5%

مسئله قبال و سيره انبياء الهى در ارتباط با آن

و اما اينكه اشكال كرده و گفته اند: ساير انبيا كارشان صرف دعوت و هدايت بود، و تاريخ زندگى آن حضرات تا آنجا كه در دسترس ما است هيچ نشان نداده كه دست به اسلحه برده باشند، و يا اصولا پيشرفت آنچنانه اى كرده باشند كه زمينه قيام برايشان فراهم شده باشد، اين نوح و هود و صالح عليهم‌السلامند كه مى بينيم همواره مقهور و مظلوم دشمنان بوده اند، و سلطه دشمن از هر طرف احاطه شان كرده بود، و همچنين عيسى (عليه‌السلام ) در ايامى كه در بين مردم بود و مشغول به دعوت بود هيچ پيشرفتى نكرد (و به جز عده اى انگشت شمار به نام حوار يين دورش را نگرفتند، با اين حال او چگونه مى توانست قيام كند)، و اين انتشارى كه در دعوت آن جناب مى بينيم بعد از آمدن ناسخ شريعتش يعنى آمدن اسلام صورت گرفت ، (آرى بعد از آنكه اسلام طلوع كرد جمعى كه نمى خواست ند زير بار اسلام بروند، سنگ مسيحيت رابه سينه زدند، و نتيجتا مسيحيت رواج يافت ).

علاوه بر اينكه جمعى از انبيا هم بودند كه در راه خدا قيام كرده ، و دست به شمشير زدند، كه تورات و قرآن عده اى از آنان را نام مى برند، قرآن كريم بطور اشاره و بدون ذكر نام مى فرمايد: ( و كاين من نبى قاتل معه ربيون كثير، فما و هنوا لما اصابهم فى سبيل اللّه ، و ما ضعفوا و ما است كانوا، و اللّه يحب الصابرين ، و ما كان قولهم الا ان قالوا ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فى امرنا، و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين .)

و نيز نقل مى كند كه موسى قوم خود را دعوت كرد تا با قوم عمالقه قتال كنند، و مى فرمايد: (و اذ قال موسى لقومه - تا آنجا كه مى فرمايد- يا قوم ادخلوا الارض المقدسه التى كتب اللّه لكم ، و لا ترتدوا على ادباركم ، فتنقلبوا خاسرين - تا آنجا كه مى فرمايد - قالوا يا موسى انا لن ندخلها ابدا ما داموا فيها فاذهب انت و ربك فقاتلا انا هيهنا قاعدون ).

و نيز فرموده :(الم تر الى الملا من بنى اسرائيل ؟ اذ قالوا لنبى لهم ابعث لنا ملكا نقاتل فى سبيل اللّه ) تا آخر داست ان طالوت و جالوت

و نيز در داست ان سليمان و ملكه سبا مى فرمايد:(الا تعلوا على و اتونى مسلمين - تا آنجا كه مى فرمايد - قال ارجع اليهم ، فلناتينهم بجنود لا قبل لهم بها، و لنخرج نهم منها اذله و هم صاغرون ) و اين تهديدى كه با جمله( فلناتينهم بجنود لا قبل لهم بها) كرده تهديدى است ابتدائى وَآلِه ناشى از دعوتى ا بتدائى بوده است

بحث اجتماعى

بحث اجتماعى (در بيان اينكه هر قتال و مبارزه اى جنبه دفاعى دارد)

در اين معنا هيچ شكى نيست كه اجتماع هر جاتحقق يافته چه اجتماع نوع انسان ، و چه اجتماعات مختلفى كه احيانا در انواعى از حيوانات (چون مورچه و موريانه و زنبور عسل ) مى بينيم ، مبنى بر احساس فطرى آن موجود به احتياج بدان بوده ، ساده تر بگويم موجودى كه مى بينيم اجتماعى زندگى مى كند، بدين جهت دست به تشكيل اجتماع زده كه فطرتش حكم كرده به اينكه تو محتاج هستى كه اجتماعى زندگى كنى ، و گرنه هستى و بقايت در معرض خاطر قرار مى گيرد.

و همانطور كه فطرتش به او حق داده در حفظ وجود و بقايش در ساير موجودات كه دخالتى در حفظ وجودش دارند تصرف كند، انسان نيز در جماد و نبات و حيوان و حتى در انسان به هر وسيله ممكن ، تصرف مى كند، و براى خود چنين حقى قائل است هر چند كه مزاحم حقوق حيوانات ديگر و يا كمال نبات و جماد باشد و نيز به حيوان حق داده كه در گياهان و جمادات تصرف كند، و خود را صاحب چنين حقى بداند، همينطور فطرتش به او اين حق را داده كه از حقوق مشروع خود دفاع كند، چون مشروعيت آن حقوق هم به فطرتش ثابت شده ، و معلوم است كه حق تصرف بدون حق دفاع تمام نمى شود (اگر واقعا تصرف در فلان موجود حق مشروع من است ، بايد حق داشته باشم كه از تصرف ديگران جل و گيرى بعمل آورم ، و گرنه ديگران مزاحم من خواهند شد).

آرى دنيا دار تزاحم و ناموس حاكم بر آن ، ناموس تنازع در بقااست ، پس هر نوعى كه گفتيم به حكم فطرتش مى خواهد هستى و بقاى خود را حفظ كند، با همان شعور فطرى اين حق را هم براى خود قائل است كه از حقوق و منافع خود دفاع كند، و اذعان و اعتقاد دارد كه اين عمل برايش مباح است ، همانطور كه معتقد بود تصرف در موجودات ديگر برايش جايز و مباح است

و هيچ دليلى بهتر از مشاهدات ما در انواع حيوانات نيست ، كه مى بينيم هر حيوانى براى روزى كه بخواهد از حق خود دفاع كند بدنش مجهز به ادوات دفاع شده ، مثلا در سرش شاخ روئيده ، يا در سر انگشتانش چنگ ، و يا در دهانش انياب روئيده ، و يا ظلف و خار و منقار و يا چيز ديگرى دارد، و يا اگر به هيچ يك از اين سلاح ها مجهز نشده ، بقايش مانند آهو فرار مى كند، و يا مانند سوسمار پنهان مى شود و يا بعضى از حشرات خود را به مردن مى زند، و بعضى ديگر چون ميمون و خرس و روباه و امثال آن كه قادر بر حيله گرى هستند در هنگام دفاع از خود انواع حيله ها را بكار مى برند.