددعا مى کند البته تقاضاى خود را با صلوات بر پيامبر (ص) آغازکند، چه آن که درود بر پيامبر (ص) ، مقبول درگاه الهى است وچنين نيست که خداوند دعايى را که شامل چند مطلب است و باصلوات بر نبى آغاز شده، قسمتى را بپذيرد و قسمت ديگر را ردکند. (3) در روايت ديگرى است: «در پايان دعا هم درود بفرستد». (4)

دعاى ناشدنى

گاهى افراد از روى عدم توجه، دعاهايى مى کنند که از نظر حفظنظام عالم عملى نيست و ائمه معصومين (عليهم السلام) در مواقعى به افراد تذکر داده اند و آن تذکرات به صورت حديث در کتب اخلاق آمده، تا مردمى که از آن به بعد مى آيند و پيرو اسلام اند، متوجه آن دقايق و نکات شوند. در حديثى از امام صادق (ع) آمده است،دعا کننده نگويد: اللهم لا تحوجنى الى احد من خلقک فانه ليس من احد الا هو محتاج الى الناس بل يقول: اللهم لا تحوجنى الى شرارخلقک، ولا يقول: اللهم انى اعوذبک من الفتنه بل يقول: من مضلات الفتن و ان لا يسال فوق قدره فانه يستحق الحرمان. (5) در هنگام دعا نبايد بگويد: بارالها مرا محتاج به هيچيک از مخلوقات خودمنما، زيرا هر انسانى محتاج به ديگران است. بلکه بگويد:
خداوندا! مرا به اشرار خلقت محتاج منما؛ و نگويد: خدايا! ازفتنه و امتحان به تو پناه مى برم. زيرا آزمايش و امتحان الهى قطعى است، بلکه در مقام دعا بگويد: خدايا از آن امتحاناتى که موجب لغزش و باعث گمراهى و کجروى مى شود، به تو پناه مى برم.
دعا کننده، از خدا بالاتر از ارزش و قدر و منزلت خود تقاضاننمايد، که شايسته محروميت است.

دو ديدگاه در معنى ايمان

«و بلغ بايمانى اکمل الايمان»
جمعى از محققان را عقيده بر آن است که: ايمان از ماده «امن»و آن حالت آرامش و اطمينان خاطرى است که در باطن انسان تحقق مى يابد. پس ايمان تنها عقيده قلبى است. اقرار به زبان و عمل به بدن، از شرايط ايمان است. اين گروه به آيات زير استشهادمى کنند. (کتب فى قلوبهم الايمان) (6)
ايمان را در دل هاى آنان [حزب الله] نوشته است.
(قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمايدخل الايمان فى قلوبکم) (7)
اعراب باديه نشين گفتند: ما ايمان آورديم، بگو ايمان نياورده ايد، بلکه اسلام آورده ايد و هنوز ايمان در دل هاى شماداخل نشده است. در آياتى هم (وعملوا الصالحات) بر (الذين آمنوا) (8) عطف شده است. اگر عمل صالح جزء ايمان و مجموع عقد قلب و عمل يک چيز باشد، آن گاه «عمل صالح» که خودش جزء ايمان است عطف بر نفس خود، يعنى ايمان شده، در حالى که عطف شى به نفس خود از نظر ادبى غلط است، پس بايد گفت: «عمل صالح»ايمان نيست. در مقابل آنان، محققانى هستند که مى گويند: ايمان هم عقد قلب است و هم عمل جوارح. اين گروه به آيات و رواياتى نظير حديث نبوى زير استدلال مى کنند: «الايمان معرفه بالقلب وقول باللسان و عمل بالا رکان». (9) ايمان عبارت از عرفان قلب وعقيده باطنى و همچنين گفتار زبان و عمل جوارح و ارکان است. درتاريخ، افراد فراوانى بوده اند که حق را شناخته و منکر شده اند،مانند: ابليس و ابوجهل و فرعون. آيات متعددى در قرآن نيز اين نظريه را تاييد مى کند. (10)
امام صادق (ع) در اين باره فرموده است: تمام ايمان عمل است، اگر برادران و خواهران مسلمان بخواهند طبق گفته قرآن شريف، واجد ايمان باشند، بايد هر سه مرتبه ايمان را در نظر داشته باشند، از جهت زبان، اعتراف، ودر مقام عمل اوامر الهى را اطاعت کنند، تا بتوانند جايگاه خودرا در صف مردم با ايمان و مؤمنين راستين قرار دهند. (11)

بهترين اعمال

امام سجاد (ع) به خداوند عرضه مى دارد:
خداوندا، نيت مرا به بهترين نيت ها منتهى بفرما و عمل مرا به بهترين اعمال پايان ده.
از رسول اکرم (ص) در روايت زير، عملى را نيک مى دانند که با سنت هماهنگ باشد و مى فرمايند:
«لا يقبل قول الا بالعمل ولا يقبل قول و عمل الا بنيه ولا يقبل قول و عمل و نيه الا باصابه السنه». (12)
سخن پذيرفته نمى شود، مگر با عمل، سخن همراه با عمل قبول نمى شود مگر با نيت و سخن و عمل و نيت مقبول نيست، مگر آن که منطبق با سنت باشد. خداوند از اعمال نيک، خرسند مى شود. اماگاهى در حالى که انسان عمل صالحى را انجام مى دهد عمل شايسته ترى که نزد خدا محبوبيت بيشترى دارد، پيش مى آيد، در اين حال، افراد باايمان بهتر است که از پى انجام کارى که نزد خدامحبوبتر است بروند. به عنوان نمونه در چندين روايت آمده است:
اگر فردى در حال طواف است و مسلمانى براى استمداد به نزد اومى آيد و تمناى کمک فورى مى کند، بايد طواف کننده در پى به جاآوردن حاجت آن برادر مسلمان رود، زيرا اجابت برادر مسلمان درنزد خدا محبوب تر است - و هر گاه مشکل او را برطرف و او رادلشاد کرد، برگردد و به طواف خود ادامه دهد. در روايت ابوحمزه از حضرت سجاد (ع) است، که مى فرمايد: «ان احبکم الى الله عز وجل احسنکم عملا و ان اعظمکم عندالله عملا اعظمکم فيما عندالله رغبه». (13)

عبادت منفور

اگر فردى وظيفه شناس نباشد و اولويت هاى اوامر الهى را مراعات نکند، گاه ممکن است عمل خوبى که بدان مشغول است، مطرود درگاه الهى بشود و حتى موجب سقوط او گردد.
امام صادق (ع) در اين باره مى فرمايند:
پيرمرد مقدسى در بنى اسراييل خدا را عبادت مى کرد. در يکى ازمواقع عبادت، ديد که دو کودک خروسى را گرفته و پر و بال او رامى کنند و خروس فرياد مى زند، ولى اين پيرمرد عابد همچنان به عبادت خود ادامه داد و به اين امر مهم توجه نکرد که بايد آن دو کودک را از اين عمل ناروا منع کند، از اين رو خداوند او رامجازات کرد. (14)

يقين

«واجعل يقينى افضل اليقين»
راه وصول به ايمان کامل در حديثى از امام موسى بن جعفر (عليهماالسلام) چنين بيان شده است. «وجدت علم الناس فى اربع: اولها ان تعرف ربک والثانى ان تعرف ما صنع بک والثالث ان تعرف ما اراد منک و الرابع ان تعرف ما يخرجک من دينک». (15)
علم مردم را در چهار چيز يافته ام: اول آن که خدايت را بشناسى،دوم آن که بدانى در تو چه آفرينشى را به کار برده، سوم آن که بدانى در آفرينش تو چه اراده اى داشته، چهارم آن که بدانى چه چيز تو را از دينت بيرون مى برد.

معيار سعادت

حضرت على (ع) درباره معيار سعادت فرموده است:
«الدنيا کلها جهل الا مواقع العلم، والعلم کله حجه الا ما عمل به، و العمل کله رياء الا ما کان مخلصا، والاخلاص على خطر حتى ينظر العبد بما يختم له». (16) جميع شوون دنيا براى ما ناشناخته است، مگر مواردى که به آن ها عالم شده باشيم و تمام علم هاى ما،در نزد خدا حجت است و با آن علم در قيامت با ما احتجاج مى کند،مگر آن علمى که بر طبق آن عمل شده باشد و تمامى اعمال ماخودنمايى است، مگر آن هايى که همراه خلوص نيت و پاکى ضميرباشد. پس از آن مى فرمايد: اخلاص در عمل را خطرى بزرگ تهديدمى کند، تا روزى که انسان ببيند که چگونه وضع اش ختم مى شود وعمرش پايان مى پذيرد.

عالى ترين سجاياى انسانى

«وهب لى معالى الاخلاق و اعصمنى من الفخر».
بار الها به من برترين اخلاق را عطا فرما و از فخر و مباهات به مکارم اخلاق، در بين مردم مصون و محفوظم بدار.
رسول گرامى (ص) فرموده:
خداوند دوستدار اخلاق برجسته است و از فرومايگى و خلقيات پست بيزار است. (17)

مکارم و محاسن اخلاقى

محاسن اخلاق و مکارم اخلاق با يکديگرمتفاوت هستند.
(محاسن اخلاق) به معناى (خوى خوب و پسنديده) است و (مکارم اخلاق) به معناى «بزرگوارى و کرامت نفس».
در روايات زيادى آمده است که، عموم اخلاق حميده و به ويژه مکارم اخلاق در قيامت، کفه اعمال خوب را سنگين مى کند و موجب نجات و رستگارى مى شود. علاوه بر اين در روايتى آمده است که،تخلق به مکارم اخلاق همچنين مايه سعادت و رستگارى در زندگى دنيوى است. عن اميرالمؤمنين (ع) قال:
«لو کنا لا نرجوا جنه ولا نخشى نارا ولا ثوابا ولا عقابا لکان ينبغى لنا ان نطلب مکارم الاخلاق، فانها مما تدل على سبيل النجاح». (18) اگر به فرض، به بهشت اميد نمى داشتيم و از عذاب الهى خايف نمى بوديم، شايسته انسانيت آن بود که در پى مکارم اخلاق باشيم، زيرا کرامت خلق، ما را به راه رستگارى هدايت مى کند و موجبات سعادت را فراهم مى آورد.
باران که در لطافت طبعش خلاف نيست در باغ لاله رويد و در شوره زار خس
اما اميرالمؤمنين (ع) در توصيه به مکارم اخلاق و پرهيز از مدارا بانااهل مى فرمايند: «احمل نفسک من اخيک عند صرمه على الصله وعند صدوده على اللطف و المقاربه و عند جموده على البذل و عندتباعده على الدنو و عند شدته على اللين و اياک ان تضع ذلک فى غير موضعه او ان تفعله بغير اهله». (19) خود را در باره برادرت وادار کن که وقتى از تو جدا مى شود به او بپيوندى و در هنگام روگردانى اش با لطف و محبت به او نزديک شوى و زمانى که دچاربخل و امساک مى شود به او کرامت کنى و چون از تو دورى کند توبه او نزديک شوى و موقع تندى و شدتش، تو با نرمى و ملايمت بااو سخن گويى و بپرهيز از اين که تذکرات مرا نابجا و بى موردبه کار بندى و آن ها را با افراد نااهل که لايق فضيلت اخلاقى نيستند اعمال کني.

کفايت امور

«واکفنى ما يشغلنى الاهتمام به».
بار الها کفايت کن مرا در چيزى که اگر خود به انجام آن همت گمارم وقتم را اشغال و از کارهاى اساسى بازم مى دارد.
اين جمله از دعا در باره کارهايى است که هدف از آن ها فقط انجام عمل است و شخص معينى در انجام آن ها مورد نظر نيست. چه بسا افرادى که لايق و شايسته اعمال بزرگ هستند اما قسمت مهمى از عمرشان در کارهايى صرف مى شود که ديگرى هم مى تواند به نيابت شان آن را انجام دهد.

بازجويى الهى

«واستعملنى بما تشالنى غدا عنه»
بار الها مرا عامل کارهايى قرار ده که فرداى قيامت در باره آن ها از من سؤال خواهى فرمود.
امام صادق (ع) فرمود: از جمله مواعظ لقمان به فرزندش اين است:
«واعلم انک ستسال غدا اذا وقفت بين يدى الله عز و جل عن اربع: شبابک فيما بليته و عمرک فيما افنيته و مالک ممااکتسبته و فيما انفقته». (20)
در قيامت، وقتى در جايگاه حساب قرار گرفتى، چهار چيز را از تومى پرسند: جوانيت را چگونه گذراندي؟ عمرت را در چه راهى صرف کردي؟ مالت را از کجا به دست آوردي؟ و آن را در چه راهى مصرف کردي؟

هادى بندگان

«واجعلني... و من ادله الرشاد و من صالحى العباد»بار الها مرا از راهنمايان رشد و از بندگان صالح و شايسته قرار ده. دعوت مردم به خداوند و هدايت آنان به صراط مستقيم،بس گرانقدر و مهم است، قرآن شريف در اين باره مى فرمايد:
(و من احسن قولا ممن دعا الى الله) . (21)
کدام انسان نيکوسخن تر از کسى است که خلق را به خالق دعوت مى کند و با گفته هاى خود بذر ايمان در قلوب شان مى افشاند.
اين وظيفه مقدس در وهله اول بر عهده رسول اکرم (ص) و جانشينان بر حق اوست. کسى که در اين راه قدم بر مى دارد در واقع، راه رسول اکرم (ص) و ائمه معصومين (عليهم السلام) را مى پيمايد. اين کار بزرگ، هدايت يافته را از گمراهى مى رهاند و هدايت کننده رادر پيشگاه الهى سربلند مى کند به شرط آن که هدايت و ارشاد واجدشرايط لازم باشد.

شرايط ارشاد

1) ارشاد کننده بايد - به موضوع دعوت خود - آگاه باشد و بابينش سخن گويد. قرآن شريف مى فرمايد:
(قل هذه سبيلى ادعوا الى الله على بصيره انا و من اتبعني) (22)
پيغمبر گرامى بگو! اين است راه من، مردم را با بينش و بصيرت به سوى خدا مى خوانم و پيروان من نيز دعوت شان به سوى خداوند،آگاهانه و با بصيرت است.
عن زراره بن اعين قال:
«سالت اباجعفر (ع) ما حق الله على العباد؟ قال ان يقولوا مايعلمون و يقفوا عند ما لا يعلمون» (23)
زراره مى گويد: از امام باقر (ع) پرسيدم، حق خداوند بر بندگان چيست؟ در جواب فرمود: آن را که مى دانند بگويند و در چيزى که اطلاع ندارند و نمى دانند توقف نمايند.
اين وظيفه مهم و حق بزرگ الهى در يکى از آيات قرآن شريف باتعبير خاصى اين چنين بيان شده است:
«ولا تقف ما ليس لک به علم ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسوولا». (24)
هرگز به آنچه در باره آن علم ندارى اعتماد مکن و ناآگاه قدم بر ندار که گوش و چشم و دل آدمى در پيشگاه الهى مواخذ ومسوول اند.
امام سجاد (ع) مى فرمايد:
«ليس لک ان تتکلم بما شئت لا ن رسول الله (ص) قال: رحم الله عبدا قال خيرا فغنم اوصمت فسلم) . (25)
نبايد هر چه را که خواستى، بگويى، زيرا رسول گرامى اسلام (ص) فرموده است: مشمول رحمت الهى باد آن کس که سخن خوب بگويد وسود برد يا سکوت کند و سالم بماند.
2) سخن از عمق دل باشد.
ارشاد کننده بايد از عمق دل سخن گويد. قرآن مى فرمايد:
(آمن الرسول بما انزل اليه من ربه) . (26)
پيغمبر گرامى (ص) به آن چه از طرف خداوند بر وى نازل شده است،ايمان دارد. از اين رو آن حضرت به ايمان آوردن مردم علاقه شديدداشت و تمام همتش در اين راه مصروف مى شد. و مى خواست جامعه رابه خداوند، متوجه نمايد. مرشد و راهنما هم بايد اين چنين باشدو هدفش هدايت باشد والا مشمول اين روايت حضرت مسيح (ع) هستند که مى فرمايند:
«بحق اقول لکم: لا تکونوا کالمنخل يخرج الدقيق الطيب و يمسک النخاله. کذلک انتم، تخرجون الحکمه من افواهکم و يبقى الغل فى صدورکم». (27)
از روى حق به شما مى گويم، همانند الک آردبيز نباشيد که آردخوب و خالص را از خود بيرون مى دهد و سبوس را نگاه مى دارد، شمانيز مطالب حکيمانه را از دهان بيرون مى دهيد و در دلتان انديشه هاى مضر باقى مى ماند.
3) هدايت از راه عمل
از شرايط ارشاد کننده اين است که خود عامل به گفتارش باشد.
عمل، مايه اطمينان قلبى کسانى است که مى خواهند راه هدايت وسعادت را بيابند و ارشاد شوند. على (ع) در اين باره مى فرمايند:
«علموا الناس الخير بغير السنتکم و کونوا دعاه القوم بفعلکم و الزموا الصدق والورع». (28)
خيرو خوبى را با غير زبان به مردم بياموزيد، و دعوتتان به وسيله عمل باشد و هرگز از راستى و تقوا جدا نشويد.
قرآن کريم مى فرمايد:
(کبر مقتا عندالله ان تقولوا مالا تفعلون) . (29)
نزد خدا سخت ناپسند است که چيزى را بگوييد و انجام ندهيد.
يکى از علل تاثير و نفوذ عميق اولياى گرامى اسلام در قلوب مؤمنين واقعى اين بود که خودشان در انجام وظايف دينى پيش قدم بودند و به همه دستورهايى که به مردم مى دادند، عمل مى نمودند.
على (ع) مى فرمايد:
«ايها الناس والله ما احثکم على طاعه الا و اسبقکم اليها ولاانها کم عن معصيه الا و اتناهى قبلکم عنها». (30)
قسم به خدا که هيچ وقت شما را به طاعتى ترغيب ننمودم، مگر آن که پيش از شما به آن سبقت جستم، و از هيچ گناهى نهى تان ننمودم، جز آن که خود قبل از شما، از آن اجتناب داشتم.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. شرح و تفسير دعاى مکارم الاخلاق، ج 2، ص 221.
2. سفينه البحار، ضمن شرح کلمه «دعا».
3. امالى شيخ صدوق، ج 1، ص 157.
4. سفينه البحار، ص 448 واژه «دعا».
5. سفينه البحار، ج 1، ص 447.
6. مجادله (58) : 22.
7. حجرات (49) : 14.
8. بقره (2) : 25 و277، عصر (103) : 1.
9. ميزان الحکمه، ج 1، ص 301.
10. (27) : آيه 14 (2) : آيه 146 و143.
11. عصاره سخنرانى اول.
12. مستدرک الوسايل، ج 1، ص 8.
13. روضه کافى، ص 68.
14. مجموعه ورام، ج 2، ص 80.
15. بحارالانوار، ج 75، ص 328.
16. سفينه البحار، ج 1، ص 401، ماده خطر.
17. ميزان الحکمه، ج 3، ص 146.
18. مستدرک الوسايل، ج 2، ص 283.
19. نهج البلاغه، نامه 31.
20. کافى، ج 2، ص 135.
21. فصلت (41) :33.
22. يوسف (12) : 108.
23. ميزان الحکمه، ج 5، ص 14.
24. اسرا (17) :36.
25. تفسير صافى، ص 315.
26. بقره (2) : 285.
27. تحف العقول، ص 510.
28. تاريخ يعقوبى، ص 152.
29. صف (61) :3.
30. نهج البلاغه (صبحى صالح) ، خطبه 175.