پيشينه و بايستگى علوم قرآن


چکيده

قرآن کريم کلام و کتاب خدا در کنار امتياز بارز و برجسته وحيانى بودن از مشخصه هاى معنادارى و فهم پذيرى نيز برخوردار است. «علوم قرآن» دانش پيش نياز فهم قرآن است. اين علم مورد توجه عالمان قرآن پژوه در دوره هاى تاريخى بوده است. وحيانيت قرآن، نزول تدريجى، کتابت، تاريخ قرآن، ترتيب آيات، طبقات آيات، محکمات، متشابهات، ساختار سوره ها، دانش تفسير، اسباب نزول، زبان شناسى قرآن، تأويل و نسخ از موضوعات و مسائل شاخص علوم قرآن به شمار مى روند.

کليدواژه ها: قرآن، تاريخ قرآن، علوم قرآن.

مقدمه

کلام و کتاب از آغاز پيدايش تاکنون شاهد تحولات گسترده، تغييرات شگرف و اعجاب آميز بوده است. اين تحولات، ابعاد مختلفِ عرصه هاى سخن و نوشتار را شامل مى شود، با وجود اين تغييرات گسترده، به روشنى مى توان مؤلّفه هاى همواره ثابت را از ابتدا تا به امروز در اين دو پديده مشاهده نمود. اولين مؤلّفه که در همه دوره هاى تاريخى کلام و کتاب ثابت و پايدار بوده است، رابطه نمايانگرى اثر با پديد آورنده اثر است. پديده هاى علمى بيشتر از ديگر پديده ها آيينه و نماى پديد آورندگان خود را باز مى تابند، آثار علمى، جلوه هاى روشن و آشکارِ ابعاد، مشخصه ها و صفات آفرينندگان خويش هستند.
از ديگر مؤلّفه هاى استوار در تاريخ نوشتار و گفتار، وجود اصل انگيزه و هدف است. بدون ترديد پديد آوردن هر اثر فکرى، علمى با توجه به فرايند پيدايش آن، از اراده مسبوق به انگيزه و هدف نشأت گرفته است. باور پذير و معقول نيست که اثر علمى در قالب شفاهى يا کتبى تصادفى و با فقدان انگيزه صورت پذيرد. البته اگر چه در تقسيمات الفاظ، لفظ مهمل نيز قرار دارد، وجود لفظ مهمل در خارج، اصل انگيزه را در کلام نفى نمى کند، چه اين که اصولا انسان به لحاظ برخوردارى از عقل و ادراک، رفتار و عملى که از انگيزه و غرض منبعث نباشد، ندارد، آنچه هست، تفاوت در مراتب انگيزه و غرض است و لهو و لعب در برخى رفتار انسان امرى نسبى است. 1 ترديدى نيست که کلام و کتاب خداوند از سنخ کتاب و کلام بشرى نيست؛ اما با آن شباهت ها و اشتراکاتى دارد. برجسته ترين اشتراک کلام خداوند با کلام بشر، معنادارى و مفهوم بودن است. البته وجه مشترک فقط اصل معنادارى است و از نظر منشأ صدور، مراتب و لايه هاى معنايى، کلام خدا با کلام بشرى قابل سنجش نيست، دريافت معنا، فهم کلام و کتاب حکيم، خبير، عليم و بصير پيش نيازهاى علمى دارد.
علوم قرآن از اولين گرايش هاى علمى عرصه قرآن شناسى است که در محيط هاى فکرى و علمى، محور تحقيقات و تدوين آثار پرشمار قرار گرفته است. با وجود گنجينه پر برگ و بار آثار تدوين يافته بر محور علوم قرآن، ظرفيت پژوهش در اين زمينه همچنان وجود دارد.

علوم قرآن

به مجموعه مساله هايى از علوم مستقل که در جهت فهم قرآن به کار مى روند و با اين رويکرد شناخته و جستجو مى شوند علوم قرآن گفته مى شود. قرار گرفتن مساله هاى ياد شده در فرآيند شناخت قرآن ملاک ورود آنها به حوزه علوم قرآن است.
اصطلاح علوم قرآن از دو واژه «علوم» و «قرآن» ترکيب يافته است. از آنجا که شناخت معنايى دو واژه به شناخت کامل «علوم قرآن» يارى مى رساند، نخست به تعريف آنها اشاره مى شود:
«علوم» جمع «علم» مصدر به معناى فهم، شناخت و نيز به معناى قطع و يقين آمده است. 2 علم در فلسفه، به صورتى از اشياء که در ذهن حاصل مى شود گفته مى شود3 و درکلام عبارت است از: صفتى که سبب مى شود وجدان و دريافت در محل خود شود. 4
قرآن در لغت مصدر و به معناى خواندن است. در قرآن آمده است: ?إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ? (قيامت: 17 و 18) 5 سپس اين واژه از معناى مصدرى آن خارج شد و اسم قرار گرفت براى کلام اعجاز آميز خداوند که بر پيامبر نازل شده است. 6 سخن گفتن به شکلى که از انسان واقع مى شود آنچه در ذهن دارد به وسيله صداها و آواها ترکيب يافته با قرار داد وضع الفاظ براى معانى از خداوند متعال صادر نمى شود. خدا جسم نيست، حنجره، دهان براى او متصور نيست تا نسبت کلام بدين گونه به او صحيح باشد. ساحت او منزه است از جسم بودن و لوازم و تجهيزات جسماني. چنانکه خود فرموده: ?لَيْسَ کَمِثْلِهِ شَيْءٌ? (شوري:11) اما در مورد کلام، در يک نوبت آيه مى گويد: ?وَکَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَکْلِيمًا? (نساء:164) 7 ?مِّنْهُم مَّن کَلَّمَ اللّهُ. . . ? (بقره:253) 8 و در يک نوبت ديگر مى گويد: ?وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن يُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا? (شوري:51) 9 آيه ، معناى معهود کلام را در ميان مردم از خداوند نفى مى کند اما حقيقت کلام و سخن، حقيقت معناى تکلم را درباره خداى تعالى اثبات مى نمايد، ويژگى ها و آثار سخن بر حقيقت کلام مترتب است. خداوند مقصود خود را به پيامبر خود مى رساند و مى فهماند، اين همان حقيقت کلام و تکلم است. يعنى، تفهيم مراد و مطالب مورد نظر و القاى آن در ذهن مخاطب. 10
قرآن بدون ترديد کلام خداوندگار است؛ اما نسبت کلام به خدا، با نسبت کلام به بشر از نظر ماهيت تفاوت دارد. کلام خداوند با کلام بشرى مشترک لفظى است، زيرا کلام در مورد انسان گاهى به معناى مصدرى به کار مى رود و از آن «سخن گفتن، تکلم» اراده مى شود، گاهى به معناى حاصل مصدر است، يعنى گفتار و سخن. در هر دو صورت کلام يا نفسى است، يا لفظى، کلام لفظى به معناى مصدرى آن است که با کمک تارهاى صوتى و ترکيبى از آواها، انسان حروف و کلماتى را با زبان ادا کند و سخن بگويد. کلام لفظى به معناى حاصل مصدر، همان حروف و کلمات مصوّتى هستند که ادا مى شوند. الفاظ، کلمه ها و جمله هاى ترکيبى قطع نظر از معناى آنها کلام لفظى هستند. کلام نفسى به معناى مصدرى، زمانى صورت مى پذيرد که انسان در نفس خود به نيروى تکلم باطنى و بدون استفاده از اعضاء و جوارح سخن بگويد. در اين حالت انسان صورت هاى ذهنى و مفاهيم اشياء را در ذهن خود با صورت و نظامى خاص به نظم مى آورد، طورى که اگر آنها را با يارى گرفتن و کمک اعضاء گويايى صورت بدهد و بيان کند به کلام لفظى تبديل مى شوند. 11 همانند آماده شدن وکيل قبل از حضور در جلسات دفاع از متهم که لايحه دفاعيه خود را در ذهن مرور نموده، الفاظ و کلمات ويژه اى با بار معنايى حقوقى خاص بارها به ذهن مى سپارد تا آنها را در جلسه دادگاه به کار برد.
کلام نفسى به معناى حاصل مصدر همان صورت هاى ذهنى و مفاهيم کلمات اند که مطابق با وضع و ترتيب خارجى و لفظى در ذهن منظّم شده اند. در برخى آيات قرآن به هر دو نوع کلام نفسى اشاره دارد ?. . . قَالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِى نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکَانًا. . . ?12
تعريف قرآن، عبارت است از: «مجموعه الفاظى که بر پيامبر صلى الله عليه و آله از ابتداء سوره فاتحه تا انتهاى سوره ناس نازل شده است» اين تعريف، الفاظ قرآن، نزول بر پيامبر صلى الله عليه و آله و صورت، مصحف و کتاب بودن قرآن را مورد توجه قرار داده است. در تعريف ديگرى آمده است: «کلام اعجاز آميز نازل شده بر پيامبر صلى الله عليه و آله که در مصاحف نوشته شده و به تواتر نقل شده و تلاوت آن عبادت است».
در اين تعريف معجزه بودن قرآن، نزول از طرف خدا، دريافت از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله و اعتبار نسبت کلام به وحى، مشخصه هاى اصلى ذکر شده است، مشخصه هايى که اعجاز، وحيانيت، سلامت، اتقان و اعتبار کتاب را هماهنگ و پيوسته براى قرآن بر مى شمارد. براى قرآن نام هاى پرشمارى ذکر شده است. «قرآن»، «فرقان»، «ذکر»، «سبع المثاني»، «کتاب» و «نور» مشهورترين آنها هستند. 13 برخى بيش از نود اسم براى قرآن نام برده اند. 14 بررسى کامل و گسترده نام هاى قرآن، مجال مستقلى مى طلبد.

پيدايش علوم قرآن

برخى پيدايش علوم قرآن را به عنوان دانشى تعريف شده در قرن پنجم مى دانند. 15 کتاب البرهان فى علوم القرآن از على بن ابراهيم سعيد مشهور به حوفى (430ق) در اين دور? تاريخى نوشته شده است. 16 زرکشى (745/ 794ق) در البرهان مى نويسد : در علوم قرآن به معناى دانشى تدوين يافته اثر فراگير و جامعى قبل از قرن سوم نمى شناسم. 17زرقانى (1367 ق) پيدايش اولين تأليفات در شاخه هاى علوم قرآن را به قرن سوم مى رساند و مى نويسد: از اولين مؤلفان انواع علوم قرآن، على بن مدينى (232ق) است که کتابى در اسباب نزول نوشت و ابو عبيد قاسم بن سلام (224 ق) رساله اى در ناسخ و منسوخ نگاشت. 18 البته نگاهى به آثار مکتوب پيشين نشان مى دهد در شاخه هاى علوم قرآن قبل از رساله هاى ياد شده آثار ديگرى نيز ثبت شده است که به برخى از آنها اشاره مى شود :
يحيى بن يعمر (89 يا 90 ق) شاگرد ابوالاسود دوئلى، کتابى در قراءت نوشته است. 19 ابوالاسود دانش آموخته امام على عليه السلام است، او نقطه گذارى آيه ها و اصول قواعد علم نحو را در مکتب ايشان آموخت. 20 ابن انبارى (577 ق) مى نويسد: بنيان گذار اوليه دانش نحو على بن ابى طالب عليه السلام است و قفطى (646 ق) مى گويد: به هنگام تحصيل در مصر يادداشت هايى در ابواب علم نحو را ديده است که با اتفاق آن را آموخته هاى ابوالاسود دوئلى از على بن ابى طالب عليه السلام مى دانستند. مورخان زبان و ادبيات عرب به اتفاق، ابوالاسود (69 ق) را بنيان گذار رسم (خط) و شکل (نگارش) و نقطه گذارى قرآن مى دانند که دانش اعراب قرآن از مسائل اصلى علوم قرآن با آن شروع شده است. 21 از عبدالله بن عامر يحصبى (118ق) رساله اى در اختلاف مصاحف شام، حجاز، عراق ثبت شده است،22حسن بن ابوالحسن بصرى (110 ق) کتابى در عدد آيه هاى قرآن نگاشت23. ابان بن تغلب (141ق) صحابى نامدار امام على بن الحسين عليه السلام و حمزة بن حبيب زيات کوفى (156 ق) از اصحاب امام صادق عليه السلام کتابى در قراءت دارند. 24
مقاتل بن سليمان (150 ق) کتابى به نام وجوه القرآن نگاشت، اين اثر اکنون در دسترس است و به نام هاى الوجوه و النظاير فى القرآن، الأشباه و النظاير به طبع رسيده است. آثار ياد شده، نشانگر وجود و توجه علمى به مسائل و شاخه هاى علوم قرآن از قرن هاى اوليه است. رويکرد علمى به مباحث و شاخه هاى علوم قرآن به دوران نزول پيوند خورده است.

پيشينه علوم قرآن

رويکرد علمى به فهم کلام و کتاب حکيم از آغاز در کنار نگرش پذيرش محض، فضا و محيط هاى فکرى، فرهنگى مسلمانان را در برگرفت. پديدارى مدارس تفسيرى و گرايش هاى فکرى، علمى به شناخت و فهم کامل و نظام مند کلام خدا، پيامد نگرش علمى، تمدنى به کتاب خداوند است. آثار اين رويکرد گنجينه علمى ارزشمندى است که در حوزه هاى علوم قرآن و تفسير به جا مانده است. نگارش کتاب البرهان فى علوم القرآن على بن ابراهيم بن سعيد، مشهور به حوفى (430) در سى جلد25 از اولين پيامدهاى نگرش علمى به قرآن است.
جلال الدين سيوطى عالم نامدار حوزه هاى علوم ادب عربى، علوم قرآن و تفسير مى نويسد: در دوران تحصيل از اينکه عالمان پيشين در زمينه علوم قرآن کتابى تدوين نکرده اند شگفت زده شدم، در حالى که نسبت به علم حديث اين آثار تأليف شده بود، پس از مدتى کتابى از استاد «علامه کافيجي» (873 ق) ديدم که مشتمل بر دو بخش بود: بخش اول در معناى تفسير، تأويل قرآن، سوره و آيه. بخش دوم در شرايط تفسير قرآن. مدتى بعد عالم بزرگ «علم الدين بلقيني» مرا با کتاب «جلال الدين بلقيني» به نام مواقع العلوم من مواقع النجوم آشنا کرد. 26 اين کتاب چنان سيوطى را شيفته خود نمود که به تمجيد از او پرداخت و آن را تأليفى لطيف و با نظم و ترتيب معرفى مى کند. 27 سيوطى اولين اثر خود در زمينه علوم قرآن را با نام التحبير فى علوم التفسير با افزودن بر ابواب و مطالب کتاب «جلال الدين بلقيني» و نظمى نوين تدوين مى نمايد. 28 او در مقدمه «التحبير فى علم التفسير» مى نويسد: کسى پيش از کتاب مواقع العلوم فى مواقع النجوم به رتبه علمى کتاب او نرسيد. مساله هاى – دانش شناخت قرآن- را به پنجاه و چند باب تقسيم نمود، براى من باب ها- مساله هايى - در علوم تفسير قرآن آشکار شد که در قبل روشن نشده بود و برخى مسائل را نيز توضيحات کامل داده ام29. «بدرالدين زرکشي» (745 795 ق) قبل از سيوطى کتابى در ابواب علوم قرآنى با نام البرهان فى علوم القرآن نگاشت. در اين کتاب چهل و هفت باب از ابواب اين علم، با نظمى خاص تدوين شده است. فراگيرى ابعاد موضوعات کتاب، سيوطى را تحت تأثير قرار داد موجب گرديد اثر جديدى بنگارد. اراده و همت بلند او در اثر دوم آشکار است، اين اثر از آثار نامدار در اين عرصه، مشهور به الاتقان فى علوم القرآن است. در اين کتاب هشتاد نوع از علوم قرآن بيان شده است، در حالى که زرکشى تنها چهل و هفت باب را در کتاب خود بررسى کرده بود. . . . 30 الاتقان سيوطى را بنابر نظر خود او مى توان ويرايشى نوين از البرهان با افزوده هاى علمى و ساماندهى مطالب بنابه رأى او دانست، چنانکه او مى نويسد: هنگامى که با کتاب البرهان فى علوم القرآن آشنا شدم شادمانى و سرورم افزايش يافت، خداوند را بسيار شکر گزاردم. . . تصميم جدى گرفتم . . . کتابى تأليف کنم، نظام باب هاى آن را از نظام موجود در کتاب البرهان مناسب تر، برخى ابواب را در برخى ادغام، برخى مطالب اجمال را تفصيل و مطالبى را بر آن بيفزايم. 31
در زمينه پيشينه اين دانش با نگاهى به عناصر اصلى تاريخ تدوين آثار مکتوب عرصه علوم قرآن در نظر داشتن دو نکته راهگشا است:
نکته نخست: مساله هاى اين دانش چنان که به اشارت گذشت، ريشه در دوران نزول و عصر نبوى صلى الله عليه و آله دارد. با نزول آيه، آيه قرآن و ثبت آن توسط اصحاب خاص، حفظ و ضبط آيه ها در سينه هاى مومنان، مسأله هاى اوليه اين دانش تولد يافت و بستر تاريخى علوم قرآن گسترده شد. با بروز تفاوت اندک در نسخه نوشته هاى قرآن توسط اشخاص و آشکار شدن تفاوت در قرائات، مسأله هاى علوم قرآن داراى مرحله جديدى شده است. وجود آثار پرشمار تأليف شده در قرائت و عدد آيه ها شاهد اين فراز از تاريخ علوم قرآن است. در اينجا به اولين مسأله علوم قرآن که در دوران صدر اسلام تولد يافته است اشاره مى شود: اولين مسأله تولد يافته تاريخ علوم قرآن کتابت وحى است، اين مسئله از ابعاد مختلف مورد توجه قرار گرفته است. برخى نويسندگان نامدار و شناخته شده قرآن عبارتند از: زيد بن ثابت، اُبّى بن کعب، على بن ابى طالب، خالد بن وليد.
اولين فردى که در مکّه آيه ها را به هنگام نزول نوشته است، على بن ابى طالب عليه السلام است، اين کار در طول حيات پيامبرصلى الله عليه و آله ادامه داشت. ايشان اصرار داشته اند که نزول هيچ آيه اى از على بن ابى طالب عليه السلام غايب نماند و ايشان در جريان نزول تمام آيه ها قرار گيرند، لذا بدين جهت چنانچه به هنگام نزول آيه اى، على بن ابى طالب عليه السلام غائب بودند، پيامبرصلى الله عليه و آله برخى کاتبان ديگر را احضار مى نمود تا آيه ثبت شود، به مجرد حاضر شدن على بن ابى طالب عليه السلام آيه را براى ايشان تلاوت مى نمود تا ايشان نيز آيه را ثبت کنند، اين ويژگى موجب گرديد نسخه نوشته هاى هيچ يک از نويسندگان اوليه قرآن جامعيت نسخه نوشته على عليه السلام را نداشته باشد.
سليم بن قيس هلالى مى گويد: با على بن ابى طالب عليه السلام در مسجد کوفه نشسته بودم در حالى که مردم گرداگرد او را قرار گرفته بودند، ايشان گفت: مردم! از من بپرسيد پيش از آنکه مرا نيابيد، به خدا سوگند هيچ آيه اى نازل نشد مگر اينکه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را بر من خواند و تأويل آن را آموخت. «ابن کوّاء» که در مجلس حاضر بود گفت: - اى علي! - آيا آيه اى در هنگام غايب بودن تو نازل نشد؟ على عليه السلام گفت: چرا، - اما- آيه اى که در غايب بودن من نازل مى شد به هنگام بازگشت من گفته مى شد، پيامبر مى فرمود: اى على بعد از رفتن تو خداوند اين آيه را نازل کرد و آيه بر من خوانده مى شد و تأويل آن را نيز مى آموختم. 32
در مدينه اولين کسى که نوشتن قرآن را برعهده داشت، اُبّى بن کعب صحابى نامدار بود، ابن سعد در طبقات مى گويد: ابّى بن کعب در دوران جاهليت قبل از اسلام نويسنده بود، در ميان اعراب، نويسندگان و افرادى که قدرت نويسندگى داشته باشند اندک بودند، بعد از اسلام اُبّى بن کعب از کاتبان وحى شد. 33
نکته دوم، علوم قرآن دانش قرآن محورى است که در تاريخ علمى خود، مراحل تکاملى را طى کرده است. تدوين آثار پيوسته و مشهور با افزايش ابواب و مطالب در اثر جديد نسبت به اثر پيشين در اين حوزه نشان روشنى از دوره هاى تکاملى اين دانش به شمار مى رود، به نمونه هايى از اين آثار اشاره مى شود:
1. البيان فى انواع القرآن اثر گرانسنگ فقيه متکلم نام آشنا و ارجمند دانش و فرهنگ اسلامى محمد بن محمد بن النعمان «شيخ مفيد» (413ق) است. 34
2. فنون الافنان ابن جوزى (597ق) نه نوع از انواع علوم قرآن را شامل مى شود. 35
3. المرشد الوجيز فيما يتعلق بالقرآن العزيز اثر ابوشامد (665ق) چهار باب از ابواب علوم قرآن را طرح و بحث کرده است.
4. البرهان فى علوم القرآن بدرالدين زرکشى (745-794 ق) اين کتاب در چهل و هفت باب از ابواب علوم القرآن تدوين شده است. اثرى که در گسترده گرى به ابواب و مساله هاى علوم قرآن از اولين آثار نامدار و برجسته به شمار مى رود. اگر چه ابواب بحث هاى طرح شده در اين کتاب بعدها از سوى عالمان علوم قرآن نظام نوينى پيدا نمود؛ اما فضيلت سبقت و تقدم را در گسترده نگرى به علوم قرآن از آن خود ساخت.
5. مواقع العلوم من مواقع النجوم کتاب شش محور از محورها و مباحث علوم قرآن را در پنجاه نوع طبقه بندى و طرح نموده است. مبحث اسباب، اوقات و مکان هاى نزول را به دوازده نوع ذکر کرده و بحث سند قرآن را در شش نوع، مباحث الفاظ قرآن را هفت نوع و مبحث معانى متعلق به الفاظ قرآن در پنج نوع و معانى متعلق به احکام القرآن را در چهارده نوع نوشته است. 36
6. التحبير فى علوم التفسير جلال الدين سيوطي. چنانکه گذشت اين کتاب متأثر از کتاب بلقينى است؛ ولى ده هايى بر آن دارد که در واقع گامى به پيش به شمار مى رود.
7. الاتقان فى علوم القرآن جلال الدين سيوطى که شامل طرح و بررسى هشتاد باب از ابواب علوم قرآن است. گستردگى و تنوع مسائل مطرح شده در الاتقان نشانگر جريان حرکت تکاملى دانش علوم قرآن است. با وجود فراز و نشيب هاى فراوان، جريان پيوند مسائل اين دانش تا عصر نبوى به روشنى مشاهده مى شود علوم قرآن در سير علمى خويش به دانشى همواره در حال تکامل و گستردگى تبديل شده است.

قلمرو علوم قرآن

برخى قلمرو علوم قرآن را گسترده و فراگير مى دانند تا آنجا که نوشته اند: علوم قرآن 77450 نوع است، انواع علومى که نتيجه ترکيب مسائل و تعداد کلمات قرآن با مباحث ظاهر و باطن و آغاز و پايان آنهاست؛ زيرا هر کلمه اى از قرآن ظاهرى دارد و باطنى، پايانى دارد و آغازى و اين تنها در مفردات قرآن است که اگر جملات قرآن و روابط ميان آنها را نيز در نظر آوريم، علوم قرآن غير شمارش خواهد شد و خداوند بدان آگاه است.
سيوطى با نقل اين نظر از ابن عربى در کتاب قانون التأويل قائل به توسعه در علوم قرآن شده و دانش هايى همانند: علم هيئت، هندسه و طب را نيز از علوم قرآن به شمار آورده است. 37 از اين منظر علوم قرآن از اصطلاح اوليه خود خارج گرديده تعريف ديگرى مى طلبد. تعريف جديد، قلمرو انواع علوم قرآن را با در نظر گرفتن اهداف اين دانش تعيين مى کند. آنچه زمينه آشنايى و شناخت قرآن را فراهم مى آورد در حوزه علوم قرآن قرار مى گيرد.

جايگاه و مکانت علوم قرآن

مسأله هايى که عناصر و مواد علمى اين علم به شمار مى روند با غرض تفسير و فهم متن وحيانى قرآن کريم وحدت موضوع پيدا کرده اند. اين دانش طريقى راهبردى است که در جهت شناخت کلمات صادر شده از «عليِّ حکيم» ?وَإِنَّهُ فِى أُمِّ الْکِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَکِيمٌ?38 به کار مى رود، نگرش اين دانش بر اساس تأسيس و تنقيح اصول، تدوين مبانى، ضوابط، تفسير و فهم قرآن و آيه هاى آن شکل يافته است. با اين رويکرد علوم قرآن، دانشى سرآمد ديگر دانش هاى معرفتى، دينى است، البته با توجه به ماهيت ياد شده، مکانت و منزلت علوم قرآن، رابطه اى از نوع رابطه مقدمه با ذى المقدمه است. ارزشمندى و حسن علوم مقدمه از منزلت علوم هدف تأثير مى پذيرد. هر چه علوم هدف ارجمند باشد علوم مقدماتى و زمينه هاى علمى آن از همان مراتب ارجمندى برخوردار مى شود. رسيدن به هدف موجب مى گردد از آن منزلت سهم و نصيب بردارد، نفس مقدمه بودن اقتضاى حسن است. اين اقتضا آنگاه به فعليّت مى رسد که مقدمه ها توقفگاه نشود. مقدمه بايد شرايطى ايجاد کند تا حرکت به سوى هدف، مطمئن و سريع انجام پذيرد. اگر مقدمه در مقام مقدمه بودن بماند و به ذى المقدمه دست نيابد در مقام مقتضى بودن متوقف مى شود و نمى تواند به حسن و ارزش اصلى دست يابد. اين مشخصه همه مراحل آموزش، پژوهش، تأليف و تدوين آثار در علوم قرآن را شامل مى شود، اين مراحل نيز مکانت خود را از معرفت کلام ربوبى کسب مى نمايد.

بايستگى علوم قرآن

پيدايش و پيشينه علوم قرآن مورد اشاره قرار گرفت، در اينکه چرا بايد دانشى مستقل قبل از ورود به حوزه تفسير شکل بگيرد، تحقيقات و کاوش ها صورت پذيرد تا بر اساس آن اصول و قواعد در قالب تعريف شده «علوم قرآن» ارائه گردد، دغدغه هايى است که رهگذران مسأله ها و آثار اين دانش را به خود مشغول داشته است و شگفت است دغدغه ياد شده در عرصه پر برگ و بار اين دانش، با وجود نقش آفرينى کمرنگ جلوه کرده است. به سخن ديگر، دليل يا دلايل بايسته بودن علوم قرآن کدام است؟
بايستگى علوم قرآن براى ورود به حوزه تفسير از منظرهاى مختلف قابل اثبات است:
بايستگى از منظر ماهيت کتاب حکيم
بايستگى از منظر تاريخى
بايستگى علوم قرآن در دوران معاصر

بايستگى از منظر ماهيت کتاب حکيم

نزول آيه ها به شيوه وحيانى از سوى خداى عزيز حکيم?تَنْزِيلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَکِيمِ?39 در مدت زمانى بيست و سه سال در شرايط و موقعيت هاى متفاوت اجتماعى و فرهنگى مسلمانان انجام پذيرفت. اين کتاب در متن خود آيه هاى خويش را با صراحت به محکمات و متشابهات تقسيم مى نمايد: ?هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ عَلَيْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ?40 اين آيه از اصل بودن آيات محکمات نسبت به متشابهات، برخوردارى آيه ها از تأويل و علم به تأويل سخن مى گويد. قرآن با نزول به زبان فصيح و عربي?عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ?? بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ?41 بهره گيرى از تمثيل را اصلى فراگير در اسلوب بيانى خود برمى شمارد: ?وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِى هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ?42 اينگونه کتاب ، شناختنى است و شناخت آن به آگاهى ها و دانستنى هاى پيشينى وابسته است، بدون علم به تاريخ نزول آيه ها، شناخت جامع حوادث پيرامونى نزول آيه ها، معنا و مدلول کامل و جامع اجزاء اين کتاب، ناشناخته مى ماند. در حوزه شناخت حقيقت آيات، تأويل و مسأله هاى پيرامونى آن با اشاره قرآن به وجود تأويل، گونا گونى تأويل و پيروى از آن نيز به اشارت او برهانى شده است. شناخت تأويل، حقيقت تأويل، محدوده و مرزهاى تأويل، و در نهايت پيروى مطلوب از تأويل بدون ترديد نياز به دانايى پيشينى دارد. ورود به عرصه فهم قرآن بدون شناخت قبلى اين گونه مسائل نه تنها فهم درست آيه ها را با دشوارى روبرو مى نمايد، بلکه در برخى موارد مانع فهم درست و جامع مى شود.

بايستگى از منظر تاريخى

سير تاريخى تفسير قرآن با دانش هاى پيشينى همراه بوده است، تفسير قرآن از آغاز نزول متناسب با ماهيت آيه ها، مفاد و معناى جامع و کامل بوده است؛ زيرا در دوران پيامبر نزول آرام آيه، آيه با تفسير نبوى همراه بود، پيامبر صلى الله عليه و آله تفسير کامل آيه ها را بر اساس رسالت الهى به عهده داشت: ?وَأَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُونَ?43 تفسير نبوى، تبيين آيه ها در فضاى نزول و تشريح ?مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ?- آنچه نازل شده - بوده است، امام صادق عليه السلام مى فرمايد: احکام نماز بر پيامبر نازل شد و قبل از تفکيک نمازهاى سه رکعتى و چهاررکعتى، پيامبر موارد نازل شده را براى مسلمانان تفسير مى نمود. 44 اين کلام، پيوستگى جريان تفسير نبوى را به نزول آيه، آيه به روشنى اعلام مى دارد. بعد از دوران نبوى، تفسير قرآن از سوى صحابه ادامه يافت. تفسير صحابه، شامل بيان مراد از عنوان ها، اصطلاحات و مفردات قرآن گرديد. طبقه اول از مفسّران را غير از امام على عليه السلام گروهى از صحابه همانند: ابن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن ابى و. . . تشکيل مى دهند. تفسير در اين دوران به حوزه ادبى آيات، موارد شأن نزول، بخش کمى از استدلال به آيه قرآن در برابر آيه ديگر محدود مى شد. بخش اندکى از تفسير صحابه نيز تفسير نقلى است که در عرصه سرگذشت هاى انبيا و اقوام پيشين و معارف قرآن و مسائل کلامى همانند: مبدأ و معاد ارائه شده است. 45 با توجه به حضور صحابه در فضا و محيط نزول آيه ها، مسأله هاى پرشمارى از مباحث علوم قرآن به علم حضورى براى آنان روشن بوده است.
تابعان بعد از صحابه طبقه گسترده اى در طبقات مفسران به شمار مى روند، تابعان از مفسران همانند: مجاهد، ابى قتاده، ابى ليلى، الشيعى و السدى در واقع تداوم بخش جريان علمى تفسير دوران صحابه هستند، تفسير نقلى نيز در دوران تابعان گسترش يافت به نحوى که در جريان نقل روايات تفسيرى در تفسير تابعى برخى اسرائيليات نيز در حوزه تفسير وارد گرديد. 46 آگاهى تابعان در زمينه مسايل علوم قرآن اگر چه همانند صحابه، به علم حضورى نبوده است؛ اما نزديکى آنان به دوران نزول و مصاحبت علمى با صحابه، آنان را با موضوعات و مسأله هاى اصلى علوم قرآن آشنا نموده و تفسير تابعين را بر اصول و ضوابط پيشينى فهم قرآن قرار مى دهد.

بايستگى علوم قرآن در دوران معاصر

فهم قرآن در دوران صدر اسلام متناسب با فرهنگ عمومى آن دوران بوده است. فهم عرفى از مفاد و معناى آيه ها چنان با بساطت همراه بود که تلقّى اوليه خود را بدون ترديد بر قرآن تطبيق نمود. و به آن ترتيب اثر داده اند. در روايات آمده است بعد از نزول آيه: ?. . . کُلُواْ وَاشْرَبُواْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَکُمُ الْخَيْطُ الأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأَسْوَدِ?47 عدى بن حاتم، به پيامبر گفت: من دو نخ سفيد و سياه کنار هم مى گذارم تا با روشن شدن سفيدى از سياهى، زمان صبح مشخص شود و به آنها نگاه مى کنم؛ اما مشخص نمى شود، پيامبرصلى الله عليه و آله تبسّم کرد و فرمود: پسر حاتم! مراد آيه، آشکار شدن سفيدى صبح از سياهى شب است که آغاز وقت روزه است. 48
با پايان گرفتن دوران نزول، دوران نوينى آغاز شد. دوران نوين از مشخصه هاى بيرونى و درونى متنوعى برخوردار است. از يکسو، پيامبر صلى الله عليه و آله مخاطب اول و دريافت کننده مستقيم وحى از دسترس دور است و نسخه نوشته هاى قرآن بر اساس قرائت هاى مختلف قاريان نامدار، شناخت و فهم آيه ها را نيازمند قوانين و ضوابط خاص نموده است،49 از سوى ديگر گسترش حوزه جغرافياى اسلام و پيروزى هاى مسلمانان بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله موجب معاشرت و همزيستى مسلمانان با غير مسلمانان شد. ارتباط و تعامل علمى مسلمانان با آنها، ورود انديشه ها و مباحث کلامى اديان و مذاهب غير اسلامى، تغييرات فکرى و علمى به همراه داشت و موجب آشکار شدن مسائل و موضوعات نوينى در ذهن و انديشه مسلمانان گرديد. با تغيير شرايط، فهم قرآن در ميان مسلمانان وضعيت جديدى پيدا نمود، پرسش از فهم آيه ها ديگر محدود به فهميدن فلسفه هلال ماه نشد. 50
ورود به متن کتابى چند بُعدى بدون تاريخ شناسى، ساختارشناسى و زبان شناسى آن امکان پذير نيست. شناخت زبان، ادبيات و منطق کتاب آسمانى تا آنجا که پرده از مطالب ارائه شده در آن بردارد، بدون ترديد پيوست به قواعد و ضوابطى است که قبل از ورود به حوزه تفسير بايسته است شناخته شود. آنگاه که اسلوب بيانى قرآن در گرايش هاى متنوع، کشف و ترسيم شود، عموم پيام ها، ايده ها و هدايت هاى عملى و راهبردى قرآن به درستى فهميده مى شود. تفسير آيه ها خود آموزه متن وحى است، ارجاع متشابهات به محکمات، علم به تأويل و قلمرو تأويل مسأله هايى است که روشن شدن آنها قبل از ورود به عرصه تفسير آيات کتاب مجيد هدايت گر تفسير درست مى گردد. تمامى اين مسأله ها، سلسله حلقه هاى پيوسته علوم قرآن است که راهيابى به تفسير جامع و فراگير را فراهم مى نمايد.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 9، ص356 .
2. راغب، مفردات، علم، ص 581.
3. جعفر سجادى، فرهنگ علوم فلسفى و کلامى، ص 524.
4. همان، ص 524.
5. همانا فراهم آوردن و خواندن آن بر ما است پس چون آن را بخوانيم به زبان جبرئيل خواندنش را پيروى کن.
6. راغب، مفردات، قرأ، ص 668 ؛ جوهرى، صحاح، قرأ، ج1، ص 65. البته برخى قرآن را صفت بر وزن «فُعلان» دانسته که از «اَلقََرْي» به معناى جمع مشتق شده است: زجاج، معانى القرآن و بعضى آن را مشتق از قراين جمع قرينه مى دانند.
7. و خدا با موسى سخن گفت.
8. از ايشان شخصى بود که خدا با وى سخن گفت.
9. و هيچ آدمى را نرسد که خداى با او سخن بگويد مگر به وحي.
10. محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 2، 315.
11. عبدالعظيم زرقانى، مناهل العرفان، ج 1، ص 17.
12. اما يوسف آن را در دل خويش پنهان داشت و بر آنها آشکار نساخت. (يوسف: 77) به هنگامى که برادران به يوسف افتراء سرقت زدند و گفتند: اگر «ابن يامين» دزدى کرده برادر مادرى او نيز قبل از او دزدى کرده بود، يوسف اين کلام را در نفس خود پنهان کرد و بر آنان آشکار نساخت، تنها به صورت کلى گفت: شما از نظر مقام و منزلت بدتر از آن هستيد که وانمود مى کنيد طبرسى، مجمع البيان، ج 5، ص 255؛ زمخشرى، کشاف، ج 3، ص 311؛ فخر رازى، ج 6، ص 490. پنهان نمودن کلام برادران ?فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِى نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ? که در نفس يوسف ماندگار شد و آشکار نگرديد، کلام نفسى است با وجود دارا بودن ساختار و محتواى «کلام» اما صورت خارجى پيدا نکرد؛ ولى پاسخ يوسف به برادران که شما از نظر منزلت بدتر از آن هستيد که وانمود مى کنيد ?أَنتُمْ شَرٌّ مَّکَانًا? کلام لفظى است.
13. محمد بن الحسن طوسى، تبيان، ج1، ص 17-19؛ طبرسى،فضل بن حسن، مجمع البيان، ج 1، ص 82؛ محمد بن جرير طبرى ،جامع البيان، ج 1، ص 41؛ فخر الدين رازى، مفاتيح الغيب، ج 2، ص 14.
14. شيخ طاهر جزايرى، التبيان فى علوم القرآن، ص 40؛ عزيزى،ابوالمعالى، البرهان فى مشکلات القرآن، براى اطلاع بيشتر از نام هاى قرآن رک: البرهان فى علوم القرآن زرکشى، ج1، ص 157. نوع 15 معرفة اسمائه و اتستقاقاتها.
15. سعيد حيدر حازم، علوم القرآن بين البرهان و الاتقان، ص 5.
16. عبدالعظيم زرقانى، مناهل العرفان فى علوم القرآن، ج 1، ص 34.
17. محمدبن عبدالله زرکشى، البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 52.
18. عبدالعظيم زرقانى ، مناهل العرفان فى علوم القرآن، ج 1، ص 31 32.
19. محمد هادى معرفت ، التمهيد، ج 1، ص 7.
20. عبدالعظيم زرقانى، مناهل العرفان، ج 1، ص 30. برخى تدوين اصول قواعد علم نحو را تنها به او نسبت داده اند، رک: فى رحاب القرآن، ج، 2، ص 10.
21. سعيد حيدر حازم ، علوم القرآن بين البرهان و الاتقان، ص 65.
22. بدرالدين زرکشى ، البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 46.
23. محمد هادى معرفت ، التمهيد، ج 1، ص 7 و8؛ زرکشى، البرهان، ج 1، ص 39.
24. همان.
25. عبدالعظيم زرقانى، مناهل العرفان، ج 1، ص 34.
26. جلال الدين سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 1، ص 19.
27. همان، ص 21.
28. همان، ص 21.
29. جلال الدين سيوطى ، التحبير فى علم التفسير، ص 28.
30. همان، ص 24 29.
31. جلال الدين سيوطى ، الاتقان فى علوم القرآن، ج 1، ص 20.
32. محمدهادى معرفت ، التمهيد، ج 1، ص 129.
33. همان.
34. شيخ آقا بزرگ تهرانى ، الذريعه، ج 3، ص 172.
35. ، بدر الدين محمد بن عبدالله زرکشى، البرهان، ج 1، ص 33.
36. همان، ص 33.
37. زرقانى، مناهل العرفان فى علوم القرآن، ج 1، ص 21؛ سيوطى، اتقان، ج 1، ص 356.
38. و آن در امروز (لوح محفوظ) نزد ما بلندپايه و استيلا است! (زخرف: 4)
39. (زمر:1؛ جاثيه: 2؛ احقاف: 2) ، فرو فرستادن اين کتاب از سوى خداوند تواناى بى همتا و داناى حکمت است.
40. (آل عمران: 7) او کسى است که اين کتاب (آسماني) را بر تو نازل کرد، که قسمتى از آن آيات «محکم » (صريح و روشن) است؛ که اساس اين کتاب اند (و هر گونه پيچيدگى در آيات ديگر، با مراجعه به اين ها برطرف مى شود، و قسمتى از آن، «متشابه » است (آياتى که به خاطر بالا بودن سطح) مطلب و جهات ديگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مى رود. ولى با توجه به آيات محکم، تفسير آنها آشکار مى گردد، اما آنها که در قلوبشان انحراف است به دنبال متشابهاتند، تا فتنه کنند (و مردم را گمراه سازند، و تفسير (نادرستي) براى آن مى طلبند) در حالى که تفسير آنها را جز خدا و راسخان در علم، نمى دانند. (آنها) که به دنبال فهم و درک اسرار همه آيات قرآن در پرتوى علم و دانش الهي) مى گويند: «ما به همه آن ايمان آورديم؛ همه از طرف پروردگار ماست. » و جز صاحبان عقل، متذکر نمى شوند (و اين حقيقت را درک نمى کنند) .
41. (شعراء: 194 و 195) بر قلب (پاک) تو، تا از انذارکنندگان باشي! ؛ آن را به زبان عربى آشکار (نازل کرد)
42. (اسراء: 89؛ کهف: 54) ما در اين قرآن، براى مردم از هر چيز نمونه اى آورديم (و همه) معارف در آن جمع است؛ اما بيشتر مردم (در برابر آنان) ، از هر کاري) جز انکار، ابا داشتند!
43. (نحل: 44) - (از آنها) ! بپرسيد که از دلايل روشن و کتب (پيامبران پيشين) آگاهند، و ما اين ذکر (قرآن) را بر تو نازل کرديم؛ تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى و شايد انديشه کنند.
44. قال الامام الصادق عليه السلام «ان رسول الله صلى الله عليه و آله نزلت عليه الصلوة و لم يسم ثلاثة و لا اربعا، حتى کان رسول الله صلى الله عليه و آله هو الذى فسّر لهم ذلک»؛ محمد هادى معرفت، التفسير و المفسرون، ج 1، ص 15؛ کافى، کلينى، ج 1، ص 286.
45. محمدحسين طباطبايى ، الميزان، ج 1، ص مقدمه 7.
46. همان، ص مقدمه 8.
47. (بقره: 187) .
48. طبرسى، مجمع البيان، ج 2، ص 364؛ طبرى، محمدبن جعفر، جامع البيان، ج 2، ص 178؛ جارالله زمخشرى، کشاف، ج1، ص 231؛ محمدبن يوسف غرناطى، بحرالمحيط، ج2، ص 215 و 216؛ ابن جوزى، عبدالرحمن بن على، زادالمسير، ج1، ص 192.
49. دريافت مسلمانان صدر اسلام از معناى قرآن همانند دريافت سخنان حکيمان از سوى حاضران در مجلس کلام است. حاضران به هنگام بيان کلمات حکيمانه، هماهنگ با شنيدن، معانى را نيز دريافت مى نمايند، اما بعد از پايان مجلس سخن معمولاً به هنگام استدلال، نتيجه گيرى از کلمات، اختلاف در برداشت رخ مى دهد. و نياز به بررسى کلام و تنظيم قواعد براى فهم درست و صحيح از کلمات پيدا مى شود. فهم مسلمانان از آيه ها عموما فهم بسيط متناسب با شرايط نزول بوده است، تفسير نبوى محدود بوده از موارد محدودى از ابهام معنايى آيات در ذهن و زبان مسلمانان ثبت نشده است.
50. برخى سؤالات در دوران نزول قرآن شاهد سطح، ميزان و ابعاد انتظارات مسلمانان از فهم دين بوده است. نمونه اى از سؤالات در متن قرآن طرح شده و به تناسب پاسخ گفته شده است: ?يَسْأَلُونَکَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ?؛ تو را از ماههاى نو پرسند، بگو: آنها گاهنماهاست براى مردم و حجّ. و نيکى آن نيست که به خانه ها از پشت آنها درآييد، و ليکن نيکى [نيکى ] آن کس است که پرهيزگارى کند و به خانه ها از درهاى آنها درآييد و از خدا پروا کنيد، باشد که رستگار شويد. (بقره2: 189)
? يَسْأَلُونَکَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاکِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ? از تو مى پرسند چه چيز انفاق کنند؟ بگو: آنچه از مال انفاق مى کنيد براى پدر و مادر و خويشان و يتيمان و نيازمندان درمانده و در راه ماندگان باشد و هر کار نيکى که کنيد خدا به آن داناست. (بقره: 215)
?يَسْأَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُم مِّنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ فَکُلُواْ مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَيْکُمْ وَاذْکُرُواْ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ? از تو مى پرسند چه چيزها برايشان حلال شده است، بگو: چيزهاى پاکيزه براى شما حلال شده است و آنچه از جانوران شکاري- سگان شکاري- که تعليم داده ايد در حالى که از آنچه خداوند به شما آموخته به آن سگان آموخته باشيد- که شکار را بگيرند و خود نخورند-، پس، از شکارى که براى شما گرفته اند بخوريد و نام خدا را [هنگام فرستادن حيوان ] بر آن ياد کنيد و از خدا پروا نماييد- براى بازى و سرگرمى شکار نکنيد- که خدا زود حساب است . (مائده:4)

منابع

1. قرآن حکيم
2. آلوسى، محمود، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بيروت: دارالفکر، 1417 ق.
3. ابن جوزى، عبدالرحمن بن عليب، زادالمسير فى علم التفسير، بيروت: المکتب الاسلامى للطباعة و النشر، 1384 ق.
4. ابن عاشور، محمدطاهر، التحرير والتنوير، قاهره: مطبصه، 1384ق.
5. ابو زهره، محمد، المعجزه الکبرى، قاهره: دارالفکر العربى، [بى تا].
6. ابيارى، ابراهيم، الموسوعة القرآنيه، [بى جا]، موسسه سجل العرب، 1405ق.
7. باقلانى، طيّب ابوبکر، الانتصار للقرآن، دارالفتح، عمان، 1422ق.
8. برى خورشيد، عبدالله، القرآن و علوم فى مصر، مصر: دارالمعارف، [بى تا].
9. تهرانى، شيخ آقا بزرگ، الذريعه الى تصانيف الشيعه، بيروت: دارالاضواء، 1403ق.
10. حازم، سعيد، علوم القرآن بين البرهان و الاتقان، مدينه منوره: دارالزمان، 1420 ق.
11. خويى، ابوالقاسم، البيان فى تفسير القرآن، بيروت: موسسه اعلمى، 1394ق.
12. ذهبى، محمدحسين، التفسير و المفسرون، بيروت: دارالقلم، [بى تا]
13. راغب، حسين بن فضل، مفردات فى الفاظ القرآن، دمشق: دارالقلم، 1412 ق.
14. زرقانى، محمد، مناهل العرفان فى علوم القرآن، مصر: داراحياء الکتب العربيه،1980م.
15. زرکشى، البرهان فى علوم القرآن، بيروت: دارالمعرفه: 1410ق.
16. زمخشرى، جارالله، الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بيروت: دارالکتاب العربى، [بى تا]
17. سخاوى، على بن محمد جمال، القرّاء و کمال الاقراء، تحقيق عبدالکريم زبيدى، بيروت: دارالبلاغه، 1413ق.
18. سعيدى، محمد جواد، بحوث حول علوم القرآن، نجف: مطبعة الآداب، 1975م.
19. سيوطى، جلال الدين، الاتقان فى علوم القرآن، دمشق: دارابن کثير، 1404ق،
20. طباطبايى، محمدحسين، الميزان فى تفسير القرآن، قم: موسسه نشر الاسلامى، 1393ق.
21. طبرسى، ابى على فضل بن الحسن، مجمع البيان، بيروت: مؤسسة الاعلمى، چاپ اول، 1415ق.
22. طبرى، محمدبن جعفر، جامع البيان فى تأويل القرآن، بيروت: دارالکتب العلميه، طبعه الثالثه،1420 ق.
23. طوسى، ابوجعفر، التبيان فى تفسير القرآن، قم: مکتب الاعلام الاسلامى، الطبعة الاولي.
24. طوسى، نصير الدين، کشف المراد، قم: موسسه نشر الاسلامى، 1419ق.
25. غرناطى، محمدبن يوسف، البحر المحيط فى التفسير، دارالفکر: بيروت. 1414 ق،
26. فخر رازى، مفاتيح الغيب (تفسير کبير) ، دارالکتاب العلميه، بيروت: الطبعة الاولى،1411ق.
27. قرعاوى، سليمان بن صالح و الحسن محمد بن على، البيان فى علوم القرآن، عربستان سعودي: مکتبة الظلال، 1415ق،
28. قطان، خليل، مباحث فى علم القرآن، بيروت: موسسه رساله، 1401ق.
29. محيسن، محمد سالم، فى رحاب القرآن، دارالجيل، بيروت: 1399ق.
30. مرکز فرهنگ و معارف قرآن، علوم القرآن عندالمفسرين، قم: مکتب الاعلام الاسلامى، 1416ق.
31. معرفت، محمد هادى، التمهيد فى علوم القرآن، قم: موسسه نشر الاسلامى، الطبعة الثانية، 1415ق.
_____، التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب، مشهد: الجامعة الرضوية للعلوم الاسلاميه، 1418ق.