شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

راه هاى نفوذ اسرائيليات در تفسير قرآن

0 نظرات 00.0 / 5


بخش نخست اين بحث، در شماره سيزدهم مجله با عنوان «راه هاى نفوذ اسرائيليات در تاريخ اسلام» چاپ شد. اينک بخش دوم اين مقال پيش روى خوانندگان محترم قرار دارد.
تفسير قرآن مجيد طى چهارده قرن اسلامى، دوره ها و روش هاى مختلفى را پشت سرگذاشته است. اين دوره ها از بساطت و سادگى (در حد توضيح معناى لغوى و ظاهرى واژه ها و گاهى بيان سبب نزول آيات) آغاز گرديد و به تدريج داراى قواعد و ضوابطى شد و به مرور زمان داراى مبانى و اصول عميق و در عين حال گسترده گرديد و کم کم به صورت يک علم درآمد و در ميان ساير علوم اسلامى موقعيتى بلند يافت.
پيش از آن که به ريشه هاى نفوذ اسرائيليات در تفسير و گستره آن بپردازيم، لازم است از ميان ادوار مختلف تفسير به دو دوره اشاره کنيم که عبارت است از:
1. تفسير در عصر صحابه; 2. تفسير در عصر تابعين.
درست است که قرآن مجيد به زبان عربى نازل مى شد و سبک و اسلوب بلاغى آن هماهنگ با زبان عربى رايج آن زمان بود و از اين رو در عصر پيامبر، مردم عرب، اغلب معانى قرآن (اعم از واژه ها و جمله بندى هاى آن) را درک مى کردند، اما در ميان آيات قرآن برخى از آيات يا برخى از تعبيرها و الفاظ، مفهوم روشنى نداشت و مخاطبان آن روز قرآن، مفاهيم و معانى آن ها رادرک نمى کردند و از اين رو احساس مى کردنداين گونه تعبيرها و الفاظ نياز به تفسير و شرح و توضيح دارد. (1)

منابع تفسير درعصر صحابه

چنان که اشاره کرديم گرچه تفسير در ابتدا به صورت ساده و در حد بيان مفهوم لغوى واژه ها و معناى ظاهرى آيات صورت مى گرفت، اما در عين حال در تفسيرقرآن در همين حد، از منابعى استفاده مى شد که به اختصار يادآورى مى کنيم:

1 . قرآن کريم

نخستين منبع تفسيرى در عصر صحابه خود قرآن کريم بود، زيرا آيات قرآن مجيد، برخى، مفسر برخى ديگر و شاهد و قرينه اى بر مقصود از برخى ديگر است;به تعبير ديگر، آيات قرآن مجيد داراى ايجاز و اطناب، اطلاق و تقييد، عموم وخصوص، اجمال و تبيين و کنايه و صراحت است. موضوعى که در جايى به اختصار گفته شده، در مورد ديگر به تفصيل بيان شده است و مطلبى که در جايى به اجمال برگزارشده، در مورد ديگر به وضوح بيان شده است. وقتى که اين گونه آيات در کنار هم قرار مى گيرد و باهم مقايسه مى شود خود آيات، هم ديگر را تفسير مى کند و مقصودخداوند روشن مى گردد. به عنوان نمونه مى توان از داستان آدم و ابليس و موسى وفرعون ياد کرد که در برخى از سوره ها به اختصار بيان شده و در برخى ديگر به تفصيل، و وقتى که مجموع آن ها در نظر گرفته شود، صورت کامل داستان روشن مى گردد.
پيامبر اسلام فرمود:
قرآن براى اين نازل نشده است که برخى از آن برخى ديگر را تکذيب کند، بلکه نازل شده است که برخى از آن برخى ديگر را تصديق نمايد... (2)
امير مومنان عليه السلام نيز فرمود:
برخى از قرآن بر برخى ديگر گواهى مى دهد و بعضى از آن بعضى ديگر را بيان مى کند. (3)
بنابراين، صحابه در بسيارى از موارد، قرآن را با قرآن تفسير مى کردند.

2 . گفتار پيامبر (سنت)

پيامبر اسلام که آورنده قرآن مجيد براى هدايت وسعادت مردم بود، خود مفسر و شارح قرآن مجيد نيز بود. هرگاه براى صحابه ومعاصران آن حضرت در فهم آيات قرآن مشکلى پيش مى آمد به آن حضرت مراجعه مى کردند.
قرآن مجيد پيامبر اسلام را به عنوان مبين و مفسر قرآن معرفى کرده است:
وانزلنا اليک الذکر لتبين للناس مانزل اليهم ولعلهم يتفکرون (4) .
و اين ذکر [قرآن] را بر تو نازل کرديم تا آن چه را براى مردم نازل شده است براى آنان روشن سازى و شايد بينديشند.
سيوطى در بخش پايانى کتاب الاتقان فى علوم القرآن بخش قابل ملاحظه اى از آيات قرآن را که به وسيله پيامبر اسلام تفسير شده (به ترتيب از سوره حمد تا سوره ناس) آورده است. اين آيات از طريق رواياتى که از رسول خدا نقل شده تفسير شده است (5) .
به عنوان نمونه از طريق ابوذر و عدى بن حاتم نقل شده است که پيامبر فرمود:
مقصود از مغضوب عليهم در سوره حمد، يهود و مقصود از الضالين نصارا هستند. (6) هم چنين از آن حضرت نقل شده است که فرمود:
مقصود از «صلوه وسطي» در آيه «حافظوا على الصلوات والصلوه الوسطى (7) »نماز عصر است (8) .
در رتبه بعد از پيامبر اسلام بايد از امير مومنان (ع) به عنوان يکى از منابع مهم تفسير در عصر صحابه ياد کرد. از ميان خلفا بيش از همه از على (ع) روايات تفسيرى نقل شده است. خود آن حضرت مى فرمود:
سوگند به خدا هيچ آيه اى از قرآن نازل نشده است جز اين که مى دانم درباره چه کسى و يا در کجا نازل شده است چون خداوند به من قلب و فکرى انديشه ور و زبانى جويا وپرسان عطا کرده است. (9)
هم چنين روزى آن حضرت ضمن خطبه اى فرمود:
از من سؤال کنيد، سوگند به خدا از هر چيزى سؤال کنيد، پاسخ مى دهم. در مورد[تفسير] کتاب خدا از من بپرسيد، سوگند به خدا! مى دانم که هرآيه اى شب نازل شده است يا روز، در دشت نازل شده است يا در کوه (10) .
از اين رو در بسيارى از موارد، مسلمانان براى فهم معناى آيات به على (ع) رجوع مى کردند. عبدالله بن عباس، مفسر برجسته و معروف، از شاگردان على (ع) در تفسيربود (11) . او گفت: «هر چه از علم على فراگيريم، آن را رها نمى کنيم» (12) .

3 . اجتهاد و استنباط

صحابه گاهى در تفسير آيات قرآن به اجتهاد و استنباط درمفاهيم و حقايق قرآن مى پرداختند و در اين اجتهاد گاهى به شناخت آدات و رسوم عرب و گاهى به شان نزول آيات و در برخى موارد به شناخت لغت و رموز آن و در پاره اى موارد به شناخت احوال و اوضاع و عقايد يهود و نصارا استناد مى کردند (13) .
4 . اشعار و ادبيات عرب جاهلى
خليفه دوم تاکيد داشت که در فهم آيات قرآن به اشعار عرب مراجعه شود، او مى گفت:
ديوان خود را حفظ کنيد تا گمراه نشويد. گفتند: ديوان ما چيست؟
گفت: شعر جاهليت، زيرا تفسير کتاب شما و معانى گفتارتان در آن موجود است (14) .
عبدالله بن عباس نيز در فهم معانى برخى واژه هاى نا آشنا در قرآن به شعر جاهلى استناد مى کرد چنان که روزى «عزين» را در آيه «عن اليمين و عن الشمال عزين (15) »با استناد به شعر يکى از شعراى عرب به «گروه دوستان زياد» تفسير کرد (16) .

تفسير در عصر تابعين

با سپرى شدن عصر صحابه، دوره تفسير قرآن به دست تابعين رسيد که نزد صحابه شاگردى مى کردند، و غالب اطلاعات خود را از آنان فرا مى گرفتند.هم چنان که در ميان صحابه برخى چهره هاى روشن بودند که ديگران در فهم معانى آيات قرآن و ساير آگاهى هاى دينى به آنان رجوع مى کردند، در ميان تابعان نيز چنين شخصيت هاى برجسته اى وجود داشت.

منابع تفسير در عصر تابعين

منابع تفسير در عصر تابعين را مى توان چنين خلاصه کرد:
1 . قرآن کريم;
2 . روايات منقول از پيامبر از طريق صحابه;
3 . آرا و نظريات منقول از صحابه;
4 . اجتهاد و استنباط (17) .

آغاز نفوذ اسرائيليات در تفسير

در اين دوره منبع ديگرى بر منابع تفسير در عصرصحابه افزوده شد و آن عبارت بود از اخبار اهل کتاب (يهود) . برخى از پژوهشگران معاصر اخبار اهل کتاب را از منابع تفسير در عصر صحابه شمرده اند (18) ، اما دليل قابل قبولى بر مراجعه صحابه در تفسير قرآن به اهل کتاب در حد گسترده در دست نيست و اگر هم چنين چيزى بوده بسيار محدود بوده است (19) . بنابراين، ريشه هاى نفوذ اسرائيليات در تفسير در حد گسترده را بايد در عصر تابعين جست وجو کرد.در صفحات آينده خواهيم گفت که بيش تر راويان اسرائيليات در زمينه تفسير، ازتابعين بودند.

انگيزه گرايش مسلمانان به اسرائيليات در تفسير

بنى اسرائيل در مسايل فراوانى با هم اختلاف داشتند، قرآن درباره اختلاف آن ها داورى کرد و خرافات و افکار بى اساس رايج در ميان آنان را از حقايق جدا ساخت، و از اين رو فرمود:
بى شک اين قرآن اکثر آن چه را که بنى اسرائيل درباره اش اختلاف دارند براى آنان حکايت مى کند (20) .
هم چنين قرآن خود را در برابر کتاب هاى پيشين آسمانى، حافظ و مراقب و نگاهبان معرفى مى کند (اصول آن ها را حفظ کرده تحريف يا تفسير غلط آن ها را مشخص مى سازد) ومى فرمايد:
و ما اين کتاب [ قرآن ] را به حق بر تو نازل کرديم در حالى که تصديق کننده کتاب هاى پيشين و حافظ و نگاهبان آن هاست (21) .
با توجه به اين حاکميت و روشنگرى قرآن، اين سؤال پيش مى آيد که چرا مسلمانان در فهم معانى قرآن به علماى يهود (يا يهودى الاصل) مراجعه مى کردند و علت اين لغزش و انحراف چه بود؟
در پاسخ اين سؤال، ابن خلدون دو عامل اجتماعى و دينى يعني: 1 . جهل وامى بودن عرب; 2 . مسامحه مسلمانان در فراگيرى اخبار و حکايات گذشتگان نه احکام شريعت از اهل کتاب را مؤثر مى داند. وى پس از آن که تفسير را به دو نوع تقسيم مى کند،درباره تفسير نقلى (تفسير مبتنى بر حديث) چنين مى نويسد:
کتاب هاى اين مفسران و روايات و مطالب منقول آنان شامل مطالب درست و نادرست ومقبول و مردود است. علت راه يافتن اين گونه مطالب در اين نوع تفسيرها اين است که عرب آن روز اهل دانش و مطالعه نبودند و بى سوادى و زندگى بدوى بر آن ها چيره گشته بود و هرگاه به حکم طبيعت کنجکاو بشرى مى خواستند در مورد علل و اسباب آفرينش و آغاز خلقت و اسرار هستى، شناخت و آگاهى پيدا کنند به اهل کتاب، که سابقه پيروى از شريعت آسمانى داشتند، مراجعه کرده و از آن ها استفاده مى نمودند وآن ها عبارت بودند از يهود (پيروان تورات) و پيروان مسيحى آن ها، در حالى که يهوديانى که آن روز در جامعه عرب زندگى مى کردند، مثل آنان بدوى بودند و اطلاعات آن ها در حد عامه اهل کتاب بود. اکثر آنان از قبيله حمير بودند که کيش يهود راپذيرفته بودند.
اين يهوديان هم چون کعب الاحبار، وهب بن منبه و عبدالله بن سلام وقتى که مسلمان شدند هم چنان بر دانسته ها و باورهاى قبلى خود درباره قصه ها و اخبار مربوطبه آغاز آفرينش و حوادث و جنگ ها و خون ريزى ها که ارتباطى به احکام شرعى نداشت تا درباره آن ها احتياط کنند باقى ماندند و اين گونه مطالب از طريق آن ها به تفاسير منتقل شد. و چون اين مطالب ارتباطى با احکام شرعى و مسايل خاص اسلام نداشت تا مسلمانان درباره آن ها دقت و احتياط کنند، مفسران در نقل آن ها تسامح ورزيدند و بدين ترتيب تفاسير از مطالب منقول آن ها انباشته شد در حالى که گفتيم اصل آن ها برگرفته از پيروان تورات بود که باديه نشين بودند و هيچ دقت و تحقيقى در مورد شناخت درست آن چه نقل مى کردند نداشتند، منتها چون بعدها از نظر دينى شهرت و عظمت و قدرت يافتند، سخنان آن ها مورد قبول واقع شد (22) .

روش قرآن و تورات در نقل حوادث تاريخى

به دو عاملى که ابن خلدون گفته، مى توان عامل سومى را نيز اضافه کرد، و آن تفاصيل و جزئياتى است که در تورات آمده امادر قرآن مسکوت مانده است.
چنان که برخى از پژوهشگران گفته اند (23) ، اگر چه بسيارى از حوادث و قضاياى امت هاى پيشين و تاريخ پيامبران، هم در قرآن بيان شده و هم در تورات، و از اين نظر موارد مشترکى بين اين دو کتاب و تا حدى انجيل وجود دارد اما روش قرآن در نقل و بازگويى اين گونه مطالب با روش تورات متفاوت است; قرآن از نقل مطالب تاريخى، هدف تربيتى و عبرت آموزى دارد و از اين رو تنها روى نقاط عبرت آموز ومورد نظر که با هدف و مقصود کلام ارتباط دارد، تکيه مى کند و از نقل همه جزئيات صرف نظر مى کند; مثلا تاريخ وقايع، نام محلى که اين وقايع در آن ها رخ داده و نيزدر بسيارى از موارد، نام اشخاصى را که محور اين وقايع بوده اند هم چون نام اصحاب کهف و تعداد دقيق آن ها ذکر نمى کند زيرا اين جزئيات تاثيرى درنتيجه گيرى تربيتى از آن وقايع ندارد در حالى که تورات، حوادث را با جزئيات وشاخ و برگ فراوان حکايت مى کند. شواهد فراوانى در اين زمينه به چشم مى خورد که درصورت مقايسه موارد مشترک در قرآن و تورات، به خوبى جلوه گر مى شود.
به عنوان نمونه مى توان از داستان حضرت آدم ياد کرد. اين داستان، هم در تورات آمده است و هم در چند مورد از قرآن. اگر اين داستان را در قرآن، در سوره «بقره» و «اعراف»، که مشروح تر از سوره هاى ديگر بيان شده، بررسى کنيم خواهيم ديد قرآن نه محل و موقعيت بهشت محل سکونت آدم رابيان کرده، نه نوع درختى که آدم و حوا از خوردن ميوه آن نهى شده بودند، نه حيوانى را که شيطان در شکل آن واردبهشت شد تا آدم و همسرش را اغوا کند، و نه محلى را که آدم و حوا پس از خروج ازبهشت، در آن هبوط کردند و... جزئيات و بلکه بيش از اين ها ذکر شده است; مثلا آمده است که بهشت در شرق عدن بوده، درختى که آدم و حوا از نزديک شدن به آن نهى شده بودند، در وسط بهشت بوده، آن درخت، درخت زندگى و درخت شناخت خير و شر بوده،حيوانى که حوا را وسوسه کرد که از ميان ميوه آن درخت بخورد، مار بوده، خداوندمار را که شيطان به شکل آن درآمده بود بدين گونه کيفر کرد که بر روى شکم راه برود و خوراکش خاک باشد و حوا را نيز بدين گونه کيفر کرد که او و دخترانش دردوران آبستنى در رنج و زحمت باشند!
و ... (24) علامه طباطبائى مى گويد:
اين که جهان ظرف شش روز از روزهاى هفته آفريده شده در تورات آمده است (25) اماقرآن گرچه آفرينش جهان در شش روز را بارها گفته است (26) ،ليکن هرگز نگفته و حتى اشاره اى نکرده است که مقصود از شش روز، روزهاى هفته است (27) .
يکى از رازهاى مراجعه مسلمانان به اهل کتاب در تفسير، اين بود که آنان به حکم کنجکاوى و جست وجوگرى طبيعى مى خواستند درباره آفرينش جهان و علل و اسباب هستى ورويدادهاى گذشته، جزئيات و تفاصيلى را که در قرآن مسکوت مانده بود از علماى اهل کتاب فرا گيرند و اين، يکى از عوامل مهم لغزش آن ها در جهت فراگيرى خرافات وافکار آشفته تورات به عنوان تفسير قرآن بود.
احمد امين در اين زمينه مى نويسد:
علاقه و گرايش عقلى انسان و ميل طبيعى او جهت جست وجو پيرامون هر حادثه باعث شدکه هنگام شنيدن بسيارى از آيات قرآن سوالات متعددى براى مسلمانان پيرامون آن هامطرح شود; مثلاهنگامى که داستان سگ اصحاب کهف را مى شنيدند مى گفتند:چه رنگى بود؟ و وقتى درباره داستان شخص مقتول و گاو ذبح شده در بنى اسرائيل مى شنيدند: «فقلنااضربوه ببعضها (28) (:پاره اى از گوشت گاو [سربريده] را به آن کشته بزنيد) مى پرسيدند: کدام عضو گاو را به کشته زدند؟ هم چنين مى پرسيدند: کشتى نوح چه قدر طول داشت؟نام پسرى که در داستان بنده صالح و موسى ، بنده صالح او را کشت، چه بود؟ ووقتى که آيه:«فخذاربعه من الطير (29) (:چهار پرنده را برگير) را در داستان حضرت ابراهيم مى شنيدند مى گفتند: آن پرندگان از چه نوع بودند؟، يوسف چه ستارگانى را در خواب ديد؟، در داستان موسى و شعيب مى پرسيدند: موسى چه مدت براى شعيب چوپانى کرد؟ و آيا دختر کوچک او را به همسرى گرفت يا دختر بزرگش را؟ هم چنين وقتى آيه اى خوانده مى شد که اشاره به آغاز خلقت داشت، از بقيه داستان آفرينش مى پرسيدند: و اگر آيه اى خوانده مى شد که سرگذشتى از پيامبرى نقل مى کرد انتظارداشتند آن حادثه را با تمام جزئياتش بشنوند.
آن چه اين خواسته آن ها را برآورده مى کرد و به کنجکاوى آن ها درباره جزئيات،پاسخ مى داد تورات و حواشى و شروحى بود که بر آن نوشته شده بود و نيز افسانه هايى بود که بر آن افزوده بودند.
برخى از يهوديانى که از اين گونه تفاصيل و جزئيات در تورات اطلاع داشتند اسلام آوردند و بسيارى از اين اخبار از طريق آن ها به محافل اسلامى نفوذ کرد و به عنوان شرح و تفسير آيات قرآن وارد تفسير شد... (30) .
احمد امين در يکى ديگر از تاليفات خود در زمينه تاريخ شکل گيرى و تدوين تفسير از عصر صحابه تا تابعين مى نويسد:
.. بدين ترتيب تفسير در دوره هرطبقه بعد از طبقه اى ديگر گسترش مى يافت و طبقه بعدى مباحث طبقه قبلى را نقل مى کرد و يافته هاى خود را بر آن مى افزود و افراد هرطبقه با بسيارى از نومسلمانان که تا چندى پيش يهودى يا نصرانى يا مجوسى بودندارتباط برقرار مى کرد; مثلا بعضى از صحابه با وهب بن منبه و کعب الاحبار و عبدالله بن سلام و تابعين با ابن جريح ارتباط برقرار کردند. اين نومسلمانان يک سلسله اطلاعات و اخبارى داشتند که آن ها را از تورات و انجيل و شروح و حواشى آن ها فراگرفته بودند.مسلمانان نقل و حکايت اخبار و روايات آن ها را در کنار آيات قرآن بى اشکال مى دانستند و بدين ترتيب بود که اسرائيليات يکى از منابع گسترش تفسير گشت (31) .

راويان اسرائيليات در تفسير

چنان که قبلا اشاره کرديم بيش تر راويان اسرائيليات در تفسير، از تابعين بودند. از ميان صحابه، در اين زمينه، از عبدالله بن عمروبن عاص مى توان ياد کرد. سيوطى مى نويسد:
از عبدالله بن عمروبن عاص مطالبى مربوط به داستان ها و اخبار فتنه ها و عالم آخرت و امثال اين ها نقل شده که به نظر مى رسد از اهل کتاب شنيده است نظير آن چه در تفسير آيه «فى ظلل من الغمام (32) از وى نقل شده است (33) .
از تابعين وهب بن منبه و مجاهد از اين گروه بودند. از مقاتل بن سليمان نيز درگروه بعد از تابعين مى توان نام برد. برخى از محققان تعداد بيش ترى را در اين گروه جاى داده اند; علامه شيخ جواد بلاغى مى نويسد: در تفسير و اسباب نزول، مراجعه به امثال عکرمه، مجاهد، عطا و ضحاک که احاديث مرسل آنان کتاب هاى تفسير را پرکرده است بر هيچ مسلمانى جايز نيست و کسى در امر دين در چنين کارى معذورنمى باشد زيرا اقوال آنان اگر فرضا روايت باشد، روايات مرسل و مقطوع است و هرگزحجت نيست. (34) وهب بن منبه را در بخش نخست اين مقاله (در شماره 13 اين نشريه) معرفى کرديم.
درباره مجاهد و مقاتل يادآورى مى کنيم که اين هر دو، از نظر دانشمندان علم رجال متهم به اخذ مطالب از اهل کتاب هستند که ذيلا توضيح مى دهيم:
1 . مجاهد بن جبر در سال 102 يا 104ق درگذشت. ابوبکربن عياش مى گويد:
از اعمش پرسيدم: چرا باتفسير مجاهد مخالفت مى کنند و به آن اعتنايى ندارند؟ اوپاسخ داد: براى اين که عقيده دارند او مطالب تفسيرى را از اهل کتاب مى پرسد (35) .
ذهبى پس از نقل اين مطلب مى افزايد:
از مردودترين سخنانى که از مجاهد نقل شده اين است که گفته است: مقصود از مقام محمود در آيه: «عسى ان يبعثک ربک مقاما محمودا» (36) (:اميد است پرورگارت تورا به مقامى ستوده برساند) ، اين است که خداوند، پيامبر را در عرش در کنار خودمى نشاند[!] (37) .
اين تفسير که نشان مى دهد وى از مشبهه بوده، برخلاف اجماع مفسران است.
طبرسى، مفسر نام دار، با آن که معمولا در تفسير آيات، اقوال و احتمالات مختلف ومتعدد را نقل مى کند، در اين آيه بدون طرح هيچ احتمال ديگرى، مقام محمود را به شفاعت تفسير مى کند و مى نويسد:
مفسران اجماع دارند بر اين که مقصود از مقام محمود، مقام شفاعت است که خداوندبه پيامبر اسلام عطا کرده و او درباره مردم شفاعت مى کند (38) .
علامه طباطبائى مى نويسد:
روايات، از طريق شيعه و اهل سنت، چه از پيامبر اسلام وچه از ائمه اهل بيت:، بر اين تفسير (شفاعت) اتفاق دارند (39) .
2 . مقاتل بن سليمان (م 150 ه) بزرگان تابعين را درک کرد. دانشمندان علم رجال، او را تضعيف کرده اند. ابن عدى در کتاب الکامل فى الضعفاء درباره کلبى مى گويد:
او در تفسير شهرت دارد و هيچ کس جز مقاتل تفسيرى طولانى تر و گسترده تر ازتفسير او ندارد، اما کلبى بر او ترجيح دارد، زيرا مقاتل آراى بدى داشته است (40) .
ابن حبان گفته است:
مقاتل، از علم قرآن آن چه مطابق کتاب هاى يهود و نصارا بود، از آنان فرا مى گرفت.او خدا را به مخلوق تشبيه مى کرد (41) .
او از مشبهه بوده است چنان که ابو حنيفه گفته است:
«جهم» در نفى تشبيه افراط کرد و مقاتل در اثبات [اعضاى جسمانى براى خداوند]،به طورى که خدا را مثل مخلوق معرفى کرد (42) .
او روايتى به اين مضمون نقل کرده است:
روز قيامت، گوينده اى [از جانب خدا]ندا مى کند: کجاست حبيب خدا [محمد]؟، در اين هنگام حبيب خدا صفوف فرشتگان را مى شکافد و به عرش مى رسد، خداوند او را در عرش در کنار خود زانو به زانو مى نشاند (43) [!].
اين معنا بى شباهت به تفسير مجاهد درباره آيه شفاعت نيست!.

تفاسير آميخته با اسرائيليات

دکتر محمد حسين ذهبى از ميان بيش از چهل تفسيرکه همه را به تفصيل از ابعاد گوناگون مورد بررسى و ارزيابى قرار داده، چندتفسير را آميخته با اسرائيليات شناخته و روشن کرده است که مولفان آن ها بيش ازمفسران ديگر، اسرائيليات را وارد تفسير کرده اند (44) .
اين تفاسير که از تفاسير اهل سنت است عبارت است از:
1 . جامع البيان فى تفسيرالقرآن تاليف ابوجعفر محمدبن جريرالطبرى (م 310 ق) .
2 . لباب التاءويل فى معانى التنزيل تاليف ابوالحسن على بن محمد بن ابراهيم،مشهور به خازن (م 741 ق) .
3 . روح المعانى فى تفسيرالقرآن العظيم والسبع المثانى تاليف شهاب الدين السيدمحمود افندى الالوسى (م 1270 ق) .

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1 سه مقاله درتاريخ، تفسير و نحو، دکتر سيد محمد باقر حجتى، تهران، بنيادقرآن، ص 19 20.
2 «ان القرآن لم ينزل ليکذب بعضه بعضا و لکن نزل ليصدق بعضه بعضا...» (الدرالمنثور، سيوطى، ج 2، ص 8) .
3 «... ويشهد بعضه على بعض و ينطق بعضه ببعض» (نهج البلاغه، تحقيق: صبحى الصالح، خطبه 133) .
4 نحل (16) : 44 .
5 الاتقان فى علوم القرآن، تحقيق: الدکتور مصطفى ديب البغا،بيروت، دارابن کثير، ج 2، ص 1237-1282 .
6 الاتقان، ص 1237 .
7 بقره (2) : 238.
8 الاتقان ، ج 2، ص 1241.
9 الاتقان، ص 1227; التفسير والمفسرون، الدکتور محمد حسين الذهبى، چاپ دوم،دارالکتب الحديثه،1396 ق، ج 1، ص 90 .
10 التفسيروالمفسرون، ص 90 .
11 سفينه البحار، شيخ عباس قمى، ج 2، ص 154;تاسيس الشيعه، شرکه النشر والطباعه العراقيه المحدوده، ص 322; التفسيروالمفسرون،ج 1، ص 90.
12 التفسيروالمفسرون، ص 89 .
13 التفسيروالمفسرون، ج 1، ص 37-60 .
14 «عليکم بديوانکم لاتضلوا، قالوا: و ما ديواننا؟، قال: شعرالجاهليه; فان فيه تفسير کتابکم و معانى کلامکم»، التفسيروالمفسرون، ج 1، ص 74 .
15 سوره معارج (70) :37 .
16 التفسيروالمفسرون، ج 1، ص 75.
17 التفسيروالمفسرون، ج 1، ص 99 .
18 التفسيروالمفسرون، ج 1، ص 61 .
19 چنان که خواهيم گفت، از ميان صحابه از عبدالله بن عمروبن عاص نام مى برند که در تفسير، از اسرائيليات نقل مى کرده است.
20 «ان هذاالقرآن يقص على بنى اسرائيل اکثرالذى هم فيه مختلفون»، سوره نمل (27) :76 .
21 « وانزلنا اليک الکتب بالحق مصدقا لمابين يديه من الکتب و مهيمناعليه...، سوره مائده (5) : 48.
22 مقدمه العبر، مکتبه المثنى، ص 439 .
23 التفسيروالمفسرون، ج 1، ص 167-168 .
24 سفر پيدايش، باب دوم و سوم . . در تورات ، آفرينش آسمان ها و زمين وساير مخلوقات، به تفصيل به ترتيب روزهاى هفته ذکر شده است; مثلا روز اول هفته،آفرينش آسمان ها و زمين و روز و شب، روز دوم هفته، آفرينش خشکى ها و درياها وروييدن گياهان در زمين، روز سوم هفته ... .
26 سوره اعراف (7) : 54; يونس (10) :3; هود (11) :7; فرقان (25) :59; سجده (32) :4; ق (50) :38; حديد (57) :4; مجادله (58) :4 .
27 تفسيرالميزان، ج 18، ص 359 ; تفسيرآيه 38 سوره ق (50) .
28 «و اذا قتلتم نفسا فادارء تم فيها والله مخرج ما کنتم تکتمون فقلنااضربوه ببعضها کذلک يحيى الله الموتى ويريکم آيته»، سوره بقره (2) : 72 و73 .
29 سوره بقره (2) : 260.
30 فجرالاسلام، ط 9، قاهره، مکتبه النهضه المصريه، 1964 م، ص 201.
31 ضحى الاسلام، ط 7، قاهره، مکتبه النهضه المصريه، ج 2، ص 139.
32 سوره بقره (2) : 210 .
33 الاتقان، ج 2، ص 1233 . .34 آلاءالرحمن، قم، مکتبه الوجدانى، ص 45.
35 الطبقات الکبرى، محمدبن سعد، بيروت، دارصادر، ج 5، ص 467.
36 «و من الليل فتهجد به نافله لک عسى ان يبعثک ربک مقاما محمودا»، سوره اسراء (17) :79 .
37 ميزان الاعتدال، ج 3، ص 439.
38 مجمع البيان، ج 6، ص 435.
39 تفسيرالميزان، ج 13، ص 176.
40 الاتقان، ج 2، ص 1232.
41 ميزان الاعتدال، ج 4، ص 175 .
42 ميزان الاعتدال، ج 4، ص 173;تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، بيروت، دارالکتاب العربى، ج 13، ص 166.
43 ميزان الاعتدال، ج 4، ص 174.
44 التفسير والمفسرون، ج 1، ص 214، 312،359.

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)