اهميت كشاورزى و حمايت اميرالمؤمنين از آن
كشاورزان، طبقه مهمى از طبقات جامعه و در زندگى اجتماعى، مؤثرترين آنهايند.
در روزگار امام علىعليهالسلام كشاورزان وسيعترين طبقات بودند و مركز ثقل جامعه را تشكيل مى دادند، چنان كه امروز اين نقش را كارگران بر عهده دارند.
در ميان مشاغل گوناگون، كشاورزى از جمله شغل هاى سخت و طاقت فرساست.
آنان در طول سال، همه روزه در مزرعه و يا در خانه در فراهم كردن ابزار لازم كشاورزى در تلاش اند.
كار كشاورزى در گرو مساعدت عوامل طبيعى است و در حقيقت او اسير اين عوامل است، از اين رو بايد پيوسته بيدار باشد تا متناسب با شرايط محيط زيست و عوامل جغرافيائى عمل كند،
زيرا وقتى سرنوشت كار او به اين عوامل و عناصر بستگى دارد نمى تواند پديده هاى جهان طبيعت را به دلخواه در اختيار گيرد و بر آنان چيره شود، كوچكترين بى توجهى و سستى در كار، زيان هاى سنگينى، براى او به بار خواهد آورد.
از اين رو امام علىعليهالسلام در حمايت از كشاورزى مى فرمايد:
«فإن شكوا ثقلاً أو علَّةً، أو انقطاع شربٍ أو بالَّةٍ، أو إحالة أرضٍ اغتمرها غرقٌ، أو أجحف به اعطشٌ، خفَّفت عنهم بما ترجو أن يص لح به أمرهم ؛
ولاَ يَثقلَنَّ عَلَيكَ شَي ءٌ خَفَّفتَ به المَؤونَةَ عَنهم، فَإنَّه ذخرٌ يَعودونَ به عَلَيكَ ف ي عمَارَة بلاَدكَ، وَتَزيين ولاَيَتكَ، مَعَ استجلاَبكَ حسنَ ثَنَائهم، وَتَبَجُّحكَ باستفَاضَة العَدل فيهم ،»
«پس اگر مردم شكايت كردند، از سنگينى ماليات، يا آفت زدگى، يا خشك شدن آب چشمه ها، يا كمى باران، يا خراب شدن زمين در سيلاب ها، يا خشكسالى، در گرفتن ماليات به ميزانى تخفيف ده تا امورشان سامان گيرد، و هرگز تخفيف دادن در خراج تو را نگران نسازد زيرا آن، اندوخته اى است كه در آبادانى شهرهاى تو، و آراستن ولايت هاى تو نقش دارد، و رعيت تو را مى ستايند، و تو از گسترش عدالت ميان مردم خشنود خواهى شد.»(۴۶)
امام علىعليهالسلام به كشاورزى، و كار و توليد و سازندگى بسيار علاقمند بود و ساليانى از عمر شريف خود را به اين شغل شريف گذراند، در دوران بيست و پنج سالى كه حق او را غصب كردند، در مزارع و كشتزارها به توليد محصول و آبادانى زمين و حفر چاه براى نيازمندان اشتغال داشت.
در كتاب هاى روايى معتبر، احاديث زيادى از سيره امام علىعليهالسلام در تشويق به كشاورزى و درختكارى وارد شده است كه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم:
رواياتى درباره تشويق اميرالمؤمنينعليهالسلام به كشاورزى و درختكارى
۱ - امام علىعليهالسلام در حديثى طولانى مى فرمايد:
«انَّ معايش الخلق خمسةٌ: الْإمارة و الْعمارة و التجارة و الْإجارة و الصَّدقات ...
و امَّا وجه العمارة فقوله تعالى: ( هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا ) (۴۷)
فأعلمنا سبحانه انَّه قد امرهم بالعمارة، ليكون ذلك سبباً لمعايشهم بما يخ رج من الْأرْض من الْحب و الَّثمرات و ما شاكل ذلك ممَّا جعله اللَّه معايشاً للخلق »
«مردم معاش خود را از چند راه تأمين مى كنند: پست هاى دولتى، كارهاى عمرانى و كشاورزى، تجارت، اجاره و صدقات...
اما كشاورزى، خداوند متعال مى فرمايد:
(اوست كه شما را پديد آورد و به عمران و آبادى دعوت كرده است.)
خداوند متعال از آن رو انسان ها را به عمران و آبادانى زمين امر كرده است، تا بهترين راه كه كشاورزى است و محصولات آن از قبيل غلات، حبوبات و ميوه ها است، تأمين معاش نمايد.»(۴۸)
۲ - امام صادقعليهالسلام فرموده است:
«كان أميرالمؤمنين عليهالسلام يكتب يوصى بفلاَّحين خيراً ...»
«اميرالمؤمنينعليهالسلام هميشه به عمال و كارمندانش سفارش كشاورزان را مى نمود...»(۴۹)
۳ - و در جاى ديگر مى فرمايد:
«من وجد ماءاً و تراباً ثمَّ افتقر فابعده اللَّه »
«از خوشبختى و سعادت دور و محروم باد، آن كسى كه آب و خاك مستعد دارد و با وجود اين، فقير و عقب مانده است.»(۵۰)
۴ - در نهج البلاغه هم مى فرمايد:
«فانَّكم مسئولون حتَّى عن البقاع و البهائم »
«شما مسئوليد حتى نسبت به سرزمين ها و چهارپايان»(۵۱)
۵ - در حديث ديگرى وارد شده است كه:
«كان أميرالمؤمنين يضرب بالمر و يستخرج الْأرضْ »
«علىعليهالسلام بيل مى زد و نعمت هاى نهفته در دل زمين را استخراج مى كرد»(۵۲)
۶ - امام علىعليهالسلام به حفر قنات، اهتمامى خاص داشت تا بدين وسيله، سرزمين ها آباد شود.
امام صادقعليهالسلام مى فرمايد:
پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله زمينى از (انفال) را در اختيار علىعليهالسلام گذاشت و آن حضرت در آن جا قناتى حفر كرد كه آب آن، همچون خون گردن شتر فواره مى زد، امامعليهالسلام نام آنجا را (ينبع) نهاد.
آب فراوان اين قنات، مايه نشاط و روشنى چشم اهالى آنجا شد.
وقتى فردى از آنان به علىعليهالسلام به جهت توفيق اين خدمت، بشارت داد.
حضرت در پاسخ فرمود:
(اين قنات وقف زائران خانه خدا و رهگذرانى است كه از اينجا مى گذرند، كسى حق فروش آب آن را ندارد و فرزندانم هم هرگز آن را به ميراث نمى برند.)(۵۳)
۷ - مردى نزد علىعليهالسلام يك وسق(۵۴) هسته خرما ديد، پرسيد: مقصود از جمع كردن اين همه هسته خرما چيست؟
فرمود: همه اينها به اذن الهى، درخت خرما خواهد شد.
راوى گويد: امامعليهالسلام آن هسته ها را كاشت و نخلستانى پديد آمد و آن را وقف كرد.(۵۵)
يكى از مسائل مهم در اقتصاد ديروز و امروز جهان، مسئله كار و كارگرى است،
امام علىعليهالسلام در موارد متعددى به اين دو مهم توجه كرده و مسائل را گوشزد فرموده اند، كه ما فقط به يك نمونه از سفارش هاى ايشان اشاره مى كنيم.
شيخ طوسى با اسناد خود نقل مى كند:
«مرَّ شيخٌ مكفوفٌ يسئل، فقال أميرالمؤمنين عليهالسلام : ما هذا؟
قالوا: يا أميرالمؤمنين، نصرانىٌّ.
فقال اميرالمؤمنين عليهالسلام : استعملتموه فاذا كبر و عجز منعتموه ؟ انفقوا عليه من بيت المال »
«پيرمردى نابينا مى گذشت و از مردم سؤال (گدائى) مى كرد، اميرالمؤمنين فرمود: اين چيست؟ (گدائى يعنى چه؟)
گفتند: يا اميرالمؤمنين! مردى است مسيحى.
فرمود: اين مرد را در جوانى به كار وادار كرده ايد، (يعنى جوانى اش را در كار سپرى كرده است)، اكنون كه پير شده و ناتوان گشته است، از معاش محرومش ساخته ايد!
هزينه زندگى او را از بيت المال بپردازيد.»(۵۶)
اين فرمايش امام علىعليهالسلام در واقع حكم اسلامى درباره كارگران است كه اگر ناتوان شدند، نبايد از معيشت ساقط شوند بلكه بايد از بيت المال تأمين گردند.
اين نمونه اى از توجه عميق امامعليهالسلام به حقوق كارگران است كه در ۱۴۰۰ سال پيش بيان شده است.
انديشمندان و متفكران برجسته جهان به سخنان امام علىعليهالسلام در همه زمينه ها با تعجب و شگفتى نگريسته اند و او را انسانى توصيف كرده اند كه هزاران سال جلوتر از زمان خويش زندگى مى كرده است.
دنياى متمدن امروز شايد حدود يك قرن است كه به مسئله حقوق كارگر به اجبار تن داده است، اما امام علىعليهالسلام قرن ها پيش از حقوق كار و كارگر سخن گفته است.
اصبغ بن نباته مى گويد:
شنيدم علىعليهالسلام بالاى منبر مى فرمود:
«يا معشر التُّجَّار! الفقه ثمَّ المتجر، الفقه ثمَّ المتجر .
واللَّه للربا فى هذه الْأمَّة أخْفى منْ ذبيب الَّنمْل على الصَّفاء، شوبوا ايمانكم بالصَّدقة،
التَّاجر فاجرٌ و الفاجر فى النَّار، الاَّ من أخذ الحقَّ و اعطى الحقَّ»
«اى جماعت بازرگانان! نخست فقه آنگاه تجارت، نخست فقه آنگاه تجارت، به خدا سوگند! ربا در اين امت، مخفى تر از راه رفتن مورچه بر روى تخته سنگ هاى بزرگ است.
سوگندهايتان را با دادن صدقه در آميزيد. تاجر، فاجر است و فاجر در آتش دوزخ، مگر آن كس كه حق را بگيرد و حق را بدهد.»(۵۷)
از روزهاى آغازين ظهور اسلام تا كنون ديدگاه هاى متفاوتى نسبت به دنيا و اموال دنيا، كار و توليد، سرمايه و ابزار كار، خودكفائى و سازندگى وجود داشته است، و هر كدام راه خاص خويش را رفتند و در تداوم آن كوشيدند.
برخى آنقدر به جمع آورى سرمايه دل بستند و به انباشتن سكه هاى طلا و نقره فكر كردند كه همه وجود آنان را مال و سرمايه و زرق و برق طلا و نقره پر كرده بود، و همه ارزش هاى اخلاقى، انسانى خود را فدا كردند و با مسخ ارزش ها از اسلام و ايمان فاصله گرفتند و پس از مرگشان مشكل مهم فرزندان و ورثه ها اين بود كه چگونه با تبر و وسائل ابتدائى آن روز، شمش طلاى به ارث مانده را تقسيم كنند.
در ازدواج و طلاق، در دوست يابى و دشمنى، در اخلاق خانواده، در روابط اجتماعى و سياسى و در همه چيز به پول و سرمايه و سكه هاى زر فكر مى كردند.
اين دسته از افراد در همه جاى تاريخ اسلام، از صف اصحاب رسول خداصلىاللهعليهوآله تا فرماندهان عبيدالله، در دشت كربلا، بچشم مى خورند كه: همه چيز آن ها پول بود و سرمايه هاى دنيوى؛
طلا بود و ارزش هاى مادى؛
دنيا بود و رفاه زدگى؛
نه به خدا فكر مى كردند؛
و نه به ارزش هاى مادى توجه داشتند؛
پول مى گرفتند و پيامبران آسمانى را ترور مى كردند؛
پول مى گرفتند و در جنايت بنى اميه در روز عاشورا شركت مى كردند.
چنين طرز تفكرى همواره در جريان است كه در تداوم خود پرستى ها تنها به جمع آورى اموال فكر مى كنند تا خود و خانواده و فرزندان خود را در ناز و نعمت قرار دهند، به ديگران نمى انديشند، به ايثار و انفاق اجتماعى فكر نمى كنند، به وقف اموال و رفاه ديگران و آيندگان توجهى ندارند و در تداوم خود نگرى و خودپرستى، همه چيز را براى خود مى خواهند.
قرآن اين دسته از مردم را به عذاب دردناك جهنم بشارت مى دهد و مى فرمايد:
( وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ) «كسانى كه طلا و نقره ذخيره كنند و آن را در راه خدا انفاق ننمايند، آنان را به عذاب دردناك بشارت ده.»(۵۸)
در روزگاران آغازين اسلام، نه رهنمودهاى رسول خداصلىاللهعليهوآله دل هاى خود پرست آنها را عوض كرد، و نه سيره عملى پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآله آنها را تكان داد، و نه از آيات عذاب الهى ترسيدند، و نه مشكلات جامعه اسلامى و فقر و ندارى تهيدستان و جدانشان بيدار شد.
نه به گرفتارى هاى آن روز فكر كردند و نه به آيندگان و آينده اسلام توجهى نمودند.
امروز نيز اين دسته از مردم، دين و دنيا و خدا و معادشان، اموال دنياست كه در شرائط بحرانى جنگ، و در دوران حساس سازندگى پس از جنگ، فقط به احتكار و انبار وسائل ضرورى مى انديشند.
دسته دوم از مردم درست نقطه مقابل گروه اول عمل مى كنند.
فرهنگى را رواج مى دهند كه جاى شگفتى است، از ترك دنيا سخن مى گويند، كار و تلاش و سازندگى و باز سازى را زير سؤال مى برند، فقر و ندارى را توصيه مى كنند، و از نظر اخلاقى، گدائى و تهيدستى را ارزش مى شناسانند و توجهى به زندگى و رفاه و تهيه وسائل ابتدائى معيشت ندارند.
به آينده خود و خانواده خود و فرزندان خود فكر نمى كنند، طرحى براى خودكفائى و برنامه اى براى توليد ندارند، مى خواهند به همه چيز و همه مظاهر دنيا پشت پا بزنند.
با اينكه زندگى رسول خداصلىاللهعليهوآله را مى ديدند، و ازدواج و جنگ و صلح و كار و توليد و سازندگى اصحاب رسول خدا در پيش روى آنان بود، اما نتوانستند راه اعتدال بپيمايند، و درست در چهارچوب زندگى اعلام شده رسول خدا حركت كنند.
اينگونه از تفكرات انحرافى كه از مرتاضين و رهبانيت موجود در مسيحيت به آنها سرايت كرده بود مشكلات ديگرى را براى جامعه اسلامى پديد آورد.
طبيعى است كسى كه به مال دنيا و كار و توليد بى توجه باشد، دست فقراء و تهيدستان جامعه را نيز نمى تواند بگيرد،
آنكس كه در معيشت خود دچار مشكلات جدى باشد، هرگز بدرد جامعه نيز نمى خورد كه قرآن كريم به اين دسته از مردم نيز رهنمود مى دهد تا دست از تفريط بردارند، كه مى فرمايد:
( وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا ) «اى انسان سهم و بهره خود از دنيا را فراموش نكن»(۵۹)
روح منحرف و افكار پريشان اين گروه بيماردل را نه رهنمودهاى رسول خداصلىاللهعليهوآله كارگر افتاد، و نه سيره عملى رهبران معصومعليهمالسلام چراغ راهشان گرديد.
دنياپرستان خود نگر با كنز اموال بدرد جامعه نمى خورند و دست تهيدستان را نمى گيرند و به انفاق و ايثار نمى انديشند و تارك دنياهاى تنبل و وازده نيز درست همان راه بى تفاوتى و خودنگرى مال پرستان زراندوز را مى روند كه از دستگيرى و انفاق ناتوانند، و قدرت برطرف كردن مشكلات اجتماعى را ندارند.
نه مالى را توليد مى كنند كه ايثار كنند يا وقف نمايند و نه مى توانند در خط توليد و سازندگى قرار گيرند.
وقتى از اين دو گروه مى پرسند: شما هر دو در تداوم خودنگرى، چه راه حلى براى درماندگان و تهيدستان جامعه مى شناسيد؟
چگونه بايد فقر و مشكلات اقتصادى رابرطرف كرد؟
راه مقابله با تبعيضات نژادى و بى عدالتى هاى اقتصادى چيست؟
و نسبت به آينده يتيمان و فقراء و در راه ماندگان و مستضعفان چگونه مى انديشيد؟
هيچگونه پاسخ درستى ارائه نمى دهند.
اين دو گروه در ملاقات هاى اجتماعى، در شعرهاى معروف، در نثرهاى زيبا تنها يكديگر را به باد فحش و ناسزا و انواع اهانت ها گرفته و انتقاد مى كنند و ديگر هيچ!
و هر دو گروه بر أساس حديث معروف رسول خداصلىاللهعليهوآله كه فرمود: كسى بشنود انسانى از مسلمانان تقاضاى كمك دارد و او را يار نكند مسلمان نيست.(۶۰)
چون دين اسلام دين فطرت و اعتدال گرائى است، و نسبت به دنيا و آخرت، نظرواقع گرايانه دارد و دستور مى دهد كه بايد دنيا و آخرت را آبادان كرد، ويكى فداى ديگرى نشود كه دنيا مزرعه آخرت و نردبان ترقى آن سراست،
با هر گونه افراط و تفريط نسبت به دنيا و اموال و سرمايه دنيوى برخورد مى كند و راه آسان و مستقيم و ميانه را رهنمون مى گردد.
رهبران معصوم ما نيز با هر دو گروه برخورد مى كردند، دنيا پرستان خود نگر را اندرز مى دادند كه از رفاه زدگى و دنيا پرستى فاصله گيرند، و به تارك دنيا هشدار مى دادند كه:
«لا رهبانيَّة فى الدين » «در اسلام ترك دنيا وجود ندارد»
و قرآن كريم نيز رهبانيت و ترك دنيا را بدعت اختراعى برخى از منحرفان مسيحى معرفى مى كند كه فرمود:
( وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ ) «ترك دنيا را خودشان بدعت گذاشتند، در صورتى كه ما بر آنان روا نداشته ايم.»(۶۱)
گروه اول را هدايت مى كردند كه:
از راه هاى حرام به توليد سرمايه و ازدياد اموال روى بياورند و آنچه را از راه هاى حلال بدست مى آورند به تنهائى براى مصارف شخصى خود و فرزندان خود ذخيره نسازند.
بلكه دست ديگران بگيرند، و حقوق شرعيه را بپردازند، خمس اموال را بدهند، زكاة اموال را به فقراء و مستمندان برسانند، اهل خير و احسان باشند، و مقدارى از اموال خود را براى صاحبان حق وقف كنند، و با وقف و ايثار اقتصادى عدالت اجتماعى را تحقق بخشند، و داراى روح همبستگى و وحدت باشند كه سعدى شيرين سرود:
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند |
تا تو نانى بكف آرى و به غفلت نخورى |
|
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار |
شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى |
و گروه دوم را هشدار مى دادند كه:
با انزوا گرايى و دورى كردن از جامعه و ترك دنيا نمى شود به تكامل رسيد و ديگران را بكمال رهنمون شد.
اگر انسان كار نكند و در تداوم توليد و ازدياد حلال سرمايه نكوشد خود و خانواده خود را در خط فقر و نياز متوقف كرده سربار جامعه مى شود.
و آنگاه انواع مفاسد و انحرافات دامنگير او و خانواده او خواهد شد كه حضرت اميرالمؤمنينعليهالسلام به فرزندش محمد حنفيه مى نويسد:
«وقال عليهالسلام لابنه محمد بن الحنفية: يا بنيَّ، إني أخاف عليك الفقر، فاستعذ باللَّه منه، فإنَّ الفقر منقصةٌ للدين، مدهشةٌ للعقل، داعيةٌ للمقت! »
ره آورد شوم تهيدستى
«و درود خدا بر او فرمود: (به پسرش محمد حنفيه سفارش كرد؛)
اى فرزند! من از تهيدستى بر تو هراسناكم، از فقر به خدا پناه ببر، كه همانا فقر، دين انسان را ناقص، و عقل را سرگردان مى كند، و عامل دشمنى است.»
و در حكمت ۱۶۳ نهج البلاغه، فقر را مرگ بزرگ مى نامد كه:
«الفقر الموت الاَكبَر » «فقر مرگ بزرگ است»(۶۲)
اگر گروه دوم به خط توليد و سازندگى باز گردند و گروه اول پس از توليد و ازدياد سرمايه، به فقرا و تهيدستان فكر كنند و با پرداخت حقوق الهى به زكاة و وقف روى بياورند، بسيارى از مشكلات اجتماعى مسلمين، حل مى شود و نابرابرى ها بر طرف مى گردد.
امام علىعليهالسلام پس از جنگ جمل وقتى وارد بصره شد با دو برادر كه يكى سمبل سرمايه دارى و رفاه زدگى و ديگرى سمبل ترك دنيا و فرهنگ رهبانية بود با هر دو برخورد كرد.
امامعليهالسلام در منزل علاء بن زياد حارثى وقتى خانه بسيار مجلل و پر وسعت او را ديد فرمود:
«ما كنت تصنع بسعة هذه الدَّار في الدُّنيا، وأنت إليها في الْآخرةكنْت أحوج؟ »
با اين خانه وسيع در دنيا چه مى كنى؟ در حالى كه در آخرت به آن نيازمندترى.(۶۳)
آنگاه رهنمود داد كه:
«وبلى إن شئت بلغت بها الْآخرة: تقْري فيها الضَّيْف، وتصل فيها الرَّحم، وتطلع منها الحقوق مطالعها، فإذا أنت قد بلغت بها الْآخرة .»
«آرى اگر بخواهى مى توانى با همين خانه به آخرت برسى! در اين خانه وسيع مهمانان را پذيرايى كنى، به خويشاوندان با نيكوكارى بپيوندى، و حقوقى كه بر گردن تو است به صاحبان حق برسانى، پس آنگاه تو با همين خانه وسيع به آخرت نيز مى توانى پرداخت.»(۶۴)
گرچه با همينخانه بزرگ مى توان حقوق الهى را بپردازى و راه بهشت را هموار سازى مانند:
الف - مهماندارى كردن «تقرى فيهاالضيف»
ب - صله رحم با خويشاوندان «تصل فيها الرَّحم»
ج - پرداختن حقوق ديگران «وتطلع منها الحقوق»
پس از اين رهنمودهاى حكيمانه، علاء بن زياد خدمت امامعليهالسلام از برادرش عاصم بن زياد كه منفى گرايانه به ترك دنيا روى آورده بود شكايت كرد كه:
عبائى بر دوش مى گيرد و به بيابان ها و كوه ها رفته فقط عبادت مى كند، كار و توليد ندارد و نسبت به معيشت فرزندان خود بى تفاوت است.
امامعليهالسلام دستور داد تا او را آوردند، وقتى وارد مجلس شد خطاب به او فرمود:
«يا عديَّ نفسه! لقد استهام بك الخبيث! أما رحمت أهلك وولدك؟! أترى اللَّه أحلَّ لك الطَّيب ات، وهو يكره أن تأخذها؟! أنت أهون على اللَّه من ذلك !
قال: يا أمير المؤمنين، هذا أنت في خشونة ملبسك وجشوبة مأكلك !
قال: ويحك، إني لست كأنت، إنَّ اللَّه تعالى فرض على أئمَّة العدل أن يقدروا أن فسهم بضعفة النَّاس، كيلاَ يَتَبَيَّغَ بالفَقير فَقره! »
برخورد با تفكر ترك دنيا
«اى دشمنك جان خويش، شيطان سرگردانت كرده، آيا تو به زن و فرزندانت رحم نمى كنى؟
تو مى پندارى كه خداوند نعمت هاى پاكيزه اش را حلال كرده اما دوست ندارد تو از آنها استفاده كنى؟ تو در برابر خدا كوچك تر از آنى كه اينگونه با تو رفتار كند.
(عاصم گفت، اى اميرمؤمنان، پس چرا تو با اين لباس خشن، و آن غذاى ناگوار بسر مى برى؟
امام فرمود:)
واى بر تو، من همانند تو نيستم، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با مردم ناتوان همسو كنند، تا فقر و ندارى، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان نكشاند.»
در ميان طرح ها و برنامه ها، آراء و افكار متفاوت بشرى، بينش ها و گرايش ها نسبت به دنيا آنچه كه براى امت اسلامى مهم و سرنوشت ساز است، الگوهاى رفتارى رهبران معصومعليهالسلام است.
بايد راه و رسم امامان معصومعليهالسلام بدرستى ارزيابى شود تا آداب و رسوم فردى و اجتماعى ما بر أساس قرآن و وحى الهى تنظيم گردد تا از هر گونه افراط و تفريط مصون بمانيم.
امام علىعليهالسلام گروه او ل را محكوم مى كرد و از حرام خوارى و توليد ناروا پرهيز مى داد، اما خود همواره به كار و تلاش و توليد مى پرداخت.
بيشترين رقم چاه ها را در مدينه و اطراف مدينه و در كنار جاده هاى عمومى آن روز كند و به آب رسيد و آنگاه كه آب چونان گردن شتر فواره مى زد، آنرا وقف مى كرد.
با دسترنج خود هزار بنده را خريد و آزاد كرد.
با كار و توليد و در آمد شخصى خود براى فقراء بى خانمان مدينه خانه خريد، مشكل مسكن عمه ها و خاله هاى خود را حل كرد.
براى فرزندان خودش خانه و وسائل زندگى فراهم كرد.
يعنى گروه اول را از اينكه كار و توليد دارند نكوهش نمى كند بلكه در چگونگى توليد هدايت مى كند كه:
از راه هاى حلال سرمايه بدست آورند و پس از كسب سرمايه، دست جامعه را بگيرند.
گروه دوم رانيز محكوم مى دانست كه بر سنت رسول خدا پا نمى فشارند، زيرا با ترك دنيا و داشتن روح انزوا نمى توان مشكلات اجتماعى را حل نمود.
گروه سومى نيز وجود دارند كه با سيره و راه و رسم زندگى امام علىعليهالسلام بايد ارزيابى گردند.
گروه سومى نيز وجود دارند كه به كار و توليد اعتقاد دارند و در توليد و سازندگى نيز موفق هستند اما نسبت به صدقه دادن، انقاق و ايثار، وقف زمين و خانه و دارائى هاى خود راه افراط مى پيمايند.
معتقدند كه:
هر چه داريم بايد به ديگران بدهيم، و براى خود نبايد چيزى ذخيره كرد.
به دنيا و اموال دنيا و آينده فرزندان خود نوعى بى تفاوتند نه آنكه از كار و توليد چون گروه دوم روى گردانند بلكه مى گويند:
همه چيز را بايد در راه خدا داد.
امام علىعليهالسلام با اين گروه نيز حرف ها دارد و اين تفكر را نمى پذيرد، و در عمل، زندگى خانواده و فرزندان خود را نيز تأمين مى كند.
امام وقتى به شهادت مى رسد و چشم ها را فرو مى بندد كه زنان و فرزندان او با دسترنج او تأمين مى باشند، نه از بيت المال و اموال عمومى تغذيه مى كنند، و نه به ديگران محتاجند.
بلكه خودكفائى و سربلندى آنان از دسترنج و كار و توليد حضرت اميرالمؤمنينعليهالسلام است، درست است كه امام در انفاق و ايثار بى همانند است؛
و سه شبانه روز غذاى خود را به گرسنگان مى بخشد؛
و ديگران در را برخود مقدم مى دارد؛
و باغات احداث شده را بنفع فقراء به فروش مى رساند، اما به استقلال و خودكفائى زنان و فرزندان خود نيز مى انديشد، باغات سرزمين ينبع را وقف زنان و فرزندان خود مى كند كه زندگى آنان آبرومندانه تأمين شود.
اين باغات را نه مى فروشد و نه هديه مى كند و نه به فقراء مى بخشد، كه براى تأمين زندگى فرزندان خود وقف مى كند.
و وقف نامه آن را بگونه اى تنظيم مى كند كه زمين و درختان را نفروشند، اصل سرمايه هميشه موجود باشد و تنها از بهره و ميوه و درآمد آن استفاده كنند. پس اين حركت حساب شده اقتصادى نسبت به آينده زن و فرزندان خويش را بايد بدرستى مورد ارزيابى قرار داد كه اعتدال گرائى در وقف و انفاق نيز يك ضرورت است.
از بخل و حسد بايد پرهيز داشت و از افراط در انفاق و وقف نيز بايد دورى كرد كه قرآن كريم خطابه به رسول خداصلىاللهعليهوآله مى فرمايد:
«و لا تجعل يدك مغلولةً الى عنقك ولا تبسطها كلَّ البسط »
«نه دست از انفاق كردن بردار و نه در انفاق زياده روى كن.»(۶۵)
هم به فقراء و مستمندان جامعه كمك و يارى فرما و هم نيازهاى خود و خانواده خود را از ياد نبر تا سربار جامعه نباشند.
حال مطالعه و دقت در نامه ۲۴ نهج البلاغه ضرورى است كه امام علىعليهالسلام باغات سرزمين ينبع را وقف فرزندان و زنان خود مى كند تا زندگى آنها تأمين شود.
پس كار و توليد يك ارزش است.
پس داشتن و توانائى اقتصادى يك ارزش است.
پس به نيازهاى زندگى زن و فرزند رسيدن ارزش است.
پس تأمين زندگى در كنار تأمين زندگى فقراء يك ضرورت است.
كه امام علىعليهالسلام در نامه ۲۴ نهج البلاغه وصيت نامه اقتصادى خود را اينگونه نوشت:
۱ - الوصايا الاقتصادية
«هذا ما أمر به عبد اللَّه عليُّ بن أبي طالبٍ أمير المؤمنين في ماله، ابتغاء وجه اللَّه، ليولجه به الجنَّة، وى عطيه به الْأمنة .
منها: فإنَّه يقوم بذلك الحسن بن عليٍّ يأكل منه بالمعروف، وينفق منه بالمعروف، فإن حدث بحسنٍ حدثٌ وحسينٌ حيٌّ، قام بالْأمْربعْده، وأصْدره مصْدره .
وإنَّ لاِبني فاطِمة مِن صدقةِ علِيٍّ مِثل الَّذِي لِبنِي علِيٍّ، وإِني إِنَّما جعلت القيام بذلك إلى ابني فاطمة ابتغاء وجه اللَّه، وقربةً إلى رسول اللَّه صلىاللهعليهوآله، وتكريماً لحرمته، وتشريفاً لوصلته .»
۲ - ضرورة حفظ الاموال
«ويشترط على الَّذي يجعله إليه أن يترك المال على أصوله، وينفق من ثمره حيث أمر به وهدي له، وألاَّ يبيع من أولاَد نَخيلَ هذه القرَى وَد يَّةً حَتَّى تشكلَ أَرضهَا غرَاساً .
ومن كان من إمائي -اللاَّتي أطوف عليهنَّ - لها ولدٌ، أو هي حاملٌ، فتمسك على ولدها وهي من حظه، فإن مات ولدها وهي حيَّةٌ فهي عتيقةٌ، قد أفرج عنها الرقُّ، وحرَّرها العتق .»
۱ - وصيت اقتصادى نسبت به اموال شخصى
اين دستورى است كه بنده خدا على بن ابي طالب، اميرمؤمنان نسبت به اموال شخصى خود، براى خشنودى خدا، داده است، تا خداوند با آن به بهشتش در آورد، و آسوده اش گرداند:
(قسمتى از اين نامه است)
همانا سرپرستى اين اموال بر عهده فرزندم حسن بن على است، آنگونه كه رواست از آن مصرف نمايد، و از آن انفاق كند، اگر براى حسن حادثه اى رخ داد و حسين زنده بود، سرپرستى آن را پس از برادرش به عهده گيرد، و كار او را تداوم بخشد.
پسران فاطمه از اين اموال به همان مقدار سهم دارند كه ديگر پسران على خواهند داشت، من سرپرستى اموالم را به پسران فاطمه واگذاردم، تا خشنودى خدا، و نزديك شدن به رسول اللَّهصلىاللهعليهوآله و بزرگ داشت حرمت او، و احترام پيوند خويشاوندى پيامبرصلىاللهعليهوآله را فراهم آورم
۲ - ضرورت حفظ اموال
و با كسى كه اين اموال در دست اوست شرط مى كنم كه اصل مال را حفظ نموده تنها از ميوه و درآمدش بخورند و انفاق كنند، و هرگز نهال هاى درخت خرما را نفروشند، تا همه اين سرزمين يك پارچه زير درختان خرما بگونه اى قرار گيرد كه راه يافتن در آن دشوار باشد.
و زنان غيرعقدى من كه با آنها بودم و صاحب فرزند يا حامله مى باشند، پس از تولد فرزند، فرزند خود را گيرد كه بهره او باشد، و اگر فرزندش بميرد، مادر آزاد است، كنيز بودن از او برداشته، و آزادى خويش را باز يابد.»(۶۶)
حال بايد از متفكران جامعه و از معلمان اخلاق پرسيد چه مقدار اينگونه از ارزش هاى متعادل را ترويج مى كنيم؟
در مباحث خود چه مقدار مردم را به توليد درست يا ترك دنيا فرا مى خوانيم؟ آيا داشتن و توانائى اقتصادى را چه مقدار بعنوان يك ارزش مطرح مى كنيم؟
و چه مقدار تحت تأثير تبليغات سوء رهبانيت مسيحى، و ترك دنياى تصوف قرار گرفته برخلاف سيره عملى حضرت امام علىعليهالسلام همگان را به ترك دنيا تشويق مى كنيم؟