رسول اکرم چندی قبل از مرض خویش، مرضی که در آن رحلت فرمود، طبق صلاح دید خود گروهی از مهاجرین و انصار را با ابوبکر و عمر به سرکردگی اسامه به سوی شام فرستاد. اسامه به موجب این دستور از مدینه خارج شده خارج مدینه را ساخلو نموده، کم و بیش مامورین را جمع آوری کرد و به انتظار گرد آمدن تمام مأمورین در همان جا توقف نمود، تا این که رسول خدا کسالت بهم زده (و طبق روایت تمام راویان) در
1- نمونه ای از دانش و تسلط (خصوص) عمر بر قرآن در ذیل بدعت های ایشان به نظر شما خواهد رسید.ن
{صفحه69}
تمام مدت مرض خود یعنی در آن پانزده روز کسالت دائماً یعنی تا آخرین زمان حیات می فرمود: سپاه اسامه را مجهز نمایید! به سوی آن بشتابید، از وی تخلف نکنید! خدا لعنت کند هرکس از جیش (سپاه) اسامه تخلف بورزد(1) ولی هرچه بیشتر می فرمود کمتر تأثیری در این دو یعنی ابوبکر و عمر بخشیده، همان طور بر مخالفت و سستی خود ثابت بودند، تا این که رسول خدا با دلی پر خون و قلبی دردناک و روحی پاک خود را تسلیم فرمود، بدیهی است وقتی با وجود زنده بودن رسول خدا به فرمایش او
*******
1- این جملات را عده زیادی از بزرگان روات از حضرت رسولصلىاللهعليهوآله به طور ارسال مسلم نقل نمود، هیچ یک از مورخین نیز در آن اظهار نظری نکرده اند. از جمله آنها شهرستانی در ملل و نحل و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه (ص20 ج2) می باشند. علامه خبیر و متتبع سید عبدالحسین آل شرف الدین موسوی (در الفصول المهمه ص 89 بیان شایان توجهی (که حاصل آن به نظر شما می رسد) فرموده اند که بدون تردید سستی ایشان از همراهی با اسامه و سرانجام سرپیچی نمودن ایشان از اطاعت وی فقط به منظور محکم نمودن پایه های این نیرنگ پنهانی و برافراشتن ستون های این خواهش خود بود. زیرا رسیدن به این هدف در نزد آنها به مراتب از متابعت فرمایش رسول خدا بالاتر بوده، کاملا می دانستند که هرچه در این امر مسامحه نمایند (به فرض این که رسول خدا از دنیا نرود) بالاخره همراهی با اسامه از دستشان نخواهد رفت. در صورتی که اندک غلظت، و حرکت با اسامه یک موقعیت بارزی را از چنگ آنها بیرون آورده برای همیشه از هدف خود باز می مانند.
باری رسول خداصلىاللهعليهوآله خود همین نقشه را پیش بینی فرموده به همین منظور می کوشید تا مگر پایتخت اسلامی از این ماجرا جویان خالی شده زمینه بلامانع برای مولیعليهالسلام مساعد باشد؛ ولی بدبختانه تلاش اینها نیز فقط به منظور از دست ندادن همین موقعیت بود، از این رو همین که رسول خدا رحلت فرمود برای ملغی نمودن امر رسول خدا دست به تشبثاتی زده گاهی با اصل این لشکرکشی و زمانی با ریاست اسامه مخالفت نموده، سرانجام عده زیادی از ایشان طبق نظریات فاسده خود امر صریح رسول خدا را زیر پا گذاشته با عذرهای بدتر از گناهی برای همیشه از متابعت با اسامه شانه خالی کردند.
{صفحه70}
ترتیب اثر ندهند، هرگز نباید توقع داشت که بعد از موت وی گفته آن حضرت را منشأ اثر بدانند. از این رو بیچاره اسامه چون هرگز تصور نمی کرد که ممکن است مسلمانی هم به دستور رسول خدا بی اعتنایی کند، با سادگی تمام به جانب انتظار، انتظاری که خاتمه آن یأس محض و محض نا امیدی بود ایستاده، فقط گاهگاهی «تذکراً» به وسیله نامه ای امر رسول خدا را به آنها گوشزد می نمود. ولی اینان همان طور سرگرم انجام مقاصد خود یعنی بیعت گرفتن از مردم بوده کمتر توجهی به گفته های او می نمودند. تا وقتی که کار بر وفق مراد آنها خاتمه یافت. سپس امر رسول خدا و نامه های اسامه را با یک پیغام جواب داد، و به توسط قاصدی این طور اظهار نمود که: ای اسامه مردم، در کارهای خود نگریسته خود را به من نیازمند دیدند، من نیز چون در کارهای خود نگریستم، خود را به عمر نیازمند یافتم، از این رو عمر را در نزد خود نگه داشته، بدین وسیله تو را از انتظار طولانی درآورده می گویم: تو خود بر انجام آن مأموریتی که داشتی استوار باش.
راستی عجب بازی خنده آوری، اسامه در انتظار مرئوسین خود و اینان در فکر ریاست بر اسامه!... معلوم نیست این جا چه حالتی به اسامه دست می دهد که باید زیر دستان خود را، بالا دست و مرئوسین را رئیس و فرمانروای خویش ببیند؛ ولی این قدر مسلم است که اسامه نباید به این زودی ها زیر بار این جواب حیرت انگیز رفته، و از هر نظر که بوده باید این خبر به وی خیلی گران تمام شده باشد، و این طور هم بود، خصوص این پیغامی که درست مثل قضیه «موش به سوراخ خود نمی رفت جاروب به دمش» بود تکانی به اسامه داده در جواب نوشت کی به تو اذان داده از زیر فرمان من شانه خالی کنی که تازه برای عمر اذن می خواهی؟ اگر راست
{صفحه71}
می گویی و می خواهی خدا و رسول او را اطاعت کرده باشی، زود به مأموریت خود بشتاب و به دستور خدا عمل نما. ولی معلوم است دیگر ماست اسامه رنگ ندارد، دیگر سخن وی پذیرفته نخواهد بود، اگر خیلی هم اصرار بکند جانش در خطر است. شاید روی همین زمینه هم بوده که چون در پاسخ نامه خود پیغام و نامه ای (مبنی بر وعد و وعید به او رسید) راضی شده، دست از آنها برداشت و به تنهایی به سوی مأموریت خود رفت.