شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

بازکاوى تفاوت سنى همسران

0 نظرات 00.0 / 5

مقدمه

خانواده «يک واحد اجتماعى است که بر اثر ازدواج يک زن و يک مرد پديد آمده و وجود فرزندان آن را تکميل مى کند.» نهاد خانواده به عنوان عنصر جدانشدنى اجتماع، با آغاز زندگى اجتماعى انسان ها به وجود آمده و در وراى تاريخى پر پيچ و خم، مظاهر و اشکال متفاوتى را خلق کرده است. خانواده از سويى به عنوان «يکى از عوامل سازنده شخصيت که در رفتارهاى فردى و اجتماعى انسان تأثير بسيار مى گذارد، محيط زندگى و تربيتى او مى باشد.» و از طرف ديگر مکانى است تشکيل شده از عناصر زن و مرد و فرزندانى که هر يک از آنها در جهت تداوم خانواده، نقش ها و وظايف مجزايى دارند. اضمحلال و گسيختگى خانواده، اگر به عنوان اساسى ترين معضل جوامع عصر حاضر تلقى نشود، يکى از مهم ترين و حساس ترين مسائل اجتماعى انسان ها است که توجه بسيارى از پژوهشگران و انديشمندان را در قالب «آسيب شناسى اجتماعي» به خود معطوف کرده است. سلامت و استحکام جامعه به نوعى به استحکام خانواده هاى آن مربوط است؛ به خاطر آنکه، يک خانواده سالم و مستحکم باعث رشد استعدادهاى انسانى شده و به دنبال آن رشد ارکان تعالى اجتماعى را در بر خواهد داشت؛ و در مقابل پرورش نيروهاى ناسالم و فاقد صلاحيت، سبب نارسايى در عناصر جامعه مى شود.

تفاوت سنى همسران

در خصوص معيارها و ملاک هاى مربوط به ازدواج، به عوامل متعددى اشاره شده است که از ميان آنها مى توان به عامل کفويت بين همسران و در تمامى موارد مربوط به عامل کفويت مى توان به همسانى در سن زن و مرد اشاره کرد. تفاوت سنى که در مواقعى از آن به عنوان اختلاف شديد سنى و يا شکاف سنى ياد مى شود از جمله موازين زيربنايى و اساسى در ازدواج است که بى توجهى به آن، زمينه ساز بسيارى از کج خلقى ها و ناسازگارى ها در زندگى خانوادگى است. از لحاظ سن هم دختر و هم پسر بايد متناسب باشند. مثلاً اگر پسر سه الى هفت سال از دختر بزرگ تر و يا هم سن باشد و يا دختر يک يا دو سال از پسر بزرگ تر باشد اينها مسئله اى پيش نمى آورند، بحث در جاهايى مطرح است که اختلاف سنى خيلى زياد باشد مثلاً از 10 سال به بالا، زوجين با هم اختلاف داشته باشند؛ مرد چهل ساله، پنجاه ساله و ... بيايد دختر تازه به سن شوهر رسيده که سنش به بيست سال نمى رسد را به همسرى خود درآورد. حتى اگر اين وصلت از روى ميل و رغبت هم باشد شايد چند صباحى در اول زندگى، اين دو بتوانند گرم و بدون اختلاف با هم سر کنند ولى بعد از مدتى اختلاف شروع مى شود.
تفاوت در سن، به اين شکل ممکن است سبب جدايى و فروپاشى مقدس ترين گروه اجتماعى شود. اين واقعه زمانى صورت مى گيرد که مرد و زن لباس همديگر نبوده و يکديگر را در مقابل گرما و سرماى روزگار حفظ نکنند.

تفاوت سنى عامل اختلافات زوجين

آيا تفاوت سنى همواره سبب خواهد شد زندگى خانوادگى از هم گسيخته گردد؟
خانواده نهادى است که شاخصه ها و معرف هاى فراوانى جهت شناخت تمامى عرصه هاى آن لازم است. در نتيجه نمى توان ادعا کرد که تنها يک عامل خاص سبب تهديد، جدايى و انفصال حيات خانواده مى گردد. نمونه هاى زيادى در جامعه وجود دارد که حاکى از تفاوت سنى زياد ميان همسران است ولى از زندگى زناشويى موفقى هم برخوردارند. به رغم اين، اگر بخواهيم به دلايل زيربنايى و ريشه اى خانواده نظر داشته باشيم، عامل تفاوت سنى زياد، مورد بسيار مناسبى جهت بررسى موضوع مطالعه مى باشد. تفاوت سنى را مى توان عامل مخفى و پنهانى معرفى کرد که در غالب تفاوت هاى اخلاقى و جسمانى پايه گذار اختلافات خانوادگى مى شوند:
الف: ناهمسانى هاى روحى و فکري: در چارچوب اين مسئله سؤالى در ذهن مطرح مى شود که تفاوت سنى تا چه اندازه اى موجب ناهمسانى در انديشه و افکار فردى و اجتماعى بين همسران مى شود؟ دکتر ساروخانى در کتاب جامعه شناسى خانواده به نقل از کارسون مى نويسد: «چون انتظارات و شيوه نگرش اشخاص در سنين مختلف فرق مى کند و بين افرادى که در سن متفاوت هستند در فرهنگ و انديشه نيز تفاوت وجود دارد از اينرو تفاوت
سلامت و استحکام جامعه به نوعى به استحکام خانواده هاى آن مربوط است؛ به خاطر آنکه، يک خانواده سالم و مستحکم باعث رشد استعدادهاى انسانى شده و به دنبال آن رشد ارکان تعالى اجتماعى را در بر خواهد داشت؛ و در مقابل پرورش نيروهاى ناسالم و فاقد صلاحيت، سبب نارسايى در عناصر جامعه مى شود.
خانواده نهادى است که شاخصه ها و معرف هاى فراوانى جهت شناخت تمامى عرصه هاى آن لازم است. در نتيجه نمى توان ادعا کرد که تنها يک عامل خاص سبب تهديد، جدايى و انفصال حيات خانواده مى گردد. نمونه هاى زيادى در جامعه وجود دارد که حاکى از تفاوت سنى زياد ميان همسران است ولى از زندگى زناشويى موفقى هم برخوردارند.
سنى با خود تفاوت هاى وسيع فرهنگى و جهان بينى را به همراه خواهد آورد و بر بقاى زوجيت و سعادت زناشويى تأثير خواهد گذارد.» ممکن است شبهه اى در ذهن ايجاد شود که چگونه چنين ازدواج هايى در گذشته وجود داشته ولى هرگز سبب جدايى و تجزيه خانواده نشده است. ايشان در ادامه، علت اين موضوع را چنين تشريح مى کند: «سرعت دگرگونى هاى اجتماع و گذر از مرحله نيمه ايستا موجب مى شود که انسان ها بسيار سريع تر از گذشته تغيير يابند تا با شرايط هر روز نوين جامعه شان انطباق پذيرتر شوند. در حالى که در جوامع کهن، شرايطى حاکم بود که بدان نوناخواهى اطلاق مى شد و انسان ها خصايص اصلى جامعه پذيرى را صرفا در بخش اول سال هاى حيات فرا مى گرفتند و تا پايان عمرشان به کار مى بردند، امروز با جوامعى مواجه هستيم که تغييرات سريع اساس آن را تشکيل مى دهد. از اينرو است که نسل نو و پديد آمده با موج جديد اجتماعى، از هر نظر با نسل هاى سالخورده تمايز دارد و گاه اين تمايز چنان است که تفاهم بين نسل ها در معرض تهديدى جدى واقع مى شود.»
ب: ناهمسانى جسماني: ناهمگونى سنى به نوعى در علايق و نيازهاى همسران نيز تأثير مى گذارد؛ فرض بر اين است که شکاف سنى سبب تفاوت شديد توقعات و انتظارات شان مى شود.
«در زندگى زناشويى بخصوص تمايلات جنسى مشابه، بيشتر در زن و مردى که از لحاظ سن با هم تناسب داشته باشند وجود خواهد داشت و زن و مرد بهتر خواهند توانست به نيازهاى همديگر پاسخ دهند.» اثبات اين فرض را دکتر قائمى اين گونه شرح مى دهد: «اختلافات شديد سنى موجب اختلاف در حيات جنسى، درک و لذت جنسى و از اين قبيل که باعث مى شود زندگى توأم با عشق و سازش نباشد. هر يک از طرفين که نتوانند توسط ديگرى کامل ارضا شوند در زندگى شان اثر گذارده، و به سردى مى گرايند. بحران و التهاب جوانى از حدود 40 سالگى در مردان و از حدود 35 سالگى در زنان تقريبا فرو مى نشيند. در چنين سنى ديدها و درک ها، تا حدودى عوض مى شود و در آن صورت تفاوت هاى سنى خود را کاملاً نشان مى دهند.»

چرا چنين ازدواج هايى صورت مى گيرد

1ـ فقر فرهنگي: فقر فرهنگى را مى توان «فقدان آگاهى هاى لازم» معرفى کرد. اينکه فقر فرهنگى به چه صورت بر احتمال وقوع چنين ازدواج هايى تأثير مى گذارد از سه جهت قابل بررسى و تأمل است. اول: چنين ازدواج هايى در جامعه مرسوم بوده و کيفيت آن به عنوان يک ارزش پذيرفته شده باشد. در عصر حاضر، وقوع چنين ازدواج هايى بسيار ضعيف به نظر مى رسد ولى چنين شکلى در گذشته هايى نه چندان دور، چندان غير محتمل نبوده است. دوم: رسوخ فقر فرهنگى در خانواده و سوم: فقر قرهنگى در فرد مخاطب ازدواج. ازدواج هاى تحميلى را مى توان مثال اين گونه ذکر کرد.
2ـ فقر اقتصادي: علت دوم وقوع چنين ازدواج هايى فقر اقتصادى است. زن هنگامى که فاقد ابزارهاى مالى مناسب باشد به چنين ازدواج هايى تن مى دهد. هر چند نسبت به عواقب آن آگاهى کامل دارد. البته شيوع چنين ازدواج هايى در بين خانواده هاى بى سرپرست و يا زنان مطلقه بيشتر مورد
مشاهده است. از طرف ديگر مى توان خانواده هايى که توانايى اداره فرزندان خود را به هر دليلى ندارند، مثال زد که در اثر فقدان امکانات مالى مناسب، فرزندان را به ازدواج هايى ناخوشايند وادار مى کنند.
3ـ ازدواج هاى عاشقانه: اگر چه ازدواج هاى عاشقانه به مراتب در سنينى اتفاق مى افتد که تفاوت زيادى مابين همسران وجود ندارد ولى ديده مى شود که با فاصله سنى زياد هم اتفاق مى افتد.
علاقه شديد قلبى که در ابتداى زندگى باعث سرپوش گذاشتن بسيارى از تفاوت ها و اختلافات مى شود زمانى که رنگ خود را در گذر زمان از دست مى دهد بسترى براى اختلافات و ناسازگارى ها ايجاد مى کند.
4ـ کسب مال و مقام: دسته ديگر از ازدواج ها که ريشه در عوامل فردى دارند ناشى از حرص و ولع زن و يا مردى است که در آرزوى حصول ثروت و مالکيت طرف مقابل خود، حاضر به ازدواج با کسى مى شوند که سال ها با او فاصله سنى دارند. هدف چنين ازدواج هايى، نه رسيدن به کمالات روحى و معنوى، بلکه ارضاى صرف خواسته هاى مادى است که ازدواج را تنها حربه اى براى انتقال ثروت و کسب ماديات دنيوى، قلمداد مى کنند.
5ـ عامل جمعيتي: عامل جمعيتى را مى توان به نوعى عامل اجتماعى به حساب آورد. آنچه در اين زمينه بيشتر قابل تأمل است نه نقش نيات و اجبار عاطفى و خانوادگى، بلکه جبرى است که
علت دوم وقوع چنين ازدواج هايى فقر اقتصادى است. زن هنگامى که فاقد ابزارهاى مالى مناسب باشد به چنين ازدواج هايى تن مى دهد. هر چند نسبت به عواقب آن آگاهى کامل دارد. البته شيوع چنين ازدواج هايى در بين خانواده هاى بى سرپرست و يا زنان مطلقه بيشتر مورد مشاهده است. از طرف ديگر مى توان خانواده هايى که توانايى اداره فرزندان خود را به هر دليلى ندارند، مثال زد که در اثر فقدان امکانات مالى مناسب، فرزندان را به ازدواج هايى ناخوشايند وادار مى کنند.
دسته ديگر از ازدواج ها که ريشه در عوامل فردى دارند ناشى از حرص و ولع زن و يا مردى است که در آرزوى حصول ثروت و مالکيت طرف مقابل خود، حاضر به ازدواج با کسى مى شوند که سال ها با او فاصله سنى دارند. هدف چنين ازدواج هايى، نه رسيدن به کمالات روحى و معنوى، بلکه ارضاى صرف خواسته هاى مادى است که ازدواج را تنها حربه اى براى انتقال ثروت و کسب ماديات دنيوى، قلمداد مى کنند.
از سوى جامعه بر فرد تحميل مى شود. وضعيت کشور آلمان پس از جنگ جهانى دوم و بهتر از آن، مازاد جنسبت دختر نسبت به پسر در سال هاى آينده در ايران نمونه بارز اين واقعه است. در چنين حالتى در مقابل يک مرد آماده به ازدواج، معمولاً بيش از يک زن آماده به ازدواج وجود دارد؛ و اين هنگامى اتفاق مى افتد که به خاط حوادث طبيعى مانند سيل، زلزله و ... و حوادث غير طبيعى مانند جنگ، هرم جنسى موجود در جامعه دچار تحول و ناهماهنگى شود.

آسيب شناسى

عواقبى که چنين ازدواج هايى مى تواند به دنبال داشته باشد، بسيار بيشتر از نکاتى است که در اينجا مورد بررسى قرار مى گيرد؛ ولى اگر بخواهيم به طور ساده به آن بپردازيم مى توان از دو جنبه مورد بررسى قرار داد:
1ـ اضمحلال و گسست خانواده: که خود به چند صورت قابل بيان است از جمله، طلاق يا فسخ قرارداد عقد، غيبت ارادى يکى از همسران و جدايى عاطفى و روحى، قابل شناسايى است.
2ـ مبادرت مرد به ازدواج مجدد و يا انجام اعمال منافى عفت از سوى مردان و زنان، که آن هم به نوعى گسيختگى خانواده از سوى نهادهاى مذهبى و اجتماعى ابراز شده است.

راهکارها

در خصوص سن ازدواج پيشنهادهاى متفاوتى از سوى نهادهاى مذهبى و اجتماعى ابراز شده اما در خصوص فاصله سنى، هر چند، سن مشخصى را بيان نمى کنند ولى بطور مختصر مى توان به دو رويکرد آن توجه کرد: در جنبه نخست که بسيار کم است برترى سن زن نسبت به مرد است در فاصله سنى چند سال برترى سن زن نسبت به مرد ناهمسانى خاصى اتفاق نمى افتد. در حالت دوم که برترى سن مرد نسبت به زن است. با توجه به شاخص هاى زيستى، عاطفى و اجتماعى سنين متفاوتى را پيشنهاد مى کنند که فاصله سنى 2 تا 10 سال را شامل مى شود. دکتر قائمى با بيان فاصله سنى همسران در زمان بلوغ مى نويسد: «بهتر است تفاوت سنى در حدود دو بلوغ باشد يعنى 3 و 6 سال زيرا از نظر شرعى دختر در سن 10 سالگى و پسر در سن 16 سالگى بالغ مى شوند که تفاوت در 6 سال است.»
تفاوت سنى که در مواقعى از آن به عنوان اختلاف شديد سنى و يا شکاف سنى ياد مى شود از جمله موازين زيربنايى و اساسى در ازدواج است که بى توجهى به آن، زمينه ساز بسيارى از کج خلقى ها و ناسازگارى ها در زندگى خانوادگى است.
علاقه شديد قلبى که در ابتداى زندگى باعث سرپوش گذاشتن بسيارى از تفاوت ها و اختلافات مى شود زمانى که رنگ خود را در گذر زمان از دست مى دهد بسترى براى اختلافات و ناسازگارى ها ايجاد مى کند.

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)