3%

١٠ ـ عظمتهاى حسين عليه‌السلام

علائلى ضمن آنكه از عظمتهائى كه در وجود حسين تمركز يافته بود سخن گفته است، از عظمت صراحت لهجه و عظمت تصميم و عظمت اباء نفس و بلندى همت و عظمت مردانگى آن حضرت شرحى نگاشته است. چون اين عظمتهائى كه ياد كرده همه از همان روح فيّاض و شجاع و شكست ناپذير حسينعليه‌السلام سرچشمه مى گيرد، قسمتهائى از سخنان او را به طور اقتباس و نقل به معنا با اضافات و تصرفاتى در اينجا مى آوريم.

عظمت در تصميم:

به معناى عزم راسخ داشتن به انجام كار و پايان آن، به طورى كه هيچگاه و به هيچ گونه از عزم خود برنگردد، و هيچ چيز تصميم او را سست نسازد، و از آغاز كار ملاحظه پايان و عاقبت آن را بنمايد و هشيارانه تصميم بگيرد.

اكنون بشنويد كه حسين چگونه با پيش بينى پايان كار، وارد ميدان شد، و سخنانش چگونه از شعور خطيرش بر مى خاست. آنگاه كه عزيمت خروج از مكه و سفر عراق را داشت اين خطبه را خواند:

اَلْحَمْدُ للهِ، وَ ماشاءَاللهُ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ، وَ صَلَّى اللهُ عَلى رَسُولِهِ خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جيدِ الْفَتاةِ، وَما اَوْلَهَنى اِلى اَسْلافى اِشْتِياقَ يَعْقُوبَ اِلى يُوسُفَ، وَ خِيرَلى مَصْرَعٌ اَنَا لاقيهِ كَأَنِّى بِاَوْصالى تَقَطَّعُها عُسْلانُ الْفَلَواتِ بَيْنَ النَواويسِ، وَ كَرْبَلا فَيَمْلاَنَّ مِنّى اَكْراشاً جَوْفاً، وَ اَجْرِبَةً سَغْباً لا مَحيصَ عَنْ يَوْم خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَى اللهِ رِضانا اَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلى بَلائِهِ، وَ يُوَفَّيْنا اُجُورَ الصّابِرينَ لَنْ تَشْذَ عَنْ رَسُولِ اللهِ لُحْمَتُهُ بَلْ هِى مَجْمُوعَةٌ لَهُ فى حَظيرَةِ الْقُدسِ تَقِرُّبِهِمْ عَيْنُهُ وَ يُنَجِّزُبِهِمْ وَعْدَهُ اَلا فَمَنْ كانَ باذِلاً فينا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا فَاِنّى راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللهُ تَعالى(١٠)

سپاس براى خدا است، و آنچه خواست خداست مي ‎ شود، و نيروئى جز به خدا نيست، و درود خدا بر پيغمبرش

مرگ بر فرزندان آدم نوشته شده و آنها را احاطه كرده، مانند گردن بند بر گردن دختر جوان، و من بسيار مشتاقم به ديدار گذشتگان خودم همانگونه كه يعقوب مشتاق ديدار يوسف بود، و براى من قتلگاهى است كه من آن را خواهم ديد. گويا مي ‎ بينم كه در ميان نواويس و كربلا گرگان بيابان رگهاى مرا پاره مي ‎ كنند تا شكمهاى گرسنه خود را پر كنند از چنان روزى كه با قلم قضا نوشته شده گريزى نيست، رضاى خدا رضاى ما خاندان است. صبر مي ‎ كنيم بربلاى او تا به ما مزد صابران را دهد. هرگز پاره تن پيغمبر از او جدا نشود، بلكه با او در حظيره قدس در يك جا باشد، چشمش به پاره ‎ هاى تنش روشن شود، و به واسطه ايشان به وعده خود وفا كند

آگاه باشيد! هركس از ريختن خون دلش در راه ما دريغ ندارد، و دل به شهادت و لقاى خدا مي ‎ نهد با ما كوچ كند كه من بامداد كوچ خواهم كرد. ان شاء الله تعالى

اين بود منطق حسين، و سخنان شور انگيز و قاطع او در برابر كسانى كه او را از تصميمى كه داشت باز مى داشت.

مكانى كه حسين در آن اين خطبه را انشاء كرد، مكانى با عظمت و با هيبت بود; زيرا رجال بزرگ مانند عمر بن عبدالرحمن مخزومى، عبدالله بن عباس، محمد بن الحنفيه و عبدلله بن عمر او را از اجراى تصميمى كه داشت منع مى كردند، و اين خطبه در حقيقت پاسخى به درخواست آنها و همفكران آنها از مسلمانان، و اعلام قبول تمام خطرات تصميم بود.

رجال نامبرده هرچند همه نامدار و متشخص بودند اما روحى مثل روح حسين، و شعور و بينشى مانند شعور او نداشتند، و آن مايه اى كه حسين داشت در آنها نبود. آنها در برابر بطولت و مردانگى حسين هيبت خود را از دست دادند، و چون ريگهاى كوچكى بودند كه بر دامن كوه بزرگى ريخته باشد كه بادهاى تند آنها را به زير مى ريزد، و كوه در مكان خود استوار و آرام باقى مى ماند (اكنون كه سخت ترين بادهاى حوادث و آزمايش، در جهان اسلام به حركت در آمده و مردم را زير و رو مى كند، حسين و ياران باشهامت و قهرمانش در برابر اين تندبادها و امواج سهمگين اقيانوس حوادث، مردانه ايستادند و مانند كوه از جاى نلغزيدند)

پاسخى كه در صفحات تاريخ جاويدان ماند، پاسخ حسين بود به عبدالله بن عمر، وقتى به او پيشنهاد سازش با بنى اميه را داد، و او را از شقاوت و قدرت سرنيزه، و زور و بى پروائى و جسارت آنها به خدا و پيغمبر بيم داد، فرمود:

يا اَبا عَبْدُ الرَّحْمنِ اَما عَلِمْتَ اَنَّ مِنْ هَوانِ الدُّنْيا عَلَى اللهِ اَنَّ رَأْسَ يَحْيى بْنَ زَكَرِيّا اُهْدِى اِلى بَغِى مِنْ بَغايا بَنى اِسْرائيلَ

آيا نمي ‎ دانى كه از خوارى و بي ‎ قدرى دنيا در نزد خدا اين است كه سر يحيى بن زكريا هديه شد به زن زناكارى از فواحش بنى اسرائيل؟.

اين جواب امامعليه‌السلام مقدار قوت تصميم، و توجه او را به پايان كار، و عزم خلل ناپذيرش را آشكار مى كند كه براى نيل به هدف و انجام برنامه اى كه خود را موظف به اجراى آن مى دانست به قدر سرانگشتى حاضر به عقب نشينى نيست، و ضمناً هم به مصيبت سر انور خودش كه براى يزيد هديه مى شود اشاره فرمود.

آرى، حسين اينچنين قيام و نهضت را شروع كرد و اينسان قلب شجاعش محكم ماند كه تا انجام كار به جز مبدأ و هدفى كه داشت به جاى ديگر نظر نداشت، مبدئى كه در چند كلمه خلاصه مى شد: خدا، پيغمبر خدا، قرآن كتاب خدا، عظمت در اباء نفس و تسليم باطل نشدن.

در اين ناحيه نيز حسين عظمت، بالاترين درجات عظمت را داشت. بسا اشخاصى كه هدف و مبدأ بزرگى را در نظر مى گيرند و برنامه هائى عالى اعلام مى كنند، ولى در وسط راه وقتى مواجه با خطر شدند برنامه را فراموش مى كنند يا هنگامى كه مال و اعتبار و مقامى به آنها پيشنهاد كردند مال و مقام يا شهوترانى آنها را ذليل و بيچاره ساخته و از هدف خود چشم پوشى مى نمايند; اين كسان از هدف خود دست مى كشند و علاوه بر آن كه در ميدان فضيلت سهمى نصيبشان نمى شود، دامنشان به عيب و ننگ آلوده مى گردد، و اگر از آغاز سخنى نمى گفتند و برنامه اى نمى دادند شرافت و ايمانشان كمتر زيان مى ديد.

حسينعليه‌السلام در اينجا نيز مانند جدّ و پدرش از تمام كسانى كه براى حق و به نام عدل قيام كردند مسابقه را برد، و وقتى با همه گونه خطر مواجه شد و همه گونه اسبابى كه ديگران را ناچار به تسليم مى ساخت فراهم گشت، فرمود:

لا وَاللهِ لا اُعْطيكُمْ بِيَدى اِعْطاءَ الذَليلِ، وَ لا اَفِرُّ فِرارَ الْعَبيدِ يا عِبادَ اللهِ اِنِّى عُذْتُ بِرَبَّى وَ رَبَّكُمْ اَنْ تُرْجَمُونِ اَعُوذُ بِرَبِّى وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مَتَكَبِّر لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ(١١)

نه به خدا سوگند! به خوارى دست در دست شما نمي ‎ گذارم و چون بندگان از جهاد فرار نمي ‎ كنم. اى بندگان خدا! من پناه مي ‎ برم به پروردگار خودم و پروردگار شما ازاينكه مرا سنگباران كنيد، و پناه مي ‎ برم به خدا از هر متكبرى كه ايمان به روز قيامت ندارد.

و نيز فرمود:

ثُمَّ اَيْمُ اللهِ لا تَلْبِثُونَ بَعْدَها اِلاّ كَرَيْثِ ما يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتّى تَدُورَبِكُمْ دَوْرَ الرَّحى، وَ تَقْلُقَ بِكُمْ قَلَقَ الْمحْوَرِ عَهْدٌ عَهَدَهُ اِلى اَبى عَنْ جَدّى فَأَجْمِعُوا اَمْرَكُمْ، وَ شُرَكائَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ اَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا اِلى وَلا تُنْظِرُونَ اِنِّى تَوَكَّلْتُ عَلَى اللهِ رَبِّى وَ رَبِّكُمْ ما مِنْ دابَّة اِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها اِنَّ رَبِّى عَلى صِراط مُسْتَقيم(١٢)

به خدا سوگند بعد از من درنگ نكنيد مگر به مقدارى كه كسى بر اسب نشيند، تا روزگار بر شما چون آسيا بگردد و چون محور مضطرب شويد عهدى است كه پدرم از جدم مرا به آن خبر داده است. پس شما كار خود را فراهم كنيد و همكارانتان را گرد آوريد و بر من بتازيد و مرا مهلت ندهيد، من بر خدائى كه پروردگار من و شما است توكل كرده ‎ ام، هيچ جنبنده ‎ اى نيست مگر آنكه ناصيه او به دست خدا است، به درستيكه پروردگار من بر صراط مستقيم است.

اَعْظِمْ بِهِ بَطلاً لَمْ يُعْطَ مُتَضِّعا

يدَ الصِغارِ، وَ اَعطى دونَها الرَاْسا

كَذلِكَ الْحُرُّ يَسْتَعْدِى الْمَماتَ عَلى

عَيْشِ الدَنِيَّةِ اِدْلالاً وَارْكاساً

اَكْرِمْ بِها خُلَّةَ كانَتْ لَها نَهَجا

ثُمَّ اسْتَمِرَّتْ عَلَى الاْيّامِ نِبْراساً

آرى! حسين با عزتى كه از نبوت جدش داشت و عزّت شخصيت خودش، خود را نباخت و تاريخ هم از پشت سر او از اينكه اقرار كند به مثل و نظيرى براى او يا اينكه همانندى براى او بشناسد خوددارى كرد. او مردان دنيا را مردانگى آموخت.

ابن ابى الحديد مى گويد:

سَيِّدُ اَهْلِ الاْباءِ الَّذى عَلَّمَ النّاسَ الْحَمِيَّةَ وَ الْمَوْتَ تَحْتَ ظِلالِ السُيُوفِ اِخْتِياراً لَهُ عَلَى الدَنِيَّةِ اَبُو عَبْدِاللهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِى بْنِ اَبيطالِبعليهما‌السلام ‎ الَّذى عُرِضَ عَلَيْهِ الاْمانُ وَ اَصْحابِهِ فَاَنِفَ مِنَ الذُّلِّ...(١٣)

آقاى كسانيكه تن به زير بار ذلت و ننگ و خلاف شرافت و كرامت ندادند آن كسى كه حميت و جوانمردى و خويشتين دارى و شهادت در زير سايه هاى شمشيرها را بر زندگى با پستى برگزيد; حسين بن على بن ابيطالبعليهما‌السلام بود كه به او و اصحابش پيشنهاد امان و تسليم داده شد و او نپذيرفت و راضى به تحّمل خارى نشد.

عظمت در مردانگى:

در اين عظمت نيز حسينعليه‌السلام مقامى عجيب و سخت شگفت انگيز داشت و مردانگى در وجود و بحد اكمل نمايش يافت، و شايد برجسته ترين موارد ظهور مردانگى آن حضرت آنوقتى بود كه سپاه كفر پيشه، آن حضرت و اصحابش را تير باران نمودند، حسين برخاست يك نگاه به آن تيرها كرد، و يك نگاه به اصحابش سپس فرمود:

قُومُوا رَحِمَكُمُ اللهُ اِلَى الْمَوْتِ الَّذى لابُدَّ مِنْهُ فَاِنَّ هذِهِ السِّهامَ رُسُلُ الْقَوْمِ اِلَيْكُمْ

بر خيزيد! خدا شما را رحمت كند، و از مرگى كه چاره اى از آن نيست پيشواز

نمائيد اينك اين تيرها فرستاده هاى اين مردم به سوى شمايند.

اصحاب برخاستند و ساعتى را با آنها نبرد كردند تا جمعى از اصحاب شهيد شدند. در اين هنگام حسين دست بر محاسن شريف زد و فرمود:

اِشْتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلَى الْيَهُودِ اِذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَداً، وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى النَّصارى اذْ جَعَلُوهُ ثالِثَ ثَلاثَة، وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى الْمجُوسِ اِذْ عَبَدُوا الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دُونَهُ، وَاشْتَدَّ غَضَبَهُ عَلى قَوْم اتَّفَقَتْ كَلِمَتُهُمْ عَلى قَتْلِ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّهِمْ اَما وَاللهِ لااُجيبُهُمْ اِلى شَيء مِمّا يُريدُونَ حَتّى اَلْقَى اللهَ وَ اَنَا مُخَضَّبٌ بِدَمي(١٤)

خشم خدا بر يهود شدت يافت وقتى براى او فرزندى قرار دادند، و غضب خدا بر نصارى سخت شد وقتى او را ثالث ثلاثه خواندند. و غضب خدا بر مجوس سخت شد وقتى آفتاب و ماه را به جاى خدا پرستيدند، و خشم خدا شدت يافت بر قومى كه همكلام و متفق شدند براى كشتن پسر دختر پيغمبر خودشان، به خدا آنها را به آنچه مي ‎ خواهند جواب نمي ‎ دهم، تا اينكه ملاقات كنم خدا را در حاليكه به خون خود خضاب شده باشم

جمله اى كه از مردانگى حسين هراس انگيز است اين است كه فرمود:

قُومُوا رَحِمَكُمُ اللهُ اِلَى الْمَوْتِ

و ديگر اينكه فرمود:

اَما وَاللهِ لا اُجيبُهُمْ...

اين دو جمله با كمال وضوح، مردانگى حسينعليه‌السلام را آشكار ميسازد كه در چنان موقف مهيب و وحشتناك هيچ گونه بيم و هراس و شكست و خودباختگى در وجودش وارد نشد; اصحابش را به استقبال از مرگ دعوت فرمود، مانند آن كه آنها را برخوان لذيذترين غذاها بخواند.

و حقاً هم آن مرگى كه حسين به آن دعوت مى كرد، لذيذ بود; زيرا مى خواست با باطل نبرد كند و برهان خدا كه مبدأ او بود، در پيش چشمش مرتسم بود وصداى خدا را كه صداى ضمير و وجدان پاك و ايمان سرشارش بود مى شنيد و جز اين كلمات چيز ديگر نمى ديد: خدا، پيغمبر خدا، قرآن كتاب خدا

اگر پيرامون شجاعت روحى و بدنى حسين، سخن را دنبال كنيم كتاب به اين زودى به پايان نمى رسد، پس بهتر اين است كه به همين مقدار قناعت كنيم و خوانندگان گرامى را به كتابهاى مقتل و تفكر در تاريخ زندگى آن حضرت حواله دهيم.