14%

از ماه من شکایت نکنید !

اکنون علیعليه‌السلام با پیامبر خداحافظی می‌کند و به مسجد الحرام می‌رود و اعمال خود را انجام می‌دهد و بعد سریع به سوی مردم یمن که در بیرون شهر هستند می‌رود

امّا وقتی به اهل یمن می‌رسد می‌بیند که آنها لباس‌های احرام خود را عوض کرده‌اند و پارچه‌های نو بر تن دارند

ــ شما این همه پارچه نو از کجا آورده‌اید ؟

ــ ما از پارچه‌هایی که همراه کاروان بود استفاده کرده‌ایم

ــ این پارچه‌ها از بیت‌المال است ، من باید آنها را تحویل پیامبر بدهم ، شما چرا به آنها دست زده‌اید ؟

ــ ما می‌خواستیم با لباس‌های احرامِ تمیز و نو به زیارت خانه خدا برویم

ــ هر چه سریع‌تر این پارچه‌ها را از تن بیرون آورید !

اهل کاروان این دستور را انجام می‌دهند ، امّا در دلشان از علیعليه‌السلام ناراحت می‌شوند

به هر حال ، مردم یمن به سوی مکّه حرکت می‌کنند و وارد مسجد الحرام می‌شوند و اعمال خود را انجام می‌دهند

سپس آنها نزد پیامبر می‌روند و در حضور پیامبر از علیعليه‌السلام شکایت می‌کنند : «ما می‌خواستیم با لباس احرام نو طواف خانه خدا را انجام دهیم ، امّا علیعليه‌السلام با این کار ما مخالفت کرد ».

پیامبر چون سخنان اهل یمن را می‌شنود رو به آنها می‌کند و می‌گوید : «هرگز در مورد علیعليه‌السلام بدگویی نکنید ، او اگر بر شما سخت‌گیری کرده است برای این بوده که می‌خواسته دستور خدا را اجرا کند»40

با این سخن پیامبر ، همه می‌فهمند که علیعليه‌السلام در راه حق کوتاهی نمی‌کند ، او می‌خواسته است با این کار خود از بیت المال دفاع کند

چند روز می‌گذرد .

ظهر روز پنجشنبه ، هشتم ماه ذی الحجّه فرا می‌رسد ، پیامبر دستور می‌دهد تا مردم غسل کنند و لباس احرام بر تن کنند و لبّیک بگویند41

بار دیگر صدای لبّیک در همه جا می‌پیچد ، چه شوری بر پا می‌شود !

هزاران هزار نفر ، همراه با پیامبر ، لبّیک‌گویان به سوی سرزمین عرفات حرکت می‌کنند

آنها شب را در راه می‌مانند و صبح جمعه که روز عرفه است به سرزمین عرفات می‌روند42

همسفر خوبم !

اینجا سرزمین عرفات است

سرزمینی که خدا گناهان بزرگ را به حرمت آن می‌بخشد و رحمت خود را بر بندگان خویش نازل می‌کند43

آیا می‌دانی که جبرئیل ، ابراهیمعليه‌السلام را به این سرزمین آورد و به او گفت : «ای ابراهیم ! به گناه خویش اعتراف کن»44

این سرزمین ، جایی است که ما باید به گناهان خود اعتراف کنیم تا خداوند ما را مشمول عفو و رحمت خود قرار دهد

آیا آن کوه را می‌بینی که آنجاست ؟

فکر می‌کنم که همان کوه رحمت (جبل النّور) است

پیامبر کنار این کوه می‌ایستد ، همه مردم می‌خواهند کنار این کوه وقوف کنند

پیامبر رو به آنها می‌کند و با دست اشاره به سرزمین عرفات می‌کند و می‌گوید : «ای مردم ! شما می‌توانید در تمام این سرزمین وقوف کنید»45

پیامبر از ظهر تا نزدیک غروب ، رو به قبله می‌ایستد و مشغول دعا می‌شود46

اشک در چشمان او حلقه زده است و با خدای خویش راز و نیاز می‌کند

در جای جای این سرزمین ، صدای گریه و دعا به گوش می‌رسد