حدیث اول
وقتی «هشام بن حکم» با «بُرَیه» ، خدمت امام صادق علیه السلام آمدند، به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام برخوردند. هشام داستان بریه را برای آن حضرت نقل کرد. چون پایان یافت، حضرت ابوالحسن علیه السلام به بریه فرمود: «ای بریه! علم تو به کتاب دینت تا چه حد است؟»
ص:32
گفت: «من بدان عالم و آگاه هستم» فرمود: «تا چه حد اطمینان داری که معنایش را میدانی؟» گفت: «آن را خوب میدانم و بسیار اطمینان دارم» سپس امام علیه السلام شروع به خواندن انجیل کرد. بریه گفت: «پنجاه سال است که من تو را یا مانند تو را میجستم» پس او به خدا ایمان آورد و خوب هم ایمان آورد و زنی هم که با او بود، ایمان آورد. سپس هشام و بریه و آن زن، خدمت امام صادق علیه السلام آمدند؛ هشام گفتوگوی میان حضرت ابوالحسن علیه السلام و بریه را نقل کرد. امام صادق علیه السلام فرمود : ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (1) بریه گفت: «تورات و انجیل و کتب پیغمبران از کجا به شما رسیده است؟» امام علیه السلام فرمود:
این کتب از آنان به ما ارث رسیده و همانطور که آنان میخواندند، ما هم میخوانیم و مانند آنان بیان میکنیم. خدا حجتی در زمین خودش نمیگذارد که چیزی از او بپرسند و او بگوید نمیدانم. (2)
سند این حدیث به دلیل مجهولبودن یکی از راویان به نام حسن بن ابراهیم، ضعیف است. علامه محمدباقر مجلسی دربارۀ سند این حدیث میگوید: «مجهول است» (3)
مامقانی در ترجمه راوی مذکور میگوید:
حسنبنابراهیم اهل کوفه بوده و شیخ در کتاب رجالش او را از اصحاب
1- آنها فرزندان [و دودمانی] بودند که [از نظر پاکی و تقوا و فضیلت] بعضی از بعضی دیگر گرفته شده بودند [و از کوششهای آنها در مسیر رسالت خود آگاه است] و خداوند شنوا و داناست. آلعمران: ٣ 4 .
2- اصول کافی، ج ١، ص ٢٢٧. این حدیث بهطور کامل در مرآة العقول، ج ٣، ص ٢ 5 و کتاب التوحید، ص٢٧٠ آمده است.
3- مرآةالعقول، ج ٣، ص ٢ 4.
ص:33
امامرضا علیه السلام شمرده است. . و ظاهر این گفته این است که ایشان امامی است. ولی حال او بر ما مجهول است. (1)
کلینی از مفضّل بن عمر نقل کرده که میگوید:
ما به خانه امام صادق علیه السلام آمدیم و میخواستیم اجازۀ تشرف به محضرش بگیریم. از پشت در شنیدم حضرت سخنی میگوید که عربی نیست و خیال کردیم به لغت سریانی است. سپس آن حضرت گریست و ما هم از گریۀ او گریستیم. آنگاه غلامش بیرون آمد و به ما اجازۀ ورود داد. ما به حضورش رسیدیم. من عرض کردم: «خدا به تو خیر دهد! ما آمدیم که از شما اجازۀ ورود بگیریم، شنیدیم به لغتی که عربی نیست و به خیال ما سریانی بود، سخن میگفتید، سپس شما گریه کردی و ما هم از گریۀ شما گریستیم» .
امام فرمود: «آری؛ به یاد الیاس پیغمبر افتادم که از پیغمبران عابد بنیاسرائیل بود و دعای او را میخواندم که در سجده میخواند» سپس آن دعا را پشت سر هم میخواند که به خدا من هیچ کشیش و جاثلیق شیوا لهجهتر از او ندیده بودم و بعد آن را برای ما به زبان عربی ترجمه کرد و فرمود: او در سجودش همواره میگفت: «خدایا! آیا تو مرا عذاب میکنی درحالیکه روزهای گرم را برای تو تشنگی کشیدم؟ آیا تو مرا عذاب میکنی درحالیکه برای تو رخسارم را بر خاک ساییدم؟ خدایا! آیا تو مرا عذاب میکنی درحالیکه برای تو از گناهان دوری گزیدم؟ خدایا! آیا تو مرا عذاب میکنی درحالیکه برای تو شبزندهداریها کردم؟» پس خدا به او وحی کرد: «سرت را بردار که من تو را عذاب نمیکنم» الیاس گفت: «اگر فرمودی عذاب نمیکنی و سپس
1- تنقیح المقال، ج ١، ص ٢ 65.
ص:34
عذابم کردی، چه میشود؟ مگر نه این است که من بندۀ تو و تو پروردگار منی؟» باز خدا به او وحی کرد: «سرت را بردار، من تو را عذاب نمیکنم و اگر وعدهای دادم، به آن وفا میکنم» (1)
این حدیث نیز ضعیف است. علامه مجلسی (ره) میگوید: «حدیث دوم ضعیف است» (2)
در ضعف این روایت، همین بس که «سهل بن زیاد» و «بکر بن صالح» و «محمد ابن سنان» در سلسله سند آن میباشند. مشهور علما، سهل بن زیاد را ضعیف میدانند. مامقانی میگوید:
علما دربارۀ سهل بن زیاد دو دستهاند. یکدسته میگویند ایشان ضعیف است که این دیدگاه نجاشی، ابنغضائری، شیخ (در فهرست) ، علامه حلّی (در خلاصه و بعضی از کتب فقهیاش مانند منتهی و مختلف و غیره) ، ابنداوود (در رجال) ، محقق (در شرائع و مواردی هم در نهایه و معتبر) ، محقق آبی (در آنچه از کشف الرموز حکایت شده) ، سیوری (در تنقیح) ، شهید ثانی، شیخ بهایی، صاحب مدارک، ملاصالح مازندرانی، محقق اردبیلی، سبزواری و عدهای دیگر است؛ بلکه مشهور فقها و علمای حدیث و رجال همین دیدگاه را دارند. (3)
محقق خویی میگوید: «به هر حال، سهل بن زیاد بهطور قطع، یا ضعیف است یا اینکه وثاقتش ثابت نیست» . (4)
1- اصول کافی، ج١، ص٢٢٧.
2- مرآة العقول، ج٣، ص٢٨.
3- تنقیح المقال، ج٣، ص٧ 5.
4- معجم رجال حدیث، ج٨، ص٣ 4.
ص:35
«بکر بن صالح» نیز فردی است که نجاشی وی را تضعیف نموده است. (1) ابنغضائری میگوید: «بکر بن صالح رازی، جداً ضعیف است و روایات غریب زیادی را به تنهایی نقل میکند» . (2) علامه در خلاصه نیز، مانند ابنغضائری، او را تضعیف کرده است. (3) ابنداوود، او را در قسم دوم که به افراد ضعیف اختصاص داده، آورده و وی را تضعیف نموده و سخن ابنغضائری را نیز در تضعیف او نقل کرده است؛ چنانکه شیخ بهایی در «وجیزه» او را تضعیف کرده است. (4)
ضعف بکر بن صالح ضبی رازی که از جمله راویان امام کاظم علیه السلام است، مورد شک و انکار نیست و روایت کسانی که با او همنام باشند، بهطوری که تمییز او از بکر بن صالح رازی ممکن نباشد نیز از درجه اعتبار ساقط است. (5)
مشهور علما، «محمد بن سنان» را نیز ضعیف میدانند. مامقانی میگوید: «درباره او دو دیدگاه وجود دارد: او ضعیف است و همین دیدگاه در میان فقها و علمای رجال، مشهور است» .
مامقانی سپس قول به تضعیف او را از شیخ طوسی (در رجال و فهرست) و نجاشی و ابنعقده و ابیالعباس احمد بن محمد بن سعید و ابنغضائری نقل میکند. همچنین سخن شیخ مفید را میآورد که دربارۀ او گفته است:
محمد بن سنان مورد طعن علما قرار گرفته و اصحاب ما در تضعیف و اتهام او
1- رجالالنجاشی، ج١، ص٢٧٠.
2- تنقیح المقال، ج١، ص ١٧٨.
3- رجال علامه حلّی، ص٢٠٧.
4- تنقیحالمقال، ج١، ص١٧٨.
5- همان، ص١٧٩.
ص:36
[به دروغگویی] اختلافی ندارند و هرکس حال او چنین باشد، در مسائل دینی نمیتوان به او اعتماد کرد. (1)
مامقانی میگوید:
از جمله کسانی که او را تضعیف کردهاند، محقق در جاهایی از کتاب معتبر، علامه در یکجای کتاب مختلف و کاشفالرموز، شهید ثانی در باب مهریه زن از کتاب مسالک، صاحب مدارک، محقق اردبیلی در مجمعالفائدة و صاحب ذخیره میباشند و همین قول به تضعیف از کتاب معتصم، مُنتقی، مشرقالشمسین، حبلالمتین، حاشیۀ ملاصالح، تنقیح، فخری در «مرتّب مشیخۀ صدوق» و کتابهای ذکری و روضه و مانند اینها حکایت شده است. (2)
محقق خویی میگوید: «تضعیفکردن چنین بزرگانی، ما را از اعتماد بر این شخص و عمل به روایات او بازمیدارد» . (3)
با اثبات ضعیفبودن هر دو حدیث، به سُستبودن پایه و اساس حقیقت اولی که ابوبکر جزایری کشف کرده است، پی میبریم.
ابوبکر جزایری مینویسد: هدف و مقصود مؤلف (کلینی) از آوردن این دو حدیث روشن است؛ وی درصدد بیان این نکته است که اهل بیت علیهم السلام و به پیروی از آنها شیعیانشان، میتوانند با علمی که به کتابهای آسمانی گذشتگان دارند از قرآن کریم بینیاز باشند و این گامی بسیار بزرگ برای جداکردن شیعه از اسلام است؛ زیرا بدون شک هرکس به هر صورتی که معتقد شود از قرآن کریم بینیاز است، از دایرۀ
1- تنقیحالمقال، ج٣، ص١٢ 4.
2- همان، ج٣، ص١٢ 5.
3- معجم رجال الحدیث، ج١ 6 ، ص١ 6 ٠.
ص:37
اسلام و جماعت مسلمین خارج خواهد بود.
وی سپس میگوید: کسی که اعتقاد داشته باشد از همۀ قرآن یا بعضی از آن، به هر نحوی از انحاء بینیاز است، در واقع مرتد شده و از اسلام خارج گشته و رشتۀ پیوند او با اسلام و مسلمین پاره شده است.
پاسخ به جزایری: اگر از باب جدل، صحت این دو حدیث را قبول کنیم، باز هم بر آنچه جزایری گفته دلالت نمیکنند.
این حدیث نمیتواند بیانگر بینیازی اهل بیت علیهم السلام و شیعیان آنها، به وسیله کتابهای گذشتگان، از قرآن کریم باشد. بلکه به روشنی دلالت دارد که این کتابها که از طریق پیامبر (ص) به اهل بیت ارث رسیده، دستنخورده و بدون تحریف نزد آنان باقی مانده است و اهل بیت علیهم السلام با وجود اختلاف زبان، به این کتابها شناخت و آگاهی دارند؛ مرحوم کلینی (ره) نیز همین مطلب را سرفصل و عنوان این باب قرار داده است.
از ظاهر حدیث برمیآید که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام قسمتی از انجیل را، شاید آن جایی که بر پیامبری حضرت محمد (ص) دلالت میکند، برای بُرَیه خواند تا او را ملزم به قبول اسلام کند؛ چنانکه بریه در همان جلسه اسلام آورد.
آری! نشانههای پیامبر ما در تورات و انجیل آمده است و خداوند در قرآن به این مطلب اشاره کرده است، آنجا که میفرماید:
الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِم (اعراف: ١ 5 ٧)
ص:38
همانا که از فرستاده [خدا] پیامبر «امی» پیروی میکنند؛ پیامبری که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزدشان است، مییابند. آنها را به معروف دستور میدهد و از منکر بازمیدارد. اشیاء پاکیزه را برای آنها حلال میشمرد و ناپاکیها را تحریم میکند و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود [از دوش و گردنشان] برمیدارد.
ابن کثیر در ذیل این آیه میگوید:
این صفت یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ، صفت و نشانه محمد [ (ص) ] در کتابهای انبیاست که امتهای خود را به او بشارت میدادند و به آنها دستور میدادند که از او پیروی نمایند و این صفات و نشانهها همواره در کتابهایشان بوده و علما و احبارشان، آنها را میدانند. (1)
وی همچنین میگوید:
همواره پیامبران علیهم السلام صفات و نشانههای پیامبر اسلام [ (ص) ] را برای امتهای خود بیان میکردند و به آنها دستور میدادند که هر وقت مبعوث شد، او را پیروی و یاری نمایند. (2)
بیهقی نیز گفته است:
خدای متعال به حضرت عیسی علیه السلام فرمان داد [تا نشانههای او را بیان کند] و او هم مژدۀ او را به امتش داد. ازاینرو بنیاسرائیل پیامبر ما را می شناختند، قبل از اینکه به دنیا بیاید. (3)
بنده میگویم: «بر گفتۀ بیهقی، این آیه نیز دلالت میکند که خداوند میفرماید: وَ إِذْ قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ
1- تفسیر القرآن العظیم، ج٢، ص٢ 5 ١.
2- همان، ج 4 ، ص٣ 6.
3- دلائل النبوة، ج١، ص٨١.
ص:39
مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ» (1)
استدلال به وسیلۀ تورات و انجیل بر اهل آن ملتها جایز است و هیچ اشکالی ندارد. دراینباره بخاری در کتاب صحیح خود، روایتی را از عبدالله بن عمر نقل میکند که میگوید:
یهودیان، زن و مردی را که با هم زنا کرده بودند، نزد پیامبر [ (ص) ] آوردند. پیامبر [ (ص) ] به آنها فرمود: «شماها با کسی که زنا میکند، چه میکنید؟» گفتند: «آنها را با آب داغ میسوزانیم و کتک میزنیم» ایشان فرمود: «مگر حکم رجم را در تورات نمییابید؟» گفتند: «نه، چیزی در اینباره در تورات نمییابیم» عبدالله بن سلام به آنها گفت: «دروغ میگویید. اگر راست میگویید، تورات را بیاورید و آن را بخوانید» [وقتی تورات را حاضر کردند]آن معلّم یهودی که تورات را درس میداد، دست خود را بر آیۀ رجم گذاشت و گفت: «پس این چیست؟» وقتی آن را دیدند، گفتند: «این آیۀ رجم است» آنگاه پیامبر [ (ص) ] دستور داد آن زن و مرد را در نزدیکی محل جنازهها که نزدیک مسجد بود، رجم کنند و من دیدم آن مرد زناکار، بر آن زن خم میشد تا او را از سنگها حمایت کند. (2)
ازاینرو عدهای از علما، به جواز نگهداری تورات و انجیل، بلکه هرگونه کتاب ضالّه فتوا دادهاند تا در جهت واردکردن نقض یا استدلال ضد کسانی که به آن کتابها اعتقاد دارند، استفاده شود. بنابراین، ممکن است اهل بیت علیهم السلام نیز به همین سبب آن کتابها را نزد خود نگه میداشتند تا هنگام نیاز، از آنهاستفاده کنند؛ چنانکه امام علیه السلام با
1- و به یاد آورید هنگامی را که عیسی بن مریم گفت: ای بنیاسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم. درحالیکه تصدیقکننده کتابی که قبل از من فرستاده شده تورات میباشم و بشارتدهنده به رسولی که بعد از من میآید و نام او احمد است. صف: 6
2- صحیح بخاری، ج 6 ، ص 46 و ر. ک: صحیح مسلم، ج٣، ص١٣٢.
ص:40
بُریه اینگونه عمل کرد. در تأیید این مطلب، روایتی در کتابهای اهل سنت بدین مضون آمده است که شیخ محمد بن علی صبان میگوید:
مهدی وقتی قیام کند، تابوت سکینه را از غاری در انطاکیه بیرون میآورد و تورات را از کوهی در شام بیرون میکشد و با آن بر یهود استدلال میکند. آنگاه عدۀ زیادی از آنان اسلام میآورند. (1)
لازم به ذکر است که تحریفات زیادی در کتابهای آسمانی موجود در دست مردم وارد شده است. اما کتابهای پیغمبران گذشته که نزد اهل بیت علیهم السلام است، هرچند منسوخ شده و زمان عمل به آنها پایان یافته است، خالی از ضلال و گمراهی هستند؛ زیرا خداوند جز حق، چیزی نمیگوید و بر مردم، امر باطلی نازل نمیکند.
صاحب جواهر (ره) میگوید:
کتابهای پیغمبران گذشته تا زمانی که تحریف نشده باشند، از کتب ضلال به شمار نمیآیند و منسوخشدن آنها باعث ضلالت آنها نمیگردد و از این جهت، بعضی از آن کتابها نزد ائمۀ ما علیهم السلام بوده و چه بسا به بعضی از یاران خود هم نشان میدادند. بلکه بعضی از آن کتابها، مانند زبور، از بهترین کتابهای پند و موعظه است؛ زیرا براساس آنچه ما دیدهایم، زبور فقط شامل پند و اندرز و مانند اینهاست؛ والله اعلم. (2)
ازاینرو، امام علیه السلام در موضوع مورد بحث میفرماید: