1%

ورد استعمال كلمه(ناس )

هدى للناس و بينات من الهدى و الفرقان

كلمه ناس - كه عبارت است از طبقه پائين افراد جامعه كه سطح فكرشان نازلترين سطح است ، بيشتر در همين طبقه اطلاق مى شود چنانكه آيه :(و لكن اكثر الناس لا يعل مون و آيه : و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون ) اطلاق گرديده ، معلوم مى شود ناس معنائى اعم از علما و غير علما دارد.

و اين اكثريت همانهايند كه اساس زندگيشان بر تقليد است و خود نيروى تشخيص و تميز در امور معنوى به وسيله دليل و برهان را ندارند، و نمى توانند از راه دليل ميان حق و باطل را تشخيص دهند، مگر آنكه كسى ديگر ايشان را هدايت نموده حق را بر ايشان روشن سازد، و قرآن كريم همان روشنگرى است كه مى تواند براى اين طبقه حق را از باطل جدا كند، و بهترين هدايت است

اما خواصى از مردم كه در ناحيه علم و عمل تكامل يافته اند، واقتباس از انوار هدايت الهيه و اعتماد به فرقان ميان حق و باطل را دارند، قرآن كريم براى آنان بينات و شواهدى از هدايت است ، و نيز براى آنان جنبه فرقان را دارد، چون اين طبقه را به سوى حق هدايت نموده ، حق را برايشان مشخص ميكند، و روشن مى كند كه چگونه بايد ميان حق و باطل فرق گذاشت ، همچنانكه فرمود:(يهدى به اللّه من اتبع رضوانه سبل السلام ، و يخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و يهديهم الى صراط مستقيم ).

از اينجا علت اينكه چرا ميان(هدى ) و ميان(بينات من الهدى ) مقابله انداخت ؟ روشن مى گردد، چون مقابله ميان آن دو مقابله ميان عام و خاص است ، قرآن براى بعضى افراد هدايت ، و براى بعضى ديگر بيناتى از هدايت است

فمن شهد منكم الشهر فليصمه

كلمه شهادت به معناى حاضر بودن در جريان ، و اطلاع يافتن از آن است ، (وقتى مى گوئيم من در وقوع فلان امر شاهد بودم ، يعنى حاضر بودم ، و در نتيجه حضورم از جريان اطلاع يافتم )، و شاهد ماه رمضان بودن ، به اين معنا است كه انسان همچنان زنده و هوشيار بماند، ت ا ماه رمضان فرا رسد، و آدمى از فرا رسيدنش آگاه شود، و اين شهادت هم نسبت ب ه تمامى ماه صادق است ، و هم نسبت به بعضى از آن ، (مانند اينكه آدمى در اوائل ماه ، مسافر باشد و در اواخر آن حاضر شود)

و اما اينكه مراد از شهود شهر اين باشد كه انسان شاهد رويت هلال رمضان باشد در حالى كه مسافر هم نباشد، صحيح نيست چون دليلى در لفظ آيه بر آن نيست ، بله از راه ملازمه آنهم در بعضى از اوقات و به كمك قرائن مى توان چنين معنائى را بر آيه تحميل كرد، و ليكن در آيه هيچ قرينه اى بر اين معنا وجود ندارد.

ومن كان منكم مريضا او على سفر فعدة من ايام اخر

وارد ساختن اين جمله در آيه مورد بحث از قبيل تكرار به منظور تاءكيد و غيره نيست ،چون قبلا هم گفتيم دو آيه قبلى در مقام بيان حكم نبودند، و تنها در مقام زمينه چينى بودند، و فقط آيه سوم حكم را بيان مى كند، پس آيه سوم مشتمل بر جمله تكرارى نيست

يريد اللّه بكم اليسر، و لا يريد بكم العسر، و لتكملوا العدة

كانه اين جمله مى خواهد مجموع مطالب آيه را تعليل كند، هم است ثنا شدن مريض و مسافر و افطار كردن آن دو در ماه رمضان را، و هم روزه گرفتن در ايام ديگر سال را، چيزى كه هست اينكه جمله اول مطلب اول را تعليل مى كند و مى فرمايد چون خدا سهولت را برايتان خواست ه ، و جمله آخر يعنى(و لتكملوا العده ) مطلب بعد را و مى فرمايد اينكه گفتيم به همان عدد از روزهاى ديگر سال را روزه بگيريد براى اين بود كه تكميل سى روز امرى واجب است

و حرف لام در جمله(ولتكملواالعدة ) الخ لام غايت است ، و جمله عطف است بر جمله :(يريد) الخ ، چون آن جمله نيز مشتمل بر معناى غايت بود، و تقديركلام اين است كه : اگر ما شما را دستور داديم كه در سفر و مرض روزه را بخوريد براى اين بود كه بار تكليف شما را سبك كنيم ،

و هم براى اينكه عدد سى روزه را تكميل كرده باشيم ، و بعيد نيست كه ايراد جمله :(ولتكملوا العده ) باعث شده كه ديگر مانند آيه قبلى حكم آن صورت را كه روزه طاقت فرسا باشد بيان نكند چون هم بيان آيه قبلى براى اينجا نيز كافى بود و هم كلمه (سختى بر شما نخواست ه ) دلالت بر آن مى كرد.

و لتكبروا اللّه على ما هديكم و لعلكم تشكرون

ظاهر دو جمله مورد بحث بطوريكه لام غايت (البته غايت به معناى غرض كه آن نيز اصطلاح ديگرى است ) اشعار دارد، اين است كه مى خواهند غايت و نتيجه اصل روزه را بيان كنند، نه حكم است ثناى مريض ‍ و مسافر را چون وقتى مى بينيم جمله شهر رمضان را مقيد كرد به جمله :(الّذى انزل فيه القرآن ...) ، مى فهميم كه ميان وجوب روزه رمضان و نازل شدن قرآن در رمضان يك نحوه ارتباط و پيوستگى وجود دارد، در نتيجه برگشت معناى غايت به اين مى شود كه تلبس و اشتغال به روزه براى اظهار كبريائى حق تعالى است به خاطر اينكه قرآن را بر ايشان نازل فرمود، و ربوبيت خود و عبوديت بندگان را اعلام داشت ، و نيز بدين منظور بود كه در مقابل اينكه به سوى حق هدايتشان فرموده و با كتاب خود برايشان حق را از باطل جدا كرده شكرش را بجاى آرند.

و چون روزه وقتى متصف به اين صفت مى شود، يعنى وقتى شكر نعمت هاى خدا مى شود كه مشتمل بر حقيقت معناى روزه باشد، يعنى از روى اخلاص انجام شود، و روزه دار ازآلودگيهاى طبيعت پاك باشد، و از بزرگترين مشتهياءت نفس چشم بپوشد، لذادنبال آيه نفرمود:(وليتشكروا الله )، چون شكر تنها با روزه واقعى محقق مى شود،بلكه در مقابل فرمود:(و لتكبروا اللّه على ما هديكم ) براى اينكه تكبير وبزرگداشت خدا با صورت روزه هم انجام مى شود، چه اينكه اين صورت ، حقيقت هم داشتهباشد و يا نداشته باشد، و بهمين جهت مساءله شكر را با كلمه(لعل اميد است )، از تكبير جدا كرد، و فرمود،(و لتكبروا اللّه على ما هديكم ، ولعلكم تشكرون ) همانطور كه در اول آيات ، در باره روزه فرمود:(لعلكم تتقون ).