تأویلات بارده می نماید. برای پی بردن بأصل حقیقت لازم است مراجعه شود در (جلسه هشتم) همین کتاب.
در ص 7 حدیث با عظمت غدیر را بعنوان دلیل بر خلافت و امامت، انکار نموده و مطلب را بسیار ساده و کوچک جلوه می دهد. بسیار لازم است خوانندگان محترم مراجعه کنند به (جلسه هشتم) همین کتاب تا عظمت مطلب را واضح و آشکار مشاهده نمایند و لعن بر کذّاب و دروغگو بنمایند.
در ص 8 گوید: “ چون أبو بکر مونس و یار غار پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم بوده و در مرض موت بامر آن حضرت نماز را با امت خوانده، تمام امت بالاتفاق با میل و رغبت تمام با او بیعت کردند.”
اوّلاً: توقف و مصاحبت چند روزه برای ابی بکر، ممکن است افتخاری باشد (چه آنکه هر جاهلی در مصاحبت عالم افتخاری دارد) ولی چنین مسافرت و مصاحبت هرگز دلیل بر ثبوت خلافت نخواهد بود. علاوه بر آنکه جواب آیه غار و استشهاد بآن را در (جلسه نهم) داده ایم.
ثانیاً: نیابت نماز ابی بکر از رسول اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم بطور قطع ثابت نیست بر فرض ثبوت، دلیل بر حقانیت و حق تقدم بر خلیفه منصوص ابو الفضائل نخواهد بود.
چه خوبست برای تقریب اذهان مثلی آوریم: اگر پادشاهی که ولیعهد ثابت دارد، هرگاه در بسیاری از کارها از قبیل افتتاح امکنه یا استقبالها یا شرکت در جشنها و غیره، فردی از بستگان را بعنوان نماینده خود بفرستد، آیا پس از مرگ پادشاه آن نماینده می تواند با عدّه ای، طرفدار دعوی نیابت سلطنت نموده و ولیعهد ثابت را از کار بر کنار و خود را سلطان بخواند؟ بدلیل آنکه روزی بنمایندگی پادشاه در فلان امر یا جشن و یا استقبال شرکت نموده و یا در مسافرت چند روزه ای با پادشاه بوده ام؟ قطعا جواب عند العقلاء منفی می باشد.
مثل دیگری نزدیک تر بمطلب عرض کنم که اگر فقیه و مجتهدی مریض گردد و فردی از اصحاب خود را بنیابت بفرستد و نماز جماعت را با مردم به جای آورد،