33%

تفسير قرآن و فرضيّه هاى علمى

نكته چهارم : نظريّه نشو و ارتقا، يك نظريّه و فرضيّه علمى است اما چون چنين نيست كه مانند معادلات رياضى يا احكام عقلى مثل محال بودن اجتماع نقيضين ، قابل تزلزل نباشد، پذيرفته نشده و چنان نيست كه طرفدارانش بتوانند بگويند تا صد يا هزار سال بعد، بحثها و كاوشهاى علمى خلاف آن را عرضه نخواهد داشت و نظريّه تازه اى در برابر آن ، به هيچ وجه قابل طرح نيست ، بلكه محتمل است كه كاوشهاى آينده ، خلاف آن را اثبات كند، چنانكه هم اكنون گاهى با وجود اهميتى كه اين نظر كسب كرده و همه گوشها را پر نموده ، در مجلات علمى و جرايد، مى خوانيم كه آثارى پيدا شده است كه با نظريه داروين ، مساعد نيست.(٧٤)

بنابراين ، نمى توان به كمك چنين نظريه اى هرچند مشهور شده و در اذهان نفوذ كرده باشد قرآن مجيد را به طور قاطع ، تفسير و معنا كرد؛ زيرا خطر بزرگ اين كار استناد اين نظر در اذهان ، به قرآن كريم است و اگر چند قرن بعد، بطلان آن ثابت يا فرضيه اى ديگر مشهور شد، بسا در صحت مطالب قرآن بسيارى كه از واقع و چگونگى امر و اشتباهى كه در تاءويل و تفسير شده اطلاع ندارند، ترديد كنند.

بالا خره در تطبيق آيات قرآن بر فرضيه ها و نظريات علمى ، بايد باز هم منتظر بود، هروقت در هر مورد نظريه اى كه غير از آن متصوّر نباشد، عرضه شد، انطباق آن را با قرآن مجيد و احاديث معتبر مورد بررسى قرار داد، مثلا امكان تسخير كره ماه يا كرات ديگر را تا اين حدى كه در عصر ما عملى شده مى توانيم از نظر قرآن مجيد بررسى نماييم ، وقتى اين موضوع را بررسى مى كنيم مى بينيم نه فقط اشاره اى در قرآن مجيد بر عدم امكان تسخير ماه نيست بلكه آياتى كه دلالت دارند بر اينكه ماه و آفتاب و كواكب را خدا مسخر انسان قرار داده اين واقع را تاءييد مى نمايند و ما به كمك پيشرفت علم و صنعت مى فهميم كه تسخيرى كه در اين آيات است ، به معناى محدودى كه بسا بعضى از پيشينيان به واسطه نقص علمى تصوّر مى كردند، نيست و كلام مطلق خدا را بى جهت مقيّد مى كردند. مى بينيد در اين موضوع چگونه پيشرفت علم با قرآن مطابق درآمده يعنى پس از چهارده قرن علم تا اين حد به قرآن رسيده است ، اين هم اعجاز قرآن است و هم تطبيق قرآن با آن بى اشكال است و در واقع نه تاءويل است و نه توجيه بلكه روشن شدن معانى است كه لفظ، آن را كاملا مى تواند در بر بگيرد اما در نظريه هايى كه اين طور نيست و مبتنى بر دليل عقلى و رياضى هم نمى باشد و مبنايش حدس و شواهد غير قطعى است بايد منتظر آينده بود. و از ظاهر قرآن دست بر نداشت ، بسا كه چند قرن ديگر همين ظاهر اثبات شود؛ چنانكه در مورد تسخير ماه ، حقايق قرآنى اثبات شده و بعدها ثابت تر خواهد شد.(٧٥)

فقط اينجا كارى كه مى توان انجام داد اين است كه بخواهيم از قرآن مجيد به طور صريح و قاطع دليلى بر صحت يا نفى نظريه اى پيدا كنيم يا اينكه انطباق بعضى از آيات را به طور احتمال با آن بررسى نماييم كه در صورت اول اگر دليل قاطعى يافتيم همان را مى پذيريم و در صورت دوّم اگر احتمال ، عقلايى و عرفى بود، روى احتمالش بحث را ادامه مى دهيم