اکنون علیعليهالسلام با پیامبر خداحافظی میکند و به مسجد الحرام میرود و اعمال خود را انجام میدهد و بعد سریع به سوی مردم یمن که در بیرون شهر هستند میرود
امّا وقتی به اهل یمن میرسد میبیند که آنها لباسهای احرام خود را عوض کردهاند و پارچههای نو بر تن دارند
ــ شما این همه پارچه نو از کجا آوردهاید ؟
ــ ما از پارچههایی که همراه کاروان بود استفاده کردهایم
ــ این پارچهها از بیتالمال است ، من باید آنها را تحویل پیامبر بدهم ، شما چرا به آنها دست زدهاید ؟
ــ ما میخواستیم با لباسهای احرامِ تمیز و نو به زیارت خانه خدا برویم
ــ هر چه سریعتر این پارچهها را از تن بیرون آورید !
اهل کاروان این دستور را انجام میدهند ، امّا در دلشان از علیعليهالسلام ناراحت میشوند
به هر حال ، مردم یمن به سوی مکّه حرکت میکنند و وارد مسجد الحرام میشوند و اعمال خود را انجام میدهند
سپس آنها نزد پیامبر میروند و در حضور پیامبر از علیعليهالسلام شکایت میکنند : «ما میخواستیم با لباس احرام نو طواف خانه خدا را انجام دهیم ، امّا علیعليهالسلام با این کار ما مخالفت کرد ».
پیامبر چون سخنان اهل یمن را میشنود رو به آنها میکند و میگوید : «هرگز در مورد علیعليهالسلام بدگویی نکنید ، او اگر بر شما سختگیری کرده است برای این بوده که میخواسته دستور خدا را اجرا کند»40
با این سخن پیامبر ، همه میفهمند که علیعليهالسلام در راه حق کوتاهی نمیکند ، او میخواسته است با این کار خود از بیت المال دفاع کند
چند روز میگذرد .
ظهر روز پنجشنبه ، هشتم ماه ذی الحجّه فرا میرسد ، پیامبر دستور میدهد تا مردم غسل کنند و لباس احرام بر تن کنند و لبّیک بگویند41
بار دیگر صدای لبّیک در همه جا میپیچد ، چه شوری بر پا میشود !
هزاران هزار نفر ، همراه با پیامبر ، لبّیکگویان به سوی سرزمین عرفات حرکت میکنند
آنها شب را در راه میمانند و صبح جمعه که روز عرفه است به سرزمین عرفات میروند42
همسفر خوبم !
اینجا سرزمین عرفات است
سرزمینی که خدا گناهان بزرگ را به حرمت آن میبخشد و رحمت خود را بر بندگان خویش نازل میکند43
آیا میدانی که جبرئیل ، ابراهیمعليهالسلام را به این سرزمین آورد و به او گفت : «ای ابراهیم ! به گناه خویش اعتراف کن»44
این سرزمین ، جایی است که ما باید به گناهان خود اعتراف کنیم تا خداوند ما را مشمول عفو و رحمت خود قرار دهد
آیا آن کوه را میبینی که آنجاست ؟
فکر میکنم که همان کوه رحمت (جبل النّور) است
پیامبر کنار این کوه میایستد ، همه مردم میخواهند کنار این کوه وقوف کنند
پیامبر رو به آنها میکند و با دست اشاره به سرزمین عرفات میکند و میگوید : «ای مردم ! شما میتوانید در تمام این سرزمین وقوف کنید»45
پیامبر از ظهر تا نزدیک غروب ، رو به قبله میایستد و مشغول دعا میشود46
اشک در چشمان او حلقه زده است و با خدای خویش راز و نیاز میکند
در جای جای این سرزمین ، صدای گریه و دعا به گوش میرسد