اسلام و جايگاه زن در کانون خانواده



خانواده از دير زمان، رکن طبيعى و اساسى جوامع انسانى به شمار مي‏رفته که هم با ضرورت زندگى و هم با سرشت و و طبيعت انسانى سازگار بوده است، در اهميت و ارزش خانواده اين بس، که گفته شده: خانواده نخستين آموزشگاه و پرورشگاه انسان، انتقال‏دهنده فرهنگ و تمدن، محل کسب ارزش‏ها و فضايل انسانى و اخلاقى، زمينه‏ساز تکامل و تحول، کارگاه الگوسازى و سرنوشت‏سازى است، و در يک جمله اساساً سعادت و شقاوت جامعه در گرو تأمين سلامت يا عدم سلامت خانواده است.
در نظام ارزشى اسلام، خانواده از منزلت و قداست خاصى برخوردار است و در محيط خانواده، زنان مديريت داخلى اين واحد کوچک اجتماعى را به عهده دارند و در سايه تلاش آنان مشکلاتى همچون، احساس بي‏هويتى، احساس ناامنى اجتماعى، محروميت از داشتن الگوى مناسب شخصيتى، ترس و اضطراب، بي‏هدفى، کمبودهاى عاطفى و... رخت برمي‏بندد و شخصيت و ساختمان روانى ساير اعضاء خانواده شکل مي‏گيرد و روح آنها تلطيف مي‏شود. بنابراين، مشعل‏دار عاطفه انسانى در محفل خانواده و در جامعه بزرگ بشرى، وجود پاک و دل‏هاى بي‏آلايش مادران است و نقش رهبرى آنها از جهت پاسدارى از ارزش‏هاى انسانى اسلامى بسيار مهم و خطير مي‏باشد و به جرئت مي‏توان گفت، بدون وجود مادرى پاک نهاد، تربيت با مشکلاتى جدى رو به روست.
زن، علاوه بر وجهه انسانى خويش و نيز نقش اجتماعي‏اش در سطح جامعه کلان، در سطح خانواده نيز داراى نقش و مسئوليت‏هايى است که تربيت صحيح فرزند و پاسدارى از کيان انسانى و دينى خانواده، مهم‏ترين وظايف او، به عنوان مادر و همسر مي‏باشد.
امام خمينى (ره) در اين زمينه انديشه‏هاى ارجمندى را ارائه کرده‏اند و به ويژه درباره نقش اساسى مادر در شکل دادن به ساختار شخصيت کودک و تربيت صحيح فرزندان در جهت تأمين سعادت و رشد جامعه، سخن‏ها و خطاب‏هاى بلندى دارند. امام (ره) در جاى جاى سخنان و نظرات‏شان، بر اين نکته اشارت دارند که نقش مادرى و همسرى زن مسلمان، با نقش اجتماعى يا سياسى و اقتصادى و فرهنگى او در سطح جامعه تزاحمى ندارد و اساساً نبايد تزاحمى داشته باشد. از اين روست که با توجه به اهميت کانون خانواده، شغل اول و اصيل زنان را تربيت فرزند مي‏دانند، چرا که تربيت صحيح فرزند يا انسان‏سازى از کارکردهاى اساسى خانواده است و اين مهم عمدتاً از مادر ساخته است. اين نقش براى زنان نقشى غريزى است و بي‏اهميت شمردن و سرکوب کردن آن، پيامدهاى ناگوار و ناهنجار روانى و رفتارى براى کودک، مادر و جامعه به همراه دارد. در راستاى اين تحليل‏ها و خطاب‏ها، ايفاى نقش عظيم انسانى و الهى از طرف زنان، از سويى در گرو همراه ساختن تعليم و تربيت و ايمان فرزندان با تهذيب نفس و اصلاح اخلاق خانواده است و از سويى ديگر در گرو مسئوليت‏هاى اساسى زن مسلمان در برابر مسائل و مقتضيات اجتماعى جامعه اسلامى مي‏باشد. با نگاهى به آموزه‏هاى دينى برگرفته از کلمات وحى و ائمه اطهار (ع) بخوبى درمي‏يابيم که يکى از نقش‏هاى زنان در خانواده نقش بي‏بديل مادرى است. خداوند به حرمت اين نقش و به حکمت نيازمندي‏هايى که اين نقش براى تأثير گذاشتن روى فرزندان دارد از هيچ چيز دريغ نفرموده و دو قابليت عظيم را به زن داده است:
1. قدرت تحول
2. قدرت تحمل
همه رهبران بزرگ جهان براى اداره امور و بهبود آن، نيازمند به اين دو وصف هستند، يکى قدرت تحول و ديگرى قدرت تحمل، خداوند متعال، کلام مادر را تأثيرگذار کرده است و چون او از درِ عاطفه، که درِ باز قلب انسان‏هاست، وارد مي‏شود کلام و کردارش بسيار اثرگذار است، امروز روانشناسى مدرن اين مطلب را تأييد کرده است که پژواک صداى مادر هفت برابر صداى پدر در روح و جان فرزندان تأثيرگذار است. يعنى اگر يکبار مادر براى نماز، براى صداقت، براى درستى با فرزندان صحبت کند، هفت برابر کلام پدر تأثير مي‏گذارد و قدرت شگفت ديگر، قدرت تحمل مادر است که اگر نبود اين قدرت، نسل بشر منقرض مي‏شد، خداوند که از همه داننده‏تر و بيننده‏تر است، چنان صبر و تحملى به مادر داده است که وى به راحتى شرايط سخت باردارى را تحمل مي‏کند و 9 ماه تمام فرزند را در وجود خود حمل مي‏کند.
با توجه به اين مطلب، به راحتى مي‏توان اذعان داشت که خانواده مبناى جامعه انسانى است، درست مثل سلول که مبناى پيکره آدمى است، جامعه‏هاى سرافراز، مستقل، سخت‏کوش، ارزش‏مدار و دانا قطعاً داراى خانواده‏هايى با همين صفات هستند و خانواده‏هاى سرافراز، مستقل، سخت‏کوش، ارزش‏مدار و دانا قطعاً داراى زنانى با همين صفات هستند، اين موضوع آن قدر ارتباط مستقيم و مستمر و مستحکم دارد، و اساساً سعادت و شقاوت ملت‏ها به وجود مادران بستگى دارد.
اين مطلب مي‏رساند که زن محور خانواده است و خانواده محور جامعه و جامعه سرنوشت بشريت را در يک برهه از تاريخ و جغرافياى مشخص معلوم مي‏کند، همه اينها ايجاب مي‏کند تا ما به يک «بازتعريف» و «بازشناسي» و کاوش نظرى در موضوع خانواده، دست يابيم، تا براساس آن بتوانيم وضعيت موجود خود، خانواده و جامعه را ترسيم و نقاط قوت را با قدرت ادامه دهيم و نقاط ضعف را با ظرافت درست مثل جراحى سخت که بافت بيمار را از بافت سالم جدا مي‏کند، طرد کنيم. (1)
آنچه که اسلام در چارچوب زندگى از زن خواسته است، شوهردارى نيکو و تربيت صحيح فرزندان و نهايتاً ايجاد آرامش و محبت و گرمى در کانون خانواده است.
به موازات سرپرستى مرد در خانواده و مسئوليت او در خصوص کسب درآمد، زن نيز معمولاً مديريت امور داخلى خانه را به عهده دارد و مسئوليت‏هاى مهمى هم متوجه اوست. يکى از جنبه‏هاى مهم مديريت زن، تنظيم دخل و خرج براى تأمين مايحتاج اعضاء است. بنابراين اگر چه رکن مهمى از اقتصاد خانواده به مرد سپرده شده است اما رکن ديگر در اختيار زن است. اسلام همانگونه که مرد را موظف به کسب و کار و توسعه زندگى براى اهل و عيال خود مي‏داند، زن را هم موظف به امانتدارى در اموال شوهر و اعتدال و حُسن تدبير در مصرف مي‏شمارد.
در اسلام با استدلال و برهان عقلى و نقلى و روايى، بخوبى اثبات مي‏گردد که وظيفه اصل و محورى و حقيقى زن، حضور فعال و پوياى او در کانون خانواده است. زيرا خانواده هسته اوليه تشکيل جوامع انسانى است و اجتماع، مجموعه‏اى متشکل از تعداد زيادى خانواده است. و از اين رو جامعه بسيارى از نيازهاى خود را توسط خانواده و کارکردهايى که براى آن متصور است مرتفع مي‏سازد. «بقاى نسل» از ضروري‏ترين نيازهاى جامعه است که توسط خانواده تأمين مي‏شود. افزون بر اين، خانواده وظايف متعدد ديگرى از قبيل فعاليت‏هاى اقتصادى، تعليم و تربيت، و اجتماعى کردن فرد را نيز برعهده دارد، در واقع خانواده به عنوان عامل واسطى است که قبل از ارتباط مستقيم فرد با جامعه و گروهها و سازمان‏هاى درون آن، نقش مهمى در انتقال هنجارهاى اجتماعى و ارزش‏هاى فرهنگى به عهده دارد. از سوى ديگر خانواده چه در تشکيل، چه در ادامه حيات و چه در تحقق کارکردهايى که از آن انتظار مي‏رود، به وجود و همکارى توأم مرد و زن نياز دارد. و بلکه جنبه‏هايى از حيات خانواده که تأثير مستقيم در نظام اجتماعى و جامعه کلان دارد در بسيارى از موارد بيشتر تحت نفوذ مادر خانواده است.
در فرايند «اجتماعى شدن» فرد، خانواده از اهميت ويژه‏اى در همنوايى عميق وى با هنجارهاى اجتماعى و پذيرش ارزش‏ها برخوردار است. چگونگى شخصيت انسان ناشى از فعل و انفعالات روحى و روانى او در دوران کودکى است که غالباً در خانواده سپرى مي‏شود و از آنجا که اين در دوران، ارتباط کودک در غالب موارد با مادر است، مي‏توان به نقش حساس مادر در پايه‏ريزى شخصيت فرد و ميزان جامعه‏پذيرى و هماهنگى او با نظام ارزشى حاکم بر جامعه‏اش پى برد. تعليم و تربيت اوليه فرد نيز، غالباً از همين دوران کودکى و از طريق حرکات و سکنات و امر و نهى والدين به ويژه مادر به لحاظ حجم بيشتر ارتباط مادر و کودک در غالب موارد بنا گذاشته مي‏شود و بعضاً افراد حتى تا سنين بالا نيز از تأثيرات تربيتى خانواده بي‏نصيب نيستند.

خانواده واحد بنيادين جامعه

براى شناخت چالش‏ها و راههاى خروج و مقابله با آن، بايستى تعريف جامع و درستى از خانواده ارائه نمود.
براى خانواده تعاريف زيادى صورت گرفته که به برخى از آنها به صورت اجمالى اشاره مي‏گردد.
1 در قانون مدنى، خانواده به عنوان يک سازمان حقوق ويژه مطالعه نشده است رابطه ميان زن و شوهر و حقوق و تکاليفى که پدر و مادر و فرزندان در برابر هم دارند به طور پراکنده زير عنوان‏هاى «نکاح و طلاق» و «حجر و قيمومت» مورد بررسى قرار گرفته است. به همين جهت تعريف حقوقى خانواده با همه روشنى ظاهرى آن دشوار است. (2)
2 خانواده به گروهى از اشخاص گفته مي‏شود که در اثر قرابت يا نکاح با هم بستگى دارند. (3)
3 خانواده کهن‏ترين و مهم‏ترين نهاد انسانى است که در آن تمايلات جنس زن و مرد و تعلقات عاطفى آنها نسبت به هم و همچنين تمايل انسان به تداوم نسل پاسخ خود را مي‏يابد و از اين روى خانواده به حکم همه اين نيازهاى اساسى، جايگاه منحصر به فردى را در زندگى انسان دارد و مرحله تشکيل آن جزء عظيم‏ترين تصميمات در زندگى و مهم‏ترين ايستگاه از قطار زندگى آدمى است. در اهميت اين موضوع همين بس که در اصل دهم قانون اساسى کشور ما آمده است: «از آنجا که خانواده واحد بنيادين جامعه اسلامى است قوانين و مقررات و برنامه‏ريزي‏هاى مربوط بايد در جهت آسان کردن تشکيل خانواده پاسدارى از قداست آن و استوارى روابط خانوادگى در پايه حقوق و اخلاق اسلامى باشد.» (4)
در اسلام خانواده حاصل نوعى از قرابت سببى است بعنوان مثال به سبب ازدواج، دو نفر با هم قرابت پيدا مي‏کنند. بنابراين مبناى نکاح، قرابت از نوع سبب است که با آن خانواده تشکيل مي‏گردد. درباره نکاح نيز تعريف يکى از حقوق‏دانهاى بزرگ کشور آورده مي‏شود: «نکاح عقدى است که به موجب آن زن و مردى به منظور تشکيل خانواده و شرکت در زندگى با هم متحد مي‏شوند. نکاح از عقودى است که جنبه مالى و غيرمالى هر دو را داراست زيرا از طرفى در اثر عقد نکاح مرد موظف مي‏شود که نفقه زن و ساير اعضاى خانواده را بپردازد و مالى را به عنوان مهريه به زن بدهد و از سوى ديگر زن و مرد مکلف
مي‏شوند که براى تثبيت مبانى خانواده و تربيت فرزندان با هم همکارى کنند.» (5)
نکاح، چون عقد است بايد شرايط اساسى ساير عقود را دارا باشد يعنى زن و مرد بايد قاصد (قصدکننده) و بالغ و عاقل و رشيد باشند و جهت عقد نيز مشروع باشد ولى آنچه عقد نکاح را از ساير عقود ممتاز کرده همان جنبه‏هاى عاطفى اخلاقى آن است که در اين باره يکى از حقوق‏دانان غربى مي‏گويد: «قوانين حاکم بر خانواده به وسيله اخلاق و مذهب انشاء مي‏شود و دولت کار مهمى جز تعيين ضمانت اجرا براى آن قواعد ندارد» (6) نتايج عقد نکاح به طور امرى (آمرانه) از طرف قانونگذار معين مي‏شود و مجموع مقررات آن «موقعيت قانوني» خاصى را به وجود مي‏آورد که زن و مرد فقط مي‏توانند به تراضى، خود را در آن موقعيت قرار دهند و حق ندارند نظمى را که قانونگذار براى ادامه درست خانواده لازم ديده است، بر هم زنند.
با بيان اين مقدمات حقوقى معلوم مي‏گردد که اگر چه خانواده داراى تعريف و ثمرات حقوقى است اما خانواده همچنان يک نهاد اخلاقى است به گونه‏اى که اخلاق آن را تأسيس مي‏کند و اخلاق نيز آن را تداوم مي‏بخشد و قانون بايد نقش محافظت از تعهدات اخلاقى را داشته باشد. (7)

عاطفه و احساس مهم‏ترين ويژگى روحى زن

شکى نيست که اثبات اينکه خانواده کانون عواطف انسانى است کار چندان دشوارى نيست. چرا که تنها بخاطر وجود عنصرى به نام مادر، به راحتى مي‏توان خانواده را کانون اين عواطف دانست. زن به خودى خود، مظهر عواطف انسانى است. يکى از مهم‏ترين ويژگي‏هاى روح زن که مي‏توان گفت، بسيارى از ويژگي‏هاى فرعى او برخاسته از آن است، شدت و قوت عنصر عاطفه و احساس در وجود اوست. اين ويژگى در شناخت روح زن به اندازه‏اى اهميت دارد، که بدون درک و شناخت آن، نمي‏توان به شناخت روحيات و خصوصيات زن و شخصيت او دست يافت.
روح لطيف زن است که نسبت به آلام ديگران، حساس‏تر بوده، نسبت به درد و رنج آنها اثرپذيرتر است، هر گاه فرد يا جمعى دچار حادثه ناگوارى شود،اين زن است که زودتر و بيشتر متأثر شده و در مقام کمک و همدردى بر مي‏آيد. به قول يکى از روانشناسان معروف، زن از تسکين دادن دردهاى ديگران و فراهم نمودن خوشحالى آنها، دچار آنچنان خرسندى و مسرتى مي‏شود که از هيچ موفقيت ادبى و يا کشف و اختراع علمى به او دست نخواهد داد. خاطر ديگران را شاد کردن و بر دل‏هاى مجروح ديگران مرهم نهادن، امورى است که زنان آن را از روى فطرت پاک خويش انجام مي‏دهند. (8)
از اين روست که مشاغلى که ابزار اصلى آن مهر و عاطفه است، بيشتر در قبضه زنان مي‏باشد، که پرستارى و معلمى بهترين نمونه آن است. زنان، حتى در پيرى آنگاه که مردان در پى خلوت و آرامش‏اند، دست از تلاش و تکاپو و خدمت به فرزند و اطرافيان بر نمي‏دارند و در آن ايام هم آسايش و رفاه براى آنها کمتر معنى دارد. حال زن با چنين اندوخته‏اى از مهر و عاطفه، اگر بر جايگاه مادرى تکيه زند ديگر چه مي‏شود؟ او که در هر مقام و موقعيتى بيش از همه از مهر و عاطفه‏اش سهم مي‏گذارد، حال در چنين مقامى، ديگر همه اندوخته‏اش از عشق و مهربانى را به شراکت خواهد گذاشت. او در مقام مادرى براى محبت کردن، نيازى به آموزش ندارد، او همچون شمع است و براى سوختن نيازى به يادگيرى ندارد، حال با وجود چنين عنصرى در خانواده، گزاف نيست که اگر گفته شود، مادر کانون عواطف بشرى و بواسطه او خانواده عاطفي‏ترين نهاد انسانى است. در واقع وجود و حضور زن در کانون خانواده در حکم چراغ فروزانى است که نور عاطفه را در فضاى خانه مي‏پراکند و محيط خانواده را، از نظر ارزش‏هاى عاطفى، غناى بيشترى مي‏بخشد. در يک پيوند سالم زناشويى، قبل از همه مرد مي‏تواند از فروغ عاطفى زن برخوردار شود و در تقويت عاطفى و تلطيف روحى خود از آن سود جويد. اما نقش اصلى زن زمانى است که به عنوان «مادر» در کانون خانواده به ايفاى نقش مي‏پردازد. عاطفه مادرى، اوج عاطفه انسان است و نظيرى براى آن نمي‏توان يافت.
گويى زن، اين وظيفه خطير را در دستگاه آفرينش برعهده دارد که از طريق خانواده که کانون پذيرش و پذيرايى از نسل آينده است ارزش‏هاى انسانى و عاطفى را در ضمير مستعد کودکان پاک و بي‏آلايش، پرورش دهد و در عمل، درس عشق و محبت و فداکارى و ديگرخواهى را که از ابعاد اساسى انسانيت و معنويت به حساب مي‏آيند، به آنها بياموزد. چون مادر زحمات طاقت فرساى پرورش نسل را برعهده دارد، بدون برخوردارى از چنين نيروى درونى که از خود گذشتگى و فداکارى را در ذائقه او شيرين سازد. نمي‏تواند اين وظيفه سنگين را به انجام رساند. علاوه بر اين، مادر بايد با گرماى عاطفى خود دل‏هاى فرزندان خويش را نرم سازد و روح آنها را تلطيف کند تا آنهارا در عمل با عوالم انسانى آشنا سازد. بنابراين، مشعل‏دار عاطفه انسانى در محفل خانواده و در جامعه بزرگ بشرى، وجود پاک زن و دل‏هاى بي‏آلايش مادران است و نقش رهبرى آنها از جهت پاسدارى از ارزش‏هاى انسانى بسيار مهم و خطير مي‏باشد و به جرئت مي‏توان گفت، بدون وجود مادرى پاک نهاد، تربيت با مشکلاتى جدى رو به روست.

تبيين هويت ذاتى زن در تعريف قرآن از انسان

زن، به عنوان يک انسان، موجودى الهى و شايسته نيل به همه کمالات است. قرآن کريم درباره استعدادها و امکانات مربوط به زن و مرد نگرش واحدى دارد و هدف آفرينش آدميان را که عبوديت، حيات طيبه و رضوان الهى است به صورت عام مطرح کرده است. اسلام زن را در ارزش‏هاى انسانى مانند ايمان، عمل صالح، علم و دانش، تقوا و پارسايى و هجرت و جهاد همانند مرد قلمداد مي‏کند. افزون بر اين اسلام رعايت حرمت و احترام زن را در جامعه لازم شمرده و حضور اجتماعى و نظارت بر اعمال و رفتار جامعه اسلامى (امر به معروف و نهى از منکر) را به عنوان حق و وظيفه زنان نيز معرفى مي‏کند. اسلام ارزش فوق‏العاده‏اى براى وظايف زن در امور مربوط به همسردارى و مادرى و تربيت فرزندان قائل است و حسن اجراى اين وظايف را هم‏سنگ و هم‏وزن تمام فضايل و کمالات متصور براى مردها مي‏داند. نهايتاً اينکه اسلام و قرآن با صراحت کامل بر خلقت انسانى زن صحه گذاشته و بدين طريق تمام بينش‏هاى انحرافى و تحقيرکننده در مورد زن را نفى مي‏کند.
تفاوت زن و مرد از مسائل مهم نظرى و کاربردى در مباحث فرهنگى است که امروزه موجبات چالش‏هاى زيادى گرديده است بدون ترديد مي‏دانيم که زن و مرد از نظر اسلام، داراى سرشتى واحد هستند و هر دو مي‏توانند مدارج ترقى و تکامل را طى نمايند و برترى در نزد خدا، از آن کسى است که تقواى بيشترى داشته باشد. اما از آنجا که غالب خطابات قرآنى با صيغه مذکر بيان گرديده، اين شبهه را ايجاد مي‏کند که شايد فقط مردان مخاطب قرآنند و برخى از فضايل و نيکي‏ها تنها از ناحيه مردان قابل کسب است و زنان بدان راهى ندارند. به عنوان مثال قرآن کريم، در سوره آل‏عمران فضايلى را به صيغه مذکر، مورد اشاره قرار مي‏دهد؛ «الصابرين و الصادقين و القانتين و المنفقين و المستغفرين بالاسحار؛ شکيبايان و راستگويان و فرمان‏برداران و انفاق‏کنندگان و آنان که در سحرگاهان آمرزش مي‏طلبند.» (9) سپس در سوره احزارب اين ويژگي‏ها را به طور مشخص و به تفکيک، براى زن و مرد برمي‏شمارد؛ «إنّ المُسلِمينَ والمسلِمات والمؤمنينَ و المؤمناتِ والقانتينَ و القانتات و الصادِقين و الصادِقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدقين والمتصدقات والصائمين و الصائمات والحافظين فروجهم و الحافظات والذاکرين اللّه کثيراً و الذاکرات، اعدّاللّه لهم مغفره و اجراً عظيما؛ خدا براى مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان اهل طاعت و زنان اهل طاعت و مردان راستگوى و زنان راستگوى و مردان شکيبا و زنان شکيبا و مردان خداترس و زنان خداترس و مردان صدقه‏دهنده و زنان صدقه‏دهنده و مردان روزه‏دار و زنان روزه‏دار و مردانى که شرمگاه خود را حفظ مي‏کنند و زنانى که شرمگاه خود را حفظ مي‏کنند و مردانى که خدا را فراوان ياد مي‏کنند و زنانى که خدا را فراوان ياد مي‏کنند آمرزش و مزدى بزرگ آماده کرده است.» (10)
نکته قابل توجه اين است که اين آيه با توجه به صراحتى که در اشاره به زنان دارد، در انتها مي‏فرمايد: «اعداللّه‏ «لهم» مغفره و اجرا عظيما» (يعنى براى آنها غفران و اجر بزرگى فراهم کرده‏ايم.) و از صيغه مذکر «لهم» استفاده مي‏کند و در کنار آن، صيغه مؤنث «لهن» نمي‏آورد. (نمي‏فرمايد: اعداللّه‏ لهن مغفره و اجرا عظيما). و اين نشانگر اين معنا است که در بسيارى از خطابات قرآنى که مربوط به انسانيت انسان است نمي‏توان به صرف استفاده از صيغه مذکر، آن را مختص مرد دانست. زيرا در ادبيات عرب، وقتى که جمع مشترکى از زن و مرد مورد نظر باشد و يا جمعى، با قطع نظر از جنسيت آنها مطرح باشند، از صيغه مذکر استفاده مي‏شود. در آيات مربوط به حضرت آدم (ع) و بيان خليفه الهى انسان نيز، همين مسئله مطرح است و نبايد بدين خاطر که اين آيات عمدتا به صورت مذکر و يا با خطاب به آدم (ع) مطرح شده است، زن را از دايره آن خارج دانست. شاهد بر اين مدعا، همين که کل جريان داستان حضرت آدم و حوا، در آيات مختلف، گاهى به صورت مفرد و گاهى به صورت تثنيه (دو نفر) آمده است. نکته جالب اينکه در تفسير شريف «الميزان»، حتى لفظ «رجل» که به معناى مرد است در آيات «و عَلى الاعراف رجالٌ يَعرفون کلاً بسيماهم؛ و بر اعراف مردانى هستند که همه را به نشاني‏شان مي‏شناسند» (11) و «رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذکراللّه؛ مردانى که هيچ تجارت و خريد و فروشى از ياد خدا بازشان ندارد» (12) «فيه رجال يحبون أن يتطهروا؛ در آنجا مردانى هستند که دوست دارند پاکيزه باشند» (13) و «رجال صدقوا ما عاهدوااللّه عليه؛ مردانى که به پيمانى که با خدا بسته بودند وفا کردند» (14) را که نيز به معناى مرد، بلکه به معناى انسان صالح، قوي‏الاراده و با فهم و عقلى دانسته است که به کمال انسانى رسيده است و ممکن است مرد باشد يا زن. همچنان‏که در آيات «و أنه کانَ رجالٌ من الإنسِ يَعوذونَ برجالٍ من الجن؛ و مردانى از آدميان به مردانى از جن پناه مي‏بردند» (15) و «ما لنا لا نرى رجالا کنّا نَعدَهُمّ مِن الاشرار؛ ما را چه شده است که مردانى را که ما آنان را از (زمره) اشرار مي‏شمرديم نمي‏بينيم» (16) به معناى انسانى است که در بعد شيطانى قوى شده باشد، خواه مرد باشد يا زن. (17)
اما اينکه در مواردى ديده مي‏شود که قرآن کريم با صراحت نام زن و مرد را در کنار يکديگر مطرح مي‏کند، بخاطر تأکيد بر تساوى آنها و زدودن افکار جاهلى قبل از اسلام است، مثلاً در آنجا که بحث عمل و يا عبادات مطرح است، به واسطه اينکه پيش از اسلام براى عمل و عبادت زن هيچ‏گونه اعتبارى قائل نبودند، قرآن در آيات متعددى، عمل صالح و ايمان را داراى آثار يکسان براى زن و مرد ارزيابى مي‏کند و هيچ‏کدام را بر ديگرى ترجيح نمي‏دهد.
بنابراين مي‏توان چنين نتيجه گرفت که آيات قرآن، آنجا که عهده‏دار بيان کمالى از فضايل انسان هستند، هيچ‏گونه تفاوتى ميان زن و مرد نمي‏گذارند، زيرا اين آيات از سه حالت خارج نيستند؛ اول آياتى که با تعابيرى همچون «ناس» و «انسان» همراه هستند و طبعا تمام اصناف آدمى، اعم از زن و مرد را در بر مي‏گيرند، دوم آياتى که صراحتاً زن و مرد را در کنار يکديگر قرار داده و حکم واحدى در مورد آنها مطرح مي‏کنند و سوم آياتى که با الفاظ و ضماير مذکّر همراهند، اما با توجه به زبان قرآن و همچنين در نظر گرفتن آيات ديگر نمي‏توان، احکام آنها را مختص مردان دانست.
لذا به بيان خلاصه: «اگر در سراسر قرآن کريم و همچنين سراسر سخنان عترت طاهره (ع) جستجو شود، موردى به چشم نمي‏خورد که قرآن کمالات معنوى را مشروط به ذکورت بداند يا ممنوع به انوثت بشمارد». (18)
با تمام تفاوت‏هايى که بين دو موجود مؤنث و مذکر وجود دارد، اما آياتى از قرآن براى زنان مقاماتى در رديف مردان بيان کرده که به عنوان مديريت و هدايت جامعه و تاريخ محسوب مي‏شوند. يکى از مواردى که به تنهايى براى اثبات ارج و قرب زنان از ديدگاه اسلام و قران کفايت مي‏کند، مسئله الگو قرار دادن برخى زنان نمونه، براى ديگران است. قرآن کريم دو نفر از زنان شايسته را به عنوان الگو ذکر مي‏کند:
«و ضَرَب‏اللّهُ مثلاً للذينَ أمنوا امرأتَ فرعونَ اِذْ قالتْ ربِّ ابْنِ لِى عِندَکَ بَيْتاً فى الجَّنةِ و نَجِّنى مِنَ فِرعَونَ و عَمَلِهِ وَ نَجِّنى مِنَ القَومِ الظالمينَ * وَ مَريَم ابْنَتَ عِمرانَ الَتى اَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيه مِن روحِنا وَ صَدَقَتْ بِکَلَماتِ رَبّها وَ کُتُبِهِ و کانَتُ من القانِتين؛
خدا براى کسانى که ايمان آورده‏اند مثالى مي‏زند به همسر فرعون، زمانى که گفت: پروردگارا! براى من در بهشت و در نزد خودت، جايگاهى بنا کن و مرا از فرعون و اعمال او و از قوم ظالم نجات ده. (همچنين مثال مي‏زند) و مريم دختر عمران را که خود رااز ناپاکى و آلودگى حفظ کرد، پس ما از روح خود در او دميدم و او کلمات پروردگارش و کتب او را، تصديق کرد و او همواره ملازم در اطاعت و خضوع بود.» (19)
تعبير قرآن در اين آيات اين نيست که همسر فرعون و يا مريم (س) نمونه زنان خوبند، بلکه آنها را مثال و نمونه‏اى براى تمام مردان و زنانى که ايمان آورده‏اند معرفى مي‏کند. اين مطلب حاکى است که اين دو، به مقام بسيار بالايى نائل شده‏اند و لذا صفاتى را هم که براى آنها برشمرده است تنها از افرادى که درجات بالاى معنويت را درک کرده‏اند، برمي‏آيد.
بر اين اساس، زن در مسير تکامل و زندگى، فارغ از جنسيت زنانگى، همراه و همپاى مرد در حال پيمودن مسير است و در مواقعى از او جلوتر هم هست. بنابراين براى درک هويت انسانى زن از ديدگاه اسلام، بايد دانست که نوع برداشتى که انسان از خود دارد و به عبارت ديگر تعريفى که از هويت ذاتى خود ارائه مي‏دهد، تا چه حد در خودباورى او و متعاقبا در سرنوشتش مؤثر است و درست در همين جا است که مي‏توان به نقش مکتب و عقيده‏اى که فرد به آن وابسته است پى برد، زيرا برداشتى که هر کس از خود دارد عمدتاً تحت تأثير دين و مکتبش و تصويرى که او از انسان ارائه مي‏دهد مي‏باشد. حال با اين وصف، وقتى که به تعريف اسلام از انسان مراجعه مي‏کنيم درمي‏يابيم که تعريفى است که انسان را ذاتاً و اصالتاً ارزشمند مي‏داند. انسان براساس اين تفسير، داراى جايگاه رفيع و ارزشمندى است که (20) مبدأ و معادى والا و بلند مرتبه دارد و تنها موجودى است که به مقام خليفة‏اللّهى و پذيرش نفخه الهى و بسيارى کمالات ديگر نائل آمده است.
«وَ لَقَدْ کرمنا بنى آدَم وَ حَمَلناهُم فِى البِّرِ وَالبَحْرِ و رَزَقناهُمْ مِن الطيباتِ و فَضَّلناهِمْ عَلى کثيرٍ مِمَّنْ خَلَقنا تَفضيلاً؛ يعنى همانا که ما فرزندان آدم را بسيار گرامى داشتيم و آنها را بر مرکب دريا و خشکى سوار کرديم و از هر غذاى لذيذ و پاکيزه آنها را روزى داديم و بر بسيارى از مخلوقات خود برترى و فضيلت بخشيديم.» (21)
و يا در روايتى از پيامبر اکرم (ص) «ما مِنْ شَي‏ءِ اَکرم عَلي‏اللّهِ مِن ابن‏آدم؛ يعنى در نزد خدا هيچ چيزى با کرامت‏تر از انسان نيست.» (22)
در اين ديدگاه، زن هم يک موجودى انسانى است و لذا موجودى ارزشمند است و هر تمجيد و تحسينى که در مورد انسان مطرح باشد، بدون استثناء و بدون هيچ کم و کاستى در مورد زن هم صادق است. افزون بر اين، حتى از حيث جنسيت يعنى از حيث زن بودن و موقعيت‏ها و نقش‏هايى که در اين رابطه مي‏يابد هم موجودى ارزشمند تلقى شده است. زن در مقام همسرى، در مقام مادرى و در مقام دخترى از موقعيت قابل توجهى برخوردار است و به ويژه از حيث اجتماعى و در جامعه اسلامى بسيار محترم شمرده شده است. به گونه‏اى که فرهنگ اسلامى زن را داراى حريم خاصى مي‏شمارد و موجود مقدسى به حساب مي‏آورد تا بدين حد که اجازه کوچکترين تعرّض و بي‏احترامى نسبت به او را نمي‏دهد. (23)
امروزه نوعى داد و ستد بسيار سريع و فراوان بين فرهنگ‏ها برقرار شده و موجب گشته است که فرهنگ‏ها کاملاً در نزديک هم و چه بسا در بطن يکديگر حضور پيدا کنند، اين حضور و ارتباط تنگاتنگ، موجب شده است که وزن و اعتبار هر فرهنگى در تناسب با فرهنگ‏هاى ديگر سنجيده شود. به ديگر سخن، چنين نيست که يک فرهنگ را بتوان مستقلاً و بدون مقايسه و نسبت سنجى با بقيه فرهنگ‏ها مورد سنجش قرار داد. اينک و در صحنه‏هاى گوناگون، خواه ناخواه فرهنگ‏ها در کنار يکديگر ظاهر مي‏شوند؛ يا همکارى و تعاملى دارند، يا رقابت و مسابقه. و چنين نيست که تنها بتوان به پشتوانه نظرى و ارزشى يک فرهنگ اتکاء کرد و آن را «فراتر» يا «فروتر» معرفى نمود. در ميدان عمل و در تجربه عينى، امروزه آن فرهنگى که از عوامل موفقيت بيشترى بهره‏مند است، خودش را بيشتر و بهتر نشان مي‏دهند و بر ساير فرهنگ‏ها غلبه پيدا مي‏کند. يعنى به طور طبيعى و فارغ از علائق و آرمان‏هاى پيروان هر مکتب و فرهنگ وقتى که فرهنگ‏ها در صحنه عمل و زندگى مردم با هم زورآزمايى مي‏کنند و مورد تأثير و تأثر متقابل قرار مي‏گيرند، طبعاً فرهنگى قوى است که قدرت و کارايى خود را بر بقيه تحميل مي‏کند. اين وضعيت، اکنون در مورد هويّت دينى، ملى و حتى جنسى زن مسلمان، در مواجهه با فرهنگ غرب به طور جدى و همه جانبه مطرح است. يعنى در يک قرن گذشته هويت اصيل زن مسلمان، و از جمله ايرانى، به تمام معنا و به سختى به ميدان مبارزه و هماوردى با فرهنگ غرب کشيده شده است.

پيام انقلاب اسلامى براى زن معاصر

اکنون پس از گذشت سه دهه از پيروزى انقلاب اسلامى، درمي‏يابيم که به مدد منابع و ديدگاه مکتب فکرى اسلام، زن به جايگاه رفيعى ارتقاء يافته است. انقلاب اسلامى در واقع نقطه آغاز ايجاد تحول اسلامى در عصر جديد مي‏باشد. به تعبير ديگر، اسلام با همه آرمان‏ها و پيام‏هايى که براى بشريت دارد، اينک در چارچوب انقلاب اسلامى و در ايران، عينيت و تحقق پيدا کرده است. بر اين اساس و به حکم رسالت جهانى اسلام، و جامعيت تعاليم دين حنيف، انقلاب اسلامى شروع تحولى بنيادين در تمام جنبه‏هاى زندگى انسانى دوران معاصر است که سنت‏هاى هدف و آرمان آن، رهنمون شدن انسان به سوى سعادت و نيکبختى مي‏باشد.
انقلاب اسلامى براى ايفاى رسالت جهانى خود بايد؛
1. انديشه تغيير و تحول را در جان و دل انسان بي‏پناه امروز بياندازد. يعنى آرمان‏هاى مطلوب را با زبان روز طرح نمايد، وضعيت موجود را مورد ارزيابى و تحليل قرار دهد، دردها و نارسايي‏ها را معرفى کند و با ايجاد حساسيت و اشتياق در وجود انسان‏ها، راه رسيدن به اين آرمان‏ها را به آنها بنماياند.
2. نمونه‏اى عينى، آزموده و جذاب را به نمايش بگذارد تا شعارها و آرمان‏ها از حالت ذهنى و انتزاعى، خارج شده و به طور عينى و ملموس قابل درک باشد و انسان‏ها اميدوارانه و واقع بينانه در طلب جامعه آرمانى و زندگى سعادتمندانه به تلاش و فعاليت بپردازند.
3. مرکزيت انتقال پيام را به عهده بگيرد و ايجاد و ارسال موج سازندگى و تحول را به خوبى مديريت نمايد، بايسته‏ها را به انجام رسانده، آفات را رفع کرده و صدمات را دفع نمايد و توفندگى و تأثير اين حرکت را تضمين کند.
جاى بسى افتخار است که انقلاب اسلامى با تبيين حضور اجتماعى زنان به جهانيان اعلام نمود که زن در دوران معاصر، بيشتر از هر زمان ديگرى تحت ظلم و ستم سوء استفاده قرار گرفته است. حضور همزمان عوامل استثمار اقتصادى، استثمار جنسى، انکار هويت ذاتى و پايمال شدن کرامت انسانى زن، اينک يکى از سياه‏ترين دوران حيات او را رقم زده است به طورى که نجات او از اين موقعيت امرى بس دشوار مي‏نمايد. بدون ترديد اين امر، يعنى نجات زن از وضعيت اسفبار کنونى، تنها از ايده و مرامى ساخته است که ضمن احترام کامل به هويت انسانى زن، دستورالعمل جامعه و کاملى براى حضور سالم زنده و رو به رشد او در تمام عرصه‏هاى فردى و جمعى داشته باشد و اين ايده، چيزى جز اسلام راستين نمي‏تواند باشد. اسلام از همان آغاز ظهور و بسط خود در جهان، ضمن تأکيد بر هويت انسانى زن و وضع قوانين متناسب با وضعيت روحى و جسمى او، در واقع يگانه برنامه رهايى و هويت زن را براى هميشه به جهانيان عرضه نمود. مع‏الاسف و به دلايل گوناگون اسلام پس از عصر رسالت با مشکلات جدى و عمده‏اى مواجه شد و تحقق عينى، همه جانبه و صحيح احکام و دستورات آن در جامعه براى قرن‏ها تعطيل ماند. اما بار ديگر انقلاب اسلامى ايران، در عصر حاضر منادى تحول در دنياى آشوب‏زده کنونى شد و مجدداً بارقه اميدى براى آزادى و رهايى انسان به وجود آورد. بي‏شک پيام انقلاب اسلامى براى زن معاصر، با توجه به موقعيتى که از او سراغ داريم بسيار مهم و حياتى است و در اين بين رسالت زن مسلمان ايرانى براى ابلاغ اين پيام بسيار خطير و سنگين مي‏باشد. زن ايرانى بايد ضمن ترسيم ديدگاههاى مترقى اسلام راجع به زن، خود نمونه مجسم زن مورد نظر اسلام باشد و عملاً نشان دهد که التزام بر انديشه و احکام اسلام تأمين‏کننده همه نيازها و ضامن رشد و شکوفايى و سعادت دين و آخرت زن مي‏باشد. پيداست که اين مهم مستلزم تلاشى در خور به منظور تواناسازى زن مسلمان ايرانى مي‏باشد که مسئوليت آن بيش از پيش از هر کس، متوجه خود زنان مي‏باشد.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. مهارت‏هاى پيشگيرى و مقابله با آسيب‏هاى اجتماعى زنان و دختران، بخش دوم خانواده معتدل، ص7.
2. حقوق مدنى خانواده، اثر دکتر کاتوزيان، جلد1، ص1.
3. همان.
4. مهارت‏هاى پيشگيرى و مقابله با آسيب‏هاى اجتماعى، ص11.
5. حقوق مدنى خانواده، دکتر ناصر کاتوزيان، ص20.
6. همان، ص7.
7. مهارتهاى پيشگيرى و مقابله با آسيب‏هاى اجتماعى، ص13.
8. روح زن، فاطمه سالارى، ج1، ص21.
9. آل‏عمران، آيه17.
10. احزاب، آيه35.
11. اعراف، آيه46.
12. نور، آيه37.
13. توبه، آيه108.
14. احزاب، آيه23.
15. جن، آيه6.
16. ص، آيه62.
17. احمد حيدرى، زن در الميزان، مجله پيام زن، ش44.
18. آيت‏الله جوادى آملى، زن در آئينه جلال و جمال، ص86.
19. تحريم، آيه11 و 12.
20. ر. ک، به روايات تکريم نفس و شناخت قدر منزل انسان مانند «هلک امرؤ لم يعرف قدره»، نهج‏البلاغه، فصارالحکم، شماره149 و يا «من کرمت عليه نفسه هانت عليه شهوته»، غررالحکم.
21. اسراء، آيه70.
22. کنز، خ 34621 از رسول خدا (ص).
23. ر. ک. الميزان، ج8، ص191 و 192، ذيل آيه 32 سوره مبارکه نساء.
همچنين سوره‏هاى بقره، آيه83، نساء، آيه36، اسراء، آيه22، عنکبوت، آيه8، لقمان، آيه14، احقاف، آيه15.