27%

شرح تحليلي از توقف عذاب قوم يونس و فرار او

آن‌چه از مجموع آيات قرآني در اين زمينه استفاده مي‌شود، با كمك آن‌چه قرائين موجود در اطراف اين داستان نشان مي‌دهد، اين است كه يونسعليه‌السلام يكي از پيامبران بوده كه خداي تعالي وي را به سوي مردمي گسيل داشته كه جمعيت بسياري بوده‌اند، يعني آمارشان از صد هزار نفر تجاوز مي‌كرده است. آن قوم دعوت وي را اجابت نكردند و به غير از تكذيب عكس‌العملي نشان ندادند تا آن كه عذابي كه يونس با آن تهديدشان مي‌كرد، فرا رسيد، و يونس خودش از ميان قوم بيرون رفت.

همين كه عذاب نزديك ايشان رسيد، و با چشم خود آن را ديدند، تصميم گرفتند همگي به خدا ايمان آورند، و توبه كنند و كردند. خدا هم آن عذاب را كه

در دنيا خوارشان مي‌ساخت از ايشان برداشت. و اما يونس وقتي خبردار شد كه آن عذابي كه خبر داده بود، از ايشان برداشته شده است و گويا متوجه نشده كه قوم ايمان آورده وتوبه كرده‌اند لذا ديگر به سوي ايشان برنگشت، زيرا مي‌ترسيد او را هو كنند و خشم‌ناك و ناراحت هم‌چنان پيش رفت. در نتيجه ظاهر حالش حال كسي بود كه از خدا فرار مي‌كند و به عنوان قهر كردن از اين كه چرا نزد اين مردم خوارش كرد، دور مي‌شود، و نيز در حالي مي‌رفت كه گمان مي‌كرد دست خدا به او نمي‌رسد!؟

پس سوار كشتي پر از جمعيت شد و راه افتاد. در بين راه نهنگي بر سر راه كشتي در آمد و چاره‌اي نديدند جز اين كه يك نفر را نزد او بيندازند تا سرگرم خوردن او شود و از سر راه كشتي به كناري رود به اين منظور قرعه انداختند و قرعه به نام يونسعليه‌السلام در آمد و او را در دريا انداختند، و نهنگ يونس را بلعيد و كشتي نجات پيدا كرد.

آن‌گاه خداي سبحان او رادر شكم ماهي زنده نگه داشت و چند شبانه‌روز حفظ كرد. يونس فهميد كه اين جريان يك بلاء و آزمايش است، كه خداي سبحان او را بدان مبتلا كرده است. و اين مؤاخذه‌اي است از خدا در برابر رفتاري كه او با قوم خود كرد، و مردم را به عذاب سپرد و خود بيرون آمد، لذا از همان تاريكي ظلمات شكم ماهي فريادش بلند شد به اين كه:

( لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ! ) (۸۷ / انبياء)

خداي سبحان اين ناله او را پاسخ گفت و به نهنگ دستور داد تا يونس را بالاي آب و كنار دريا بيندازد، نهنگ چنين كرد و يونس وقتي به زمين افتاد مريض بود، و خداي‌تعالي درخت كدوئي بالاي سرش رويانيد تا بر او سايه بيفكند.پس همين كه حالش جا آمد و دوباره مثل اولش شد، خدا او را به سوي قومش گسيل داشت، و قوم هم دعوت او را پذيرفتند، و به وي ايمان آوردند، و در نتيجه با اين كه اجلشان رسيده بود، خداوند تا يك مدت معين عمرشان داد.