بمنزلة هارون من موسی الاّ انّه لا نبیّ بعدی و کان عمر اذا اشکل علیه شیء اخذ منه (1) .
به مقتضایالفضل ما شهدت به الاعداء (2) .
کفایت می کند شهادت معاویه اعدا عدو، علیعليهالسلام به مقام آن حضرت! بس است برای اثبات این معنا، آنچه را که اکابر علمای شما عموماً مانند نور الدین بن صباغ مالکی درفصول المهمه (3) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (4) و امام احمد بن حنبل درمسند (5) و خطیب خوارزمی درمناقب (6) و سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (7) و غیر آنها در کتب معتبره خود ثبت نموده اند که خلیفه عمر بن الخطاب هفتاد مرتبه گفت:لو لا علیّ لهلک عمر . بلکه صریحاً اعتراف نموده که اگر در جواب معضلات و مشکلات و مسائل پیچیده علی نباشد، کار مشکل می شود و اگر علیعليهالسلام نبود، عمر هلاک شده بود.(مراجعه شود به جلسه ششم همین کتاب).
از جمله نور الدین مالکی درفصول المهمه (8) فصل سیم از فصل اول آورده که مردی را نزد خلیفه عمر آوردند که در حضور جمعی از او پرسیدند:کیف اصبحت ؛ چگونه صبح کردی؟ گفت:
اصبحت احبّ الفتنه و اکره الحقّ و اصدق الیهود و النصاری و أؤمن بما لم اره و اقر بما لم یخلق(9) .
____________________
1- کراهت داری از کسی که پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم او را تلقین علم می کرد. هرآینه به تحقیق به او فرمود: «تو از من بمنزله هارونی از موسی الا آنکه بعد از من پیغمبری نباشد» و هر وقت بر عمر امری مشکل و پیچیده می شد، از علیعليهالسلام سؤال می کرد و رأی او را می گرفت.
2- فضیلت آنست که دشمنان شهادت و گواهی به آن دهند.
3- فصول المهمه، ج1، ص301.
4- مطالب السؤول، ص13.
5- مسند احمد، ج1، ص140.
6- مناقب خوارزمی، ص81، ح65.
7- ینابیع المودة، ج1، ص216، ح28.
8- فصول المهمه، ج1، ص199.
9- صبح کرده ام در حالتی که فتنه را دوست می دارم و اکراه دارم حق را، و تصدیق می نمایم یهود و نصاری را و ایمان دارم بچیزی که ندیده ام او را و اقرار می کنم بچیزی که خلق نشده.