شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

استطاعت چيسـت و مستطيـع کيست؟

0 نظرات 00.0 / 5


«بسم اللّه الرحمن الرحيم وَلِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَن اِسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَبيلاً»1.
براى پذيرفتن اين دعوت آسمانى که از تأکيد گونه اى هم خالى نيست، همه ساله، صدها هزار تن از مسلمانان جهان خود را با هواپيما، کشتى و يا اتومبيل به بندر جدّه و مدينة الحاج مى رسانند، تا عمره تمتّع و حج تمتُّع را انجام دهند. اينان کسانى هستند که خود را مستطيع مى دانند، و چون استطاعت يافته اند، بايد اين فريضه الهى را ادا کنند. حج امانتى الهى ز رکنى از ارکان اسلام، و چهارمين رکن اين دين است. سه رکن پيش از آن، نماز، زکات و روزه است2.
درباره حج تا آنجا تأکيد شده است که گفته اند: اگر مسلمانى مستطيع به مکه نرود و بميرد، شايسته نام مسلمانى نيست و دم مرگ به هر دين که خواهد بميرد، ترسا يا جهود3.
و در خبر دعائم الأسلام از امام صادق (ع) است که اگر مالدارى حج نکند و بميرد، از کسانى است که خدا درباره او گفته است: «در روز قيامت او را کور بر مى انگيزانيم4.» پرسيدند کور؟ فرمود: آرى کور از راه خير5.

استطاعت چيست و مستطيع کيست؟

استطاعتِ حج را فقهاى مذاهب اسلام در رساله هاى عملى و کتابهاى مناسک، معنى کرده اند: آنقدر پول که بتوان به مکه رفت و برگشت، آن اندازه که زن و بچه او تا بازگشت وى بدان زندگى کنند، بعلاوه دارا بودن مايه اى براى گذران خود و عائله اش پس از بازگشت از حج.
همين و همين، تکليفى ساده، تا آنجا که بسيارى از مسلمانان خود را بر انجام دادن اين تکليف، قادر مى بينند، و شايد به خاطر همين آسان بودن است که همه ساله صدها هزار، و در عصرما افزون از يک ميليون مسلمان از گوشه و کنار جهان به راه مى افتند، تا خود را به يکى از ميقاتها برسانند.
اما اعمال حج، بظاهر آسان تر از مستطيع شدن است: در يکى از ميقات گاهها، مُحْرم شود و به مکه برود. هفت بار به دور خانه کعبه طواف کند، دو رکعت نماز در مقام ابراهيم (ع) بخواند، هفت بار بين دو کوه صفا و مروه برود و برگردد، اندکى از موى يا ناخن را بچيند و از لباس احرام بيرون آيد، کار عمره تَمتُّع پايان يافته است، و بايد منتظر احرام حج باشد. سپس روز هشتم يا نهم ذوالحجه از مسجدالحرام يا از شهر مکه محرم شود، براى ظهر روز نهم ذى حجه خود را به عرفات برساند. تا غروب آفتاب در عرفات بماند، شب دهم به مشعرالحرام رسد، و تا طلوع خورشيد در آنجا توقف کند، سپس عازم منى گردد، هفت بار به جمره عَقَبَه سنگ بيندازد،
گوسفندى قربانى کند، سر را بتراشد يا اندکى از موى سر بچيند، براى طواف زيارت و نماز طواف و سعى و طواف نساء و نماز طواف به مکه برگردد، شب يازدهم و روز آن و شب دوازدهم و نيمه روز دوازدهم را در منى توقف کند و به جمره هاى سه گانه هر يک هفت سنگ بيفکند، از اين به بعد تا پايان عمر حاجى است. استطاعتى که بظاهر تحصيل آن بسيار آسان است، و اعمالى که انجام دادن آن آسانتر از استطاعت مى نمايد. آنچه در مناسک حج مى خوانيم، آنچه در کتابهاى فقهى نوشته شده همين است و همين. ولى راستى اگر استطاعت اين چنين مختصر و اعمال حج بدين سادگى است، چرا در روايت ابن عباس حج را نوعى از جهاد شمرده اند6.
بايد دانست آنچه فقها در رساله ها و مناسک نوشته اند، تشريح حکم ظاهرى مکلف است. حکمى است که مکلَّف بايد با دست و پا و زبان انجام دهد، اما تعريف کامل حج را بايد در کتابهاى اخلاق اسلامى و دستورالعملهاى أئمه (ع) جستجو کرد. بايد در نظر داشت که مکلَّف پيش از آنکه فريضه حج بر او تعلق گيرد، مسلمان است و مسلمان در سنَّت تعريفى روشن دارد. اينکه سنت مى گويم چون بين تعريف مسلمان در کتاب خدا و سنت رسول (ص) و اخبار اهل بيت (ع) ملازمه اجمال و تفصيل است. در قرآن، مسلمان از جهت سهيم بودن در حقوق سياسى و اجتماعى تعريف شده است و در سنت از جهت شايسته بودن براى دريافت اين لقب افتخارآميز، شايسته اين که او را بتوان موجودى با ايمان خواند، مسلمانى آنچنان که امام صادق (ع) او را توصيف مى کند. چنين کس اگر بخواهد فريضه حج راآنچنان که باز دراخلاق اسلامى بيان شده است بگذارد، حقيقتاً جهاد و يا کارى بالاتر از جهاد کرده است. سختى شهادت، يکدم بيش نيست، اما در چنين جهاد هرلحظه بايد خود را قربان کرد:

بگذرند از سر مويى که صراطش دانند
پس به صحراى فلک جاى تماشا بينند 7
در ميان آنان که با ادبيات فارسى سروکار دارند، کمتر کسى را مى توان يافت که اين قطعه ناصر خسرو قباديانى را براى يک بار هم که شده نخوانده باشد:

حاجيان آمدند با تعظيم / شاکر از رحمت خداى رحيم...
مرمرا در ميان قافله بود / دوستى مخلص و عزيز و کريم
گفتم او را بگو که چون رستى / زين سفر کردن به رنج و به بيم...
چون همى خواستى گرفت احرام / چه نيت کردى اندر آن تحريم؟
جمله بر خود حرام کرده بدى / هر چه مادون کردگار قديم
گفت نى، گفتمش زدى لبيک / از سر علم و از سر تعظيم
مى شنيدى نداى حق و جواب / باز دادى چنانکه داد کليم ...
و همين گونه سؤالاتى چند درخصوص اسرار باطنى حج از دوستش مى پرسد و او در پاسخ اظهار مى کند که در حين اعمال حج به هيچيک از اين معانى و اسرار توجهى نداشته است.

گفت از اين باب هرچه گفتى تو / من ندانسته ام صحيح و سقيم
گفتم اى دوست پس نکردى حج / نشدى در مقام محو مقيم
رفته اى مکه ديده، آمده باز / محنت باديه خريده به سيم 8
اگر حاجى شدن بدان آسانى است که نوشتيم اين شاعر متکلم چه مى گويد؟ آيا حجى را که از دوستش خواسته بِه رَوِشِ تفسير باطنيان از احکام فقهى است؟ درست است که ناصر خسرو اسماعيلى و بر مذهب باطنى است، اما آنچه سروده و انجام دادن آن را حج واقعى دانسته در سنت رسول (ص) و اخبار اهل البيت ـ مخصوصا روايتى که از امام صادق (ع) رسيده ـ مى توان ديد:
«هرگاه خواستى حج کنى بر آن باش که دلت را براى خدا از چيزى که تو را به خود مشغول سازد و از هر چه ميان تو و او در آيد خالى کني. همه کارهاى خود را به آفريدگارت واگذار و در هر حرکت و سکون که از تو پديد مى شود بر او توکل کن. تسليم حکم خدا و قضا و قدر او باش. دنيا، آسايش و آفريدگان را رها ساز»9.
در مستدرک الوسائل10 حديثى است نظير پرسش و پاسخ هاى ناصر خسرو و دوستش. اين پرسش ها ميان امام سجاد (ع) و شبلى رفته است. اما اگر مقصود از شبلى، همان صوفى معروف است، وى در سده سوم (247 هـ . ق) متولد شده و در سده چهارم (334 هـ . ق) در گذشته است. و شبلى ديگرى را که در سده نخست (معاصر امام سجاد (ع)) در مدينه بسر برده باشد در کتابها نمى بينم «والعلم عنداللّه ». بهر حال مضمون آن روايت، رعايت شرايط معنوى در اداى مناسک حج به موازات انجام تکليف هاى ظاهرى است.
پس بار ديگر مى پرسم: استطاعت چيست؟
در آغاز بحث، از استطاعت سخن گفتيم، و گفته شد بايد توجه داشت استطاعتى را که فقها شرط دانسته اند، استطاعت «مالي» و «جسمي» است، اما پيش از اين دو، بايد استطاعت ديگرى تحصيل شده باشد. استطاعتى که مخصوص زائر خانه خدا نيست. استطاعتى که هر مسلمان مکلف بايد دارا باشد. استطاعت «علمي»، يعنى چه بايد بکند و استطاعت «اخلاقي» يعنى آنچه را مى داند چگونه انجام دهد. در شريعتى که درباره اخلاق عملى آن کتابهائى مانند: محجة البيضاء، احياء علوم الدين، معراج السعادة، کيمياى سعادت، مقامات العلية و دهها کتاب اخلاقى ديگر نوشته شده است، در دينى که طلب علم را بر هر مسلمان واجب کرده است، مسلماً بايد اين استطاعت پيش از بلوغ فراهم گردد، و يا لااقل به تدريج در مدتى نه بسيار طولانى آماده شود. اما متأسفانه بسيارى از برادران مسلمان بدين دو امر مهم توجه ندارند. زائران خانه خدا بطور معمول هنگامى استطاعت مالى پيدا مى کنند که بيش از نيمى از عمر طبيعى را پشت سر گذارده اند؛ يعنى در سنين بالاتر از چهل سالگي. در چنين وقتى به فکر يادگرفتن احکام حج مى افتند، آن هم در روزهاى معين و در ساعتهاى معدود.
مى دانيم در چنين دوره از زندگى، تعليم گرفتن دشوار است. و آنچه روحانيان گروههاى حج از حاجيان مى خواهند تقريباً محال. دشوارى کار تنها در آموختن واجبات حج، يعنى همان اعمال و گفتار ساده نيست. بسيارى از برادران و خواهران مى خواهند حمد و سوره و اعمال نماز واجب را هم در همان مجالس ياد گيرند؛ مثل اينکه نماز، هنگام بيرون شدن براى حج بر آنها واجب شده است.
خوب به قول معروف: «از هر جاى ضرر برگرديم منفعت است»، اما
چگونه برگرديم؟ به تجربه دانسته شده است، چون سنين عمر از پانزده گذشت و تارِ آواهاى گلو ستبر شد، ديگر محال است بتوان حرف ها را مانند عرب زبانان از مخرج ادا کرد و چقدر آن روحانى محترم رنج مى بَرَد که مى خواهد به پير مردى هفتاد ساله از روستاى دور افتاده زنجان تعليم دهد، تا «انَّ الْهَمْتَ وَالنِّهْمَةَ» نگويد و ، «إنَ الْحَمْدَ وَالنِّعَمةَ» بگويد، و يا «وَلاَالضّالين» را «ولاالزّالين» تلفظ نکند. اگر آن برادر مسلمان پيش از آغاز بلوغ شرعى به ياد گرفتن و درست گفتن حمد و سوره مى پرداخت و اگر در همان سالها احکام حج را که ممکن است روزى بر او واجب گردد مى آموخت با چنين دشواريهايى روبرو نمى شد. اين بنده در نخستين سال تأسيس جمهورى اسلامى پيشنهاد کردم که سازمان حج و اوقاف چند ماه پيش از فرستادن حاجيان به زيارت، کلاس هايى در تهران و شهرستان ها تشکيل دهد و از داوطلبان زيارت خانه خدا بخواهد در آن کلاس ها شرکت کنند و معلمان، علاوه بر تعليم مناسک حج، آنان را با حداقل معلومات درباره وضعيت تاريخى، جغرافيايى و فرهنگى اين دو حرم مقدس آشنا سازند. در تهران چندى اين کار انجام شد و بعد تعطيل گرديد و در شهرستان ها نمى دانم عملى شد يا نه.
بايد پذيرفت که مقدار توجه به فراگرفتن احکام و آداب دين نمايانگر درجه علاقه ما نسبت به دين است. اگر در مکه و مدينه اعمال بعضى حاجيان نشان مى دهد که از دين و معارف اسلامى جز تعليماتى سطحى ندارند، علامت اين است که اجتماع مسلمان نسبت به آموختن احکام دين و فقه اسلام و اخلاق اسلامى بى اعتناست، مگرنه اين است که در حديث مى خوانيم:
«مسلمان نسبت به مسلمان ديگر مانند اندامى از کالبد است که اگر فاسدشود به همه کالبد اثر مى گذارد.»
تأسف ما وقتى شديدتر خواهد شد که بر چنين سهل انگارى، اين مطلب را نيز اضافه کنيم که شايد صد يک و بلکه هزار يک زائرانِ خانه خدا و حرم شريف پيغمبر، از وضع اين منطقه، آداب و رسوم مردم حرمين، مقرراتى که در آنجا حاکم است، اماکن زيارتى و آداب خاص آن اماکن، اطلاع درست ندارند، تا چه رسد به وضع اقتصادى و موقعيت جغرافيايى حجاز و حرمين در بين ديگر کشورهاى اسلامي.
زيان اين ندانستن مخصوصاً در آن قسمت که به آداب و رسوم مذهبى مردم حجاز مربوط مى شود کمتر از نقص ندانستن اعمال و فرايض حج نيست و بسا مشکلاتى را پيش مى آورد. بدون شک اگر بازرگانى بخواهد کالايى را به ارزش همان مبلغ که يک تن حاجى در سرزمين حجاز مصرف مى کند خريدارى کند، اطلاعاتى وسيع تر از معلومات اين برادر مسلمان درباره خصوصيات آن کالا، چگونگى توليد آن، بهاى آن و بازار فروش آن به دست خواهد آورد. متأسفانه مى بينيم در اين چند سال که رفتار زائران بايد نشان دهنده درجه آشنايى ما به احکام و آداب دين باشد، توجه مان به خريد و انتخاب کالا بسيار بيشتر از توجه به روشى است که امامان ما از ما هميشه و بخصوص در اين سفر انتظار دارند. اين بنده آن دسته از زائرانى را که گاهگاه در روزنامه هاى کشور خودمان از آنان انتقاد مى شود به هيچ وجه مقصر نمى دانم، گناه از امثال من بنده است که در تعليم آنان چنان که بايد نکوشيده ايم. بيشتر برادران مسلمان ما به حج مى روند و بر مى گردند و درست نمى دانند به کجا رفته اند وبراى چه رفته اند. بلکه گروهى از آنان حتى به ظاهر هم نمى دانند به کجا رفته اند. و اگر از آنان بپرسند شهر مقدس مکه و مدينه را از روى نقشه جهان بشناسانند که در کدام نقطه است، در مى مانند، تا چه رسد به اينکه بدانند اين دو شهر پيش از ظهور اسلام چه وضعى داشته و چگونه اداره مى شده و
اسلام چه تغييرهاى بنيادى در آن پديد آورده است.
بيشتر حاجيان نمى دانند چه رژيمى بر اين منطقه حکومت دارد. نمى دانند مردم اين شهرها بر چه مذهبى هستند. آنان که آشنايى مختصرى به تاريخ داشته باشند، شنيده اند که مکه و مدينه جزء عربستان سعودى است. و مذهب سعوديان، وهابى است. اما سعوديان کيستند و وهابى چيست؟ جزء مذهب هاى اسلامى است و يا خود مذهبى ابداع شده است؟ پاسخ مى دهند به ما چه مربوط است. چرا بايد اين چيزها را بدانيم. ما آنچه در کتاب مناسک نوشته شده و يا آنچه روحانى کاروان بگويد انجام مى دهيم و برمى گرديم، ما مى خواهيم حاجى بشويم و برگرديم. دانستن تاريخ مکه و مدينه به چه کار مى آيد؟ عربستان سعودى چه نوع حکومتى داشته باشد و چگونه اداره شود به ما چه؟ شايد اين پاسخ ها تا حدى درست باشد، اما حج چنان که مى دانيم عبادت است، جهاد است، رکنى از ارکان اسلام است. مجاهد در ميدان جهاد بايد از همه سو مواظب حمله دشمن باشد و بنيانگذار رکن، بايد تا آنجا که مى تواند پايه را استوار سازد.
حج، عبادتى واجب است و در هر عبادت بايد مراقب بود که با محظورى بر خورد نکند، چه اگر چنين برخوردى پيش آيد، تکليف دشوار خواهد شد. اما متأسفانه کمتر سالى است که دشوارى هايى براى حاجيان پيش نيايد. گاهى هم ممکن است کار از مرحله دشوارى بالاتر رود و با فاجعه اى دلخراش پايان يابد چنان که نمونه هايى از آن را در عمر خود ديديم.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1 ـ خداراست حج آن خانه، بر کسى که توانايى رفتن بدان را داشته باشد. آل عمران: 97 .
2 ـ اصول کافى (چاپ آخوندي)، ج 2 ، ص 18 ، حديث 3 .
3 ـ سفينة البحار، ج 1 ، ص 211 .
4 ـ طه: 124 .
5 ـ بحار، ج 96 ، ص 22 .
6 ـ حج جهاد، و عمره تطوع است. (کنزالعمال، کتاب حج، حديث 11787 ، چاپ جديد، ج 5 ، ص 4 .
7 ـ خاقانى شرواني.
8 ـ ديوان ناصر خسرو، چاپ مينوى و ص 301 ـ 300 ـ با توجه به اينکه متن کامل اين قطعه در صفحه همين شماره آمده است در اينجا از تکرار آن خوددارى گرديد.
9 ـ سفينة البحار، ج 1 ، ص 213 .
10 ـ مستدرک (چاپ مؤسسه آل البيت، قم) ج 10 ص 72 ـ 166 .

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)