14%

علي اصغر شيخ الاسلام تبريز

حاجي علي‌اصغر شيخ‌الاسلام فرزند ميرزا محمدتقي در سال 1182 قمري به دنيا آمد. او از علماي طراز اول و متنفذ فرقه‌ي شيخيه‌ي آذربايجان و شيخ‌الاسلام آن ديار بود كه پس از او مقام شيخ‌الاسلامي به فرزندش ميرزا ابوالقاسم رسيد. اين كه اكثر مورخين نوشته‌اند كه او در مجلس مباحثه‌ي سيد علي‌محمد باب در تبريز حضور داشته، طبق گفته‌ي ميرزا محمدتقي مامقاني مؤلف ناموس ناصري كاملا اشتباه است «... و اين كه مرحوم رضاقلي‌خان از جمله‌ي حاضرين مجلس، مرحوم حاجي ميرزا علي‌اصغر شيخ‌الاسلام را شمرده از روي سهو است...» و باز همچنين در منابع گوناگون نوشته‌اند كه شيخ‌الاسلام به قتل باب فتوي داد، در صورتي كه نسخه‌ي حاضر مؤيد اين مطلب نيست؛ البته سندي با امضا و مهر ميرزا علي‌اصغر شيخ‌الاسلام و پسرش ميرزا ابوالقاسم در دست است كه نشان مي‌دهد فتوي آنان، قتل سيد باب بوده، ولي از آنجايي كه اين سند فاقد تاريخ است، دانسته نيست اين فتوي كي صادر شده است. متن سند به اين شرح است: سيد علي‌محمد شيرازي شما در بزم همايون و محفل ميمون در حضور نواب اشرف والا، ولي‌عهد دولت بي‌زوال، ايده الله و سدده و نصرة و حضور علماي اعلام اقرار به مطالب چندي كردي كه هر يك جداگانه باعث ارتداد شما است و موجب قتل. توبه‌ي مرتد فطري مقبول نيست و چيزي كه موجب تأخير قتل شما شده است شبهه‌ي خبط دماغ است كه اگر آن شبهه رفع شود، بلاتأمل احكام مرتد فطري به شما جاري مي‌شود. حرره خادم الشريعة المطهره محل مهر ابوالقاسم الحسني الحسيني محل مهر علي‌اصغر الحسني الحسيني هنگامي كه در سال 1263 ه ق سيد علي‌محمد باب را از قلعه‌ي چهريق به تبريز آورده و در حضور ناصرالدين ميرزاي وليعهد با او مباحثه كردند، پس از اتمام مباحثه، وليعهد حكم به تنبيه بدني سيد باب داد. از آن جايي كه باب، سيد و از فرزندان پيامبر اسلام محسوب مي‌شد، طبق اعتقاد عامه هر كسي نمي‌توانست او را تنبيه كند. شايد بزرگي ادعاي او نيز فراشان و مأمورين دولتي را از تنبيه كردن ترساند. به هر جهت اين امر به حاجي علي‌اصغر شيخ‌الاسلام كه خود نيز سيد و از اولاد پيامبر بود واگذار شد. شيخ‌الاسلام، سيد باب را به منزل خود برد و تعداد كمي چوب به كف پاهاي او زد. نوشته‌اند كه سيد باب به هنگام چوب خوردن توبه و انابه مي‌كرد و تقاضاي بخشش داشت. نكته‌ي جالب توجه در زندگي‌نامه‌ي شيخ‌الاسلام، روايتي است كه منابع بهايي براي او جعل كرده‌اند. بابي‌ها اصرار دارند كه به پيروان خود و ديگران بقبولانند كه هر كس در محاكمه، آزار و يا حتي لعن و نفرين به سيد باب دست داشته، به هلاكت افتاده و با مرگي فجيع به ديار نيستي شتافته است. تاريخ نبيل زرندي درباره‌ي مرگ شيخ‌الاسلام مي‌نويسد: «... خود شيخ‌الاسلام به شخصه حاضر شد كه حضرت باب را مجازات كند. حضرت باب را به خانه‌ي خود برد و يازده مرتبه چوب به پاهاي مبارك زد. شيخ‌الاسلام در همان سال به مرض سل گرفتار شد و بعد از تحمل درد فراوان به مرگ شنيع دچار گشت...» به گفته‌ي اين منبع، شيخ‌الاسلام در همان سال 1263 ه ق، پس از جلسه‌ي مباحثه‌ي سيد باب و چوب خوردن او، به مكافات اين عمل دچار خشم الهي شده و به مرض سل مبتلا و پس از رنج فراوان درگذشته است؛ در صورتي كه مي‌دانيم شيخ‌الاسلام سالها پس از آن ماجرا در كمال تندرستي زيست و سرانجام در سال 1278 ه ق، پانزده سال پس از آن ماجرا در سن 96 سالگي درگذشت. منابع: 1. بامداد، مهدي. شرح حال رجال ايران، ج / 2. 2. اعتضادالسلطنه، فتنه‌ي باب. به كوشش دكتر عبدالحسين نوايي. 3. كتب نام برده در متن مقاله.