حافظ : قبله صاحب! ما از ملاقات شما مخصوصاً از جذبۀ اخلاقی شما خیلی مسرور شدیم. میل داشتیم که بیشتر وقت خود را با شما صرف نماییم. جاذبه شما به قدری قوی است که هر کس با شما مجالس و هم کلام شود، مجذوب تمام و ساکت می ماند و هر حرفی هم دارد در باطن خیالش می ماند. چنانچه ما خیلی حرف ها داشتیم و داریم که در بوته اجمال مانده، ولی چه کنیم که ناچار به حکم اجبار باید به وطن برگردیم. در آنجا هم کارهای لازم شخصی و عمومی داریم که وقتش می گذرد. امید است جناب عالی بر ما منت بگذارید به منزل و مأوای ما تشریف فرما شوید تا از محضرتان کاملاً بهره مند شویم.
نواب : (رو به حافظ)ما نمی گذاریم شما حرکت کنید؛ زیرا کار به جاهای باریک رسیده. بایستی مطلب یک طرفه شود؛ زیرا شما ها همیشه به ما ها می گفتید که آقایان رافضی ها (شیعه ها) به کلی فاقد دلیل و برهانند و تنها قاضی می روند اگر در مقابل ما قرار گیرند زود ساقط می شوند.
بر عکس گفتار شما آقایان، در این جلسات کاملاً ما شما را ساقط و زبون می بینیم. بایستی حتماً حقیقت معلوم شود تا ما ناظرین و مستمعین عاقل هر طریقی را حق دیدیم پیروی کنیم.
حافظ : (رو به نوّاب) اشتباه نمودید که ما را ساکت و ساقط پنداشتید؛ بلکه جذّابیت اخلاقی و طلاقت لسان و حسن بیان خطیب ارج مند، ما را ساکت نموده که رعایت ادب نموده و مهمان عزیز را آزار ندهیم و الا ما هنوز وارد سخنان اساسی نشده ایم و اگر کاملاً گرم صحبت شویم، با اقامه برهان و دلیل خواهید دید که حق با ما و دلائل ما مثبت حق است.
نواب : (رو به حافظ) ما تا امشب آنچه از مولی و سرور و قبله سلطان الواعظین صاحب شنیدیم، تمام منطقی و با برهان و دلیل بوده و شما را در مقابل منطق و دلیل ساکت دیدیم. چنانچه می فرمایید دلایلی هست، پس قطعا باید بمانید و اقامه دلیل نمایید. من صریحاً به شما می گویم و اعلام خطر می نمایم که گفتگوهای این شبها و نقل در روزنامه ها و مجلات، باعث تردید در عقیده عدّه ای شده است و اگر حق را چنانچه سزاوار است، ظاهر نکنید قطعاً در نزد