جستارى درباره موفقيت



موفقيت، از مادّه «وفق» و «وفاق» و به معناى سازگارى، انطباق و همراهى است. انسانى را موفق مى گويند که توانسته باشد بين تلاش ها و اهدافش سازگارى و انطباق ايجاد کند و سعى و کوشش خود را قرين و همراه اهداف خويش قرار دهد. به عبارت ديگر، انسان به هدف رسيده را انسان موفّق مى گويند. اهداف انسان، متنوع و از سطوح و مراتب متعددى برخوردار است. بنابراين، موفقيت يک تعريف ندارد؛ بلکه هر فرد، بسته به اين که هدف او چه باشد، تعريف خاصى از آن به دست مى آورد: هدفى شخصى براى خود در نظر گرفته باشد يا اجتماعى، هدف خلقت را بشناسد يا خير، راه رسيدن به کمال انسانى را بداند يا نداند و... حتّى نسبت به يک فرد، در تمام مراحل عمر، موفقيت معناى ثابتى ندارد؛ بلکه بستگى دارد به اين که فرد در چه مرحله اى از زندگى خود و به چه شکلى زندگى کند: کودک باشد يا بزرگ سال، زن باشد يا مرد، داراى رتبه اجتماعى بالايى باشد يا پايين، تحصيلکرده باشد يا بى سواد، شاغل باشد يا بى کار، مجرد باشد يا متأهّل، شهرى باشد يا روستايى و...
موفقيت براى يک زن - از آن جهت که زن است -، در اين است که بتواند مادر خوبى براى فرزندش باشد و به شکل شايسته اى آنها را تربيت کند، همسر خوبى باشد و بتواند کانون خانواده را گرم نگه دارد؛ ولى موفقيت براى يک مرد - از آن جهت که مرد است -، اين است که بتواند خانواده را به خوبى اداره کند، پدرى مهربان و شايسته براى فرزندان و شوهرى باوقار و متين براى همسر خود باشد، شأن اجتماعى درخورى را براى خانواده فراهم کند و نيازهاى معيشتى آنها را برآورده سازد.
ولى موفقيت براى هر دو دسته از آن جهت که انسان اند، اين است که هدف خلقت و هستى و خالق هستى را بشناسند، جايگاه خود را در هستى بدانند و وظايف خود نسبت به خالق، طبيعت و سايرين را شناسايى کرده، به آنها عمل کنند.
موفقيت براى يک نوزاد، در اين است که بتواند خوب تغذيه کند و مادر را از گرسنگى و نياز خود به نظافت باخبر کند، محبت ديگران را به خود جلب کند و به آنها پاسخ گويد و دنياى اطراف خود را تجربه کند؛ ولى موفقيت، براى يک نوجوان، معناى متفاوتى دارد. او هنگامى موفق است که بتواند در درس هاى خود موفق باشد، روابط اجتماعى مناسبى با ديگران برقرار کند، دوست پيدا کند و به دوستى هاى خود، عمق و دوام و تعالى ببخشد و آمادگى هاى لازم براى ورود به مراحل بعدى زندگى را فراهم کند؛ همچنين تفکر، محبت کردن، سپاسگزار بودن، عشق و تنفّر، استقلال، خودباورى و اعتماد به نفس، تلاش سازنده، مفيد بودن، از خودگذشتگى و بخشيدن، آداب هم نشينى و رفاقت، احترام به اصول انسانى و قوانين اجتماعى، وطن دوستى و هويت ملّى، تديّن و هويت دينى، شرافت و هويت انسانى و... را بشناسد، ياد بگيرد، تمرين کند و خود را به آنها آراسته گرداند.
و به همين منوال، نسبت به جوان و بزرگ سال و افراد ديگر با مختصّات شخصى، اجتماعى و فرهنگى متفاوت، موفقيت، معناى خاص خود را دارد.
بنابراين، مفهوم موفقيت داراى مراتبى است که از کم ترين رتبه، يعنى موفقيت در احساس و تجربه دنياى بيرونى براى نوزاد، شروع مى شود و با موفقيت در زمينه هاى علمى، شغلى و اجتماعى ادامه مى يابد و به موفقيت کامل و جامع در زمينه هاى مادى و معنوى، جسمانى و روحانى و دنيوى و اخروى ختم مى شود.
از زاويه اى ديگر، انسان داراى دو دسته اهداف است: اهداف مادى و دنيوى، اهداف غير مادى و معنوي. رسيدن به اهدافى مثل پول و ثروت، شغل، مقام و قدرت اجتماعى يا سياسى و... مستلزم موفقيت هاى مادى و دنيوى است و رسيدن به اهدافى چون صفات و فضايل اخلاقى، قدرت و نفوذ معنوى، بصيرت دينى، توانمندى روحى و معنوى، کمالات شخصيتى و... مستلزم موفقيت غير مادى است. ناگفته پيداست که به لحاظ برترى و تقدّم غير ماده بر ماده، آخرت بر دنيا و معنويت بر ماديت، اهداف دسته دوم و موفقيت در نيل به اين اهداف نيز از رتبه و جايگاه بالاترى برخوردارند.
در روان شناسى جديد، به خصوص در روان شناسى سازمانى و مديريت، بحث از موفقيت و کاميابى عمدتاً از موفقيت مادى و دنيوى سردرمى آورد. جُردن (1) مى گويد: در دنياى ما، کمال واقعى، درست زندگى کردن است... منظور از درست زندگى کردن اين است که افراد بتوانند براى نيل به دستاوردهاى ارزشمند از طريق درک رهبرى اصول مدار، قابليت عمل خود را بالا ببرند. (2)
اگرچه در کلمات آنان صحبت از کمال نيز مى شود ولى مراد آنان عمدتاً معطوف به کمال، در حوزه امور مادى و زندگى دنيوى است.
در اين زمينه، تورا (3) مى گويد: «اين حقيقت که انسان قادر است با تلاش هاى آگاهانه، زندگى خود را ارتقا بخشد، حقيقتى دل گرم کننده و جرئت آفرين است».
ارتقاى زندگى در اين عبارت - همچنان که جردن به آن تصريح مى کند - ، به اين است که فرد بر محيط و طبيعت، مسلّط شود. (4)
بلانکارد (5) نيز در اين زمينه مى گويد: «در اجتماع پر تنش، پرشتاب و پر رقابت امروزي... انسان هاى متمدن، براى تأمين زندگى آتى، خود را به هر آب و آتشى مى زنند تا خروش بيشترى داشته باشند، پست هاى بالاترى را احراز کنند و خلاصه، پلّکان هاى موفقيت را يکى پس از ديگرى، درنوردند». (6)
ملاحظه مى شود که موفقيت، به دستيابى به فروش بيشتر، احراز رتبه هاى بالاتر و بهره مندى از مظاهر حيات مادى تفسير مى شود.
البته گاهى نيز صحبت از موفقيت همه جانبه مى شود؛ (7)
ولى اين چيزى غير از موفقيت جامع است. مواردى که در موفقيت همه جانبه مدّ نظرند عبارت اند از: پيشرفت اقتصادى، اجتماعى، شغلى و علمى، و پيشرفت در روابط با ديگران.
بعد از روشن شدن مفهوم موفقيت و تقسيمات مربوط به آن، عوامل و موانع موفقيت را به طور اختصار مورد بررسى قرار مى دهيم.

عوامل موفقيت

در يک تقسيم بندى کلى، عوامل موفقيت را مى توان به دو دسته تقسيم کرد: عوامل درونى و بيروني.
در عوامل درونى، مهم ترين نقش را عوامل شخصيتى بر عهده دارند و در عوامل بيرونى، محيط (مثل خانواده، دوستان و فرهنگ عمومى جامعه، وضعيت اجتماعى - اقتصادى - سياسي). به نظر نگارنده، نقش عوامل درونى و شخصيتى در رسيدن به موفقيت و کاميابى، بسيار با اهميت و اساسى است و مى توان ادعا کرد که در اين زمينه، حرف اول با اين دسته از عوامل است و عوامل بيرونى و محيطى، بيشتر نقش تسهيل کننده و زمينه سازى را به عهده دارند.

عوامل درونى (شخصيتي) عده اى از نويسندگان تصريح مى کنند که براى رسيدن به يک زندگى کامياب، بايد به بازسازى کامل شخصيت و افزايش توان روحى پرداخت و آن را بر پايه اى محکم و استوار بنا کرد. تنها با پرورش قدرت روانى افراد است که مى توان کمال فردى آنها را آشکار ساخت. منظور از کمال فردى، رسيدن به احساس تعادل، آرامش و رضايت خاطر و داشتن ارتباطاتى مثبت با محيط و ديگران است.
کاوى، در کتاب خويش - که قبلاً بدان اشاره شد -، از «هفت منش شخصيتي» نام مى برد که مى تواند به «هفت گام به سوى کاميابي» و موفقيت تبديل شود. اين هفت عامل عبارت اند از:
1 - اثر گذار بودن: (8)
اين اصطلاح از «فرانکل» (9) به ما رسيده است و به اين معنا است که «افراد انسانى، براى زندگى خود قبول مسئوليت کنند». واژه مسئوليت، مفهوم قدرتِ انتخاب پاسخ را در خود دارد. انسان هاى اثرگذار، انسان هايى مسئول اند. آنها شرايط و محيط را سرزنش نمى کنند و آنها را به تنهايى، مسبب رفتارهاى خود نمى دانند. رفتار و اعمال آنها ناشى از انتخاب آزادانه و آگاهانه خود آنهاست. بر اساس ارزش ها، احساساتشان را شکل مى دهند و با اراده، تقدير خود را مى سازند.
انسان، طبيعتاً اثرگذار است و برده و اسير دست بسته محيط نيست. اگر احساس تابعيت از محيط در کسى هست، مربوط به قصور و ناتوانى خود اوست که چنين خواسته و اجازه داده تا محيط بر او سلطه و غلبه داشته باشد. چنين فردى، حالتى انفعالى و واکنشى به خود مى گيرد و محيط، بر او اثر مى گذارد نه او بر محيط.
امّا انسان هاى اثرگذار، اعمال و رفتارشان بر اساس اراده و ارزش هاى خودشان است. البته اين بدان معنا نيست که آنان با محيطشان رابطه ندارند و محيط بر آنها اثر نمى گذارد؛ بلکه در رابطه متقابل انسان اثرگذار با محيط، هم اوست که دست بالا را دارد و به محيط شکل مى بخشد. بر اين اساس، اين سخن حکيمانه مشهور شده است که: «هيچ کس نمى تواند شما را آزرده سازد، مگر آن که شما خود چنين اجازه اى را به او داده باشيد». بنابراين، بايد ابتکار عمل را به دست گرفت. ابتکار عمل داشتن به مفهوم زور گفتن، آمرانه عمل کردن و پرخاشگر بودن نيست؛ بلکه به معناى شناختن مسئوليت و در جهت آن گام برداشتن و عمل کردن به آن است.
2 - توجه به عاقبت کار، قبل از شروع آن. عاقبت انديشى و تدبير، موجب مى شود که ما با سيستم هدايت درونى خود، تماس برقرار کنيم. اگر ما تصويرى ذهنى از آخر زندگى و عاقبت کارهايمان داشته باشيم، مى توانيم با بررسى هر بخش از زندگى و رفتارهاى خود در امروز، فردا، هفته آينده و... مشخص کنيم که چه چيز براى ما بيشترين اهميت را دارد. با در نظر داشتن عاقبت کار در ذهن خود، مى توانيم بفهميم که هر روز از زندگى ما چه کمکى مى تواند به تصوير ذهن ما از آينده بکند.
عاقبت انديشى به ما کمک مى کند که درک صحيحى از مسيرى که بايد طى شود، پيدا کنيم. از اين طريق، بهتر مى توانيم درک کنيم که هم اکنون در چه شرايطى هستيم و آيا مسيرى را که انتخاب کرده ايم صحيح است يا خير.
3 - کارهاى مهم را اوّل انجام دادن (اولويت سنجي).
4 - داشتن تفّکر «برنده - برنده». فرمول برنده - برنده، يک فلسفه کلى در روابط و تعامل بين انسان هاست. برنده - برنده به اين معناست که بر اساس آن توافق ها يا راه حل ها براى هر دو جانب، سودمند و راضى کننده است و همه طرف ها، احساس خوشايندى در مورد تصميم گرفته شده و توافق به عمل آمده، دارند و خود را نسبت به اجراى طرح و برنامه عملى حاصل از توافق متعهد مى دانند. اين چارچوب، زندگى را نه يک صحنه رقابت، بلکه صحنه همکارى مى دانند. بر اساس اين تعريف، براى همه به اندازه کافى امکانات هست و موفقيت هر فرد، به قيمت از دست رفتن موفقيت ديگران به دست نمى آيد؛ بلکه مى توان طورى عمل کرد که همه موفق باشند، گو اين که موفقيت براى هر کس معناى خاص خودش را دارد.
5 - اوّل درک کردن، سپس درک شدن. اين امر، مقدمه همدلى است.
6 - هم افزايى، يعنى به اشتراک گذاردن توانايى ها و خلق محصولى جديد که جز از راه مشارکت حاصل نمى شود.
7 - تجديد متوازن قوا. ايجاد توازن بين چهار بُعد جسمى، روحى، ذهنى و اجتماعى - احساسى، در بُعد جسمى، با ورزش، تغذيه مناسب و کنترل تنش ها؛ در بعد روحى، با وضوح بخشيدن به ارزش ها و انتظارات و تأملات روحاني؛ در بعد ذهنى، با خواندن، تجسّم و تخيّل، برنامه ريزى و نوشتن؛ و در بعد اجتماعى - احساسى، با خدمتگزارى، همدلى، امنيت درونى و هم افزايي.
و در نهايت با ايجاد توازن بين اين چهار بعد، مى توان آخرين گام به سوى کاميابى و موفقيت را برداشت.
در منابع اسلامى، از يک سو بر قدرت و توانايى هاى بسيار انسان و برترى او نسبت به ساير موجودات تأکيد مى شود و از سوى ديگر، اهدافى که بايد انسان به سوى آنها جهت گيرى کند، به او معرفى مى شود.
انسان، گل سر سبد خلقت، که تاجى از کرامت (10) بر سردارد، معرفى مى شود. موجودى که شايستگى آن را دارد که مسجود (11) ملائکه قرار گيرد و راه کمال را تا بى نهايت بپيمايد.
براى انسان در اين منابع، هدفى غايى و متعالى اى ترسيم شده است که همانا رسيدن به بالاترين درجات کمال است. (12)
انسان موجودى است که از خداست و به سوى او باز مى گردد (13) و خداوند، ذاتى است که همه صفات کمال را به شکل مطلق، در خود جمع دارد. حقيقت هستى است و يگانه مطلقى که محدود به ماده، زمان و مکان نيست و از هر عيب و نقصى پيراسته و منزه است. بى نياز مطلقى که همه به او نيازمندند (14)
و اگر يک لحظه عنايت او نباشد کائنات درهم مى ريزند. حرکت کمالى انسان به سوى کمال مطلق حرکتى دائمى و پايان ناپذير است. انسان براى اين خلق شده که از طريق عبادت و بندگى، راه کمال را بپيمايد و به سرچشمه هاى خير و نيکويى، جمال و زيبايى، فضايل و مکارم، محبت و عشق، ايمان و يقين، قدرت و آفرينش و... متّصل شود و با سيراب شدن از اين سرچشمه ها کامل تر شود.
در اين منابع، خداوند به عنوان سرچشمه موفقيت و غايت آن معرفى مى شود. از آن جا که دين، اولاً و بالذّات دغدغه هدايت و حيات معنوى و اخروى بشر را دارد و اساساً براى اين است که راه صحيح زندگى را به انسان بياموزد و براى زندگى او برنامه اى ارائه دهد که با عمل به آن بتواند سعادت جامع (مادى و معنوى، دنيوى و اخروي) را به دست آورد. بنابراين از فلاح و فوز سخن مى گويد.
راغب اصفهانى، فلاح را اين گونه معنا مى کند: «پيروزى و رسيدن به مطلوب». (15)
او درباره فوز مى گويد که فوز، رسيدن به خوبى همراه با سلامت است. مى بينيد که هر دو واژه، در مورد امور دنيوى و اخروى کاربرد دارند.
از نظر قرآن، موفّق کسى است که ايمان دارد و پاى ايمان خويش با جان و مال ايستاده است. (16)
کسى که جزاى مناسب صبر و پايدارى خويش در راه هدف را مى گيرد. (17)
کسانى که از خداوند و فرستاده او اطاعت مى کنند و از خدا عاشقانه مى ترسند و پروا دارند. (18)
کسانى که طورى زندگى کرده اند که لياقت ورود به بهشت خدا را دارند. (19)
کسانى که در ترازوى اعمال آنها کفه خير و خوبى و صلاحشان سنگين تر است. (20)
کسانى که خدا، رضايت او و اوامر و خواست هاى او را هدف قرار داده اند. (21)
کسانى که از خسّت نفس خويش مصون مانده اند. (22)
کسانى که دنباله هدايت پروردگار خويش را گرفته اند (23)
و به حزب خدا پيوسته اند. (24)
از نظر قرآن، موفقيت واقعى در اين است که انسان در زندگى، جايگاه و وظيفه خود را بشناسد و از برنامه زندگى اى که خدا براى او تنظيم کرده است (دين)، پيروى کند و در نهايت، به رضوان الهى برسد. (25)
موفقيت واقعى در اين است که انسان طورى رفتار کند که خدا از او و او از خدا راضى باشد؛ (26)
در اين است که به معامله اى که با خدا انجام داده شادمان باشد (27)
؛ در اين است که در پرتو دوستى با خدا، از بيم و اندوه رهايى پيدا کند و در سايه ايمان و تقوا در زندگى دنيوى و اخروى خويش مژده گيرد. (28)
موفقيت بزرگ اين است که از عذاب خداوند ايمنى حاصل کند. (29)
در روايات نيز همين معانى مورد تأکيد قرار مى گيرند. نکته مهم اين است که در بينش اسلامى، منشأ تمامى خوبى ها خداوند متعال است و موفقيت نيز در دست اوست. (30)
بايد از او خواست (31)
که به تلاش ها و فعاليت هاى ما برکت دهد و آنها را قرين موفقيت سازد.
البته اين هرگز به معنا بى ثمربودن تلاش هاى ما نيست و هر کس گمان کند که بدون تلاش مناسب، خواهد توانست به موفقيت دست يابد، به تعبير روايات، خود را مسخره کرده است. (32)

موانع موفقيت

موانع موفقيت نيز به دو دسته کلى درونى و بيرونى تقسيم مى شوند که در اين جا نيز نقش عوامل درونى بااهميت تر و بيشتر از عوامل بيرونى است.

موانع درونى موانع درونى موفقيت را مى توان به دو دسته موانع شناختى و موانع عاطفى تقسيم کرد.
الف. موانع شناختي: اين دسته از موانع، به نگرش و بينش افراد در مورد خود و توانايى هاى خود و به اهداف و مسيرى که بايد طى کند مربوط مى شود. هر کس از خودش و توانايى ها و ضعف ها، گرايش ها و بى ميلى ها، قضاوت ديگران درباره خود و... تعريف و تصوّرى دارد که در اصطلاح به آن «خودپنداره» (33)
مى گويند.
خودپندارى مفهومى است که فرد از خودش دارد و نگرش ها، عواطف و رفتارهاى خود را بر اساس آن تنظيم و تعريف مى کند.
اين که خودپنداره شخص چه باشد، تأثير غيرقابل انکارى در عواطف و رفتارهاى او دارد. اگر خود را انسانى هدفدار، مصمّم، خودباور، توانا، صادق و صريح بداند، طورى رفتار خواهد کرد و اگر خود را معلّق، بى هدف، مردّد، ناتوان و ضعيف، متزلزل و وابسته بداند، طورى ديگر.
آدم هاى موفّق، خود پنداره مثبتى دارند و ضمن اين که ضعف هاى خود را مى شناسند، به توانايى هاى خويش نيز باور دارند و در راه رسيدن به اهدافى که براى خود در نظر گرفته اند، مصمّم و با اراده تلاش مى کنند و هرگز ضعف و سستى يا ترديد و دو دلى به خود راه نمى دهند.
ب. موانع عاطفي: در بعد عاطفى نيز وضع به همين منوال است. اساساً عواطف ما تابعى تخلّف ناپذير از شناخت ها، نگرش ها و بينش هاى ما هستند. با هر شناختى عاطفه اى همراه است و عواطف و هيجانات ما مستقل از شناخت ها و نگرش هاى ما نيستند. اگر ما درباره خود مثبت بينديشيم، قطعاً نسبت به خود، عواطف مثبتى نيز خواهيم داشت و بر عکس، اگر درباره خود، منفى فکر کنيم و شناخت هاى منفى داشته باشيم، عواطف ما نيز چنين خواهند بود.

موانع بيرونى در اين جا به يکى از مهم ترين موانع دستيابى به موفقيت، يعنى موانع رفتارى اشاره اى خواهيم داشت.
موانع رفتاري: مانع رفتارى يعنى ناتوانى از انجام رفتار موفقيت آميز، که گاه به دليل فقدان الگوى رفتارى مناسب و گاه به دليل نا آموختگى نسبت به رفتار مناسب، پيش مى آيند.
طبق نظريه «يادگيرى اجتماعي»، بخش اعظم يادگيرى هاى ما از طريق الگو قراردادن رفتارهاى ديگران حاصل مى شود. در صورت فقدان الگوهاى رفتارى که بتوانند سرمشق ما قرار گيرند، ما از انجام دادن رفتار مناسب در موقعيت هاى خاص، ناتوان مى شويم.
همچنين اگر ما نسبت به انجام دادن رفتارهاى خاصى تمرين نداشته باشيم و آمادگى هاى لازم براى آن دسته از رفتارها را قبلاً کسب نکرده باشيم، نمى توانيم مطمئن باشيم که در موارد لزوم، رفتار خاصى را که اثرى شگرف در موفقيت ما دارد، از خود بروز دهيم.
پس مى توان با پيدا کردن الگوى مناسبى که خود، مسير موفقيت را به سلامت طى کرده و به مراتب بالايى از موفقيت دست يافته است و نيز با تمرين رفتارهاى موفقيت آميز، بر اين نوع از موانع فايق آمد.
موفقيت داراى آثار و علايمى است. شناسايى اين علايم و آثار، حداقل دو فايده دارد: اوّل اين که ما را از افتادن در دام سراب و پندارهاى خام حفظ مى کند؛ دوم اين که در صورت عدم مشاهده اين آثار، پى مى بريم که يک جا اشتباه کرده ايم. يا اهداف را درست انتخاب نکرده ايم، يا مسير را درست نپيموده ايم و يا در اين مورد که آيا به اهداف رسيده ايم يا نه، دچار اشتباه شده ايم.
از مهم ترين علايم و آثار موفقيت مى توان به احساس ايمن و آرامش و احساس سرور و شادى اشاره کرد.
انسان به مقصد رسيده و يا حتى انسانى که به سوى مقصد در حرکت است، ولى هنوز به مقصد نهايى نرسيده است، به دليل اين که تلاش هايش به بار نشسته و يا در آستانه به بار نشستن است، از اضطرابِ «چه خواهد شد؟!» رهايى مى يابد و به ساحل امنيت و آرامش مى رسد؛ چرا که ابهامى درباره اهداف، وظايف، تلاش ها و سرانجام آنها باقى نمى ماند تا زمينه اى براى بروز دلشوره و اضطراب وجود داشته باشد. همچنين کسى که قلّه هايى از ارتقاى مادى و معنوى را فتح کرده، ولى هنوز احساس شادمانى، شادکامى و سرور نمى کند، نمى تواند موفق تلقى شود. پس با ملاحظه کسانى که در برخوردارى مادى و بهره مندى از ثروت، مقام، شهرت و قدرت، احساس شادى نمى کنند و اندوهگين و افسرده اند، بايد به اين فرض بينديشيم که هنوز به موفقيت دست نيافته اند و تلاش هايشان آنان را به اهدافشان نرسانده است. در اين مورد هم ممکن است اشکال از اين باشد که يا اهدافشان را درست شناسايى نکرده اند و يا مسير و جهت حرکت را درست نپيموده اند و يا دچار پندار و سراب شده اند و آن را واقعيت و آب شمرده اند.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1 - s Jordan
2 - به نقل از: هفت گام به سوى کاميابى، استفان آر.کاوى، ترجمه: اشرفى، الوانى و پيروزبخت، تهران: نشر نى، 1376.
3 - H.D Thoreau
4 - ر.ک به: هفت گام به سوى کاميابى، استفان آر. کاوي.
5 - K Blenchard
6 - سيرى در کمال فردى، کِنِت بلانکارد، ترجمه: محمدرضا آل ياسين، تهران: نشر مترجم، 1374.
7 - همان جا.
8 - Proactive
9 - Frankle
10 - A Robbins
11 - سوره إسراء، آيه 70.
12 - سوره طه، آيه 116.
13 - سوره الذاريات، آيه 56.
14 - سوره بقره، آيه 156.
15 - سوره فاطر، آيه 15.
16 - المفردات فى غريب القرآن، راغب اصفهانى، ص 644.
17 - سوره توبه، آيه 20.
18 - سوره مؤمنون، آيه 111.
19 - سوره نور، آيه 52.
20 - سوره حشر، آيه 20.
21 - سوره مؤمنون، آيه 102.
22 - سوره روم، آيه 38.
23 - سوره حشر، آيه 9.
24 - سوره لقمان، آيه 5.
25 - سوره مجادله، آيه 22.
26 - سوره نساء، آيه 13.
27 - سوره مائده، آيه 119.
28 - سوره توبه، آيه 111.
29 - سوره يونس، آيه 62 - 64.
30 - سوره صافات، آيه 60.
31 - سوره غافر، آيه 10.
32 - الدُّعاءُ مَفاتيحُ النَّجاحِ و مَقاليدُ الفَلاحِ (بحارالأنوار، ج 93، ص 341).
33 - امام رضا (ع): و مَن سَألَ اللّهَ التَّوفِيقَ و لَم يَجتَهِدْ فَقدِ اسْتهزَءَ بِنَفسِهِ (همان، ج 78، ص 356).
34 - Self concept