آن حضرت که ابن أبی الحدید هم درشرح نهج البلاغه (1) نقل نموده است.
فان الله سبحانه بعث محمداًصلىاللهعليهوآلهوسلم نذیرا للعالمین و مهیمنا علی المرسلین فلما مضیصلىاللهعليهوآلهوسلم تنازع المسلمون الامر من بعده فو، الله ما کان یلقی فی روعی و لا یخطر ببالی ان العرب تزعج هذا الامر من بعدهصلىاللهعليهوآلهوسلم عن أهل بیته و لا انهم منحوه عنی من بعده!!فما راعنی الا انثیال الناس علی فلان یبایعونه فامسکت بیدی حتی رایت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الی محق دین محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم فخشیت ان لم انصر الاسلام و أهله أن أری فیه ثلما أو هدما تکون المصیبه به علی اعظم من فوت ولایتکم التی انما هی متاع ایام قلائل یزول منها ما کان کما یزول السراب او کما یتقشع السحاب فنهضت فی تلک الاحداث حتی زاح الباطل و زهق و اطمأن الدین و تهنه(2) .
و نیز ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه از کتابالغارات ابراهیم ابن سعد بن هلال ثقفی از رجال خودش از عبد الرحمن بن جندب از پدرش نقل نموده است که بعد از فتح مصر بدست دشمنان و شهادت محمّد بن ابی بکر، امیر المؤمنین عليهالسلام خطبه
____________________
1- شرح نهج البلاغة، ج17، ص107.
2- خداوند سبحان محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم را بر انگیخت برای ترسانیدن جهانیان و گواه بر پیغمبران؛ چون آن حضرت در گذشت، پس از او مسلمانان در امر خلافت نزاع و گفتگو کردند. به خدا سوگند! دلم راه نمی داد و بخاطرم نمی گذشت و باور نمی کردم که عرب پس از آن حضرت، خلافت را از اهل بیت و خاندان او بدیگری واگذارند و نه آنکه پس از آن بزرگوار (با همه سفارشات و نصوص بارزه) آن را از من بازدارند! مرا برنج نیفکند مگر شتافتن مردم بر فلان (ابی بکر) که با او بیعت کنند. پس دست خود را (از بیعت) نگاه داشتم تا آنکه دیدم گروهی از مردم مرتد شدند و از اسلام برگشتند و می خواستند دین محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم را از بین ببرند. پس ترسیدم اگر بیاری اسلام و مسلمانان نپردازم، رخنه یا ویرانی در آن ببینم که مصیبت و اندوه آن بر من بزرگتر از فوت شدن ولایت و حکومت بر شما باشد که کالای چند روزی است که آنچه از آن ملحق می شود، از دست می رود مانند آنکه سراب زایل می گردد یا چون ابر از هم پاشیده می شود! پس میان آن پیش آمدها و تباهکاریها برخاسته تا آنکه جلو نادرستی و تباهکاری گرفته شد از بین رفت و دین آرام گرفت و بازایستاد