كيست كه بىعيب باشد؟ و كيست كه خود را بىعيب بداند؟
آيا شگفت نيست؟... چشمى كه در ديگران صدها عيب مىبيند، عيوبخويش را يا نمىبيند، يا نمىخواهد ببيند. اين «حب نفس» است كه چنينكوردلى براى آدمى پديد مىآورد.
كلامحبت چنين است و علاقهمندى به هر چيز، انسان را «كر» و «كور»مىكند تا ضعفها و عيوب آن را نبيند و نشنود.
حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود : «خوشا آنكه پرداختن به عيوبش، او را ازعيوب ديگران باز دارد».
با نگاه و ديدهاى كه به نقادى و ارزيابى ديگران و حرفها خصلتها وعملكردشان مىپردازى، به خويش هم بنگر. اگر آنچه را در ديگران،ناپسند و زشت مىشمارى، در خودت نبود، خدا را شاكر باش. و الا اگر همانعيب و نقص را خود داشتى...
راستى، داستان طعنه زدن سير به پياز را در شعر «پروين اعتصامى»خواندهاى؟(٨)
عادت كردهايم كه عيب خود را نبينيم، يا براى آن محملى پيدا كنيم.اين گريز از واقعيت است. شجاع كسى است كه با صراحت آينه، صادقانهبرخورد كند و خود را فريب ندهد و سر وجدان خويش كلاه نگذارد!
بزرگان، دشمنى را كه عيب تو را بگويد، بهتر از دوستى دانستهاند كه آنرا پنهان سازد.(٩) چرا اين كار را خودمان نكنيم؟
تشكيل يك جلسه جدى و محرمانه براى «انتقاد از خويش» چه عيبىدارد؟ انسان عيبدار اگر به چاره بينديشد و بيمار به فكر درمان بيفتد، بهتراز پردهپوشى بر عيوب و كتمان درد است.
بد، بد است، چه از ما و چه از ديگران.
و... عيب هم، زشت است، چه در ما و چه در ديگران.
هم چشم گشودن به روى «عيب خويش» فضيلت است،
هم چشم بستن به روى «عيب ديگران».
به فرموده حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم : انسان آن قدر عيب دارد كه پرداختن بهآنها او را مشغول به خود سازد و به عيبجويى ديگران نپردازد! اما دشوارىكار در اينجاست كه انسان عيب خود را هنر مىبيند و توجيهگر ضعفها وكاستيهاى خويش است.
راستى... چه بايد كرد؟
نشست و برخاستبا خبرگان عيب شناس و بصير كه حساس و دقيقند،مىتواند آينهاى باشد كه كاستيهاى ما را به ما بنمايد. اگر اهل دقتباشيم،گاهى اشارهها، كنايهها، نگاهها و برخوردهاى اهل نظر و محاسبه، حامل«پيام» است و مىتواند «خط» بدهد.
چه عيب دارد كه از دوستانمان بخواهيم عيوب ما را به ما تذكر دهند؟
نه از روى كين، بلكه با انگيزه تذكر و خيرخواهى،
نه به قصد ويران كردن، بلكه با هدف ساختن،
نه پيش ديگران و به قصد رسواسازى، بلكه خصوصى، در گوشى،برادرانه، دلسوزانه و اصلاح گرانه!
نه به عنوان ضربه، بلكه به صورت «هديه». آنگونه كه امام صادقعليهالسلام مىپسنديد و توصيه مىفرمود.
اينجاست كه «جهادى عظيم» لازم است و گذشتى فداكارانه از دوسوى : يكى آنكه تذكر مىدهد، ديگرى آنكه تذكر مىشنود.
جز انسانهاى با شهامت، كسى حاضر نمىشود كه خويشتن را درمعرض نگاههاى نقاد و كنجكاو قرار دهد و نتيجه را هم، هر چه بودبپذيرد! و جز انسانهاى ارزشى، كسى حاضر نمىشود كه به قصه خدمتبهدوست، بدون مجامله و كتمان و مداهنه، خطاهاى دوست صميمىاش رابگويد.
راستى كه يافتن چنين دوستانى دشوار است، و «تداوم دوستى» با اين اوصاف، دشوارتر!