10%

خط رابطه

چه موهبتى بالاتر از اينكه «كلام خدا» در اختيار توست؟

خداوند، با تو هم صحبت مى‏كند، براى تو هم «پيام‏» مى‏فرستد، تو هم‏اگر بخواهى، مى‏توانى همچون حضرت موسى، «كليم خدا» شوى.چگونه؟... با خواندن «نماز» و «قرآن‏».

وقتى با طهارت جسم و جان، با نورانيت وضو و با «نيت قرب‏»، به نمازمى‏ايستى، و آنگاه كه با دهانى پاك، دلى روشن، ضميرى خداجوى و قلبى‏خاشع، به «تلاوت‏» مى‏پردازى، در هر دو حال، كليم خدا شده‏اى.

آنجا تو با «او» سخن مى‏گويى، اينجا، او با «تو» سخن مى‏گويد.

وقتى به نماز قامت مى‏بندى، چنين تصور كن كه در پيشگاه و محضرآن رب جليل و خداى هستى آفرين ايستاده‏اى و نيازت را با آن بى‏نياز درميان مى‏گذارى.

وقتى به تلاوت مشغولى، چنان تصور كن كه جبرئيل امين، از سوى‏خدا، اين كلمات را هم اينك بر تو نازل مى‏كند و تو شنونده سروش آسمانى‏و وحى خدايى هستى.

آهنگ دلنشين، بر زيبايى قرائت مى‏افزايد،(٣٦) اما هرگز مباد، كه شيوه‏تلاوت و اسلوب قرائت، تو را از معنى و توجه به پيامهاى آيات، باز دارد.

بكوش تا «الفاظ‏»، حجاب «معانى‏» نشود، و «كيفيت‏»، فداى «كميت‏»نگردد.

«قرآن‏»، گنجينه معارف خدايى است و «قرائت‏»، كليد گشايش اين‏گنج است. مگر مى‏شود كسى گنجينه‏اى را بگشايد ولى ننگرد كه در آن‏چيست و به چه كارى مى‏آيد؟

«نماز»، وسيله ارتباط با خالق است. مگر زيبنده است كه كسى نمازبخواند، اما رشته ارتباط با معبود، همچنان گسسته بماند؟

وقتى مى‏توان دل را در «چشمه ياد» شستشو داد، چرا ماندن در تيرگى‏غفلت؟!

وقتى مى‏توان با «تلاوت‏» و «عبادت‏»، با خدا انس گرفت، چرا دورى ومهجورى؟!

او، خواستار «وصل‏» است، ما چرا «قطع‏» كنيم؟...

نشاط «روح‏»، جسم را هم با نشاط مى‏سازد.

تاثير حالات روحى و درونى بر حالات جسم و ظاهر، بسيار جدى است.اثر ظاهر بر باطن نيز در جاى خود محل تامل است.

شادابى و طراوت جوانان، بخشى هم به روحيه، قوا، غرايز و نيروهاى‏نهفته در جوان باز مى‏گردد. اگر جوانى افسرده دل و گرفته خاطر شد، توان وتحرك ظاهرى و اجتماعى خويش را از دست مى‏دهد.

آنان كه سحرخيز و متهجدند و «خواب‏» را بر ديده خود راه نمى‏دهند و«بى حالى‏» را از خود طرد مى‏كنند، از نيروى روحى ايمان و محبت‏به‏محبوب و معبود برخوردارند.

اين «عشق برتر»، خواب و تنبلى را فرارى مى‏دهد.

انس با «ياد محبوب‏»، ميزان تحمل و ظرفيت انسان را نسبت‏به‏بى‏خوابى و بيدار ماندن و نيايش شب و استغفار سحر و بهره‏گيرى ازلحظات ملكوتى «سحر»، مى‏افزايد. عشق به خدا، لحظات خلوت نيمه‏شب و صبحدم را، براى «شب زنده دارى‏»، دوست داشتنى و لذت بخش‏مى‏سازد.

( الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ ) »(٣٧) ، ويژگى بندگان عارف و عاشق است كه از«فيض سحر» بهره‏مندند.

يكى از راههاى كسب اين توفيق، «زود خوابيدن‏»، براى «زودبرخاستن‏» است. آنان كه تا دير وقت و تا ساعتى از نيمه شب گذشته،همچنان در شب‏نشينى و گردش و گفتگو و تماشاى فيلم و مسابقات‏ورزشى به سر مى‏برند، روشن است كه توفيق «سحرخيزى‏» ندارند.

جسم نيز استراحت و آسايش مى‏طلبد، تا بتواند بار روح را بكشد.

نبايد «مديون جسم‏» بود. اين بدهكارى به بدن، سبب مى‏شود نتوانيم‏از اين مركب، براى «سفر شبانه‏» و «اسراء معنوى‏» استفاده كنيم.

خوشا نسيم لطيف و نوازشگر و بيدارگر صبحدم!

و دريغا از محروميت از اين نعمت روح‏بخش و شادابى آفرين.

نگوييد «نمى‏شود!»،

اگر بخواهيد، خيلى از اين «نمى‏شود» ها «مى‏شود».