10%

نقادى خويشتن

كيست كه بى‏عيب باشد؟ و كيست كه خود را بى‏عيب بداند؟

آيا شگفت نيست؟... چشمى كه در ديگران صدها عيب مى‏بيند، عيوب‏خويش را يا نمى‏بيند، يا نمى‏خواهد ببيند. اين «حب نفس‏» است كه چنين‏كوردلى براى آدمى پديد مى‏آورد.

كلامحبت چنين است و علاقه‏مندى به هر چيز، انسان را «كر» و «كور»مى‏كند تا ضعفها و عيوب آن را نبيند و نشنود.

حضرت رسول‏صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : «خوشا آنكه پرداختن به عيوبش، او را ازعيوب ديگران باز دارد».

با نگاه و ديده‏اى كه به نقادى و ارزيابى ديگران و حرفها خصلتها وعملكردشان مى‏پردازى، به خويش هم بنگر. اگر آنچه را در ديگران،ناپسند و زشت مى‏شمارى، در خودت نبود، خدا را شاكر باش. و الا اگر همان‏عيب و نقص را خود داشتى...

راستى، داستان طعنه زدن سير به پياز را در شعر «پروين اعتصامى‏»خوانده‏اى؟(٨)

عادت كرده‏ايم كه عيب خود را نبينيم، يا براى آن محملى پيدا كنيم.اين گريز از واقعيت است. شجاع كسى است كه با صراحت آينه، صادقانه‏برخورد كند و خود را فريب ندهد و سر وجدان خويش كلاه نگذارد!

بزرگان، دشمنى را كه عيب تو را بگويد، بهتر از دوستى دانسته‏اند كه آن‏را پنهان سازد.(٩) چرا اين كار را خودمان نكنيم؟

تشكيل يك جلسه جدى و محرمانه براى «انتقاد از خويش‏» چه عيبى‏دارد؟ انسان عيب‏دار اگر به چاره بينديشد و بيمار به فكر درمان بيفتد، بهتراز پرده‏پوشى بر عيوب و كتمان درد است.

بد، بد است، چه از ما و چه از ديگران.

و... عيب هم، زشت است، چه در ما و چه در ديگران.

هم چشم گشودن به روى «عيب خويش‏» فضيلت است،

هم چشم بستن به روى «عيب ديگران‏».

به فرموده حضرت رسول‏صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : انسان آن قدر عيب دارد كه پرداختن به‏آنها او را مشغول به خود سازد و به عيبجويى ديگران نپردازد! اما دشوارى‏كار در اينجاست كه انسان عيب خود را هنر مى‏بيند و توجيه‏گر ضعفها وكاستيهاى خويش است.

راستى... چه بايد كرد؟

نشست و برخاست‏با خبرگان عيب شناس و بصير كه حساس و دقيقند،مى‏تواند آينه‏اى باشد كه كاستيهاى ما را به ما بنمايد. اگر اهل دقت‏باشيم،گاهى اشاره‏ها، كنايه‏ها، نگاه‏ها و برخوردهاى اهل نظر و محاسبه، حامل‏«پيام‏» است و مى‏تواند «خط‏» بدهد.

چه عيب دارد كه از دوستانمان بخواهيم عيوب ما را به ما تذكر دهند؟

نه از روى كين، بلكه با انگيزه تذكر و خيرخواهى،

نه به قصد ويران كردن، بلكه با هدف ساختن،

نه پيش ديگران و به قصد رسواسازى، بلكه خصوصى، در گوشى،برادرانه، دلسوزانه و اصلاح گرانه!

نه به عنوان ضربه، بلكه به صورت «هديه‏». آنگونه كه امام صادق‏عليه‌السلام ‏مى‏پسنديد و توصيه مى‏فرمود.

اينجاست كه «جهادى عظيم‏» لازم است و گذشتى فداكارانه از دوسوى : يكى آنكه تذكر مى‏دهد، ديگرى آنكه تذكر مى‏شنود.

جز انسانهاى با شهامت، كسى حاضر نمى‏شود كه خويشتن را درمعرض نگاههاى نقاد و كنجكاو قرار دهد و نتيجه را هم، هر چه بودبپذيرد! و جز انسانهاى ارزشى، كسى حاضر نمى‏شود كه به قصه خدمت‏به‏دوست، بدون مجامله و كتمان و مداهنه، خطاهاى دوست صميمى‏اش رابگويد.

راستى كه يافتن چنين دوستانى دشوار است، و «تداوم دوستى‏» با اين اوصاف، دشوارتر!