مبانى تحکيم خانواده را جدى بگيريم



خانواده نهاد مقدسى است که با پيوند زن و مرد شکل مى گيرد و با گسسته شدن اين پيوند مبارک عرش الهى به لرزه مى افتد. توجه به کرامت انسانى همسر و فرزندان، بازنگرى در روابط اعضاى خانواده و رعايت حرمت طرفين و نيکى به يکديگر از جمله مواردى است که موجب استحکام خانواده مى گردد؛ لذا در خصوص مبانى تحکيم خانواده گفتگويى داريم با خانم دکتر «فائزه عظيم زاده اردبيلي» وى کارشناس الهيات، کارشناس ارشد در دو رشته فقه و حقوق اسلامى، و علوم قرآن و حديث و دکتراى علوم قرآن و حديث مى باشند که در زمينه هاى مسائل زنان، حقوق خانواده، کودک، روانشناسى نوجوان و زبان شناسى قرآن صاحب تخصص مى باشند.
چاپ سه کتاب و چندين عنوان پژوهش از کارهاى علمى ايشان در طول بيست و شش سال فعاليت مستمر در دانشگاهها و مجامع علمى است.
قابل ذکر است خانم «عظيم زاده» در سال 1383 پژوهشگر نمونه قرآنى و در سال 1384 پژوهشگر نمونه کشورى بودند.

با تشکر از فرصتى که در اختيار «پيام زن» قرار داديد، لطفا ابتدا «واحد خانواده» را تعريف کنيد.

در نظام حقوقى اسلام، خانواده، نهاد مقدسى است که در آن، پدر، مادر و فرزندان در کنار هم زندگى مى کنند. در اين ديدگاه خانواده بسترى براى تکامل اعضاى آن محسوب مى شود، به اين شکل که افراد خانواده هم به حقوق فردى شان نائل شوند و به لحاظ فردى به تکامل برسند و هم به فکر تکامل ديگر اعضاى خانواده باشند. در نگاه اسلام، خانواده رابطه متعارف، مشروع و نظام مند است که با نگرشى سيستمى، حقوق و تکاليف اعضاى آن تعريف مى شود هر يک از اعضاى خانواده، وظايف، نقش ها و کارکردهاى خود را دارند و هنجارهاى رفتارى آنان، ساختار خانواده را شکل مى دهد.
اما در نظام حقوقى غرب، مى بينيم که افرادى به صورت غير متعارف در کنار هم زندگى مى کنند و هم اتاق هستند؛ خانواده نيستند، اما خانواده، ناميده مى شوند. اين افراد هدف مشترک، ساختار مشترک و مصالح مشترکى که آنها را به هم پيوند دهد ندارند. در اين ديدگاه، خانواده صرفا قراردادى اجتماعى است که گاه تنها براساس لذات زودگذر شکل گرفته است و بنابراين نمى تواند به عنوان نهاد مقدسى براى تربيت نسلى آگاه و جايگاهى براى تجلى و شکوفايى روح و فکر انسان ها باشد.

با اين وجود خانواده در هر دو نظام حقوقى اسلام و غرب، نوعى قرارداد اجتماعى محسوب مى شود.

بله، اما خانواده در تعريف اسلامى و نبوى به عنوان جايگاه و نهادى مقدس براى تربيت فرزندان و امنيت خاطر زوجين مطرح مى شود؛ هر چند ازدواج در اسلام نيز نوعى قرارداد است، ولى در قرآن کريم به صورت «و اخذن منکم ميثاقا غليظا» (نساء، آيه21)
مطرح شده است. اين آيه نشان مى دهد که نه تنها ازدواج يک قرارداد مى باشد بلکه پشتوانه آن يک ميثاق غليظ است؛ «ميثاق» به معنى رشته اى ناگسستنى است که با واژه «غليط» توأم شده، و به معناى بسيار ناگسستنى مى باشد.
بنابراين خانواده صرفا تعاملى دو نفره نيست بلکه بايد در سايه همسويى فرهنگ ها، عقايد و ارزش ها صورت گيرد تا زوجين بتوانند مبتنى بر آن ارزش ها حرکت جديدى آغاز کنند.
در آراء جامعه شناسان غربى مى بينيم که ازدواج را وسيله اى براى تلذذ فردى مطرح مى کنند، اما در نگاه اسلامى، فردگرايى مطرح نيست بلکه خداگرايى مطرح است و بر اين اساس خانواده وراى يک قرارداد خواهد بود. اگر مى بينيم که در اسلام حقوق و تکاليفى براى زوجين تعيين شده است، براى آنجايى است که خانواده به بن بست اخلاقى مى رسد.
حتى در جايى که زوجين مى خواهند از هم جدا شوند، قرآن توصيه مى کند که به نيکى و با رعايت اخلاق و موازين شرعى از يکديگر جدا شوند اين امر نشان مى دهد که اسلام حتى براى لحظه آخر زندگى مشترک هم، حدود و تکاليف را تعيين کرده است.
البته بايد توجه داشت که خانواده از نگاه قرآن و اهل بيت (ع)، اخلاق محور است تا قانون محور. قانون قوام زندگى است، اما اخلاق ضرورت آن است، و اگر اعضاى خانواده براساس اخلاق با يکديگر رفتار نکنند، الزامات و قوانين حاکم بر آن، به تنهايى نمى تواند بستر خانواده را مستحکم سازد.

قوام و ضرورت چه تفاوتى با هم دارند؟

ضرورت، عامل و اساس شکل گيرى است؛ اگر اخلاق نباشد، چارچوب خانواده شکل نمى گيرد و روابط اعضاى آن تعريف نمى شود، اما وقتى مى گوييم قانون قوام شکل گيرى خانواده است، يعنى وظايف اعضا را تعيين مى کند تا به حريم هم تجاوز نکنند و به حق و حقوق خود پايبند باشند. براساس قانون است که محکمه قانونى مى تواند افراد را مؤاخذ نمايد.
خانواده يک معامله نيست که امروز دو نفر با هم ازدواج کنند و فردا يکديگر را ترک نمايند، بلکه بايد به يکديگر وفادار بمانند. اخلاق التزام را ايجاد مى کند اما قانون الزامات را تعريف مى کند. هيچ گاه يک زن با بايدها و نبايدهاى قانونى به همسرش وفادار نمى ماند. و هيچ مردى را هم نمى توان با بايدها و نبايدهاى قانونى به همسرش وفادار کرد، اما مى توان با آموزه هاى اخلاقى و دينى دلبستگى ها را بيش از پيش افزايش داد، زيرا مبانى اخلاقى، روابط متقابل را تعريف مى کند.
به نظر مى رسد در شکل گيرى خانواده،تفاوت چندانى ميان جامعه غربى و جامعه اسلامى وجود نداشته باشد، زيرا به هر حال در هر دو جامعه، خانواده با يک قرارداد شکل مى گيرد، و بيشترين تفاوت آنها به اهداف ازدواج باز مى گردد.
بله، اما اين اهداف در پله اى عقب تر به باورهاى انسان باز مى گردد و آن باورها نيز بر ذات فرد و شيوه تربيت او مبتنى است.
تشکيل خانواده، انتخاب شغل، مشارکت سياسى، حضور در جامعه مى تواند از اهداف يک انسان متعالى باشد؛ اما اين نکته بسيار مهم است که اگر ما باورهاى درستى داشته باشيم و مبتنى بر آن باورها اهداف مان را ترسيم کنيم، آنگاه مى توانيم به اهداف مقدس خود نائل شويم.
در مورد تشکيل خانواده نيز به همين شکل است، اگر خانواده براساس يک احساس زودگذر و عشقى ناپايدار تشکيل شود، متأسفانه به سرعت، بعد از زوال آن عشق و احساس، از هم گسسته مى شود.

چطور مى توانيم باورهاى درست را از باورهاى غلط تشخيص دهيم؟

دين ما، دين بايدها و نبايدها، و به عبارت زيباتر، دين ارزش ها است. اگر بخواهيم باورهاى صحيح را بشناسيم، بايد ببينيم در آموزه هاى دينى مان ارزش ها چيستند، ارزش انسان به چيست و تکامل انسان در چه مسيرى شکل مى گيرد. انسان چگونه مى تواند به اوج قله معرفت، علم و انسانيت برسد. آيا انسان بايد فقط از لذات دنيا استفاده کند، يا اينکه فقط به آخرت توجه کند؟ خداوند دنيا را با همه لذت هايش خلق کرده است تا از آن استفاده کنيم، اما بنا به فرمايش اميرالمؤمنين (ع)، نه از راه سرکشى بلکه با استفاده از آنها به تکامل برسيم؛ يعنى اين نعمت ها و زيبايى ها و لذت ها ابزارى براى تکامل روحى، فکرى و معنوى انسان مى باشد.
انسان هاى خوب خدا نيز به ما کمک مى کنند تا باورهاى درستى پيدا کنيم و بتوانيم خوبى را از بدى تشخيص دهيم. به همين دليل در آموزه هاى دينى ما آمده است، با علما، حکما و انديشمندان، همنشينى و مشورت کنيد، و با افراد کم خرد و کسانى که زود تصميم مى گيرند و کسانى که حريص و آزمند هستند؛ مشورت نکنيد، زيرا آنان نمى توانند شما را به حقايق زندگى برسانند.
اينها کليدهايى براى رسيدن به باورهاى درست هستند همين باورها به ما کمک مى کند تا در مسير زندگى درست تصميم بگيريم اگر معيار يک دختر در ازدواج و انتخاب همسر، صرفا شغل، جايگاه اجتماعى و مسائل اقتصادى باشد، و به باورهاى اعتقادى و اصالت خانوادگى طرف مقابل توجه نداشته باشد، متأسفانه به نقطه اى خواهد رسيد که راه بازگشت براى او بسيار دشوار خواهد بود.
بايد با الگوسازى و ارائه نتايج ازدواج هاى موفق و ناموفق، معيارهاى درست را به جوانان منتقل کنيم.

با رعايت چه مواردى مى توانيم خانواده اى مستحکم داشته باشيم؟

براى آنکه خانواده اى مستحکم داشته باشيم، بايد به چارچوبى اشاره کنيم که در آموزه هاى دينى ما ترسيم شده است و اکنون نيز تجربه و آمارهاى جهانى آن اصول را تأييد مى کند.
يکى از آن اصول، اصل تعديل است؛ بدين معنا که افراد خانواده بايد بدون هيچ افراط و تفريط، به نقش ها و وظايف خود پايبند باشند.
شعاع اصل تعديل بسيار گسترده است، و حتى شامل چگونگى ارتباط با فرزندان نيز مى شود؛ زياد آنها را تشويق يا تنبيه نکنيم تا نسبت به هدايا و تشويق هاى ما شرطى نشوند. بايد در ارتباط با فرزندان موازنه رفتارى داشته باشيم. در رابطه با زوجين هم همين طور است؛ يعنى اينگونه نيست که گمان کنيم که بعد از تشکيل خانواده زن بايد تمام ارتباطات خود حتى با پدر و مادرش را حذف کند و فقط متعلق به همسرش باشد، بلکه بايد روابط اصلى پيشين باقى بماند و روابط فرعى کمرنگ تر و تعديل شود.
آمارها نشان مى دهد که بسيارى از خانواده هايى که دچار از هم گسيختگى شده اند، به خاطر فشارهاى نابجاى يکى از زوجين نسبت به همسرش است، اصل تعديل به ما مى گويد اگر مى خواهيم زوجين در مسير طبيعى خود قرار گيرند، بايد روابط آنها بدون افراط و تفريط تعريف شود. نبايد به گونه اى رفتار کنيم که حريم فردى افراد و حقوق آنها ناديده گرفته شود.
يعنى اگر زن صبح از خانه خارج مى شود، بايد به اين فکر کند که من چه ساعتى بايد به خانه برگردم تا بتوانم کانون گرمى براى همسرم و فرزندانم مهيا نمايم، ولى اين امر بدان معنا نيست که زن حق ندارد از خانه خارج شود.

آيا اين اصل در قانون مدنى ما لحاظ شده است؟ به نظر مى رسد نقص ها يا خلاهاى قانونى داريم؛ آنها را بايد چه کار کرد؟

در قانون مدنى ما، چنين اصلى لحاظ شده است اما بين اجرا و وضع قانون تفاوت وجود دارد. در قانون مدنى ماده اى داريم که در آن زوجين ملزم به حسن معاضدت با يکديگر هستند. معاضدت به اين معنا نيست که فقط زن بايد با همسر خود معاضدت داشته باشد، بکله امرى طرفينى است و مرد هم بايد در اين راستا گام بردارد. متأسفانه در خانواده ها چنين برداشت مى شود که تنها زن بايد در جهت تحکيم خانواده گام بردارد و مرد نقش حاکميت را دارد و اين اشتباه ترين باورى است که در خانواده ها شکل گرفته است.
بايد توجه داشته باشيم که حاکميت اخلاق و حاکميت قانون، دو مقوله متفاوت هستند، و اگر زندگى را عرصه حاکميت قانون بدانيم، عرصه زندگى به عرصه بحران بدل خواهد شد حاکميت اخلاق به اين معناست که هر چند مرد مى داند که زن تحت ولايت اوست، اما زن را امانت خداوند بداند؛ اميرالمؤمنين (ع)
فرمودند که همسر يک امانت است و از عائله خدا، درست نگهدارى کن و مانند يک ريحانه به او توجه نما. در خانواده اى که اخلاق حاکم است، مرد به گونه اى به همسرش نگاه مى کند که من نبايد امانت خدا را محبوس کنم تا از حقوق اجتماعى و فردى اش محروم شود. چون فردا بايد قبل از قانون به خداوند جواب بدهم. زن نيز بايد زندگى را امانت خدا و نعمت الهى بداند.
با توجه به آيه 21 سوره روم، اگر زوجين مايه آرامش هم باشند، خداوند مودت و رحمت و عشق واقعى را برايشان قرار خواهد داد.
با اين وجود به نظر مى رسد به لحاظ قانونى، زن بيشتر متضرر است.
وقتى زوجين براى تعالى خانواده تلاش نکنند، هر دو متضرر خواهند بود، اما به لحاظ فرهنگى در جامعه ما، زنان آسيب پذيرتر هستند. براى مثال ازدواج مجدد براى زنان قبيح شمرده مى شود، در حالى که براى مردان اين طور نيست. در صدر اسلام مى بينيم که زنان در طول حيات خود چهار بار ازدواج داشتند؛ اما در فرهنگ اجتماع ما چنين مسئله اى پذيرفته نيست. به هر حال بايد زمينه ازدواج مجدد براى زن مهيا باشد تا بتواند به مجموعه نيازهاى اجتماعى و فردى خودش نائل شود، همان طور که اين امکان براى مرد مهياست. بايد براى تحقق اين مهم، فرهنگ سازى شود.
گاهى اوقات هم متن قانون اشکال ندارد، اما تفسيرهايى از قانون مطرح مى شود که آن را در اجرا دچار مشکل مى سازد؛ گاهى هم ابهام در قانون هست. گاهى هم زنان از حقوق قانونى خود آگاهى ندارند؛ در برخى محکمه ها زنان با توجه به آگاهى هاى حقوقى خود توانسته اند حق خود را بستانند. به نظر من مهم ترين مشکل زنان و دختران جامعه ما، آگاهى نداشتن از حق و حقوق قانونى شان است.
از طرفى ديگر بايد توجه داشت که نکاح حق زن است و طلاق حق مرد. از حق طلاق زياد صحبت مى کنيم و همه هم مى دانند که حق مرد است اما نکاح حق زن است. در صيغه عقد زن موجب و مرد قابل است آنکه صيغه عقد، را آغاز مى کند و انتخاب بدوى مى نمايد، زن است و لذا مى تواند هر گونه شرايط و ضوابط قانون مدارانه اى را که شرع مقدس آنها را تأييد مى کند، و عرصه زندگى اش را مستحکم تر مى کند، لحاظ کند اگر مرد در بدو امر شرايط او را نپذيرد، نه تنها زن چيزى را از دست نداده است بلکه خواهد دانست که مردى که اکنون شرايط او را نمى پذيرد، بعد از چند سال زندگى مشترک، از هم جدا خواهند شد، يا آنکه آگاهانه آماده عدم پذيرش شوهرش خواهد بود بايد اين مسئله در جامعه ما فرهنگ سازى شود.
حق نکاح، حقى است که اسلام به زن داده است، اما متأسفانه در لابه لاى تاريخ مدفون است؛ به جاى آنکه دختران جامعه ما بر مسائلى چون مهريه و مراسم ازدواج سخت گيرى کنند، بهتر است حق و حقوق قانونى خود را بدانند و بشناسند.
البته مردها هم مى توانند براى ازدواج خود شرايطى داشته باشند.
ممکن است مرد چنين حرفى بزند، اما در هيچ جا نداريم که مرد شرط ضمن عقد بگذارد، شروط ضمن عقد در اختيار زوجه است. ازدواجى ساده، اما با رعايت موازين حقوقى و داشتن آگاهى هاى حقوقي.

لطفا در باره اصول ديگرى که موجب استحکام خانواده مى شود، توضيح دهيد.

يکى ديگر از اصول تحکيم خانواده، اصل «معروف» است که در قرآن کريم با عنوان حسن معاشرت مطرح مى شود. جالب است بدانيم که تنها دو آيه از قرآن کريم زنان را به رعايت معروف سفارش مى کند، و بقيه موارد به مردان توصيه شده است: «و عاشروهن بالمعروف».
شعاع اصل معروف مى تواند به فرزندان هم منتقل شود به اين شکل که اگر زوجين در حضور فرزندان، مطابق اصل معروف با هم رفتار نمايند، در شکل گيرى شخصيت و تربيت فرزندان شان هم مؤثر خواهد بود. آنها هم ياد مى گيرند که به پدر و مادر خود احترام بگذارند و خودرأى نباشند. وقتى ببينند پدر و مادر با هم مشورت مى کنند، آنها هم در زمينه مشکلات خود با پدر و مادرشان مشورت مى کنند. اين امر باعث مى شود که اعضاى خانواده پيوستگى بيشترى داشته باشند و در حقيقت موجب تحکيم خانواده خواهد شد.
اصل ديگرى که موجب تحکيم خانواده مى شود، اصل کرامت و عزت است نبايد شخصيت افراد در خانواده تحقير شود زن نبايد حس کند که چون زن است جنس دوم مى باشد. فمينيست ها گمان مى کنند که زن در آموزه هاى دينى جنس دوم مطرح شده است در حالى که وقتى به آثار متفکرين غربى نگاه مى کنيم، متفکرينى نظير جان لاک، جيمزميل، نيچه، روسو، فرويد و حتى ارسطو و افلاطون، زن را به عنوان جنس دوم معرفى مى کنند. نيچه مى گويد: زن موجودى است با گيسوان بلند و عقل ناقص، و زن برزخ ميان حيوان و انسان است.
اما در اسلام و قرآن کريم، ماهيت انسانى زن و مرد هيچ تفاوتى ندارد. در آيه 35 سوره احزاب، ده معيار انسان کامل را ذکر مى کند که زن و مرد در آن برابر هستند.

اگر انسان محور سجده فرشتگان قرار مى گيرد، به دليل انسانيت انسان است نه جنسيت او. پس چرا من مسلمان وقتى در کانون خانواده قرار مى گيرم، زن را جنس دوم ببينم و يا طورى قانون وضع کنم که در آن زن به عنوا ن جنس دوم مطرح باشد؟

البته اسلام به تفاوت هاى جنسيتى قائل است و تساوى حقوق را مبتنى بر فطريات آنان ارائه مى کند.
به هر حال، اصل عزت و کرامت به ما مى گويد زن و مرد بايد با عزت و احترام در کنار هم زندگى کنند چه در مقابل ديگران و چه در خلوت، حق توهين کردن به يکديگر را ندارند. اگر مى خواهيد شوهرتان شما را دوست داشته باشد، اگر مى خواهيد خانم تان به شما احترام بگذارد، جلوى ديگران او را عزيز بداريد و با عزت با او صحبت کنيد جلوى فرزندان تان با همسر خود به نيکى و ادب و احترام رفتار کنيد. اگر ديديد فرزندتان براى مثال مادر را با نام کوچک صدا مى کند، طورى با او رفتار کنيد که بفهمد مقام مادر شامخ است و يا مقام پدر بالا است در هيچ کجا هيچ کس نبايد به ديگرى بى احترامى کند، به ويژه در کانون خانواده زيرا فرزندان به صورت کنترل نامحسوس، والدين را زير نظر دارند و بعد خودشان آن رفتارها را اجرا خواهند کرد.

لطفا در باره تفاوت هاى فمينيستى بيشتر توضيح بدهيد، چگونه است که زن و مرد به لحاظ انسانى تفاوتى با هم ندارند، اما حقوق آنها متفاوت مى شود؟

تفاوت هاى حقوقى، متناسب با تفاوت هاى جنسيتى است و هرگز به
معناى تبعيض نمى باشد. شما به عنوان يک خانم ممکن است با برادر خودتان تفاوت هايى داشته باشيد، شما ويژگى هايى داريد که او ندارد، او هم ويژگى هاى خاص خودش را دارد. اينها به معناى تبعيض نيست. خداوند هر کس را با ويژگى هاى خاص خود خلق کرده است اين عالم، عالم تفاوت هاست و شايد اگر اين تفاوت ها نبود، عالم زيبا نمى بود.
کداميک از اصولى که براى تحکيم خانواده نام برديد، مهم تر از ديگر اصول مى باشد؟
شايد مهم ترين اصل آن باشد که يکديگر را بزرگ بداريم و براى هم عزت قائل شويم.
با آيه اى از قرآن بحث را به پايان مى برم قرآن مى فرمايد: «و لا تنسو الفضل بينکم؛ (بقره، آيه237) فضيلت ها را بين خود فراموش نکنيد.»
معمولاً در جامعه گفته مى شود که بايد مطابق قابليت ها و توانمندى هاى افراد به آنها توجه شود، اما در کانون خانواده سخن
از «فضل» است، يعنى زيادتي؛ يعنى مرد نگويد نفقه همسر من فقط همين ميزان است، بلکه بيشتر به او بدهد؛ و زن نگويد پخت و پز وظيفه من نيست، بلکه بايد فضيلت ها را بين خودشان فراموش نکنند. زن از باب فضيلت در امور منزل و فرزندان رسيدگى مى کند و متقابلاً شوهر هم بايد نسبت به او اين زيادتى و فضيلت را در نظر داشته باشد.
با تشکر از صحبت هاى شما در باب تحکيم خانواده، ما نيز اميد آن داريم که زوج هاى جوان در شروع زندگى تحت تأثير احساسات خود قرار نگيرند و با عقل و منطق، براى زندگى آينده شان تصميم گيرى کنند و با درايت کامل به انتخاب شريک و همراه خود اقدام کنند.