پيمانهاى اجتماعى و رستگارى جامعه


تعيين فضاى مفهومى

پيمان پيمان، به معناى شرط، عهد ، ميثاق، قرارداد، قول و قرارى است که کسى با کسى ديگر بگذارد که بر طبق آن عمل کنند. (1)

پيمان اجتماعى مراد ما از «پيمان اجتماعي»، هر نوع قرارداد زبانى يا عملى است که افراد و گروههاى اجتماعى، نسبت به يکديگر يا نسبت به جامعه برقرار مى کنند، مثلاً افراد يک جامعه متعهد مى شوند که حقوق ديگران را محترم بشمارند يا مسئولان جامعه عهد مى بندند که حافظ رأى و حقوق مردم باشند.

رستگارى رستگار به معناى آزاد، رها، آسوده، و نجات يافته است. (2)

رستگارى جامعه مراد ما از «رستگارى جامعه» در اين نوشتار، رسيدن جامعه (يا اکثر شهروندان آن) به زندگى گوارا و همراه با عزّت است که لازمه اش برخوردارى جامعه از انسجام ، وحدت ، اعتماد عمومى، عدالت اجتماعى و هماهنگى در فعاليتهاى اجتماعى است. اين نوشتار در صدد تبيين رابطه بين پيمانهاى اجتماعى و رستگارى جامعه است؛ يعنى تبيين اين موضوع که در صورت پايبندى افراد و گروههاى اجتماعى به پيمانهاى خود، جامعه اى سعادتمند خواهند داشت. البته سعادتمندى جامعه، مصاديق زيادى دارد و ما به برخى از آنها اشاره مى کنيم، از قبيل: اعتماد عمومى، انسجام و وحدت اجتماع، و عدالت اجتماعي. (3)

پيمانهاى اجتماعى نياز هر جامعه

پيمانهاى اجتماعى و وفاى به آن، از ضرورى ترين شرايط زندگى جمعى و لازمه تحقّق و بقاى همکارى اجتماعى است.
تمام مزايايى که از جامعه مى بريم و همه حقوق زندگى اجتماعى ما که با تأمين آن آرامش مى يابيم، بر اساس عهدهاى اجتماعى عمومى و نيز عهدهاى جزئيِ متّکى بر آن عهدهاى عمومى، استوار است ؛ يعنى تعهداتى که افراد به جامعه مى دهند و يا از آن مى گيرند، هرچند اين پيمانها را بر زبان، جارى نکنند.
همين که، عده اى از افراد، در محدوده جغرافيايى خاص، زندگى جمعى را شروع مى کنند و از مجموعه اى از آداب و رسوم مشترک پيروى مى نمايند و زندگى در چارچوب آن را مى پذيرند و خود را مستحق برخوردارى از حقوق اجتماعى و مزاياى آن جامعه مى دانند، همه اينها ناشى از پيمانهايى است که (هرچند نانوشته) بين افراد آن جامعه مبادله شده است، و اگر اين پيمانها نبود، هرگز جامعه اى شکل نمى گرفت. (4)
اهميت پيمانها به حدى است که از ديرباز و در طول تاريخ زندگى اجتماعى بشر، بين گروهها و قبايل و جوامع مختلف، وجود داشته است. امروزه نيز بين آنها معاهدات گوناگون به امضا مى رسد و همين طور پيمانهاى بين المللى فراوانى، ساز و کار و شيوه عملکرد کشورها را در مواجهه با موضوعات مختلف تعيين مى کنند، همچون: معاهده برخورد با اسيران جنگى، عدم تجاوز به خاک ديگران، احترام به حقوق اقليتها و... .
فراگير بودن احترام به پيمانها براى آن است که از وجدان بشر، سرچشمه گرفته اند، نه از عقيده و دين خاص، چنان که امير مهمنان على (ع) به اين حقيقت اشاره مى فرمايد و کارگزار خويش را به رعايت آن دعوت مى کند. (5)
«در ميان واجبات الهى، هيچ موضوعى همانند وفاى به عهد، در ميان مردم جهان (با تمام اختلافاتى که دارند)، مورد اتفاق نيست. به همين جهت، بت پرستان زمان جاهليت نيز پيمانها را در ميان خود، محترم مى شمردند؛ زيرا عواقب دردناک پيمان شکنى را دريافته بودند». (6)

پيمانهاى اجتماعى و اعتماد متقابل

از مهم ترين سرمايه هاى اجتماعى يک جامعه، «اعتماد متقابل» افراد و گروههاى اجتماعى، نسبت به يکديگر است. اين احساس، جامعه را از صورت آحاد پراکنده بيرون آورده، همچون رشته هاى زنجير به هم پيوند مى دهد، و همين اصل اعتماد متقابل است که پشتوانه فعاليتهاى هماهنگ اجتماعى است و بدون آن، سلب اطمينان عمومى (که بزرگ ترين بلاى اجتماعى است)، دامنگير جامعه مى شود. (7) در اين صورت است که فردگرايى در جامعه تقويت گشته، جمع گرايى و انديشيدن و پرداختن به منافع جمعى از بين مى رود و به تعبير امام على (ع) بدنهايى در کنار هم قرار مى گيرند؛ ولى خواسته هاى متفاوت دارند: «اى مردم کوفه! بدنهاى شما در کنار هم، امّا افکار و خواسته هاى شما پراکنده است». (8)
بنيان اعتماد متقابل در جامعه انسانى بر پيمانها استوار است. با فراگير شدن روحيه وفادارى به پيمانهاى درون گروهى و برون گروهى، اعتماد و اطمينان به همکارى اجتماعى و پايبندى اعضاى جامعه به قراردادها و قوانين اجتماعى افزون و تثبيت مى گردد. در اين صورت، جامعه احساس آرامش و امنيّت مى کند و در سايه پيمانها، پناهگاه محکمى براى اعضاى آن فراهم مى شود.
اين حقيقت، در کلام امير مهمنان على (ع) به زيبايى منعکس شده است، آن گاه که فرماندار منصوب خويش بر مصر (مالک اشتر) را مورد خطاب قرار داده، دعوت به رعايت پيمانها مى کند:«... پس هرگز پيمان شکن نباش!... خداوند، عهد و پيمانى را که با نام او شکل مى گيرد، با رحمت خود، مايه آسايش بندگان و پناهگاه امنى براى پناه آورندگان قرار داده است، تا همگان به حريم امن آن روى بياورند». (9)
براى تبيين بيشتر اين موضوع، يعنى تأثير وفادارى به پيمانهاى اجتماعى در رشد اعتماد متقابل، آن را از سه جهت مورد بررسى قرار مى دهيم:
1 . وفادارى رهبران جامعه به پيمانها = جلب اعتماد مردم،
2 . امانتدارى از مناصب اجتماعى توسط رهبران جامعه = گرايش دلهاى مردم به رهبران،
3 . وفادارى مردم يک جامعه به تعهدات اجتماعى = جلب اعتماد رهبران.

وفادارى رهبران جامعه به پيمانها و جلب اعتماد مردم

اعضاى هر جامعه، اهداف مشترکى دارند که جز با فعاليت جمعى، محقَّق نمى گردد. براى دستيابى به اين اهداف مشترک (از قبيل: عمران و آبادى، نظم، امنيت، عدالت اجتماعى و...) نياز به انتخاب و پذيرش مديران و رهبرانى است که زمام امور جمعى را عهده دار شوند و خواسته هاى جمعى از طريق آنها پيگيرى و انجام شود. در اين صورت، هم جلوى هرج و مرج در سطح جامعه، گرفته مى شود و هم دستيابى به اهداف با سرعت و دقت انجام مى گيرد.
مسئوليتهاى اجتماعى و مَنصبها و مقامها، مبتنى بر مجموعه اى از ميثاقهاست. فرد يا افرادى که به آن مَناصب دست مى يابند، بايد بدان تعهدات اجتماعى پايبند باشند. مهم ترين ميثاق اجتماعى در هر کشور، قانون اساسى آن کشور است که از آن به عنوان «ميثاق ملّي» ياد مى شود و وظيفه افراد جامعه (مخصوصا مديران و رهبران جامعه) را مشخص مى کند و آنها موظف به پايبندى به آن ميثاق ملى هستند.
علاوه بر قانون اساسى، برخى تعهدات اجتماعى ديگرى نيز وجود دارند که قوانين مربوط به هر مَنصب اجتماعيِ ياد شده در قانون اساسى را معيّن مى کنند و يا به جزئيات تعهداتى که خود مديران اجتماعى در هنگام پذيرفتن مسئوليت اجتماعى به اعضاى جامعه مى دهند، مى پردازند.
رهبران اجتماعى و مديران جامعه، براى همراه کردن شهروندان با خود و دخالت دادن آنان در فعاليتهاى جمعى، چاره اى جز جلب اعتماد آنان ندارند و بدون اين همراهى (که بزرگ ترين سرمايه اجتماعى است) امکان دستيابى به اهداف مشترک اجتماعى وجود نخواهد داشت. به خاطر اهميت اين مسئله است که على (ع)، برخى مسئولان حکومتيِ خود را دستور به جلب اعتماد عمومى مى دهد. (10)
اساسى ترين عامل جلب اعتماد عمومى، پايبندى رهبران اجتماعى و مديران جامعه به تعهدات اجتماعى آنان است. براى روشن شدن موضوع، مثالى مى زنيم: يکى از تعهدات مسئولان جامعه، حقوق يکسان قائل شدن براى افراد مختلف جامعه است، مثلاً به شکل قبيله اى فکر نکنند، اموال عمومى و امکانات جامعه را جهت قشر خاصى صرف نکنند، برخورد قانونى مساوى با زيرمجموعه خويش و گروههاى مختلف اجتماعى داشته باشند، و...
اگر رهبران اجتماعى و کسانى که صاحب منصب و مقام اجتماعى اند به اين تعهدات وفادار باشند، صداقت و راستى خويش را به مردم و جامعه اثبات مى کنند که تأثير فراوان در جذب دلهاى مردم دارد.
پذيرش صداقت مديران جامعه که با پايبندى به تعهدات اجتماعى به دست مى آيد، موجب همدلى مردم با آنان و قابل تحمّل شدنِ نارساييها و کمبودهاى اجتماعى مى شود و بالعکس، شکستن تعهدات اجتماعى خشم مردم را به دنبال خواهد داشت، چنان که در اين کلام امام على (در سفارش آن حضرت به برخى مسئولان حکومتى خويش در وفادارى به پيمان) جلوه گر است: «مبادا مردم را وعده اى داده، سپس خُلف وعده نمايي!... که خلاف وعده عمل کردن، خشم خدا و مردم را برمى انگيزد». (11)

مَناصب اجتماعى، امانت مردم اند

مسئوليتهاى اجتماعى، امانتهايى هستند که افراد و گروههاى اجتماعى به فرد يا افراد خاص مى دهند و چنانکه گفتيم، سپردن اين امانتها، توأم با تعهداتى است که از آن افراد، گرفته مى شود. تنها کسانى مى توانند امين مردم و جامعه باشند که به تعهدات خويش احترام بگذارند. در اين صورت، دلهاى مردم به سوى آنان مى گرايد و در صورت شکستن تعهدات و خيانت در امانتى که از طرف جامعه به آنها سپرده شده، دلهاى مردم، ناآرام و در نتيجه متوحّش مى شود و دلهاى وحشت زده، هرگز به نظام وحشتزا نمى گرايند.
برقرارى يک نظام اجتماعى در گرو گرايش دلهاى افرادى است که در زير سايه آن حکومت به سر مى برند و در اين صورت، آن نظام اجتماعى مورد تکريم و حمايت همه جانبه امّت قرار مى گيرد. اين، هنگامى ميسّر است که رهبران اجتماعى در تعهدات خويش نسبت به امانتى که در اختيار دارند، (يعنى سِمتها و مسئوليتهاى اجتماعي) خيانت نورزند. از اين رو، خيانت مسئولان در ميثاقهاى خويش موجب فروپاشى نظام اجتماعى و پراکندگى اجزا و عناصر آن خواهد شد. (12)
اعتماد مردم نسبت به مديران اجتماعى و گرايش دلهاى آنان نسبت به رهبران جامعه به حدى است که امام (ع) آن را از بهترين چيزهايى مى داند که مايه روشنى چشم زمامداران مى شود. و روشن است که محبت دلهاى مردم نسبت به مسئولان، در سايه احساس امانتدارى و امين بودن آنان جوانه مى زند ؛ يعنى خيانت نکنند (13) و در تعهدات مربوط به مَناصب اجتماعى اى که اشغال کرده اند، کوتاهى نورزند. (14)

وفادارى مردم به تعهدات اجتماعى و جلب اعتماد رهبران

مردم هر جامعه، تعهداتى نسبت به مسئولان جامعه خويش دارند که سرمايه اجتماعى مهمى براى آن مسئولان است.
شايد ضرورى ترين نياز مدير يک جامعه، کسب اعتماد مردم آن جامعه باشد. زمانى فرد يا افراد مى توانند مديريت يک جمع را بپذيرند و يا وارد اقدامات مهم اصلاحى براى جامعه شوند که از اعتماد عمومى (در حمايت از برنامه هاى خويش) از سوى جامعه، مطمئن گردند، و اين، زمانى به وجود مى آيد که مسئولان جامعه، مردمِ آن را در پايبندى به ميثاقهاى اجتماعى، وفادار بدانند.
اگر گروههاى اجتماعى، نسبت به تعهدات اجتماعى اى که در قبال مسئولان جامعه دارند، وفادار نباشند و چندين بار، آن را نقض کنند، اعتماد رهبران جامعه ما نسبت به آنها، سلب خواهد شد و هرگز با تکيه بر تواناييها و حمايت مردم، وارد اقدامات سرنوشت ساز نخواهند شد و چه بسا در اجراى برنامه اى اجتماعى، به خاطر همين نقض عهدها، سست شده، از ادامه دادن آن منصرف گردند و از دستيابى به اهداف گروهى باز بمانند و شکست بخورند.
در تاريخ ملّتها، نمونه هاى زيادى از پيمان شکنى مردم وجود دارد که موجب تغيير استراتژى رهبران و يا شکست آنان در عرصه هاى اجتماعى شده است که ذکر برخى از آنها مناسب است:
1 . امام حسن (ع) به خاطر عدم پايبندى ياران و امت آن حضرت به پيمانى که با آن عزيز بسته بودند، مجبور به پذيرش قرارداد تحميلى صلح با معاويه شد. خيانتهاى مکرر امت در عصر آن امام (ع) باعث بى اعتمادى آن حضرت نسبت به آن مردم شد و طبعا نتوانست با تکيه بر حمايت آنان به جنگ با معاويه ادامه دهد. اين حقيقت را خود آن حضرت، چنين بيان مى فرمايد: «به خدا سوگند که اگر ياورى مى يافتم، شب و روز با او (معاويه) جنگ مى کردم؛ ولى شناختم اهل کوفه را و دانستم که ايشان به کار من نمى آيند. عهد و پيمان ايشان را وفايى نيست و بر گفتار آنان اعتمادى نيست». (15)
2 . اواخر دوره حکومت امام على (ع) صحنه بارزى از پيمان شکنى امت و در نتيجه بى اعتمادى آن حضرت نسبت به آنهاست. پيمان شکنى کوفيان، على رغم بيعت با امام (ع) و نيز پذيرش آن حضرت در شهر کوفه و استقبال پرشکوه از آن عزيز، از پديده هاى غم انگيز تاريخ است و اين امر، سبب بى اعتمادى امام (ع) به آنها شد و اين حقيقت را بارها بازگو فرموده است: «شما وسيله اى نيستيد که بشود به آن اعتماد کرد» (16) و «من ديگر هيچ گاه به شما اطمينان ندارم». (17)

پيمان اجتماعى و انسجام جامعه

يکى از نيازهاى بنيادين هر جامعه، انسجام اجتماعى آن است. اهميت آن به حدى است که برخى از متفکّران علوم اجتماعى، وجود برخى کشمکشهاى اجتماعى را به رغم پاره اى از زيانهاى آن، براى جامعه ضرورى و مفيد مى دانند. به اعتقاد آنان، کشمکش با جامعه اى ديگر مى تواند جامعه اى را که به از هم گسيختگى گرايش دارد، ترميم کند و يا مى تواند همبستگى را افزايش دهد، مثل کشمکش نژادى که مى تواند همبستگى نژادى را افزايش دهد و به نظر آنها، بخشى از انسجام يهوديان اسرائيل، ناشى از کشمکش آنها با ملّت عرب است. (18)
برخى انديشه مندان، پيروزى و شکست هر جامعه را در گرو اين اصل مى دانند و معتقدند که افراد يک جامعه، اگر داراى عالى ترين انديشه و وجدان باشند، ولى تشکّل و تفاهم نداشته باشند، به طور قطع، شکست مى خورند و بالعکس، اگر افراد جامعه اى يک صدم ارزشهاى فردى افراد جامعه پيش گفته را نداشته باشند ولى داراى انسجام اجتماعى باشند، پيروز خواهند شد. (19)
بى شک، پايبندى به ميثاقهاى اجتماعى در انسجام جامعه و تقويت همبستگى گروههاى اجتماعى تأثير شگرف دارد. از اين روست که حتى گروههاى کوچک در درون جامعه براى دستيابى به هدف مشترک با يکديگر پيمان اتّحاد و همکارى مى بندند.
در هر جامعه، برخى تعهدات کلى و جزئى وجود دارند که افراد و گروههاى مختلف را با عقيده ها و سليقه هاى متنوّع، در چارچوب خود، منسجم و متّحد مى کنند که نمونه بارز اين تعهّدات، قانون اساسى (ميثاق ملّي) است. پايبندى اعضاى جامعه به اين ميثاق، موجب همکارى مشترک و اتّحاد آنان در جامعه مى گردد.
گرچه رعايت شدن پيمانهاى اجتماعى از طرف همه افراد جامعه در انسجام اجتماعى مهثر است، ولى نقش مسئولان اجتماعى، بسيار بيشتر از ديگران است و جامعه اى که رهبران آن به تعهدات اجتماعى وفادار نباشند، همبستگى و يکپارچگى خود را از دست خواهد داد، اگرچه ساير شهروندان، آن ميثاقها را محترم بشمارند.
به اعتقاد قرآن کريم، عامل وحدت و انسجام جامعه، اداى امانت است و بزرگ ترين امانت، همان مَناصب و مقامهاى اجتماعى است که مردم هر جامعه، بر اساس تعهدات خاص به شخص يا اشخاص خاص مى سپارند. امين بودن مسئولان جامعه، به وفادارى آنها به آن پيمانها بستگى دارد. در اين صورت است که حمايت مردم متوجه آنان گشته، بين مردم و مسئولان جامعه يکپارچگى و وحدت ايجاد مى شود. (20)

وفادارى به پيمانها و عدالت اجتماعى

عدالت اجتماعى به معناى شناخت و رعايت قدر و منزلت هر کسى در جامعه و با وضع مناسب با او رفتار کردن است. به عبارت ديگر، هر جامعه اى که بتواند زمينه مساعدى را براى تحقّق محيط مسالمت آميز به وجود آورد که مردم آن به اهداف انسانى و تأمين نيازهاى زندگى برسند، عدالت اجتماعى در آن جامعه تحقّق يافته است. (21)
در هر جامعه، برخى امکانات وجود دارد که متعلّق به همه افراد آن جامعه است، جزء سرمايه ملى آنها محسوب مى شود، اختصاص به افراد يا گروه اجتماعى خاصى ندارد و از آن به عنوان «بيت المال» ياد مى شود. از طرفى قوانين هر جامعه، حقوق اعضاى آن را مشخص کرده، نحوه بهره گيرى از آن امکانات را تبيين نموده است.
عدالت اجتماعى، وقتى در جامعه تحقق مى يابد که همه افراد جامعه، به تناسب استحقاق خويش از امکانات اجتماعى بهره بگيرند و قوانين جامعه، براى همه اعضاى آن به طور يکسان اجرا شود.
مسئولان اجتماعى و رهبران جامعه سهم عمده اى در تحقق عدالت اجتماعى دارند و بدون تلاش آنان، دستيابى به اين امر مهم، غير ممکن خواهد بود.
رهبران جامعه، وقتى مى توانند عدالت اجتماعى را در جامعه پياده کنند که نسبت به تعهدات اجتماعى، وفادار باشند. همان طور که سابقا ذکر کرديم، مناصب و رياستها در هر جامعه، امانتهايى هستند که به دست برخى سپرده شده، مبتنى بر تعهدات و ميثاقهاى اجتماعى اند. مديران جامعه، تنها زمانى مى توانند امانتدار خوبى باشند که نسبت به آن تعهدات، پايبند باشند.
متعهد بودن مديران در امانتهاى اجتماعى، به اين است که بيت المال را تلف نکنند. پيامبر خدا (ص) مى فرمايد: احترام مال مهمن و لزوم رعايت امانت در آن و پرهيز از اتلاف آن، مانند احترام خون مهمن است. (22) هر يک از مديران جامعه بايد در توزيع امکانات اجتماعى بين افراد مختلف، برخورد يکسان داشته باشد و از حقوق اجتماعى افراد و گروههاى مختلف ، بدون تبعيض دفاع کند.
اگر مسئولان اجتماعى به اين ميثاقها وفادار باشند، عدالت را در سطح جامعه گسترش خواهند داد. اهميت تعهّد داشتن کسانى که چنين مشاغلى را در جامعه به دست مى گيرند، به حدى است که قرآن کريم همواره «تخصّص» را در کنار «تعهّد» قرار مى دهد و به تخصّصِ تنها اکتفا نمى کند؛ چرا که مسئولان متخصص بدون تعهّد، هرگز نمى توانند عدالت را در جامعه پياده کنند. در قرآن کريم، سراسر شغلهاى حسّاس و غير حسّاس جامعه، از شبانى در سينه کوه (که ساده ترينِ شغلهاى اجتماعى است) (23) تا وزارت مالى يک کشور، (24) در کنار تعهّد و تخصص ياد شده است. (25)

قرآن کريم و پيمانهاى اجتماعى

همان طور که گفتيم، اهميت پيمانهاى اجتماعى براى همه جوامع بشرى شناخته شده است، و در طول تاريخ، مورد احترام امتها و ملتها قرار گفته است. اسلام هم به تمام معنا و به طور بى سابقه اى به اين پيمانها اعتبار داده و شکستن پيمان را از بزرگ ترين گناهان شمرده است. قرآن (26) در آيات متعدد، مسلمانان را به رعايت پيمانها امر مى کند و از طرفى رعايت آن را از مصاديق تقوا دانسته، نقض کنندگان ميثاقها را از زمره انسانيت، خارج و از بدترين موجودات مى شمارد. (27)
از نظر قرآن کريم، رعايت پيمانهاى اجتماعى اى که با کفار بسته شده، واجب است، چنان که سيره عملى پيامبر اکرم (ص) در صدر اسلام چنين بوده است و براى تبيين اهميت اين مسئله اشاره به يک قضيّه تاريخى مهم است. کفّار قريش به پيمانهاى اجتماعى اى که با مسلمانان مى بستند، وفادار نمى ماندند. براى همين، قرآن کريم همه پيمانهايى را که بين کفار و مسلمانان بسته شد، ملغى مى داند و از طرفى دستور قتل و اسارت کفار را صادر مى کند. (28) اين مطلب در اوايل سوره مبارکه توبه آمده است و بنابر تعبير برخى مفسّران، هدف از تشريع اين احکام، در معرض فنا و انقراض قراردادن و محوکردن وجود کفار از صفحه زمين بوده است. (29)
اين آيات در هنگامى نازل شد که کفّار قريش در اوج ذلّت و مسلمانان در اوج قدرت به سر مى بردند؛ امّا حتى با وجود اين شرايط (که مسلمانان داراى حکومت مقتدر بودند و مرکز اقتدار قريش يعنى مکّه فتح شده بود) قرآن کريم نکته هاى مهمى راجع به عهد و پيمان مى فرمايد که اوج توجه دين خدا را به اين مسئله مى رساند.
قرآن کريم به پيامبر خدا (ص) چند نکته را يادآور مى شود:
1 . لازم است پيامبر گرامى اسلام الغاى پيمانهاى موجود بين خود و کفار را که تا به حال مکرّرا آن را نقض مى کردند، به آنها اعلان فرمايد. (30)
2 . به کفار قريش، چهار ماه مهلت مى دهد و بعد از اتمام اين مدت، مسلمانان را مجاز به نقض آن پيمانها مى شمرد. (31)
3 . کفارى که در پيمانهايشان با مسلمانان صادق بودند و آن را محترم مى دانستند، بر مسلمانان لازم است تا پايان مدت پيمان، هرگز متعرّض آنان نشوند و پيمانهاى آنان را محترم بشمارند. (32)
همه اينها نشانگر نتايج مهم اجتماعى است که بر پيمانهاى اجتماعى مترتب است و در صورتى که مسلمانان بدان پايبند باشند، زندگى اجتماعى سعادتمندى خواهند داشت و زمينه رحمت و لطف الهى را فراهم خواهند کرد.

ايمان و رعايت تعهدات اجتماعى

در پايان اين نوشتار، موضوع مهمى را يادآور مى شويم و آن، رابطه بين ايمان و رعايت تعهدات اجتماعى است.
قوى ترين عامل بازدارنده انسان از کجرويهاى فردى و اجتماعى و بهترين محرّک او در محترم شمردن حقوق ديگران، ايمان و تقواى الهى است. تقوا همچون پليس درونى همواره و در همه جا همراه انسان بوده، مانع از ارتکاب جرايم فردى و اجتماعى از جانب او مى گردد.
در پايبندى به تعهدات اجتماعى ـ مخصوصا جايى که با منافع شخصى انسان در تضاد باشد و يا ضررهايى را متوجه او کند ـ ، تقواى الهى بيشترين تأثير را دارد و در مواردى که اهرمهاى کنترل کننده جامعه (مثل پليس) حضور ندارند، تنها عامل نگه دارنده انسان از شکستن تعهدات اجتماعى است.
از اين روست که قرآن کريم در معرفى افراد با ايمان و شمارش اوصاف برجسته آنان، پايبندى شان به عهد و پيمان را ذکر مى کند؛ (33) چرا که شکستن پيمان، جزء زشتيهايى است که هرگز با روح نماز، سازگار نيست و نيز در توصيف نمازگزاران راستين، آنان را به عنوان کسانى که حرمت پيمانها را رعايت مى کنند معرفى مى کند؛ (34) به تصريح قرآن کريم، نماز، انسان را از هرگونه زشتى و کجروى، باز مى دارد و از بدترين کجرويها، شکستن تعهدات است. (35) بنابراين، ايمان و تقواى الهى قوى ترى عامل در حفظ تعهدات اجتماعى است و جامعه متدين و متّقى، قِداست پيمانها را هميشه حفظ مى کند.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1 . فرهنگ عميد، حسن عميد .
2 . همانجا.
3 . الميزان، علامه محمدحسين طباطبايى، ترجمه: سيدمحمدباقر موسوى، ج 5، ص 259.
4 . ظاهرا نظريه فلسفى ـ اجتماعى «قرارداد اجتماعي» که از سوى ژان ژاک روسو در فضاى مُدرنيسم غرب طرح شد، با صرف نظر از زمينه غيردينى و مبانى انسان گرايانه اش، شباهت زيادى به نظريه «عهد» و «ميثاق» يا «بيع» و «بيعت» در انديشه اسلامى دارد. درباره نظريه «قرارداد اجتماعي» مى توان به کتابهاى «جامعه شناسى سياسي» موريس دوورژه يا «تاريخ فلسفه» فردريک کاپِلْستون يا «دنياى سوفي» يوستين گاردر مراجعه کرد و در زمينه شباهت دو نظريه ياد شده نيز به «فلسفه تاريخ» مرتضى مطهرى يا «انسان» على شريعتي. (حديث زندگي)
5 . آشنايى با قرآن، مرتضى مطهرى، ج 2، ص 153 .
6 . نهج البلاغه، نامه 53 .
7 . تفسير نمونه، ناصر مکارم شيرازى و همکاران، ج 4، ص 245 و ج 11، ص 382.
8 . نهج البلاغه، خطبه 29 (ترجمه: محمد دشتى، ص 55).
9 . همان، نامه 53 (ص 419).
10 . همان، ص 407.
11 . همان، ص 419.
12 . اخلاق کارگزاران در حکومت اسلامى، عبداللّه جوادى آملى، تهران: نشر فرهنگى رجا، 1366، ص 175.
13 . همان، ص 179.
14 . نهج البلاغه، نامه 53 (ص 409).
15 . منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، قم: هجرت، ج 1، ص 435.
16 . نهج البلاغه، خطبه 125 (ص 168).
17 . همان، خطبه 34 (ص 59).
18 . نظريه هاى جامعه شناسى در دوران معاصر، جورج ريتزر، ترجمه: محسن ثلاثى، ص 160 و 168.
19 . شرح نهج البلاغه، محمدتقى جعفرى، ج 5، ص 118.
20 . اخلاق کارگزاران در حکومت اسلامى، ص 174.
21 . عدالت اجتماعى در اسلام، سيد جمال الدين موسوى، تهران: مهسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، 1380، ص 178.
22 . اخلاق کارگزاران در حکومت اسلامى، ص 178. نقل از کتاب من لا يحضره الفقيه، ج 4، ح 5781.
23 . اخلاق کارگزاران در حکومت اسلامى، ص 122.
24 . سوره يوسف، آيه 55.
25 . سوره قصص، آيه 26.
26 . الميزان، ج 9، ص 249.
27 . سوره انفال، آيه 55 ـ 56 .
28 . سوره توبه، آيه 5.
29 . الميزان، ج 9، ص 203.
30 . سوره انفال، آيه 58 ؛ سوره توبه، آيه 3 .
31 . سوره توبه، آيه 2 .
32 . همان، آيه 4 .
33 . سوره مهمنون، آيه 8 .
34 . سوره معارج، آيه 32 .
35 . اخلاق کارگزاران در حکومت اسلامى، ص 151.