6%

اشتباه اندر اشتباه

بدبختی این جا است (که مثل امروز) همین قانون جعلی خودشان را هم نتوانستند به خوبی به مورد اجرا بگذارند. یعنی بعد از آن که قرار شد تمام مالیات های دینی به دست آن ها برسد، با وجود این که می دانستند ممکن است عده ای از مسلمین حقیقی و از کسانی که در راه پیشرفت اسلام رنج ها برده و زحماتی متحمل شده و توانسته اند پس از مدت های مدیدی خود را از زیر بار زور و ستم خارج نموده، فقط مطیع حق و حقیقت باشند (ممکن است) به آنها جوابی مطابق دلخواه آن ها نداده، از دادن زکوة به ایشان سرپیچی نمایند. با وجود این نقشه ای برای یک چنین دسته احتمالی نکشیده، از این رو وقتی در مقام عمل بدین مانع برخوردند و دیدند بعضی از مسلمین بنای سرکشی را گذاشته، فقط یک حرف حق زده می گویند: از خدا و رسولش به ما امری نرسیده که وجوه را به دست شما بدهیم. ناگزیر دست به دامن حلال مشکلات، پایمال کننده حقوق، سلب کننده هر نوع آزادی، یعنی زور سرنیزه و شمشیر زده، پس از آن که برای جلوگیری از اعتراضات دیگران آن ها را اهل بدعت و مرتد از دین نامیدند، جناب ابوبکر، به سرپرستی خالد بن ولید گروهی را به سرکوبی

{صفحه32}

آن ها فرستادند. انصافاً اینان نیز در وظیفه کوتاهی ننمودند(1) درست مثل این که با یک مشت مشرک و رانده درگاه خدا روبرو شده اند، ابداً مراعات دین و ایمان و زحماتی را که این طایفه برای دین کشیده اند ننموده، تمام مبارزین آنها را کشته، زن و بچه های آنان را به اسارت گرفته، اموالشان را به غنیمت بردند.

ای کاش به همین اندازه اکتفا کرده بودند، ای کاش همان معامله ای که مسلمین با کفار می نمودند، با اینها می کردند. ای کاش خالد به نام یک نفر مسلمان کاری را که تاریخ اسلام از ضبط آن ننگ دارد، انجام نمی داد. یعنی در همان شب پس از کشتن مالک بن نویره (سرکرده مسلمین که به عقیده اینان مرتد شده بود) با زن وی مرتکب آن عمل شرم آور نمی شد.

1- همین که خالد، مالک را کشت و با همسر او ام تمیم بنت من المنهال، که از زیباترین زنان عرب بود، تزویج نمود در حالی که چند چوبه تیر به عمامه خود فرو برده (با یک تبختر خاصی) به مدینه برگشت. فی الحال عمر به وی حمله کرده چوبه های تیر را از عمامه وی بیرون کشیده شکست و به وی گفت (چنانچه در تاریخ ابن اثیر است)کشتی مرد مسلمان را و با زن وی جمع شدی؟! به خدا سوگند که من ترا سنگسار خواهم نمود. سپس (چنانچه ابن خلکان در وفیات در ترجمه وثیمة بن موسی بن الفرات گفته) به ابی بکر گفت: محققاً خالد زنا کرده، باید او را سنگسارکنی. ابی بکر پاسخ داد: که وی حکم خدا را این طور فهمیده و خطا کرده. ثانیاً عمر گفت: او مسلمانی را کشته او را بکش، باز ابوبکر همان پاسخ را تکرار نمود.

ولی چون عمر زیاد اصرار نمود ابوبکر (برای آخرین مرتبه خیال عمر را راحت نمود) گفت: من شمشیری را که به دست خدا آخته شده، غلاف نمی کنم. (بلی فقط خدمتی که کرد) خونبهای مالک را از بیت المال داده اسیران را آزاد نمود.

این واقعه را با کمی اختلاف در بعضی از جزئیات تمام تاریخ نویسان نوشته اند. قدر مسلم آن، کشته شدن مالک به دست خالد و جمع شدن خالد با زن مالک و جواب سربالایی دادن ابوبکر می باشد. رجوع شود به تاریخ طبری ابن الاثیر ابی الفداء الواقدی و به طبقات ابن حجر العسقلانی. طبقات ابن سعد و سایر تواریخ معتبره اهل سنت. ک.ن.

{صفحه33}

کجا؟ کی سابقه دارد مسلمین در غزوات خود یک چنین جنایتکاری ها، یک چنین تجاوزات ننگین را نموده باشند.

این بود جنایت این دسته سلحشور؛ اکنون ببینیم سایر مسلمین چه کردند؟ آیا از این عمل ایشان انتقاد نکردند؟ آیا نگفتند این رفتار وحشیانه علاوه بر این که با قوانین هیچ دینی وفق نمی دهد، با هیچ عاطفه ای، با هیچ مروتی، با هیچ مرتبه ای از مراتب انسانیت هم سازگار نیست؟! آیا اموالی را که ایشان به رسم غنیمت آورده بودند رد کردند و قبول ننمودند؟ یا آنها را پذیرفتند؟!

افسوس! که باید جواب این سؤالات را با خون جگر، با دل پر از درد و غم داده، گفت: همین مسلمین که سال ها رسول خدا برای بیداری آنها، برای تربیت آنان، برای ترقی و کمال ایشان زحمت ها کشیده، رنج ها دیده بود، همین مسلمین انتقاد که نکردند هیچ! اظهار تنفر و انزجار که ننمودند به جای خود! با کمال پر رویی، با چهره باز، غنیمت را چون ارث پدری گرفتند و در آن تصرف نمودند، زنهای مسلمان را مانند بردگانِ مملوک خود متصرف شدند.

فقط در این بین چند نفری که مهم تر از همه آنها علیعليه‌السلام و عمر بودند مخالفت کردند.

علیعليه‌السلام خوله دختر جعفر و مادر محمد بن حنفیه را که به عنوان سهمیه به آن حضرت داده بودند، به کنیزی قبول ننموده، درست او را مثل یک زن آزاد، به رضا و میل وی به عقد خویش درآورده، عملاً به همه نشان داد که اینها اسیر و کنیز نیستند، اینها را بدون عقد نمی توان متصرف شد.

عمر نیز از این عمل جابرانه رسماً اظهار نگرانی کرده، سهمیه خود را بدون این که تصرفی در آن بنماید، محافظت نمود تا وقتی که به خلافت

{صفحه34}

رسید آن را به صاحبانش رد کرد.