شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

امام روشنايى ها (ولادت امام هادى عليه السلام)

3 نظرات 04.3 / 5

 

طوباى فرخنده

در سپیده دمان پانزدهم ذیحجه سال 212 هجرى، شعر حیات بر لبان آفرینش جارى شد و زمین را جشن حضور فراگرفت. دهمین صدف دریاى آفرینش شکافته شد و گوهر تابنده اى را بر صفحه فطرت به نمایش گذاشت تا چشم هر بیننده اى از فروغ فروزانش خیره گردد. گلى از عترت یاس در شهر رسالت در دامان موساى زمان و جوادآل محمد (علیه السلام) جوانه زد و سراى آن امام همام را از شمیم عِطر دل انگیزش پر ساخت. او راکه فقیه بود و پرهیزکار، هادى نامیدند تا نویدى باشد از صبح هدایت در دنیاى قحط زده ایمان؛ او که با حضورش، جهانى را ریزه خوارِ خوان نعمت خود ساخت.

 

 

شباهت به پدر

هنگامى که امام جواد (علیه السلام) بنا به دعوت اجبارى معتصم عباسى مى خواست از مدینه به سوى بغداد حرکت کند، حضرت هادى (علیه السلام) را که کودکى بیش نبود در آغوش گرفت و فرمود: چه دوست دارى تا از عراق برایت بیاورم؟ حضرت هادى (علیه السلام) عرض کرد: شمشیرى که گویا آتش شعله ور است. سپس امام جواد (علیه السلام) به پسر دیگرش موسى فرمود: تو چه دوست دارى تا از عراق برایت سوغات بیاورم؟ موسى عرض کرد: اسبى برایم بیاور. امام جواد (علیه السلام) فرمود: «ابوالحسن (حضرت هادی) به من شباهت دارد و مانند من است ولى موسى به مادرش شبیه است». خواسته امام هادى (علیه السلام) از پدر، نشانه شجاعت ذاتى اوست. او شمشیر برّان جهاد و دفاع مى خواست تا از حریم دین و عدل اسلامى نگهبانى کند.

 

 

آفتاب ولایت

حضرت هادى (علیه السلام) در دامان پدرى به فراگیرى علوم و معارف دینى و تربیت اسلامى پرداخت که وارث علوم اهل بیت و همچون موسى بن عمران، گشاینده دریاى فتنه ها و جدا کننده حق از باطل بود.
حضرت هادى (علیه السلام) با تربیت والاى امام جواد (علیه السلام)، از هر لحاظ شایسته و در خور مقام امامت بعد از آن حضرت بود. حضرت جواد (علیه السلام) نیز با برخوردارى از علم الهى و شناخت واقعى از مقام حضرت هادى (علیه السلام)، بارها در زمان حیات خویش، به جانشینى فرزند خردسالش تصریح کرده و ایشان را امام بعد از خود معرفى نموده و فرموده بود: «امام پس از من، فرزندم على است. فرمانش، فرمانِ من، سخنش، سخنِ من و اطاعت از او، اطاعت از من است».

 

 

امام خردسال

امام هادى (علیه السلام) دومین امامى بود که در خردسالى به امامت رسید. ایشان در هنگام شهادت پدر ارجمندشان حضرت جواد (علیه السلام)، هشت سال بیشتر نداشت و همانند پدر گرامى شان، از همان اوان کودکى وارث امامت گردید. آن حضرت (علیه السلام) به حقیقت شایسته کلام جد بزرگوارش، حضرت رضا (علیه السلام) بود که: «ما اهل بیت پیامبر، از یکدیگر ارث مى بریم و کودکانمان بدون هیچ تفاوتى مانند بزرگانمان هستند». شایستگى حضرت هادى (علیه السلام) در امامت به نحوى بود که همگان را در برابر وقار و هیبت چشم گیر ایشان به کرنش و فروتنى وا مى داشت.

 

 

پادشه خوبان

امام هادى (علیه السلام) همچون دیگر نیاکان پاکش، سرمشق اخلاق پسندیده، پارسایى و بندگى حضرت حق بود. فضیلت ها و صفات والاى انسانى آن حضرت، چنان با ارزش بود که دانشمندان، سیاستمداران و سیره نویسان بزرگ، به ستایش آن حضرت پرداخته و قلم فرسایى ها کرده اند. ابن شهر آشوب در کتاب مناقب در توصیف حضرت هادى (علیه السلام) چنین به مدح و ستایش ایشان مى پردازد: «حضرت هادى (علیه السلام) از نزدیک، نمکین ترین و از دور، کامل ترین انسان ها بود. هرگاه سکوت مى کرد، هیبت و شکوهش آشکار و چیره مى شد و هرگاه سخن مى گفت، بها و مقامش چشم گیر مى گردید. نشانه خاندان رسالت از سیمایش مى درخشید؛ چراکه او میوه درخت رسالت، شاخه اى از بوستان نبوت و گزیده اى از دودمان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بود».

 

 

از زبان دشمنان

به رغم تلاش هاى مذبوحانه حکومت هاى وقت براى خدشه وارد کردن به مقام والاى امام هادى (علیه السلام) و دگرگون ساختن موقعیت اجتماعى آن حضرت، روز به روز بر شأن و مقام ایشان افزوده مى شد؛ به نحوى که طاغوت هاى زمان نیز براى فریبکارى و گمراه ساختن اذهان عمومى، مجبور به ابراز ارادت و اظهار دوستى به مقام شامخ ولایت آن حضرت مى گردیدند. از آن جمله مى توان به نامه متوکل به حضرت هادى (علیه السلام) اشاره کرد که در آن، حضرت را به سامرا دعوت کرد. بخشى از نامه به شرح ذیل است: «... امیرمؤمنان متوکل به مقام و منزلت والاى شما و خاندانتان آگاه است و مى کوشد تا سبب رفاه و خشنودى شما را فراهم آورد، از حریم عزت و آبروى شما محافظت نماید و امنیت و آرامش شما را تأمین سازد تا بدین وسیله، خشنودى پروردگار را جلب و اداى وظیفه کرده باشد».

 

 

احترام دشمنان به حضرت

محمد بن حسن اشتر علوى، از عظمت امام هادى (علیه السلام) چنین حکایت مى کند: من همراه پدر خویش در برابر کاخ متوکل با گروهى از مردم اجتماع کرده بودیم. در این هنگام ناگاه امام هادى (علیه السلام) وارد شد و همگى در برابر شکوه آن حضرت از مرکب ها پیاده شدند و ایشان وارد کاخ گردید. سپس بعضى از حاضران به همدیگر گفتند: چرا ما براى این جوان پیاده شدیم، با اینکه او شریف تر و بزرگ تر از ما نیست. سوگند به خدا دیگر براى او پیاده نخواهیم شد. ابوهاشم جعفرى به آنها گفت: به خدا سوگند، همه شما با دیدن امام (علیه السلام) با کمال فروتنى در برابرش پیاده خواهید شد. چندى نگذشت که آن حضرت (علیه السلام) از خانه متوکل بیرون آمد. تا نگاه حاضران به ایشان افتاد، همه از مرکب ها پیاده شدند. ابوهاشم به آنها گفت: مگر شما خیال نداشتید براى آن حضرت پیاده نشوید. گفتند: به خدا سوگند نتوانستیم خود را نگه داریم و ناگزیر پیاده شدیم.

 

 

دَم مسیحایى

محمد بن سنان مى گوید: براى حج در مکه بودم و امام هادى (علیه السلام) نیز در آن مراسم شرکت داشت. در راه بازگشت به مدینه، به یکى از اهالى خراسان برخوردیم که مَرکبش در راه مرده بود و او با ناراحتى مى گفت: چگونه بار و اثاث خود را ببرم و این راه طولانى را بدون مرکب بپیمایم؟ در همین هنگام امام هادى (علیه السلام) پس از شنیدن جریان، کنار مرکب آمد و به جریان گاو بنى اسرائیل و زنده شدن مردى با زدن دُم گاو به آن، اشاره کرد. سپس پیش آمد و با پاى راستش به جسد آن چهارپا زده و فرمود: «به اذن خدا برخیز». همان دم حیوان زنده شد و مرد خراسانى هم اثاث خود را بر آن نهاد و به سوى مقصد حرکت کرد.

 

 

کرامت هادوى

در مجلسى که امام هادى (علیه السلام) حضور داشت، جوانى بود که قصد داشت مدام با سخنان بیهوده و خندیدن هاى بى مورد، احترام مجلس را برهم بزند. در این هنگام، امام هادى (علیه السلام) به او رو کرد و فرمود: «چرا این گونه با دهان پُر قاه قاه مى خندى و از یاد خدا غافلى، با اینکه تو پس از سه روز از اهل قبور هستی؟» پس از سه روز، آن جوان مُرد و در قبرستان دفن گردید.

 

 

امام هادى (علیه السلام) در عصر متوکل

امام هادى (علیه السلام) تا پیش از خلافت متوکل عباسى، درمدینه به سر مى بردند و به اشاعه فرهنگ دینى مى پرداخت. متوکل، امام هادى (علیه السلام) را از مدینه به سامراء فراخواند؛ زیرا از وجود علویان ونهضت ها و شورش هاى آنها سخت بیمناک بود و مى دانست همه آن نهضت ها، به دلیل وجود ظلم ستیز حضرت هادى (علیه السلام) و ارتباط شیعیان با ایشان است. متوکل با این تصمیم، قصد داشت امام هادى (علیه السلام) را مانند دیگر علماى دربارى، جزو اطرافیان خود کند و با این کار آن حضرت را از چشم علویان و شیعیان بیندازد. البته تمامى این توطئه ها شکست خورد؛ به طورى که به اطرافیانش مى گفت: «واى بر شما! ابن الرضا (حضرت هادی) مرا عاجز و درمانده ساخته است. او از مى گسارى و همدمى و رفت و آمد با من دورى مى کند و من هر کارى مى کنم، قادر نیستم فرصتى براى وارد کردن او به بزم خودم بیابم».

 

 

مقام علمى حضرت

امام هادى (علیه السلام) مرجع دانشمندان، فقیهان و متکلمان عصر خویش به شمار مى آمد و کتاب هاى حدیث، تفسیر و کلام آن دوره، مدیون علوم و معارف آن بزرگوار است. امام هادى (علیه السلام) با برخوردارى از دانش سرشارى که خداوند متعالى بدیشان عنایت کرده بود، همواره به پاسخگویى پرسش ها در هر زمینه اى مى پرداخت. در این زمینه، آثار متعددى از ایشان به یادگار مانده که از آن جمله مى توان به رساله اى در ردّ جبر و تفویض، رساله اى در پاسخ به پرسش هاى یحیى بن اکثم و رساله اى در احکام دین اشاره کرد. همچنین از آن حضرت، پاسخ هایى درباره مسائل فقهى و غیر فقهى به طور پراکنده در کتاب هاى حدیث دیده مى شود.

 

 

حوزه علمیه هادوى

یکى از کارهاى مهم امام هادى (علیه السلام) حفظ خط فکرى و فرهنگى تشیع، و جلوگیرى از شبهه افکنى هاى مخالفان بود. البته این کار به تربیت شاگردان برجسته، تشکیل حوزه علمیه و تدریس فقه، عقاید و اصول اسلامى نیاز داشت. این حوزه درسى، در عصر امام باقر و امام صادق علیهماالسلام تأسیس شد و سپس امامان دیگر، حتى در شرایط بسیار سخت آن را پى گرفتند.
امام هادى (علیه السلام) در این راستا قدم هاى راسخ و بزرگى برداشت و شاگردان برجسته اى همچون حضرت عبدالعظیم حسنى، خیران الخادم، ابن سکیّت اهوازى، ابوهاشم جعفرى، اسماعیل بن مهران و... را تربیت کرد و شاگردان برجسته پدر و جدش را به دور خود جمع کرده، حوزه علمى فعال و پرتلاش به وجود آورد.

 

 

مکتب عشق

با همت ارجمند امام هادى (علیه السلام)، شاگردان بسیار و برجسته اى تربیت یافتند که به طور مستقیم از آن حضرت روایت نقل کرده اند. حضرت عبدالعظیم، یکى از شاگردان برجسته حضرت هادى (علیه السلام) است. این فقیه و عالم بزرگ، خود داراى حوزه درسى بود و حوزه علمیه شهر رى و اطراف آن را تأسیس کرد. درباره والایى مقام او از حضرت هادى (علیه السلام) نقل است که به حمّاد رازى فرمود: «اى حمّاد! اگر در شهر خود (شهر ری) در مسائل دینى به مشکلى برخوردى، از عبدالعظیم حسنى بپرس و سلام مرا به او برسان». حضرت عبدالعظیم در نزد امام هادى (علیه السلام) چنان مقامى داشت که آن حضرت (علیه السلام) ثواب زیارت قبر او را در رى، برابر با زیارت امام حسین (علیه السلام) بر شمرده است.

 

 

در محراب عبادت

امام هادى (علیه السلام) قبل از هر چیز بنده خدا بوده، همواره با خدا راز و نیاز داشت و همه سعادت ها و کرامت ها را در پرتو توجه و پیوند محکم با خدا مى دانست. آن حضرت (علیه السلام) همواره نیمه هاى شب از بستر برمى خاست و در حالى که لباس مویین پوشیده بود، رو به قبله بر روى حصیر مى نشست و به عادت مى پرداخت. سعید حاجب، از مأموران متوکل عباسى در این باره مى گوید: «نیمه شبى وارد خانه امام هادى (علیه السلام) شدم. دیدم روپوش و کلاهى مویین پوشیده، جانمازى حصیرى در برابر اوست؛ فهمیدم مشغول نماز است».

 

 

خلوتگه راز

از حضرت هادى (علیه السلام) دعاهاى بسیارى نقل شده که در نماز و غیرنماز با سوز و گداز عرفانى آنها را مى خواند. یکى از مناجات هاى آن حضرت با خدا چنین است: «اى کسى که در پروردگارى یکتا هستى و یکتایى مختص توست. اى کسى که روز در پرتو نامش روشن، و نورها به نام او فروزان و تابان است و به فرمانش تیرگى بر شب چیره شده، و از ابر پربارش سیل پدیدارمى شود. اى کسى که بینوایان به درگاهش دعا کنند و دعایشان به استجابت برسد، و بیمناکان درگاهش به او پناه برند و او به آنها امان و پناه دهد، و اطاعت کنندگان عبادتش کنند و او عبادتشان را به بهترین وجه بپذیرد و سپاس گزاران سپاسش گویند و او به آنها پاداش رساند، چقدر مقامت ارجمند و بزرگ است و فرمان هایت در همه جا جریان دارد».

 

 

در ساحل مناجات

یکى از شیعیان حضرت هادى (علیه السلام) به نام ابوموسى مى گوید: فتح بن خاقان، وزیر متوکل عباسى از من خواست از امام بخواهم براى او دعا کند. چون خدمت حضرت هادى (علیه السلام) رسیدم، فرمود: «فتح در ظاهر با ما دوست است، ولى در باطن از ما دورى مى کند. استجابت دعا در مورد کسى رخ مى دهد که شایستگى آن را داشته باشد. هر گاه تو در اطاعت خدا سستى ورزیدى، ولى به حقانیت رسول خدا و حق ما اقرار کردى، خدا تو را محروم نخواهد کرد».

 

 

دعایى از امام

یکى از دوستان امام هادى (علیه السلام) مى گوید: به حضرت گفتم: اى آقاى من! به من دعایى بیاموز که از آن نتیجه بگیرم. امام هادى (علیه السلام) فرمود: «من در بسیارى از اوقات، خدا را با این دعا مى خوانم و از خدا خواسته ام هر کسى این دعا را در کنار قبرم بخواند، خداوند او را ناامید نکند و آن این است: «اى یاور من در هنگام یارى ها، اى امید و محل اعتماد من، اى پناهگاه و تکیه گاه استوار، اى یکتا، اى بى همتا! از درگاهت مسئلت دارم به حق آن مخلوقاتى که هیچ کس را در مقام، مانند آنها نیافریدى، بر جماعت آنها رحمت فرست و حاجت ها و نیازهاى مرا برآور».

 

 

شکر نعمت هاى الهى

ابوموسى، یکى از یاران امام هادى (علیه السلام) مى گوید: روزى امام (علیه السلام) را در سامراء دیدم، به من فرمود: «اى ابوموسی! من به اجبار از مدینه به سوى سامراء خارج شدم و اینک اگر مرا از سامراء بیرون کنند نیز از روى اجبار خواهد بود». گفتم: اى آقاى من! چرا؟ فرمود: «به خاطر پاکیزگى هواى سامراء و گوارایى و شیرینى آب آن واندک بودن بیمارى در آن». حضرت هادى (علیه السلام) در این سخن، ضمن آشکار ساختن نعمت هاى الهى، توجه به نکات مثبت را در زندگى گوشزد کرده، به یاران خویش توجه به نعمت هاى الهى را در همه حال مى آموزند. ایشان با توجه به فشارهاى سیاسى موجود در شهر سامرا، به نکات خوب آن نیز توجه داشته اند.

 

 

نصیحت به متوکل

روزى امام هادى (علیه السلام) به متوکل عباسى، طاغوت خشن آن عصر فرمود: «از آن کسى که زندگى اش را تیره و تلخ نموده اى، صفا مجو؛ از آن کسى که بر او نیرنگ کرده اى، وفا مطلب؛ و از آن کسى که به او بدگمان هستى، نصیحت و خیرخواهى مخواه، همانا قلب دیگرى نسبت به تو، مانند قلب تو نسبت به اوست».

 

 

آموزش در بستر شهادت

امام هادى (علیه السلام) تا آخرین لحظات عمر گران بهاى خویش، دست از تربیت شیعیان و دوستدارانشان برنداشت. در تاریخ آمده که یکى از دوستان ایشان، به نام أبودُعامه براى عیادت به محضرش رسید. امام هادى (علیه السلام) به هنگام بازگشت به او فرمود: «حق تو بر من واجب شد. مى خواهى حدیثى براى تو نقل کنم تا شاد شوی؟» ابودعامه عرض کرد: آرى بسیار دوست دارم و به آن نیازمندم. امام هادى (علیه السلام) فرمود: بنویس رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «ایمان آن است که دل ها آن را با کمال احترام بپذیرند و رفتارها آن را تصدیق کنند؛ ولى اسلام آن است که زبان به آن حرکت مى کند و ازدواج با آن حلال مى شود».

 

 

آستان اجابت

ابوهاشم جعفرى مى گوید: خدمت حضرت هادى (علیه السلام) رسیدم، در حالى که حضرت تبدار و مریض بود. پس رو به من کردند وفرمود: «اى ابوهاشم! فردى از دوستان ما را بفرست تا به کربلا رفته، براى بهبودى من دعاکند». من نیز على بن بَلال را دیدم و از او خواستم این وظیفه را انجام دهد. او در پاسخ گفت: اطاعت مى کنم، ولى وجود مبارک حضرت هادى (علیه السلام)، از زمین کربلا برتر است؛ زیرا آن حضرت همانند کسى است که در کربلا دفن شده، و دعاى ایشان نیز از دعاى من در کربلا برتر است.
چون خدمت امام هادى (علیه السلام) رسیدم، سخن على را به حضرت عرض کردم، فرمود: «به او بگو رسول خدا از کعبه و حجرالاسود بالاتر بود، ولى در اطراف کعبه طواف مى کرد و به حجرالاسود دست مى کشید. به راستى که براى خداوند متعالى زمین هایى است که دوست دارد او را در آنجا بخوانند و دعا کنند و آن گاه دعا را مستجاب نماید. حرم امام حسین (علیه السلام) از آن زمین هاست».

 

 

امام هادى (علیه السلام) در برابر گروه جبریّه

یکى از گروه هاى اسلامى که از قدیم انحراف فکرى داشتند، گروه جبریّه بودند. آنها مى گفتند انسان ها در اعمال خود اختیار ندارند و آنچه انجام مى دهند، به آن مجبورند. امامان علیهم السلام از جمله امام هادى (علیه السلام)، در برابر این عقیده بى اساس، ایستادگى کردند و با استدلال و منطق آن را ردّ نمودند. آن حضرت در این باره مى فرماید: «کسى که به جبر معتقد است، معنایش این است که خداوند بندگان خود را به گناه مجبور مى کند، سپس آنها را به خاطر انجام گناه مجازات مى نماید. چنین کسى خدا را ظالم دانسته، او را تکذیب کرده است. نیز آیات قرآنى، چنین نسبتى را رد کرده اند؛ چنان که در آیه 49 سوره کهف آمده است: «و پروردگارت به هیچ کس ستم نمى کند» و در آیه 10 سوره حج مى فرماید: «این در برابر چیزى است که دست هایتان از پیش براى شما فرستاده و خدا هرگز به بندگان ظلم نمى کند».
 

 

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)