امام هادى و حوزه حديثى قم



پس از شهادت امام محمد تقى (ع) به سال 220 هجرى فرزند بزرگوارش امام هادى (ع) به امامت رسيد و انوار امامتش بر جهان اسلام پرتو افکند. زمامداران بغداد و سامرا در زمان امامت آن بزرگوار عبارت اند از: معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعين و معتز.
از اين رو، در زندگى سياسى آن حضرت دو عرصه پديدار گشت. در ابتدا معتصم سياست مأمون را دنبال کرد. و خردگرايان معتزلى هم محور قدرت و تعاملات فرهنگى سياسى بودند. پس از او واثق نيز همان روش را استمرار بخشيد. ولى با روى کار آمدن متوکل به يکباره تحولى اساسى به وقوع پيوست. او به پستى و رذالت مشهور بود و از دشمنان سرسخت اهل بيت(ع) و علويان و دوستداران آنان به حساب مى آمد. او عرصه را بر آل على تنگ کرد و تاريخ غمبارى را براى شيعه پديد آورد.
ابوالفرج اصفهانى در وصف اين دوره چنين مى نگارد:
«و کان المتوکل شديد الوطاة على آل أبى طالب غليظاً على جماعتهم مهتماً بأمورهم شديد الغيظ...». [1]
متوکل به آل على عناد و دشمنى عجيبى مى ورزيد و از دشمنان سرسخت خاندان علوى بود. در اين کينه توزى و ستمگرى، وزيرش عبيد الله بن يحيى بن خاقان نيز همراه او بود؛ بلکه او را به چنين دشمنى اى ترغيب مى کرد. از جمله اعمال زشت او تخريب مقبره حضرت امام حسين (ع) و شخم زدن و هموار کردن زمين هاى اطراف آن بارگاه قدسى بود. او بر زائران امام حسين (ع) سخت مى گرفت و مجازات هاى هولناکى را براى آنان مقرر مى داشت.
از سويى ديگر، احمد بن حنبل از زندان آزاد شد و با احياى مکتب اهل حديث و با تکيه بر احاديث مجعول و اسرائيليات، عقايد اسلامى را تحريف کرد.
او خداوند را به صورت انسانى وصف مى کرد که با دست خود آدم را آفريد، پايش را بر آتش جهنم نهاد، داراى چشمانى است، گاه مى خندد و در قيامت چون ماه ديده مى شود و بدين گونه، انديشه باطل تجسيم و تشبيه را در عقايد اسلامى مطرح ساخت. [2]
هنگامى که اين دو اهريمن به هم پيوستند، عرصه بر شيعيان بسيار تنگ شد، ولى حوزه حديثى قم در هر دو عرصه در مقابل هجوم فرهنگى بغداد و سامرا مقاومت کرد و در زمان حاکميت مکتب اعتزال و عقل گرايان، در مقابل آنان ايستاد.

شاگردان قمى امام

محدثان به آستان مقدس سامرا و بيت امام هادى (ع) بوسه مى زدند. خطى از نور، سامرا و قم را به هم متصل مى ساخت.
از مجموع شاگردان و اصحاب آن حضرت که نزديک به 190 نفر بودند و از حدود 180 نفر آنان احاديثى در ابواب مختلف در دسترس ما است، [3] شمارى از اصحاب آن حضرت را قمى ها تشکيل مى دادند؛ افرادى مانند:
احمد بن اسحاق اشعري؛ احمد بن محمد بن عيسى اشعري؛ احمد بن اسحاق رازي؛حسين بن مالک قمي؛ احمد بن حمزه بن يسع قمي؛ جعفر بن عبدالله بن حسين قمي؛ حسين بن اشکيب قمي؛ حسن بن خرزاذ قمي؛ عبدالرحمن بن محمد بن معروف قمي؛ عبدالصمد بن محمد قمي؛ حسين بن عبيداللّه قمي؛ محمد بن على بن عيسى اشعرى قمي؛ محمد بن عبدالجبار قمي؛ محمد بن داود قمي؛ سعد بن سعد احوص؛ عبدالله بن جعفر حميري؛ عمران بن اسماعيل قمي؛ مصقلة بن اسحاق قمي؛ محمد بن حمزه قمي؛ محمد بن اسماعيل صيمرى قمي؛ نصر بن حازم قمي؛ ابوطاهر بن حمزه بن يسع اشعرى قمي؛ ابوطاهر برقي؛ احمد بن محمد بن عبيدالله قمي؛ احمد بن زکريا بن بابا قمي؛ محمد بن ريان بن صلت قمي؛ محمد بن اورمه قمي؛ ريان بن صلت قمي؛ احمد بن ابى عبدالله برقي؛ على بن ريّان بن صلت؛ يعقوب بن يزيد انباري؛ احمد بن ادريس قمي؛ سهل بن زياد آدمي؛ على بن عبدالله بن جعفر حميري.
قم در اين دوران، مهم ترين مرکز تجمّع شيعيان ايران بود و روابط محکمى ميان شيعيان اين سرزمين با آن حضرت وجود داشت که در رجال طوسى و نجاشى و غيره به روابط راويان قمى با معصومان اشاره شده است.

ارسال سهم امام

در آن دوران که شيعيان در تنگناى اقتصادى بودند، از سوى مردم قم کمک هاى فراوانى براى امام هادى (ع) ارسال مى شد. محمد بن داود قمى و محمد طلحى مى گويند:
«اموالى مانند خمس و نذورات و هدايا و جواهرات را از قم و اطراف آن براى امام هادى (ع) به سوى سامرا مى برديم که در راه پيک امام رسيد و به ما خبر داد که بازگرديم؛ زيرا موقعيت براى محل و تحويل آن اموال مناسب نيست.
ما بازگشتيم و آن چه از اموال نزدمان بود حفظ کرديم، تا آن که پس از مدتى امام (ع) دستور داد آن اموال را برشترانى که آن حضرت فرستاده بود، بار کرده، آن ها را بدون ساربان راهى سامرا کنيم. ما اموال را طبق دستور آن حضرت فرستاديم. بعد از مدتى که توفيق زيارت آن حضرت حاصل شد و خدمتش شرفياب شديم، امام فرمودند: به اموال بنگريد تمام آن اموال موجود است. به مجموعه اموال نگريستيم، تمام اموال موجود بود». [4]
با وجود آن که امام زير نظر بود و رفت و آمدها به شدت بررسى مى شد، کاروان قمى ها پيوسته از قم به سوى سامرا در حرکت بود و امان را از طاغوت سامرا (متوکل) گرفته بود.
در روايت آمده است: «قال لى الفتح بن خاقان: قد ذکرالرّجل (يعنى المتوکل) خَبر مالٍ يَجئى مِنْ قم، و قد امرنى اَن ارصده لاخبره له...». [5]
در همان ايام بيم و وحشت، قمى ها پروانه وجود امام هادى (ع) بودند. کاروان هايى از سوى اين مردم با اموال به جانب سامرا حرکت مى کرد تا به فيض حضور امام و کيمياى نظر آن بزرگوار نايل شوند. مأموران متوکل به دستور او در کمين اين کاروان ها مى نشستند تا آن اموال را مصادره کرده، نزد متوکل ببرند.
وحشت متوکل از شيعيان قم به گونه اى بود که گاه به تصوّر اين که از قم براى امام اسلحه و پول فرستاده شده است، دستور مى داد تا شبانگاه به خانه امام هادى (ع) يورش برند. «ابن جوزي» به نقل از مسعودى چنين مى نگارد: «قال نمى إلى المتوکل بعليّ بن محمد انّ فى منزله کتباً و سلاحاً مِن شيعته من اهل قم، و أنّه عازم على الوثوب بالدولة، فبعث إليها جماعةً من الأتراک فهاجموا داره ليلاً، فلم يجدوا فيها شيئاً ... ». [6]
يکى از اتهامات متوکل به امام هادى (ع)، اين بود که مردم قم، ياوران و دوستداران آن حضرت اند و از همان آغاز امامت آن امام همام، پيشوايى آن حضرت را ارج نهاده، تقديس و ترويج کردند. احمد بن محمد بن عيسى که از مشايخ و رئيس حوزه حديثى قم در اين دوران بود، اين سخن امام جواد(ع) را که فرمود: «اِنّى ماضٍ وَاْلاَمْرُ صائِرٌ اِلى اِبْنى عَلي...» [7]، بر جان و روح مردم شيعه قم جارى ساخت. از اين روى، همان گونه که قميون، شيعه امام هادى (ع) بودند و به ساحتش عشق مى ورزيدند، آن حضرت نيز به مردم قم مهر مى ورزيد و براى آنان دعا مى کرد. عبدالعظيم حسنى (ع) چنين نقل مى نمايد:
«سَمِعْتُ عَلِى بْنِ مُحَمّدٍ الْعَسْکَرِى (ع) يَقُولُ اَهْلُ قُمَّ وَ اَهْلُ آبَهْ مَغْفُورٌ لَهُمْ لِزِيارَتِهِمْ لِجَدّى عَلِى بْنِ مُوسيَ الرِّضا بِطُوسٍ». [8]
مشايخ و محدثان قم در چنين موقعيتى که حرکت فرهنگى مفوّضه و غلات شتاب گرفته بود، از نفوذ فرهنگ اين دو فرقه بيمناک بودند و در شهرى مانند قم که مردمش دلباخته اهل بيت (ع) بودند، نفوذ چنين عقايدى آسان بود. برخورد قمى ها در آن برهه از زمان، حاکى از يک جريان خاص بود و هرگز نمى تواند، معرف جايگاه انديشه امام شناسى قميون محسوب شود. در آن زمان، ديدگاه احمد بن حنبل برحوزه حديثى اهل سنّت حاکم شد. آنان اصول عقايد را با هر حديثى توجيه و تفسير کرده، نظريات نادرستى را در زمينه اعتقادات ابراز مى کردند. بدون شک، حوزه هاى معرفتى در هر زمان با يکديگر در تعامل اند. براى اينکه اين سيرت ناخوشايند نتواند در حوزه قم نفوذ کند، تنگ نظرى ها در قبال محدّثان شتاب گرفت.

مبارزه با فرهنگ غلو

افق اين مبارزه را امام هادى (ع) گشود پيرايش و آراستگى اين حوزه را پى گرفت و غاليان و بدعت گذاران را از اين حوزه راند. از اين رو، در پاسخ نامه اى، على بن حسکه را نفرين فرمود: «... وَ لَعَنَ اللّهُ عَلِيَّ بْنَ حَسْکَةَ الْقُمِيّ». [9] و در جاى ديگر باز هم فرمود: «کَذِبَ ابْنَ حَسْکَةُ عَلَيْهِ لَعْنَةُاللَّهِ؛ [10] او دروغ مى گويد. نفرين خدا بر او باد!». نيز فرمود: «از آن چه على بن حسکه مى گويد، به سوى خدا بيزارى مى جويم... و اگر فردى از پيروان او را يافتيد سرش را بر صخره بکوبيد.». [11]
همچنين آن حضرت، حسن بن محمد بن بابا، معروف به ابن باباى قمى را نيز لعنت کرد و در پاسخ نامه اى فرمود: «... عَلَيْهِ لَعْنَةُاللَّهِ؛ او گمان مى کند که من او را برانگيخته ام و او باب است، شيطان او را اغوا کرده و بر او مسلط شده است»؛ «اِن قدرتَ اَنْ تنشدخ رأسه بالحجر فافعل...؛ [12] اگر قدرت يافتى که با سنگ برسرش بکوبى، برسرش بکوب و او را مجروح کن. همانا او مرا اذيت کرده است؛ خداوند در دنيا و آخرت او را آزار دهد».
از سوى ديگر، آن امام مهربان، نامه اى فرستاد و محمد بن ارومه را که نزد قميون متهم شده بود و حتى کسى را بر او گمارده بودند تا او را ترور کند، تبرئه کرد. نجاشى در اين باره چنين مى نگارد: «محمد بن أورمه، أبوجعفر القمى، ذکره القميون و غمزوا عليه و رموه بالغلوّ حتى دسّ عليه مَن يفتک به، فوجدوه يصلى مِن أول الليل ألى آخره فتوفقوا عنه». [13]
آن گاه مى نويسد: «و قال بعض أصحابنا: أنه رأى توقيعاً من أبى الحسن الثالث، إلى أهل قم فى معنى محمد بن أورمة و براءته ممّا قذف به». [14]
در پاکى و صدق ابن اورمه همين کفايت مى کند که مى گويد: «روزهاى آخر عمر متوکل براى زيارت امام هادى (ع) به سامرا رفتم و متوکل را ديدم که امام را به دست سعيد حاجب سپرده بود و مى خواستند امام را به قتل برسانند. من گريان شدم. امام (ع) فرمود: «لاتبک انّه لايتمّ لهم ذلک و انّه لايلبث اکثر من يومين حتى يسفک اللّه دمه و دم صاحبه؛ [15] فرزند اورمه! نگران مباش. آنان نمى توانند مرا به قتل برسانند؛ بلکه خداوند آن دو را تا دو روز ديگر هلاک خواهد نمود».
اين موقعيت وظيفه «احمد بن محمد بن عيسي» را که رهبرى حوزه حديثى قم را در اين ايام بر عهده داشت، سخت کرده بود و او مى بايست در اين درياى متلاطم و فتنه هايى چون بابيت و ادعاى الوهيت، حوزه حديثى قم را از اين توفان به سلامت برهاند.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
[1] . مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهانى، ص 395.
[2] . ر.ک: السنة، احمد بن حنبل، ص 47- 46 ؛ التوحيد و اثبات الصفات الرب، محمد بن اسحاق بن خزيمة، ص 235 - 234؛
[3] . رجال، طوسى، ص 409 - 426؛ مسند الامام الهادى عطاردى، ص 309 - 369.
[4] . بحارالانوار، ج 50، ص 185، ح 62.
[5] . امالى طوسى، ج 1، ص 282؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 2، ص 451؛ مسند الامام الهادى ، ص 37.
[6] . تذکرةالخواص، سبط ابن جوزى، ص 460؛ مروج الذهب، مسعودى، ج 4، ص 11 (در مروج الذهب، کلمه «شيعه» بدون نام قم آمده است)؛ وفيات الاعيان، ابن خلکان، ج 3، ص 272.
[7] . کافى، ج1، ص323؛ مسند الامام الهادى، ص18.
[8] . عيون اخبار الرضا، صدوق، ج 2، ص 260.
[9] . رجال کشى، ص 518، ح 996.
[10] . همان، ص 519، ح 997؛ وسائل الشيعه، ج18، باب 7، ص 554،(کتاب الحدود، ابواب المحارب).
[11] . رجال کشى، ص 519، ح 997.
[12] . همان، ص 520، ح 999 - 1000.
[13] . رجال نجاشى، ج 2، ص 394، ش 891.
[14] . همان.
[15] . کشف الغمة، اربلى، ج 3، ص 184.