يكى از احكام اعمال آدمى اين است كه پاره اى از گناهان حسنات دنيا و آخرت را حبط مى كند، مانند ارتداد كه آيه شريفه :(و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو كافر فاولئك حبطت اعمالهم فى الدنيا و الاخره ...) آنرا باعث حبط اعمال در دنيا و آخرت معرفى كرده ، و يكى ديگر كفر است كفر به آيات خدا و عناد به خرج دادن نسبت به آنكه آن نيز به حكم آيه :(ان الذين يكفرون بايات اللّه و يقتلون النبيين بغير حق ، و يقتلون الذين يامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب اليم ، اولئك الذين حبطت اعمالهم فى الدنيا و الاخره باعث حبط اعمال در دنيا و آخرت است
و همچنين در مقابل آن دو گناه بعضى از اطاعتها و اعمال نيك هست ، كه اثر گناهان را هم در دنيا محو مى كند و هم در آخرت ، مانند اسلام و توبه ، به دليل آيه شريفه :(قل يا عبادى الذينّ اسرفوا على انفسهم ، لا تقنطوا من رحمهالله ان اللّه يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم ، و انيبوا الى ربكم ، و اسلموا له من قبل ان ياتيكم العذاب ، ثم لا تنصرون ، و اتبعوا احسن ما انزل اليكم من ربكم ).
و آيه شريفه :(فمن اتبع هداى فلا يضل و لا يشقى ، و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا و نحشره يوم القيمه اعمى ).
و نيز بعضى ازگناهان است كه بعضى از حسنات را حبط مى كند مانند دشمنى با رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم كه به حكم آيه شريفه :(ان الذين كفروا و صدوا عن سبيل اللّه و شاقوا الرسول من بعد ما تبين لهم الهدى لن يضروا اللّه شيئا، و سيحبط اعمالهم ، يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و لا تبطلوا اعمالكم ) باعث حبط بعضى از حسنات مى شود، چون مقابله ميان دو آيه اقتضا مى كند كه امر به اطاعت از رسول در مقابل و به معناى نهى از مشاقه با رسول بوده
و نيز ابطال در آيه دوم معناى حبط در آيه اول باشد.
و نيز مانند صدا بلند كردن در حضور رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم كه به حكم آيه شريفه(يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى ولا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض ان تحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون )
و نيز بعضى از كارهاى نيك است كه اثر بعضى از گناهان را از بين مى برد مانند نمازهاى واجب كه به حكم آيه شريفه :(واقم الصلوة طرفى النهار، و
زلفا من الليل ، ان الحسنات يذهبن السيئات ). باعث محو سيئات مى گردد و مانند حج كه به حكم آيه شريفه :(فمن تعجل فى يومين فلا اثم عليه ، و من تاخر فلا اثم عليه ) و نيز مانند اجتناب از گناهان كبيره كه به حكم آيه شريفه :(ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم ) باعث محو سيئات مى شود، و نيز به حكم آيه شريفه :(الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش الا اللمم ، ان ربك واسع المغفرة ) باعث محو اثر گناهان كوچك مى شود.
و نيز بعضى از گناهان است كه حسنات صاحبش را به ديگران منتقل مى كند، مانند قتل كه خداى تعالى درباره اش فرموده :(انى اريد ان تبوء باثمى و اثمك ) و اين معنا درباره غيبت و بهتان و گناهانى ديگر در روايات وارده از رسول خدا و ائمه اهل بيت (عليهالسلام ) نقل شده ، و همچنين بعضى ا ز طاعتها هست كه گناهان صاحبش را به غير منتقل مى سازد، كه بزودى خواهد آمد. ونيز بعضى از گناهان است كه مثل سيئات غير را به انسان منتقل مى كند، نه عين آن را، مانند گمراه كردن مردم كه به حكم آيه :(ليحملوا اوزارهم كامله يوم القيمه ، و من اوزار الذين يضلونهم بغير علم ).
و نيز فرمو ده :(و ليحملن اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم ) و همچنين بعضى از اطاعتها هست كه مثل حسنات ديگران را به انسان منتقل مى كند، نه عين آنها را، و قرآن در اين باره فرموده :(و نكتب ما قدموا و آثارهم ).
باز پاره اى از گناهان است كه باعث دو چندان شدن عذاب مى شود، و قرآن در اين باره فرموده :(اذا لاذقناه ضعف الحيوة و ضعف المماه ) و نيز فرموده :(يضاعف لها العذاب ضعفين .)
و همچنين پاره اى از طاعتها هست كه باعث دو چندان شدن ثواب مى شود، مانند انفاق در راه خدا كه در باره اش فرموده :(مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل اللّه كمثل حبة انبتت سبع سنابل فى كل سنبلة ماه حبة ) . و نظير اين تعبير در دو آيه زير آمده :(اولئك يوتون اجرهم مرتين ) (يوتكم كفلين من رحمته ، و يجعل لكم نورا تمشون به ، و يغفر لكم ).
علاوه بر اينكه به حكم آيه شريفه(من جاء بالحسنه فله عشر امثالها) بطور كلى كارهاى نيك پاداش مكرر دارد.
و نيز پاره اى از حسنات هست كه سيئات را مبدل به حسنات مى كند، و خداى تعالى
در اين باره فرموده :(الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئك يبدل اللّه سيئاتهم حسنات ) . و نيز پاره اى از حسنات است كه باعث مى شود نظيرش عايد ديگرى هم بشود، و در اين باره فرموده :(و الذين آمنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان ، الحقنا بهم ذريتهم و ما التناهم من عملهم من شى ء، كل امرء بما كسب رهين ).
ممكن است اگر در قرآن بگرديم نظير اين معنا را در گناهان نيز پيدا كنيم ، مانند ظلم به ايتام مردم ، كه باعث مى شود فرزند خود انسان يتيم شود، و نظير آن ستم در فرزندان ستمگر جريان يابد، كه در اين باره مى فرمايد:(و ليخش الذين لوتركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم ).
و باز پاره اى حسنات است كه سيئات صاحبش را به ديگرى و حسنات آن ديگرى را به وى مى دهد همچنانكه پاره اى از سيئات است كه حسنات صاحبش را به ديگرى و سيئات ديگرى را به او مى دهد، و اين از عجايب امر جزا و است حقاق است ، كه ان شاء اللّه بحث پيرامون آن در ذيل آيه شريفه :(ليميز اللّه الخبيث من الطيب ، و يجعل الخبيث بعضه على بعض ، فيركمه جميعا، فيجعله فى جهنم ) و در موارد همه اين آياتى كه ديديد روايات بسيار متنوعى وارد شده ، كه ان شاء اللّه هر دسته از آنها را در ذيل آيه مناسبش نقل خواهيم كرد.
و با دقت در آيات سابق و تدبر در آنها اين معنا روشن مى شود كه اعمال انسانها از حيث مجازات يعنى از حيث تاءثرش در سعادت و شقاوت آدمى نظامى دارد غير آن نظامى كه اعمال از حيث طبع در اين عالم دارد.
چون در اين عالم عمل خوردن مثلا كه يك عمل انسانى است ، از حيث اينكه عبارت است از مجموع حركاتى جسمانى و فعل و انفعالهائى مادى كه تنها قائم به شخص خورنده است ، و اثرش هم كه عبارت است از سير شدن ، عايد فاعل به تنهائى مى شود، و با خوردن من ديگرى سير نمى شود،
و همچنين قيامى به غذاى خورده شده دارد، كه آن را از صورتى به صورت ديگر در مى آورد، ولى با جويدن اين غذا غذاهاى ديگر جويده نمى شود، و هضم نمى گردد، و نيز غذائى كه به صورت نان بوده مبدل به برنج نمى شود، و ذات و هويتش متبدل نمى گردد و همچنين اگر زيد عمرو را بزند، اين حركاتى كه از او سر زده تنها زدن است و چيز ديگرى نيست ، و تنها زيد زننده است نه ديگرى ، و تنها عمرو زده شده نه ديگرى ، و همچنين مثالهاى ديگر.
و ليكن همين افعال در نشاءه سعادت و شقاوت احكامى ديگر دارد، همچنانكه مى بينيم قرآن كريم گناهان را كه از نظر نظام دنيائى اى بسا خدمت به نفس و كام گيرى از لذات باشد ظلم به نفس خوانده مى فرمايد:(و ما ظلمونا و لكن كانوا انفسهم يظلمون ).
و نيز فرموده: (و لا يححق المكر السيى ء الا باهله ) و نيز فرموده : (انظر كيف كذبوا على انفسهم ).
و نيز فرموده: (ثم قيل لهم اين ما كنتم تشركون ، من دون اللّه ؟ قالوا: ضلوا عنا، بل لم نكن ندعوا من قبل شيئا. كذلك يضل اللّه الكافرين ).
و سخن كوتاه آنكه عالم مجازات نظامى جداگانه دارد، چه بسا مى شود كه يك عمل در آن عالم مبدل به عملى ديگر مى شود، و چه بسا عملى كه از من سر زده مستند به ديگرى مى شود، و چه بسا به فعلى حكمى مى شود غير آن حكمى كه در دنيا داشت ، و همچنين آثار ديگرى كه مخالف با نظام عالم جسمانى است
و اين معنا نبايد باعث شود كه كسى توهم كند كه اگر اين مطلب را مسلم بگيريم بايد احكام عقل را در مورد اعمال و آثار آن بكلى باطل بدانيم ، و در اينصورت ديگر سنگ روى سنگ قرار نمى گيرد، بدين جهت جاى اين توهم نيست كه ما مى بينيم خداى سبحان هر جا استدلال خودش و يا ملائكه موكل بر امور را بر مجرمين در حال مرگ يا برزخ حكايت مى كند، و همچنين هر جا امور قيامت و آتش و بهشت را نقل مى نمايد،
همه جا به حجت هاى عقلى يعنى حجتهائى كه عقل بشر با آنها آشنا است استدلال مى كند، و همه جا بر اين نكته تكيه دارد، كه خدا به حق حكم مى كند و هركس هر چه كرده به كمال و تمام به او بر مى گردد.
و از آن جمله مى فرمايد: (و نفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الارض الامن شاء اللّه ، و نفخ فيه اخرى ، فاذا هم قيام ينظرون و اشرقت الارض بنور ربها،و وضع الكتاب و جى ء بالنبيين ، و الشهداء و قضى بينهم بالحق و هم لا يظلمون ، و وفيت كل نفس ما عملت و هو اعلم بما يفعلون ).
و نيز در قرآن اين خبر مكرر آمده ، كه خدا بزودى در قيامت در ميان مردم به حق داورى ، و در آنچه اختلاف دارند به حق حكم مى كند، و در اين باب كلامى كه از شيطان حكايت فرموده كافى است كه گفت :(ان اللّه وعدكم وعد الحق ، و وعدتكم ، فاخلفتكم ، و ما كان لى عليكم من سلطان ، الا ان دعوتكم فاست جبتم لى ، فلا تلومونى ، ولوموا انفسكم ).
از اينجا مى فهميم كه هر چند ميان نشاءه طبيعت و نشاءه جزا همانطور كه گفتيم اختلاف روشنى هست ، و ليكن چنان هم نيست كه حجت و دليل عقلى در نشاءه اعمال و نشاءه جزا باطل باشد، چيزى كه هست بايد با دقت و تدبر حل عقده كرد.