امامان دوازده نفرند

بسم الله الرحمن الرحيم
و ما ينطق عن الهوى
ان هو الا وحى يوحى
او= پيامبرهرگز به خواهش دل سخن نمى گويد.
سخنانش تنها از وحى الهى است . نجم / 3و4
و لو تقول علينا بعض الاقاويل
لاخذنا منه باليمين
ثم لقطعنا منه الوتين
و اگر چيزى را به دروغ به ما نسبت دهد. دست راستش را مى گيريم . سپس ‍ رگ را قطع مى كنيم . حاقه / 44 - 46
نص صريح پيامبر صلى الله عليه و آله بر تعداد امامان عليهم السلام
حديث عدد امامان
رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر داده است كه ، امامانى كه بعد از او مى آيند، دوازده نفرند. اين موضوعى است كه صاحبان كتب صحيح و مسند كه نامشان در زير مى آيد، از آن حضرت روايت كرده اند:
الف : مسلم در صحيح خود از جابر بن سمره روايت كند كه گفت : شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود:اين دين هميشه ، تا قيام قيامت و تا هنگامى كه دوازده نفر خليفه بر سر شما باشند، استوار و بر پاست . اين خلفا همگى از قريش اند.
در روايت ديگرى آمده است :هميشه كار مردم روبراه است ...
در دو روايت ديگر آمده است :تا آنكه دوازده خليفه بيايند...
در سنن ابوداود آمده است :تا آنكه دوازده نفر خليفه بر سر شما باشند.
در حديث ديگرى است كه فرمودند:تا پايان دوازده نفر. (1)
و در صحيح بخارى گويد: از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود:دوازده نفر امير و فرمانده اند. راوى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله پس از آن سخنانى فرمود: كه من نفهميدم ، پدرم گفت : فرمود:همگى آنان از قريش اند.
در روايت ديگرى مى گويد: سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله سخنانى فرمود كه بر من پوشيده ماند، از پدرم پرسيدم : رسول خدا صلى الله عليه و آله چه فرمود؟ پدرم گفت : فرمود:همگى آنان از قريش اند. (2)
در روايت ديگرى است كه فرمود:دشمنى كسانى كه با آنان دشمنى كنند، زيانى به ايشان نمى رساند. (3)
ب - در روايت ديگرى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
لا تزال هذه الامه مستقيما امرها، ظاهره على عدوها ، حتى يمضى منهم اثنا عشر خليفه كلهم من قريش ، ثم يكون او الهرج
كار اين امت هميشه به سامان است و پيوسته بر دشمنانشان پيروزند تا آنگاه كه دوازده نفر خليفه ، همگى از قريش ، در گذرند. پس از آن فساد و خرابى يا فتنه و آشوب خواهد بود. (4)
ج - در روايت ديگرى آمده است كه فرمود:
اين امت دوازده نفر قيم دارد كه هر كس آنان را يارى نكند، زيانى به ايشان نرساند، همگى آنان از قريش اند. (5)
د- در روايت ديگرى فرمود:
كار اين مردم تا هنگامى كه دوازده مرد بر آنان ولايت داشته باشند، همواره در جريان است. (6)
ه - از قول انس روايت كنند كه آن حضرت فرمود:
اين تا دوازده نفر از قريش باشند، به هيچ روى نابود نگردد؛ و چون از دنيا بروند، زمين ، اهل خود را فرو مى برد. (7)
و - در روايت ديگرى فرمود:
كار اين است ، تا هنگامى كه همه آن دوازده نفر قيام كنند، هميشه قرين پيروزى است . آنان همگى از قريش اند. (8)
ز - احمد بن حنبل و حاكم و ديگران از مسروق روايت كنند كه گفت : شبى نزد عبدالله مسعود نشسته بوديم و او قرآن به ما آموخت كه مردى پرسيد: اى ابا عبدالرحمان ! آيا از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيديد چه تعداد از اين امت به خلافت مى رسند؟ عبدالله گفت : از هنگامى كه به عراق آمده ام هيچ كس پيش از تو، چنين سوالى از من نكرده است . بعد گفت : ما اين موضوع رااز رسول خدا صلى الله عليه و آلهپرسيديم و آن حضرت فرمود:آنان دوازده نفرند، به تعداد نقباى بنى اسرائيل(9)
ح - در روايت ديگرى ابن مسعود گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
خلفا بعد از من به تعداد اصحاب موسى هستند. (10)
ابن اثير گويد: همانند اين از عبدالله بن عمر و حذيفه و ابن عباس نيز، روايت شده است . (11)
مولف گويد: نمى دانم مقصود اين كثير از روايت ابن عباس ، همان است كه حاكم حسكانى از ابن عباس روايت كرده يا غير آن است .
روايات گذشته صريحا مى گويد:عدد واليان دوازده نفر و همگى از قريش اند. و امام على - عليه السلام - در سخن خود مقصود ازقريشدر اين روايات را بيان كرده و مى فرمايد:
همه امامان از قريش اند و در اين تيره از هاشم= اهل البيت عليهم السلامجايگزين شده اند،ولايتبراى غير آنان روا نيست و واليان جز ايشان شايستهولايتنباشند.(12) و نيز فرمود:
اللهم بلى لا تخلوا الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا او خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بيناته ...
خداوندا! آرى ، زمين هرگز از قيام كننده به حق براى خدا خالى نخواهد شد،اين امام قائم ،يا پيروز است و نمايان و يا خائف است و پنهان ، تا حجتهاى خدا و نشانه هاى روشن الهى نابود نگردد. (13)
امامان دوازده در تورات
ابن كثير گويد: در توراتى كه در دست اهل كتاب است موضوعى آمده كه معناى آن چنين است :
خداوند متعال ابراهيم - عليه السلام - را به وجود اسماعيل بشارت داد وفرمود: اسماعيل را زيادتى بخشم و نسل او را گسترده گردانم و در بين آنان دوازده نفر را از بزرگان و فرزانگان قرار دهم.
و گويد:
ابن تيميه گويد: اينان كه به وجودشان بشارت داده شده ، همان است كه در حديث جابر بن سمره آمده و مقرر گرديده تا در ميان امت پراكنده باشند، و اينكه قيامت بر پا نگردد مگر آنكه موجود شده باشند، و بسيارى از يهوديانى كه به اسلام مشرف شده اند، اشتباه كرده و پنداشته اند آنان همان كسانى اند كه فرقه را فضه= شيعيان دوازده امامىبه سوى آنان دعوت كرده و از ايشان پيروى مى كنند. (14)
مولف گويد: بشارت مورد اشاره درسفر پيدايشتورات امروزين ، باب :17 شماره 18 - 20اصل عبرى چنين است :



قى ليشماعيل بيرختى اوتو قى هفريتى اوتو قى هربيتى بمئود شنيم عسار نسيئيم يوليد قى نتتيف لگوى گدول(15)
ترجمه : اسماعيل را مبارك ساخته و جدا او را بهره مند و پربار و كثير و گسترده گردانم ، دوازده عدد امام از او پديد آيد و او را به امت بزرگ و عظيمى تبديل خواهم كرد.
اين بخش از تورات اشاره به آن دارد كه ، مباركى و پربارى و كثرت افراد تنها در نسل اسماعيل - عليه السلام - است .
واژهشنيم عساريعنى : دوازده نفر، كه لفظعساردر اعداد تركيبى كه معدود آن مذكر باشد، مى آيد (16) و معدود در اينجانسيئيمو مذكر است و با اضافه شدنيمدر آخر آن معناى جمع مى دهد. مفرد آنناسىيعنى : امام و پيشوا و رئيس است . (17)
و اما سخن خداوند به ابراهيم - عليه السلام - در همان بخش نيز، يعنى عبارت فى نتنيف لگوى گدول، واژهفى نتنيفمركب است ازفىكه حرف عطف است ، وناتنكه فعل است و به معناى : قرار مى دهم ، ويفكه ضمير است و در آخر فعل آمده به اسماعيل عليه السلام باز مى گردد، يعنى : او راچنينقرار مى دهم . (18) و اما لفظگوىبه معناى امت و مردم است ، (19) وگدولبه معناىكبير و عظيم(20) و تمام جمله يعنى :او را امت كبير و بزرگى گردانم.
از مجموع اين فقره روشن مى گردد كه مقصود ازكثرت و بركتدر نسل اسماعيل - عليه السلام - دقيقا رسول خدا محمد صلى الله عليه و آله و اهل بيت آن حضرت عليهم السلام مى باشند، و آنانند كه دنباله و امتداد نسل اسماعيل - عليه السلام - هستند. زيرا، خداوند متعال به ابراهيم - عليه السلام - فرمود: از سرزميننمرودخارج شده و بهشامبرود. آن حضرت نيز، همراه با همسرشسارهولوطبه فرمان خدا هجرت كردند و در سرزمين فلسطين فرود آمدند.
خداوند متعال ثروت ابراهيم - عليه السلام - را بسيار فزونى بخشيد. ابراهيم گفت :خداوند! من با اين مال بدون اولاد چه كنم ؟خداى متعال به او وحى كرد:من فرزندان تو را به قدرى كثير و بسيار گردانم كه به تعداد ستارگان باشنددر آن زمانهاجركنيزكسارهبود و او را به ابراهيم - عليه السلام - بخشيد، هاجر از ابراهيم - عليه السلام - باردار شد و اسماعيل - عليه السلام - را براى او به دنيا آورد. سن ابراهيم عليه السلام در آن حال سال بود. (21)
قرآن كريم در ضمن دعاى ابراهيم و در خواست او از خداى متعال ، به اين حقيقت روشن اشاره كرده و مى فرمايد: ابراهيم گفت :
ربنا انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقيموا الصلاه فاجعل افئده من الناس تهوى اليهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون

پروردگارا من برخى از ذريه خود را در بيابانى خشك ، در كنار خانه محترم تو جاى دادم تا نماز را به پاى دارند. پروردگارا دلهاى از مردمان را به سوى آنان بگردان و آنان را از ثمرات روزى ده باشد كه سپاس گويند
ابراهيم / 37
اين آيه كريمه تاكيد مى كند كه ابراهيم - عليه السلام - برخى از ذريه و نسل خود را كه اسماعيل و فرزندان متولد او در مكه بودند، در كنار خانه خدا جاى داد و از خداى متعال درخواست كرد تا رحمت و هدايت بشر در طول تاريخ را بر عهده ذريه و فرزندان او قرار دهد، خداوند نيز دعوتش را پذيرفته و آن را در نسل او، محمد صلى الله عليه و آله و دوازده امام عليهم السلام قرار داده است .
امام باقر - عليه السلام - در اين باره فرموده است :
نحن بقيه تلك العتره و كانت دعوه ابراهيم لنا
مائيم بقيه آنذريه وعترت و دعاى ابراهيم - عليه السلام - براى ما بود. (22)
فشرده احاديث گذشته
خلاصه آنچه كه گذشت و نتيجه آن اين مى شود كه :تعداد امامان در اين امت دوازده نفر پى در پى هستند، و پس از دوازده امام ، عمر اين دنيا پايان مى گيرد.
در حديث اول آمده بود:
اين دين تا قيام قيامت و تا هنگامى كه دوازده خليفه بر سر شما باشند، استوار و برپا خواهد بود...
اين حديث ، مدت برپا بودن اين دين را تعيين ، و آن را بر برپايى قيامت محدود ساخته و تعداد امامان اين امت را دوازده نفر دانسته است .
در حديث پنجم آمده بود:
اين دين پيوسته تا زمانى كه دوازده نفر از قريش موجود باشند استوار و برپاست ، و هنگامى كه درگذرند، زمين اهل خود را فرو مى برد.
اين حديث نيز، وجود و بقاى دين را تا پايان عمر امامان دوازده گانه تاييد كرده و پايان عمر آنان را پايان دنيا مى داند.
در حديث هشتم نيز، عدد امامان - عليه السلام - را تنها دوازده نفر دانسته و فرموده :
خلفاى پس از من به تعداد اصحاب موسى هستند.
اين حديث دلالت بر آن دارد كه بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله به جز خلفاى دوازده گانه ، خليفه ديگرى نخواهد بود.
الفاظ اين روايات كه با صراحت مى گويند:عدد خلفا تنها دوازده نفر است و بعد از آنان هرج و مرج و نابودى زمين و برپائى قيامت استديگر الفاظى را كه چنين صراحتى از آنها دانسته نمى شود، بيان و تبيين مى كند.
بنابراين ، لازم است عمر يكى از امامان دوازده گانه ، بر خلاف عمر عادى انسانها، طولانى و خارق العاده باشد.
چنانكه اكنون واقع شده و دوازدهمين امام ازائمه اثنى عشرو اوصياى رسول خدا صلى الله عليه و آله بدين گونه است .
حيرت علما در تفسير اين حديث
دانشمندان مكتب خلفا در بيان مقصود ازامامان دوازده گانهكه در اين روايت آمده است ، دچار حيرت و زحمت شده و ديدگاههاى متفاوتى ارائه داده اند.
ابن عربى شارحسنن ترمذىگويد:
ما اميران بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله را كه بر شمرديم ديديم : ابوبكر، عمر، عثمان ، على ، حسن ، معاويه ، يزيد، معاويه بن يزيد، مروان ، عبدالملك مروان ، وليد، سليمان ، عمر بن عبدالعزيز، يزيد بن عبدالملك ، مروان بن محمد بن مروان ، سفاح و... هستند.
او پس از آن بيست و هفت نفر از خلفاى عباسى تا عصر خود را بر شمرده و گويد:
اگر از مجموع آنهادوازده نفررا به صورت ظاهر شماره كنيم آخرين آنهاسليمانبن عبدالملك است ، و اگر به معناى واقعى خليفه نظر داشته باشيم ، تنها پنج نفر براى ما باقى مى ماند: خلفاى چهار گانه و عمر بن عبدالعزيز. بنابراين ، من معنايى براى اين حديث نمى يابم. (23)
قاضى عياش در جواب اين سخن كه مى گويد: بيش از اين تعداد= دوازده نفربه ولايت رسيدند، گفته است :
اين اعتراض نادرست است . زيرا، پيامبر نفرموده است تنها دوازده نفر به ولايت مى رسند. البته اين تعداد به ولايت رسيده اند و اين مطلب از اضافه شدن بر تعداد آنها منع نمى كند. (24)
سيوطىدر جواب آن سخنى را نقل كرده كه گويد:
مراد حديث ، وجوددوازده نفر خليفهدر طول دوران اسلام تا قيامت است كه عامل بر حق باشند، اگر چه پى در پى نباشند. (25)
در فتح البارى گويد:
يقينا از اين تعداد= دوازده نفرخلفاى چهارگانه در گذشته اند، و بقيه نيز، بناچار بايد تا پيش از برپايى قيامت ، تكميل گردد. (26)
ابن جوزى گويد:
بنابراين ، آنجا كه فرموده : سپس فتنه و آشوب خواهد بود، مراد فتنه هاى پيش از برپايى قيامت مانند: خروج دجال و بعد آن مى باشد.(27)
سيوطى گويد:از ايندوازده نفرخلفاى چهارگانه و حسن و معاويه و عبدالله بن زبير و عمر بن عبدالعزيز، اين هشت نفر، روى كار آمده اند و احتمال اينكه مهدى عباسى را هم به آنان اضافه كنيم - كه او در بين عباسيان همانند عمر بن عبدالعزيز در ميان امويان است - و نيز، طاهر عباسى را به خاطر عدالت خواهى اش ، باز هم دو نفر باقى و مورد انتظار است كه يكى از آنانمهدىآل محمد صلى الله عليه و آله از اهل البيت خواهد بود. (28)
و نيز، گفته شده :
مراد حديث آن است كه ، آندوازده نفردر دوران عزت خلافت و قوت اسلام و استوارى امور آن باشند، از كسانى كه در زمان وى ، اسلام عزيز گشته و همه مسلمانان پيرامون او گرد آيند. (29)
بيهقى گويد:اين تعداد= دوازده نفرتا زمان وليد بن يزيد بن عبدالملك روى كار آمدند، سپس فتنه و آشوب بزرگ برپا شد و پس از آن حكومت عباسيان غالب آمد، و اينكه بر عدد مذكور مى افزايند بدان خاطر است كه صفت مورد اشاره در حديث را رها كرده يا كسانى را كه بعد از فتنه مذكور آمده اند از آنان شمرده اند.(30)
و نيز گفته اند:
كسانى كه امت بر آنان اجتماع كرده اند: خلفاى ثلاثه و سپس على تا زمان حكميت در صفين كه معاويه را در آن روز خليفه ناميدند. سپس با صلح حسن بر معاويه اجتماع كردند و پس از او بر پسرش يزيد. حسين هم كه پيش از رسيدن به خلافت كشته شد. با مرگ يزيد اختلاف كردند تا آنكه پس ‍ از كشته شدن ابن زبير، بر عبدالملك مروان اجتماع نمودند و سپس بر فرزندان چهارگانه او: وليد و سليمان و يزيد فاصله شد و دوازدهمين آنان وليد بن يزيد بن عبدالملك بود كه مردم پس از هشام بر او اجتماع كردند و او چهار سال حكومت كرد. (31)
بنابراين ، خلافت اين دوازده نفر به خاطر اجتماع مسلمانان بر آنها صحيح است ، و پيامبر صلى الله عليه و آله مسلمانان را به خلافت و جانشينى اينان از خودش - در حمل و انتقال اسلام به مردم - بشارت داده است !
ابن حجردرباره اين توجيه گويد:اين بهترين توجيه است.
و ابن كثير گويد:
راهى را كه بيهقى پيموده و عده اى با وى موافقت كرده اند، يعنى اينكه ، مراد حديث خلفاى پى در پى تا زمان وليد بن يزيد بن عبدالملك فاسق مى باشد، وليدى كه در گذشته در مذمت او سخن گفتيم ، راهى غير مقبول است . زيرا، خلفاى مورد اشاره تا زمان اين وليد، بيش از دوازده نفرند، دليلآن اين است كه : خلافت ابوبكر و عمر و عثمان و على مسلم است ... پس از آنان حسن بن على است چنانكه واقع شد و على او را وصى خود قرار داد و مردم عراق با او بيعت كردند... تا آنكه او و معاويه صلح كردند.
سپس پسر معاويه يزيد و بعد، پسر يزيد معاويه بن يزيد و سپس مروان بن حكم و بعد پسرش عبدالملك مروان و وليد بن عبدالملك ، سپس سليمان بن عبدالملك ، و بعد عمر بن عبدالعزيز و پس از وى يزيد بن عبدالملك و بعد هشام بن عبدالملك ، كه جمع آنها پانزده نفر مى شود و سپس وليد بن يزيد بن عبدالملك ، و اگر حكومت ابن زبير پيش از عبدالملك را نيز به حساب آوريم ، مى شوند شانزده نفر، و با اين حساب ، يزيد بن معاويه جزء آن دوازده نفر شده و عمر بن عبدالعزيز كه همه پيشوايان بر مدح و سپاس او متفق القولند، و او را خلفاى راشدين به شمار آورده و همه مردم بر عدالت او اتفاق نظر دارند، و دوران او از بهترين دوره ها بوده و حتى شيعيان نيز بدان اعتراف دارند، از جمعدوازده نفرخارج مى گردد.
و اگر بگويد: من تنها كسانى را به حساب مى آورم كه امت بر آنان اجتماع كرده باشند، لازمه اش آن است كهعلى بن ابى طالبو فرزندش به حساب نيايند، زيرا همه مردم بر آن دو اجتماع نكردند، دليلش آن كه مردم شام ، همگى ، از بيعت با او سر باز زدند.
و نيز گويد:برخى توجيه كنندگان ، معاويه و پسرش يزيد و نوه اش معاويه بن يزيد را به شمار آورده ، و زمان مروان و ابن زبير را قيد نكرده اند، زيرا امت بر هيچ يك از آنها اجتماع نكرده اند.
بنابراين ديدگاه نيز، مى گوئيم :در اين مسلك خلفاى سه گانه سپس معاويه و بعد يزيد و سپس عبدالملك و بعد وليد بن سليمان و سپس عمر بن عبدالعزيز و بعد هشام به شمار آيند كه جمعا ده نفرند و بعد از آنها وليد بن يزيد بن عبدالملك فاسق است كه لازمه اين ديدگاه نيز، اخراج على و پسرش حسن خواهد بود، و اين دقيقا بر خلاف آنى است كه امامان اهل سنت و بلكه شيعه بر آن تصريح كرده اند. (32)
ابن جوزى در كتابكشف المشكلدر جواب از اين توجيهات دو وجه ديگر را نقل كرده كه گويند:
اول -پيامبر صلى الله عليه و آله در حديث خويش اشاره به حوادث بعد از خود و اصحاب خود ندارد، و چون حكم اصحاب با حكم آن حضرت پيوسته و مرتبط است ، نتيجه مى گيريم كه خبر از حكومتهاى واقع شده پس از صحابه است . و چنان مى نمايد كه با بيان خود اشاره به عدد خلفاى بنى اميه دارد، و گويا سخن آن حضرت :لايزال الدينيعنى : ولايت تا آنجا كه دوازده خليفه به حكومت رسند، سپس اوضاع به حالت ديگرى ، بدتر از حال اول ، بر مى گردد. با اين حساب ، اولين خليفه بنى اميه يزيد بن معاويه و آخرينشان مروان حمار است كه تعدادشانسيزده نفرمى باشد، و عثمان و معاويه و ابن اثير به شمار نيايند، زيرا آنها از صحابه اند. و اگر مروان بن حكم را نيز - به دليل اختلاف در صحابى بودن با مغلوبيتش ‍ در برابر عبدالله بن زبير و اجتماع مردم بر عبدالله - از جمع مذكور خارج كنيم ،عدد دوازدهراست مى آيد. و پس از خروج خلافت از دست بنى اميه نيز، فتنه هاى عظيم و خونريزيهاى بسيار واقع شد تا آنكه دولت بنى عباس مستقر گرديد و اوضاع از آنچه بر آن بود، كاملا متغير و دگرگون شد. (33)
ابن حجر درفتح البارىاين استدلال را مردود دانسته است .
دوم - ابن جوزىوجه دومرا از جزوه اى كهابوالحسين بن منادىدربارهمهدىگرد آورده نقل كرده كه گويد:
ممكن است اين موضوع مربوط به بعد از مهدى اى باشد كه در آخرالزمان خروج مى كند. زيرا، من در كتابدانيالديده ام كه :هنگامى كه مهدى وفات كند، پنج تن از نوادگانسبط اكبربه حكومت مى رسند، سپس ‍ پنج تن از نوادگانسبط اصغر، پس از آن آخرينشان مردى از سبط اكبر را وصى خود مى كند، بعد از او پسرش به حكومت مى رسد و بدين ترتيبدوازده نفرحاكم مى شوند كه هر يك از آنان امام و مهدى هستند. گويد: در روايت ديگرى است... پس از او دوازده نفر مرد: شش تن از اولاد حسن ، و پنج تن از اولاد حسين ، و يك نفر از غير ايشان به حكومت مى رسند و چون فرد اخير مى ميرد فساد عالم گير مى شود.
ابن حجر در صواعق خود بر اين حديث حاشيه زده و گويد:
اين روايت ، يقينا روايتى واهى است و اعتمادى بر آن نيست !(34)
گروه ديگرى گويند:
ظن غالب آن است كه آن حضرت عليه الصلاه و السلام ، در اين حديث ، از عجايب بعد از خود خبر داده ، فتنه هايى كه مردم را در يك زمان متفرق كرده و تحت فرماندوازدهامير مى كشاند. و اگر غير اين را اراده كرده بود مى فرمود:دوازده اميرند كه چنين مى كنندو چون چنين وصفى براى آنها بيان نكرده اينگونه مى فهميم كه اينان در زمان واحد خواهند بود...(35)
گفته اند: در قرن پنجم هجرى تنها دراندلسواقعه اى رخ داد كه شش ‍ نفر همگى خود راخليفهمى ناميدند، اضافه بر آنها، حاكم مصر، خليفه عباسى بغداد و ديگر مدعيان خلافت ، از علويان و خوارج نيز، مدعى خلافت بودند. (36)
ابن حجر درباره اين توجيه گويد:
اين سخن كسى است كه به چيزى از طرق حديث - جز آنچه كه به نحو فشرده دربخارىآمده - آگاهى نداشته است. (37) و نيز گويد:
وجود آنان در زمان واحد، عين پراكندگى و افتراق است و نمى تواند مراد حديث باشد. (38)
مولف گويد:
بدينگونه ، علماى مكتب خلفا در تفسير روايات گذشته ، به ديدگاه واحدى نرسيدند. علاوه بر آن ، از آوردن رواياتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله اسامى آن دوازده نفر را بيان فرموده نيز، اغماض و اهمال كرده اند. زيرا، با سياست حاكم بر مكتب خلفا در طى قرون متمادى در تخالف و تضاد بوده است . و اين روايات را محدثان مكتب اهل البيت عليهم السلام در تاليفات خود با اسنادى كه به نيكان صحابه مى رسد، از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده اند. و ما در بخش آينده به آوردن اندكى از آنها كه هر دو گروه در كتب خود آورده اند بسنده مى كنيم .
اسامى دوازده نفر در مكتب خلفا
الف - امام جوينى (39) از عبدالله بن عباس روايت كند كه گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
انا سيد النبيين و على بن ابى طالب سيد الوصيين ، و ان اوصيائى بعدى اثنا عشر، اولهم على بن ابى طالب و آخرهم المهدى
من آقاى پيامبران و على بن ابى طالب آقاى اوصياست ، همانا اوصياى پس از مندوازدهنفرند، اولينشان على بن ابى طالب و آخرينشان مهدى است.
ب - امام جوينى باز هم به سند خود از ابن عباس روايت كند كه گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
همانا خلفاى من و اوصيايم و حجتهاى خدا بر مردم پس از مندوازدهنفرند، اولينشان برادرم و آخرينشان و فرزندم خواهد بود. گفته شد: اى رسول خدا! برادر شما كيست ؟ فرمود:
على بن ابى طالبگفته شد: فرزند شما كيست ؟ فرمود:آن مهدى است . كسى كه زمين را پر از عدل و داد مى كند همان گونه كه از ظلم و ستم انباشته شده است . قسم به آن كه مرا بشارتگر و بيم دهنده بر حق فرستاده و اگر از دنيا باقى نماند مگر يك روز، خداوند اين روز را آنقدر طولانى كند تا فرزند من مهدى در آن خروج كند و روح خدا عيسى بن مريم فرود آيد و در پس او نماز بگزارد و زمين از نور پروردگارش روشن گردد، و فرمانروائى اش ‍ مشرق و مغرب را فرا گيرد.
ج - جوينى باز هم به سند خود روايت كند كه راوى گفت : شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود:
انا و على و الحسن و الحسين و تسعه من ولد الحسين مطهرون معصومون.
من و على و حسن و حسين و به نفر از فرزندان حسين پاكيزگان و معصومانيم. (40)
* * *
سياست حاكم بر مكتب خلفا در طى قرون بر آن بود كه امثال اينگونه احاديث را از دسترس ابناى امت اسلامى بدور داشته و بر آنها پرده پوشاند. و راستى را كه بخش عظيم پيروان اين مكتب در اين راه ، جهاد شايانى كردند، و ما نمونه هائى از آن را در بحث و بررسى ازاقدامات مكتب خلفا با نصوص سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله كه مخالف ديدگاهشان بوددر معالم المدرستين آورديم . و چون در اين بحث مجالى براى آوردن آن احاديث نداريم ، تنها رواياتى را مى آوريم كه به معرفى امامان دوازده گانه پرداخته است . رواياتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه در آنها متواترا به اسامى ايشان اشاره و تصريح شده است .
معرفى امامان دوازده گانه بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله
امام اول :
اميرالمؤ منين على عليه السلام ، پدرش ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم و مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم .
كنيت آن حضرت : ابوالحسن و الحسين ، ابوتراب .
لقب آن حضرت : وصى ، اميرالمؤ منين .
تولد آن حضرت : در سال سى ام پس ازعام الفيلدر بيت الله الحرام (41) كعبه ، به دنيا آمد.
وفات آن حضرت : در سال چهلم هجرى به دست عبدالرحمن بن ملجم - يكى از خوارج - به شهادت رسيد و در بيرون كوفه ، نجف اشرف ، دفن گرديد.
امام دوم :
حسن بن على بن ابى طالب - عليهما السلام .
مادرش فاطمه زهرا عليها السلام دخت گرامى رسول خدا صلى الله عليه و آله .
كنيه آن حضرت : ابومحمد.
لقب آن حضرت : سبط اكبر، مجتبى .
ولادت آن حضرت : در نيمه رمضان سال سوم هجرى در مدينه به دنيا آمد.
وفات آن حضرت : در بيست و پنجم ربيع الاول سال پنجاهم هجرى به شهادت رسيده و در بقيع ، در مدينه منوره دفن گرديد.
امام سوم :
حسين بن على بن ابى طالب عليهما السلام .
مادرش فاطمه زهرا عليها السلام دخت گرامى رسول خدا صلى الله عليه و آله .
كنيت : ابوعبدالله .
لقب : سبط، شهيد كربلا.
ولادت : سوم شعبان سال چهارم هجرى در مدينه .
وفات : در دهم محرم سال 61 هجرى به همراه اهل بيت و يارانش در كربلا به دست يزيديان به شهادت رسيد. مزار آن حضرت نيز، هم اكنون در كربلا يكى از شهرهاى عراق است . (42)
امام چهارم :
على بن الحسين عليهما السلام .
مادرش غزاله يا شاه زنان .
كنيت : ابوالحسن .
لقب : زين العابدين ، سجاد.
تولد: در سال 33 يا 37 يا 38 هجرى در مدينه .
وفات : در سال 94 هجرى به شهادت رسيده و در بقيع جنب عمويش امام حسن - عليه السلام - دفن گرديد. (43)
امام پنجم :
محمد بن على عليهما السلام .
مادرش ام عبدالله دخت امام حسن بن على عليهما السلام
كنيت : ابوجعفر.
لقب : باقر
ولادت : در سال 57 هجرى در مدينه .
وفات : در سال 117 هجرى در مدينه به شهادت رسيده و در بقيع در كنار پدرش زين العابدين - عليه السلام - دفن گرديد. (44)
امام ششم :
جعفر بن محمد عليهما السلام .
مادرش ام فروه دخت قاسم بن محمد بن ابى بكر.
كنيت : ابوعبدالله .
لقب : صادق .
ولادت : در سال 73 هجرى در مدينه .
وفات : در سال 148 هجرى به شهادت رسيده و در بقيع در جنب پدرش ‍ امام باقر - عليه السلام - دفن گرديد. (45)
امام هفتم :
موسى بن جعفر عليهما السلام .
مادرش حميده .
كنيت : ابوالحسن .
لقب : كاظم
ولادت : در سال 128 هجرى در مدينه .
وفات : در سال 183 هجرى در زندان خليفه هارون الرشيد در بغداد به شهادت رسيد و در قبرستان قريش بخش غربى بغداد امروزين ، معروف به شهر كاظميه دفن گرديد. (46)
امام هشتم :
على بن موسى عليهما السلام .
مادر: خيزران .
كنيت : ابوالحسن .
لقب : رضا.
ولادت : در سال 153 هجرى در مدينه منوره .
وفات : در سال 203 هجرى به شهادت رسيده و در طوس خراسان= مشهدمدفون است . (47)
امام نهم :
محمد بن على عليهما السلام
مادر سكينه .
كنيت : ابوعبدالله .
لقب : جواد.
ولادت : در سال 195 هجرى در مدينه منوره .
وفات : در سال 220 هجرى در بغداد به شهادت رسيد و در كنار جدش ‍ موسى بن جعفر عليهما السلام دفن گرديد. (48)
امام دهم :
على بن محمد عليهما السلام .
مادر: سمانه مغربيه .
كنيت : ابوالحسن عسكرى .
لقب : هادى .
ولادت : در سال
وفات : در سال 254 به شهادت رسيد و در شهر سامراى عراق دفن گرديد.(49)
امام يازدهم :
حسن بن على عليهما السلام .
مادر: ام ولد به نام سوسن .
كنيت : ابومحمد.
لقب : عسكرى .
ولادت : در سال 231 هجرى در سامرا.
وفات : در سال 260 هجرى به شهادت رسيده و در سامرا دفن گرديد. (50)
امام دوازدهم :
حضرت حجت بن الحسن - عجل الله فرجه .
مادر: ام ولد به نام نرجس يا صيقل .
كنيت : ابوعبدالله ، ابوالقاسم .
لقب : قائم ، منتظر، خلف : مهدى ، صاحب الزمان .
ولادت : در سال 255 هجرى در سامرا.
آن حضرت آخرين امام ازائمه دوازده گانهاست كه تاكنون زنده است و روزى مى گيردتا هر گاه خدا بخواهد - به فرمان خدا - قيام كرده و جهان را پر از عدل و داد نمايد.
تنبيه و توضيحى مهم !
در يكى از روايات گذشته آمده بود:
... دوازده نفر خليفه از آنان در مى گذرد و پس از آن فتنه و آشوب مى گردد.
و در ديگرى آمده بود:
اين دين همواره - تا زمانى كه دوازده نفر از قريش باقى باشند - استوار و برپاست ، و هر گاه از دنيا بروند زمين اهل خود را فرو مى برد.
اين دو عبارت دلالت بر آن دارند كه بعد از دوازدهمين امام از امامان پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله ، عمر اين عالم پايان مى يابد. بنابراين ، لازم است عمر يكى از اين دوازده نفر تا نهايت اين دنيا به طول انجامد، و اين چيزى است كه اكنون با طول عمر وصى دوازدهم ، مهدى آل محمد صلى الله عليه و آله ، محمد بن الحسن العسكرى - عليه السلام - به وقوع پيوسته است . زيرا، مجموعه آن روايات تنها بر امامان دوازده گانه مذكور صادق بوده و بر غير ايشان راست نيايد.
والحمد لله رب العالمين
پاورقي ها [1]. صحيح مسلم، ج3، ص1453، حديث1821، اين روايت را از آن رو برگزيديم كه جابر خود آن را نوشته است. صحيح بخارى، ج4، ص165، كتاب الاحكام؛ سنن ترمذى، باب ما جاء فى الخلفاء من ابواب الفتن؛ سنن ابو داود، ج3، ص106، كتاب المهدى؛ مسند طيالسى، حديث 1278-767؛ مسند احمد، ج5، ص86 -90، 101-92 ،108-106؛ كنزالعمال، ج13، ص27-26؛ حليه الاولياء ابو نعيم، ج4، ص 333.جابر بن سمره بن عامرى خواهرزاده سعد بن ابى وقاص است كه بعد از سال هفتاد هجرى در كوفه وفات كرد. صاحبان كتب صحيح 164 حديث از او روايت كرده اند. شرح حال او در كتابهاى اسدالغابه، تقريب التهذيب و جوامع السيره، ص 277 آمده است.
[2]. فتح البارى، ج 16، ص 338؛ مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 617.
[3]. فتح البارى، ج 16، ص 338.
[4]. منتخب كنزالعمال، ج 5، ص 321؛ تاريخ ابن كثير، ج 6، ص 249؛ تاريخ الخلفاء، سيوطى، ص 10؛ كنزالعمال، ج 13، ص 26؛ الصواعق المحرقه، ص 28.
[5]. كنزالعمال، ج 13، ص 27 و منتخب آن، ج 5، ص 312.
[6]. شرح صحيح مسلم، نووى، ج12، ص202؛ الصواعق المحرقه، ص18؛ تاريخ الخلفاء، سيوطى، ص10.
[7]. كنزالعمال، ج 13، ص 27.
[8]. همان.
[9]. مسند احمد، ج 1، ص 406-398؛ احمد شاكر در حاشيه اول (398) گويد: اسناد آن صحيح است. مستدرك حاكم و تلخيص آن، ج 4، ص 501؛ فتح البارى، ج 16، ص 339؛ مجمع الزوائد، ج 5، ص 190؛ الصواعق المحرقه، ابن حجر، ص 12؛ تاريخ الخلفا، سيوطى، ص 10؛ جامع الصيفر، سيوطى، ج 1، ص 75؛ كنزالعمال، متقى، ج 13 ص 27 گويد: طبرانى و نعيم بن حماد نيز آن را در فتن آورده اند. فيض القدير، ج 2، ص 458؛ تاريخ ابن كثير، ج6، ص 250-248، در باب ذكر الأئمه الاثنى عشر الذين كلهم من قريش، از ابن مسعود.
[10]. تاريخ ابن كثير، ج 6، ص 248؛ كنزالعمال، ج 13، ص 27؛ شواهد التنزيل حسكانى، ج 1، ص 455، حديث 626.
[11]. ابن كثير، ج 6، ص 248.
[12]. نهج البلاغه، خطبه 142.
[13]. ينابيع الموده، شيخ سليمان حنفى در باب صدم، ص 523؛ احياء علوم الدين، غزالى، ج 1، ص 4؛ حليه الاولياء، ج 1، ص 80 فشرده.
[14]. تاريخ ابن كثير، ج 6، ص 249 - 250.
[15]. عهد قديم، سفر التكرين، باب 17، ش 20، ص 23-23.
[16]. المعجم الحديث: عبرى عربى، ص 316.
[17]. همان، ص 360.
[18]. همان، ص 84 و 317.
[19]. المعجم الحديث، عبرى - عربى، ص 317-84.
[20]. همان.
[21]. تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 25-24، نشر مؤسسه نشر فرهنگ اهل البيت(ع)، قم.
[22]. سوره ابراهيم، آيه 37.
[23]. آنچه در اصل عبرى تورات و تعليقه آن آمده، آن را از مقاله استاد احمد الواسطى در مجله توحيد نشريه سازمان تبليغات اسلامى، تهران، ش 54 [ص 128-127] نقل كرديم.
[24]. شرح ابن عربى بر سنن ترمذى، ج 9، ص 69-68.
[25]. شرح نووى بر صحيح مسلم، ج 12، ص 202-201؛ فتح البارى، ج 16، ص 339. عبارت متن از اوست، در ص 341 نيز آن را آورده است.
[26]. تاريخ الخلفاء، سيوطى، ص 12.
[27]. فتح البارى، ج 6، ص 341؛ تاريخ الخلفا، ص 12.
[28]. همان.
[29]. الصواعق المحرقه، ص 19 و تاريخ الخلفاء، سيوطى، ص 12. بنابراين، براى پيروان مكتب خلفا دو امام منتظر خواهد بود كه يكى از آنان مهدى(ع) است در حالى كه پيروان مكتب اهل البيت(ع) تنها يك امام منتظر دارند.
[30]. نووى در شرح صحيح مسلم، ج 12، ص 203-202 به اين موضوع اشاره كرده و ابن حجر در فتح البارى، ج 16، ص 341-338 و سيوطى در تاريخ الخلفاء، ص 10 آن را آورده اند.
[31]. تاريخ ابن كثير، ج 6، ص 249، به نقل از بيهقى.
[32]. تاريخ الخلفاء، ص 11؛ الصواعق المحرقه، ص 19؛ فتح البارى، ج 16، ص 341.
[33]. تاريخ ابن كثير، ج 6، ص 250-249.
[34]. فتح البارى، ج 16، ص 340، به نقل از ابن جوزى در كتاب كشف المشكل.
[35]. فتح البارى، ج 16، ص 341؛ الصواعق المحرقه، ص 19.
[36]. فتح البارى، ج 16، ص 338.
[37]. شرح نووى، ج 12، ص 202؛ فتح البارى، ج 16، ص 339.
[38]. فتح البارى، ج 16، ص 338.
[39]. همان، ص 339.
[40]. ذهبى، رجالى معروف در كتاب تذكره الحفاظ، ص 1505، درباره او گويد: امام محدث يگانه اكمل، فخرالاسلام، صدرالدين ابراهيم محمد بن حمويه جوينى شافعى، شيخ صوفيه، شديدا نسبت به روايت و گردآورى اجزاى آن عنايت داشت. غازان شاه به دست او اسلام آورد.

[41]. احاديث: الف، ب و ج در كتاب فرائد السمطين: نسخه خطى كتابخانه مركزى دانشگاه تهران به شماره 1164 و 1691-1690، برگه 160 آمده است.
[42]. فاطمه بنت اسد، مادر امام(ع)، در حال باردارى مشغول طواف بود كه درد زايمان به سراغش آمد، در اين هنگام درب كعبه گشوده و او داخل شد و فرزندش على را به دنيا آورد. براى اطلاع بيشتر مراجعه كنيد: مستدرك، ج3، ص483؛ تذكره خواص الامه، ص10؛ مناقب ابن مغازلى، ص7.
[43]. مراجعه كنيد: شرح حال ائمه: على و دو فرزندش حسن و حسين(ع)، حوادث سال 40، 50 و 60 هجرى در تاريخ طبرى، ابن اثير، ذهبى و ابن كثير، و نيز، به شرح حال ايشان در تاريخ بغداد، تاريخ دمشق، استيعاب، اسدالغابه، اصابه و طبقات ابن سعد، چاپ جديد.
[44]. مراجعه كنيد: تاريخ ابن كثير و ذهبى، حوادث سال 94ه و نيز، به شرح حال امام(ع) در طبقات ابن سعد، حليه الاوليا، وفيات الأعيان و تاريخ يعقوبى، ج2، ص303 و تاريخ مسعودى، ج3، ص160.
[45]. مراجعه كنيد: تذكره الحفاظ، ذهبى؛ وفيات الاعيان؛ صفوه الصفوه؛ حليه الاولياء؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 320؛ تاريخ الاسلام، ذهبى؛ تاريخ ابن كثير، حوادث سال 115 و 117 و 188، شرح حال امام باقر(ع).
[46]. مراجعه كنيد: شرح حال امام صادق(ع) در حليه الاولياء؛ وفيات الاعيان؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 381؛ تاريخ مسعودى، ج 3، ص 346.
[47]. مراجعه كنيد: شرح حال امام كاظم(ع) در مقاتل الطالبيين؛ تاريخ بغداد؛ وفيات الاعيان؛ صفوه الصفوه؛ تاريخ ابن كثير، ج 2، ص 18؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 414.
[48]. مراجعه كنيد: تاريخ طبرى، ابن كثير؛ تاريخ الاسلام ذهبى؛ وفيات الاعيان، حوادث سال 203 هجرى؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 453؛ مسعودى، ج 3، ص 441.
[49]. مراجعه كنيد: تاريخ بغداد، ج3، ص54؛ وفيات الاعيان؛ شذرات الذهب، ج2، ص48؛ مسعودى، ج3، ص464.
[50]. مراجعه كنيد: تاريخ بغداد، ج12، ص56؛ وفيات الاعيان؛ تاريخ يعقوبى، ج2، ص484؛ مسعودى، ج4، ص84.
[51]. مراجعه كنيد: وفيات الاعيان؛ تذكره الخواص؛ مطالب السئول فى مناقب آل الرسول، شيخ كمال طلحه شافعى [ت:654 هجرى]؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 503.