در تهذيب و در تفسير عياشى از امام صادق (عليهالسلام ) روايت آورده اند كه در ذيل آيه :( واتموا الحج و العمره لله ) فرمود: اين تمام كردن حج و عمره واجب است
و نيز در تفسير عياشى از زراره و حمران و محمد بن مسلم از امام باقر و امام صادق (عليهالسلام ) روايت كرده كه گفتند: ما از آن دو بزرگوار از كلام خداى تعالى كه مى فرمايد:(و اتموا الحج و العمره لله ) پرسيديم ، فرمودند تماميت حج به اين است كه در آن رفث و فسوق و جدال نشود.
و در كافى از امام صادق (عليهالسلام ) روايت كرده كه در ضمن حديثى فرمود: منظور از تمام كردن حج و عمره اداى آن ، و هم اين است كه وقتى به احرام آن دو در آمدند از محرمات احرام بپرهيزند.
مؤ لف : اين روايات منافاتى با آن معنائى كه ما براى اتمام كرديم ندارد چون واجب بودن حج و عمره و اداى آن همان اتمام آن است
و در كافى از امام صادق (عليهالسلام ) روايت كرده كه فرمود: رسولخداصلىاللهعليهوآله چون خواست حجة الاسلام را بجا آورد، چهار روز از ذى القعده مانده بيرون آمد، تا به مسجد شجره رسيد، و در آنجا نماز خواند،
سپس مركب خود را براند، تا به بيدا رسيد، در آنجا محرم شد، و لبيك حج گفت ، و صد راءس بدنه با خود حركت داد، مردم هم همگى احرام به حج بستند، و احدى نيت عمره نكرد،و تا آن روز اصلا نمى فهميدند متعه در حج چيست ؟
تا آنكه رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم وارد مكه شد، طواف خانه را انجام داد، مردم هم با او طواف كردند، سپس نزد مقام دو ركعت نماز خواند و دست به حجر الاسود ماليد، سپس فرمود: من ابتدا مى كنم به آنچه خداى عزوجل ابتدا كرده بود، پس به صفا آمد، و سعى را از صفا شروع كرد، و هفت نوبت بين صفا و مروه سعى نمود، همينكه سعيش در مروه خاتمه يافت به خطبه ايستاد، و مردم را دستور داد تا از احرام در آيند، و حج خود را عمره قرار دهند، و فرمود اين چيزى است كه خداى عزوجل مرا بدان امر فرموده ، مردم محل شدند، و رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: اگر من در اين باره پيش بينى مى داشتم و مى دانستم چنين دستورى مى رسد، خود من نيز مانند شما بدنه با خود نمى آوردم ، ولى چون آورده ام نمى توانم حج تمتع كنم ، براى اينكه خداى عزوجل فرموده : (و لا تحلقوا رؤ سكم حتى يبلغ الهدى محله ، يعنى سر نتراشيد، و از احرام در نيائيد، تا آنكه هدى به جاى خودش كه همان منا است برسد) سراقة بن جعثم كنانى عرضه داشت امروز تازه دين خود را شناختيم مثل اينكه همين امروز به دنيا آمده ايم ، حال به ما خبر بده آيا اين حكم مخصوص امسال ما است ، يا براى هرساله است ؟ رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود نه ، براى ابد حكم همين است ، مردى برخاست و عرضه داشت :
يا رسول اللّهصلىاللهعليهوآلهوسلم آيا ممكن است چند روز ديگر كه براى حج احرام مى بنديم قطرات آب غسلى كه در اثر نزديكى با زنان كرده ايم از سر و رويمان بچكد، و خلاصه اين چه حكمى است ؟ (و خواننده عزيز بايد توجه داشته باشد كه در سنت جاهليت بعد از داخل شدن در مكه و طواف ، از احرام در آمدن ، و با زنان آميختن از شنيع ترين گناهان شنيع تر بوده ، و از اين جهت سائل برخاست ه و اعتراض كرده ) رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود تو تا ابد به اين حكم ايمان نمى آورى ،امام صادق (عليهالسلام ) سپس فرمود: در همان ايام على (عليهالسلام ) از يمن آمد، و به مكه وارد شد، و ديد فاطمه (عليهالسلام ) از احرام در آمده ، و بوى خوش است عمال كرده ، نزد رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم روانه شد، جريان را از آن جناب پرسيد، رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: يا على تو كه احرام بستى به چه نيت بستى عرضه داشت : به آنچه رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم نيت كرده ، فرمود: پس تو هم نبايد از احرام درآئى ، و او را در هدى خود كه گفتيم صد بدنه بود شريك كرد، سى هفت شتر را به او داد، و شصت و سه شتر را براى خود نگه داشت ،
كه همگى را به دست خود نحر كرد، و از هر شترى قسمتى را گرفته در ديگى قرار داده دستور داد آن را بپزند، و خودش از آن گوشت ، ومقدارى از آبگوشتش تناول نموده فرمود: الان مى توان گفت كه از همه شصت و سه شتر خورده ايم ، و كسى كه حج تمتع بجا آورد بهتر است از كسى كه حج قران بياورد، و سوق هدى كند، و نيز از كسى كه حج افراد بياورد بهتر است : راوى مى گويد از امام صادق (عليهالسلام ) پرسيدم رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم در شب احرام بست يا در روز؟ فرمود: در روز، پرسيدم چه ساعتى ؟ فرمود هنگام نماز ظهر.
مؤ لف : اين معنا در تفسير مجمع البيان و غيره نيز روايت شده
و در تهذيب از امام صادق (عليهالسلام ) روايت كرده كه فرمود: عمره داخل در حج شد تا روز قيامت ، پس كسى كه تمتع كند به عمره تا حج (يعنى عمره تمتع بياورد قبل از حج ) بايد هر قدر مى تواند قربانى كند، پس كسى نمى تواند و چاره اى ندارد جز اينكه تمتع كند، چون خداى تعالى اين حكم را در كتاب نازل فرمود، و سنت رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم هم بر آن جارى گشت
و در كافى از امام صادق (عليهالسلام ) روايت آورده كه فرمود: (ما است يسر من الهدى ) يك گوسفند است
و نيز در كافى از امام صادق (عليهالسلام ) روايت كرده كه در پاسخ كسى كه پرسيد اگر متمتع گوسفند نيافت چه كند؟ فرمود: قبل از روز هشتم و روز هشتم و روز عرفه را روزه بگيرد، شخصى پرسيد: حال اگر در همان ترويه كه روز هشتم است تازه از راه رسيده باشد چه كند؟ فرمود: سه روز بعد از ايام تشريق ، روزه بگيرد شخصى پرسيد: حال اگر شتر بانش مهلت نداد كه در مكه بماند، و اين سه روز روزه را انجام دهد چه كند؟ فرمود: روز حصبه و دو روز بعدش روزه بگيرد،پرسيدند: روز حصبه كدام است ؟ فرمود: روزى كه كوچ مى كند، پرسيدند: آيا روزه بگيرد در حالى كه مسافر است ؟ فرمود،: بله مگر در روز عرفه مسافر نبود؟ ما اهل بيت فتواءم ان اين است و دليلمان هم قرآن است كه مى فرمايد: ( فصيام ثلثه ايام فى الحج ) و منظورش در ذى الحجه است
و شيخ طوسى عليه الرحمه از امام صادق (عليهالسلام ) روايت كرده كه فرمود: هر كس خانه اش به مكه نزديكتر از فاصله ميقات به مكه باشد او جزء حاضرين در مسجد الحرام است ، و نبايد حج تمتع انجام دهد.
مؤ لف : يعنى كسانى كه محل سكونتشان نزديكتر از ميقات است به مكه اينگونه افراد مصداق حاضرين در مسجد الحرام هستند، كه نبايد حج تمتع بياورند، و روايات ائمه اهل بيت (عليهالسلام ) در اين معانى بسيار است
و در كافى از امام باقر (عليهالسلام ) روايت آورده كه در معناى جمله(الحج اشهر معلومات ) فرموده : ماههاى معلوم حج عبارت است از شوال ، و ذى القعده ، و ذى الحجه ، احدى نمى تواند به نيت حج در غير اين سه ماه احرام ببندد.
و در همان كتاب از امام صادق (عليهالسلام ) روايت كرده كه در ذيل جمله(فلا رفث ...) فرموده : رفث به معناى جماع ، و فسوق به معناى دروغ ، و جدال به معناى گفتن : (نه به خدا و آرى به خداست ).
و در تفسير عياشى از امام صادق (عليهالسلام ) روايت كرده كه در تفسير جمله(لا جناح عليكم ان تبتغوا فضلا من ربكم ...) فرمود: منظور از فضل پروردگار رزق است ، كه بعد از آنكه محرم از احرام خارج شد مى تواند در موسم حج به خريد و فروش بپردازد.
مؤ لف : مى گويند اين خطاب بدين جهت صادر شد كه عرب تجارت و خريد و فروش در موسم حج را گناه مى دانست ، خواست تا بااين آيه محذور نامبرده را بردارد.
و در مجمع البيان گفته : بعضى ها گفته اند معناى جمله نامبرده اين است كه حرجى بر شما نيست كه مغفرت پروردگار خود را طلب كنيد، و اين معنا را جابر هم از امام باقر (عليهالسلام ) روايت كرده
مؤ لف : در اين روايت به اطلاق و بى قيد آمدن فضل تمسك شده ، و آن رابه افضل افراد تطبيق كرده است
و در تفسير عياشى از امام صادق (عليهالسلام ) روايت آورده كه در تفسير جمله:( ثم افيضوا من حيث افاض الناس ...)،
فرموده : اهل حرم در مشعر وقوف مى كردند و ساير مردم در عرفات ، و اهل حرم از مشعر حركت نمى كردند تا اهل عرفات به مشعر برسند، در همان ايام مردى كه نامش ابو سيار بود، و الاغى سرحال داشت ، از همه اهل عرفات جلو مى افتاد، و در نتيجه همينكه اهل مشعر او را مى ديدند مى گفتند: اينك ابو سيار از عرفات رسيد، آن وقت حركت مى كردند، پس خداى تعالى دستورشان داد همگى بايد به عرفه وقوف كنند و از آنجا كوچ كنند.
مؤ لف : در اين معنا رواياتى ديگر نيز هست
و در تفسير عياشى از امام صادق (عليهالسلام ) روايت آورده كه در تفسير آيه:( ربنا آتنا فى الدنيا حسنه و فى الاخره حسنه فرمود: منظور از حسنه رضوان خدا و بهشت در آخرت است ، و نيز سعه رزق و حسن خلق در دنيا است
و از همان جناب روايت شده كه فرمود حسنه در دنيا رضوان خدا و توسعه در معيشت ، و همنشين خوب ، و در آخرت بهشت است
و از على (عليهالسلام ) روايت شده كه فرمود: (حسنه در دنيا همسر صالح ، و در آخرت حوريه است ، و منظوراز عذاب آتش همسر بد است ).
مؤ لف : اين روايات از باب شمردن مصداق است ، و گرنه آيه شريفه مطلق است ، و از آنجائى كه رضوان اللّه چيزى است كه ممكن است نمونه اش و ظهور ناقصش در دنيا، و ظهور تامش در آخرت حاصل شود، از اين جهت مى توان آن را هم از حسنات دنيا شمرد همچنانكه در روايت اولى شمرده ، و هم از حسنات آخرت ، همچنانكه در روايت دومى شمرده
و در كافى از امام صادق (عليهالسلام ) روايت كرده كه در ذيل آيه شريفه :(و اذكروا اللّه فى ايام معدودات ...) ، فرموده : مراد از اين ايام ، ايام تشريق است چون عرب وقتى در منا اقامت مى كرد، بعد از قربانى شتر به تفاخر مى پرداخت ، يكى مى گفت : پدر من چنين و چنان بود، آن ديگرى مى گفت پدرم چنين و چنان بود، خداى تعالى فرمود:(فاذا قضيتم مناسككم فاذكروا اللّه كذكركم آباءكم ، او اشد ذكرا، چون از مناسك خود پرداختيد به ياد خدابيفتيد، همانطور كه به ياد پدران خود مى افتيد، بلكه بيشتر و شديدتر از ياد پدران )، و تكبير اين است كه بگوئى : (اللّه اكبر، اللّه اكبر لا اله الا اللّه ، و الله اكبر، و لله الحمد، اللّه اكبر على ما هدينا اللّه اكبر على ما رزقنا من بهيمهة الانعام
و نيز در همان كتاب از همان جناب روايت كرده كه فرمود: تكبير در ايام تشريق را بايد از نماز ظهر روز عيد تا نماز صبح روز سوم عيد ادامة داد، و اما در شهرها اين تكبير دنبال ده نماز گفته مى شود (كه در حقيقت از ظهر روز عيد شروع ، و بعد از نماز صبح روز دوازدهم ختم مى گردد).
و در كتاب(من لا يحضره الفقيه ) از امام صادق (عليهالسلام ) روايت آورده كه شخصى از آن جناب از مفاد آيه :(فمن تعجل فى يومين فلا اثم عليه ، و من تاخر فلا اثم عليه ...) ، پرسيد حضرت فرمود: معنايش اين نيست كه بيتوته در روز سيزدهم واجب نيست ، خواست ى انجام بده و نخواست ى انجام نده بلكه معنايش اين است كه اگر اين واجب را نياوردى خدا اين گناهت را مى آمرزد، چون حاجى وقتى از حج بر مى گردد همه گناهانش آمرزيده است
و در تفسير عياشى از آن جناب روايت كرده كه فرمود: او از حج بر مى گردد در حالى كه گناهانش آمرزيده شده ، البته خداى تعالى گناه كسى را مى آمرزد كه تقوا داشته باشد.
و در كتاب فقيه از امام صادق (عليهالسلام ) روايت آورده كه در ذيل جمله: (لمن اتقى ...) ، فرمود: يعنى كسى كه از شكار مى پرهيزد تا وقتى كه اهل منا از منا كوچ كنند.
و از امام باقر (عليهالسلام ) روايت آورده كه در معناى جمله :(لمن اتقى ...)، فرمود: يعنى كسى كه از رفث و فسوق و جدال و ساير محرماتى كه خداى تعالى بر محرم حرام كرده اجتناب كند.
و نيز از آن جناب روايت كرده كه در معناى جمله نامبرده فرمود: يعنى از خداى عزوجل پروا داشته باشد.
و از امام صادق (عليهالسلام ) روايت آورده كه فرمود: يعنى كسى كه از گناهان كبيره پروا كند.
مؤ لف : خواننده محترم توجه فرمود كه آيه شريفه چه دلالتى دارد، و از آن چه فهميده مى شود،ممكن هم هست ما به عموم تقوا و اينكه قيدى برايش نيامده تمسك نموده ، همانطور كه در دو روايت اخير آمده ، بگوئيم منظور پروا كردن از عموم گناهان است
در الدر المنثور است كه بخارى ، و بيهقى از ابن عباس روايت كرده اند كه در پاسخ شخصى كه از وى از متعه حج سؤ ال كرده بود، گفته : مهاجرين و انصار و همسران رسولخدا در حجة الوداع احرام بستند، ما نيز احرام بستيم ، چون به مكه رسيديم رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: نيت احرام حج را به عمره برگردانيد، مگر كسانى كه با خود قربانى آورده ، و به اين علامت لنگه كفشى به گردن آن حيوان انداخته باشند كه چنين افرادى بايد به همان نيت حج باقى مانده ، بقيه نيت عمره كنند، و چون خانه خدا را طواف و در صفا و مروه سعى كرديم ، عمل عمره ما تمام شد، و از احرام در آمديم ، و با زنان در آميختيم ، و لباس پوشيديم
و درباره كسانى كه با خود قربانى آورده ، آن را نشان كرده بودند، فرمود: اينگونه افراد نبايد از احرام در آيند، بلكه همچنان در احرام حج باشند، تا قربانيشان به جاى خود برسد (يعنى در منا ذبح شود) آنگاه در شب ترويه به ما كه از احرام در آمده بوديم ، دستور فرمود: به نيت حج احرام ببنديم ، ما نيز چنين كرديم ، تا از اعمال و مناسك حج در عرفات و مشعر و منا فارغ شديم
و آنگاه در روز عيد به مكه آمديم ، و خانه خدا را طواف و بين صفا و مروه سعى كرديم ، و در اينجا همه اعمال حج ما پايان يافت ، تنها مساءله قربانى باقى ماند، كه مى بايست به حكم(فما است يسر من الهدى ، فمن لم يجد فصيام ثلثه ايام فى الحج و سبعه اذا رجعتم ) يا قربانى كنيم ، (كه البته در اين قربانى گوسفند هم كفايت مى كند)، و يا به جاى آن روزه بگيريم ، سه روز در حج ، و هفت روز بعد از مراجعت به وطن
در نتيجه آن سال هر دو عمل عمره و حج را در يكسال انجام داديم ، و اين سابقه نداشت ، دستورى بود كه خدا در كتابش نازل فرمود و سنت رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم بر آن جارى شد، تا مسلمانان خارج مكه كه از راه دور مى آيند بتوانند قبل از رفتن به عرفات از احرام درآيند، و آنچه در احرام برايشان حرام بود حلال شود و اينكه گفتيم (مسلمانان خارج مكه )، دليلش اين كلام خدا است كه مى فرمايد:(ذلك لمن لم يكن اهله حاضرى المسجد الحرام )، و ماههاى حج كه خداى تعالى آنها را ماه حج خوانده شوال ، و ذى القعده ، و ذى الحجه است ، پس هر كس در اين ماهها حج تمتع كند، بايد يا خونى بريزد، و يا روزه بگيرد، و رفث به معناى جماع ، فسوق به معناى معاصى و جدال به معناى ستيزگى در گفتار است
و نيز در الدر المنثور است كه بخارى و مسلم از ابن عمر روايت كرده كه گفت : رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم درحجة الوداع حج تمتع آورد به اين صورت كه اول عمره را آورد، و سپس احرام حج بست و از آغاز كه در مسجد ذو الحليفه (واقع در محل شجره ) احرام مى بست قربانى هم معين كرد، و قربانيش را با خود سوق داد، و قبل از هر كس رسولخدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم ) به نيت عمره احرام بست ، مردم هم به متابعت وى نيت تمتع كرده ، اول به عمره و سپس به حج احرام بستند.
ولى از آنجائى كه مردم دو دسته بودند، بعضى با خود قربانى آورده بودند، و بعضى نياورده بودند، لذا همينكه رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم وارد مكه شد، به مردم فرمود: هركس با خود قربانى آورده از احرام درنيايد، و هيچ يك از محرماتى كه بر او حرام بود حلال نمى شود، مگر بعد از آنكه از عمل حج فارغ شود، و كسانى كه قربانى نياورده اند طواف و سعى انجام دهند، و سپس تقصير كنند، و از احرام درآيند، و آنگاه (قبل از رفتن به عرفات ) در مكه احرام حج ببندند و اگر از اين دسته كسانى باشند كه دسترسى به قربانى ندارند، بايد سه روز در سفر و هفت روز در وطن روزه بگيرند.
و باز در الدرالمنثور است كه حاكم (وى حديث را صحيح دانسته )، از طريق مجاهد، و عطا از جابر روايت كرده كه گفت : در بين مردم بگو مگو زياد شد، (گويا منظور بگو مگوى درباره حج بوده ) تا آنكه بيش از چند روز به تمام شدن اعمال حج نماند، كه دستور يافتيم از احرام در آئيم از در تعجب به يكديگر مى گفتيم : چطور ممكن است شخصى كه براى عبادت به حج آمده احرام ببندد، در حالى كه يك ساعت قبلش منى از عورتش مى چكيده ؟ اين اعتراض به گوش رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم رسيد لاجرم به خطبه ايستاد و فرمود: هان اى مردم آيا مى خواهيد به خداى تعالى چيز ياد بدهيد، بخدا سوگند علم من از همه شما به خدا بيشتر است ، و بيشتر از شما از او پروا دارم ، من اگر جلوتر مى فهميدم آنچه را كه بعدا فهميدم هرگز قربانى با خود سوق نمى دادم ، و مثل همه مردم از احرام در مى آمدم ، بنابر اين هركس كه براى عمل حج با خود قربانى نياورده سه روز در حج و هفت روز در مراجعت به خانه اش روزه بگيرد، و هر كس توانست در همين جا قربانى تهيه كند آنرا ذبح كند، و ما به ناچار يك شتر را به نيت هفت نفر قربانى مى كرديم چون قربانى يافت نمى شد.
عطا اضافه كرده كه ابن عباس هم گفته كه چون قربانى يافت نمى شد رسول خدا گوسفندان خود را ميان اصحابش تقسيم كرد و به سعد بن ابى وقاص يك تيس (نربز) رسيد كه به نيت خودش به تنهائى سر بريد.
و نيز در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه ، و بخارى و مسلم از عمران بن حصين روايت كرده كه گفت : آيه متعه در كتاب خدا نازل شد، و ما در عهد رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم و با آن جناب به سفر حج رفتيم ، و حج را به صورت متعه يعنى تمتع آورديم ، و بعد از آنهم هيچ آيه ديگرى كه حج تمتع را نسخ كند نازل نشد، و رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم هم تا زنده بود از آن نهى نكرد، تنها و تنها مردى از صحابه به راى خود آن را قدغن نمود، و هر چه خواست گفت
مؤ لف : اين روايت به الفاظ و عباراتى ديگر كه معناى همه آنها قريب به همان روايت در الدرالمنثور است نيز نقل شده
و در صحيح مسلم و مسند احمد و سنن نسائى از مطرف روايت آمده كه گفت : عمران بن حصين در مرضى كه به آن مرض از دنيا رفت نزد من فرستاد، و مرا احضار كرد و گفت يكى از كسانى كه من محدثش بودم ، و برايش حديث مى كردم تو بودى ، و به اين اميد برايت حديث مى گفتم كه بعد از من سودى به حالت داشته باشد، اگر من زنده ماندم احاديث مرا به من نسبت مده ، و خلاصه نگو فلانى چنين گفت ، و اگراز دنيا رفتم مستقيما به من نسبت بده براى اينكه ديگر خطرى برايم نيست و بدانكه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم بين حج و عمره را جمع كرد، (يعنى حج تمتع آورد)، و بعد از آن آيه اى ديگر در نسخ اين حكم نازل نشد و خودش هم از آن نهى نفرمود تنها يك مرد عادى از پيش خود هر چه خواست گفت
و نيز در صحيح ترمذى و كتاب زاد المعادتاءليف ابن قيم روايت شده كه شخصى از عبد اللّه پسر عمر از حج تمتع پرسش نمود عبد اللّه پسر عمر گفت : اين عمل عملى است حلال ، پرسيد: آخر پدرت از آن نهى كرده ، گفت : در اين مساءله كه پدرم نهى كرده ، اما رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم آن را بجاى آورده ، آيا بايد امر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم را پيروى كنيم ، يا امر و فرمان پدرم را؟ سائل در پاسخ گفت : البته امر رسول خدا متبع است ، عبد اللّه بن عمر گفت : اگر امر رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم متبع است پس بدان كه رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم خودش اين عمل را بجاى آورد.
و صحيح ترمذى ، و سنن نسائى ، و سنن بيهقى ، وموطاءمالك ، و كتاب الام شافعى ، همگى از محمد بن عبد اللّه روايت آورده اند كه گفت در سالى كه معاويه حج بجاى آورد از سعد بن ابى و قاص ، و از ضحاك بن قيس شنيدم :
كه با يكديگر درباره حج تمتع بحث مى كردند، ضحاك مى گفت : تنها كسانى كه اين عمل را انجام مى دهند كه نسبت به امر خدا جاهلند، سعد در جوابش مى گفت : بسيار حرف زشتى زدى ، اى برادر زاده ، ضحاك گفت : آخر عمر از اين عمل نهى كرد، سعد گفت : آخر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم اين عمل را بجاى آورد، و همه ما با آن جناب بجا آورديم
و در الدر المنثور است كه بخارى ، و مسلم ، و نسائى از ابى موسى روايت آورده اند كه گفت : در بطحا خدمت رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم رسيده ، عرضه داشتم : در حال احرام نيت كردم : احرام مى بندم به آنچه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم احرام بسته ، فرمود: آيا با خود قربانى آورده اى ؟ عرضه داشتم نه ، فرمود پس برو در خانه طواف كن ، و سعى بين صفا و مروه بجاى آر، و سپس تقصير كن ، و از احرام درآى ، من طواف و سعى كردم و سپس به خيمه زنى از بستگانم رفتم ، او سر مرا اصلاح كرد، و شستشو داد.
و من در زمان ابى بكر و همچنين در عهد خلافت عمر به حج تمتع فتوا مى دادم تا آنكه در عهد عمر سالى در موسم حج مشغول مناسك حج بودم ، كه مردى برايم خبر آورد: چه نشسته اى كه امير المؤ من ين (عمر) در باره مناسك حج فتوائى تازه داده ، من بانگ برداشتم كه اى مردم هر كس از ما فتوائى گرفته تكليفش دشوار شده ، چون اميرالمؤ من ين دارد مى آيد و حكم هر مساءله رااز او بگيريد، و به او اقتدا كنيد، پس همينكه عمر وارد شد، از او پرسيدم : چه چيز تازه اى درباره مناسك حج گفته اى ؟ گفت اينكه به كتاب خدا تمسك كنيم كه مى فرمايد: (و اتموا الحج و العمره لله ، ح ج و عمره را براى خدا تمام كنيد) و نيز به سنت پيامبران تمسك كنيم كه فرموده محرم نبايد از احرام در آيد تا آنكه قربانى خود را ذبح كند.
و نيز در الدر المنثور است كه مسلم از ابى نضره روايت كرده كه گفت : ابن عباس همواره به مردم دستور مى داد حج تمتع كنند، و عبد اللّه بن زبير همواره از آن نهى مى كرد، اين اختلاف نظر به جابر بن عبد اللّه گفته شد، در پاسخ گفت : احاديث به دست من در بين مردم داير و شايع شده ، ما با رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم حج تمتع مى كرديم ، همينكه عمر به خلافت رسيد گفت : خدا از هر چه مى خواست براى پيغمبرش حلال مى كرد، و ملاك كار ما قرآن است ،
كه هر آيه اش در جائى كه بايد نازل شود نازل شده ، و قرآن فرموده :(فاتموا الحج و العمره لله ) بنابراين همانطور كه قرآن دستور داده عمل كنيد، و حج خود را از عمره جدا سازيد، يعنى در يك سال هر دو را انجام ندهيد، چون اگر اين كار را كه مى گويم بكنيد حج شما تمام تر و عمره تان هم تمام تر مى شود.
و در مسند احمد از ابى موسى روايت شده كه گفت : اين عمل يعنى حج تمتع سنت رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم است ، ولى من مى ترسم مردم بين عمره و حج در زير درختان اراك با زنان خود همخوابگى كنند و آنان را باخود برداشته به حج بروند.
و در جمع الجوامع سيوطى از سعيد بن مسيب روايت آمده كه گفت : عمر بن خطاب از حج تمتع در ماههاى حج نهى كرد، و گفت : هر چند خود من آنرا با رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم انجام دادم ، و ليكن از آن نهى مى كنم ، چون اين عمل باعث مى شود يك فرد مسلمان كه از افقى از آفاق به قصد زيارت حركت مى كند، و خسته و غبار آلود وارد مكه مى شود، اين خستگى و اين غبار آلودگيش و آن تلبيه گفتنش تنها مخصوص عمره اش باشد، بعد از عمره از احرام در آيد، و لباس بپوشد، و خود را خوشبو كند، و با همسرش اگر با خود آورده باشد همخوابگى كند، و همچنان به عيش و لذت بپردازد، تا روز هشتم ذى الحجه ، آن وقت به نيت حج احرام ببندد، و بطرف منا (و عرفات ) برود، و تلبيه بگويد، در حالى كه نه غبارآلود باشد و نه خسته و كوفته ، و تلبيه اش هم بيش از يك روز نباشد، در حالى كه حج افضل از عمره است
علاوه اگر ما از حج تمتع جلوگيرى نكنيم مردم در زير همين درختان اراك با زنان خود دست به گريبان مى شوند، و اين عمل در انظار مردمى كه نه دامدارى دارند و نه كشت و زرع ، مردمى كه در نهايت فقر بسر مى برند و بهار زندگيشان همين ايامى است كه حاجيان به مكه مى آيند خوشايند نيست
و در سنن بيهقى از مسلم از ابى نضره از جابر روايت شده كه گفت : به او گفتم : عبد اللّه بن زبيراز حج تمتع نهى مى كند، و عبد اللّه بن عباس به آن امر مى كند، تكليف چيست ؟ كدام درست مى گويند؟ گفت : احاديث به دست من در بين مردم منتشر مى شود، خلاصه متخصص اين فن منم ، و من و همه مسلمانان در عهد رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم و عهد ابى بكر حج تمتع مى كرديم ، تا آنكه عمر به خلافت رسيد، وى به خطبه ايستاد و گفت : رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم همين رسول و قرآن همين قرآن است ، و در عهد رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم دو تا متعه حلال بود،
ولى من از اين دو عمل نهى مى كنم ، و مرتكبش را عقاب هم مى نمايم ، يكى متعه زنان است كه اگر به مردى دست پيدا كنم كه زنى را براى مدتى همسر خود كرده باشد، او را سنگسار مى كنم ، و زنده زنده در زير سنگريزه ها دفن مى سازم ، و ديگرى متعه حج