27%

ارمياي نبي، شموئيل و طالوت

جزئيات اين واقعه تاريخي را از روايات اسلامي به شرح زير نقل مي‌كنيم: بني‌اسرائيل بعد از درگذشت موسيعليه‌السلام مرتكب گناهان شده و دين خدا را دگرگون كردند و از فرمان پروردگارشان سرپيچي نمودند. در ميان آنان پيامبري بود كه به كارهاي نيك امر مي‌كرد و از كارهاي زشت نهي‌شان مي‌نمود، ولي مردم اطاعتش نمي‌كردند.

روايت شده كه آن پيامبر «ارمياي نبي»عليه‌السلام بوده است.

خداي تعالي به جرم سرپيچي‌ها و زشت كاري‌هاي بني‌اسرائيل، جالوت را كه مردي قبطي بومي مصر بود، بر آنان مسلط كرد. او بني‌اسرائيل را ذليل ساخته و مردانشان را بكشت و از سرزمينشان و اموالشان بيرون كرد، و زنانشان را برده گرفت. بني‌اسرائيل نزد پيامبرشان شكوه بردند و فزع كردند و گفتند:

از خداي‌تعالي درخواست كن فرماندهي‌براي مابرانگيزدتادرراه‌خداكارزار كنيم!

در آن روزگار نبوت همواره در يك دودمان بود و سلطنت در دودماني ديگر، و خدا هرگز نبوت و سلطنت را در يك دودمان جمع نكرده بود. به همين جهت بود كه آن تقاضا را كردند. (وگرنه درخواست مي‌كردند خود آن پيامبر فرماندهي را بپذيرد.) پيامبرشان پرسيد:

آيا اگر چنين فرماندهي برايتان معرفي شد، و آن‌گاه جهاد بر شما واجب گشت قول مي‌دهيد كه از جهاد شانه خالي نكنيد؟

و يا چنين عزمي در خود مي‌بينيد؟

گفتند:

ما چه بهانه و عذري داريم كه در راه خدا قتال نكنيم، با اين‌كه دشمن ما را از خانه و زن و فرزندمان بيرون رانده است؟

لكن خداي تعالي به آن پيامبر خبر داد كه اينان پشت به جنگ خواهند كرد و همين طور كه پيشگوئي كرده بود شد، همين كه جهاد بر آنان واجب شد به جز عده كمي از ايشان همه از جنگ اعراض نمودند. و خدا به وضع ستم‌كاران داناست! لاجرم پيغمبرشان به ايشان گفت: خداي تعالي «طالوت» را مبعوث كرد تا فرمانده و پادشاه شما باشد. بني‌اسرائيل از بعثت طالوت خشم‌گين شده و گفتند: او كجا و سلطنت كردنش بر ما كجا؟! خود ما كه سزاوارتر به سلطنت هستيم او نه ثروتي دارد و نه از دودمان «لاوي» است، كه بايد نبوت در دودمان او باشد، و نه از دودمان «يوسف» است كه سلطنت همواره در آن دودمان بوده است، بلكه او از نسل بنيامين برادر پدر و مادري يوسف است، و دودمان وي نه بيت نبوت بوده و نه بيت سلطنت.

پيامبرشان در جواب گفت: خداي تعالي او را بر شما ترجيح داده، و نيروي علمي و جسمي بخشيده است، و خدا ملك خود را به هر كس كه بخواهد مي‌دهد، و او آن‌كسي است كه هر چه مي‌كند از روي علم و آگاهي مي‌كند.

«طالوت» همان‌طور كه «شموئيل» فرموده، مردي قوي هيكل و داناترين بني‌اسرائيل بود، الا اين كه مردي فقير بود و بني‌اسرائيل از همين خصلتش خرده گرفتند و گفتند: آخر او مال فراواني ندارد!

پيامبرشان گفت:

نشانه اين كه او از طرف خدا سلطان شما شده اين است كه آن «تابوت» را كه سكينتي از پروردگارتان و بقيه‌اي از آن‌چه از آل موسي و آل هارون به جاي مانده در آن است، براي شما مي‌آورد، در حالي كه ملائكه آن تابوت را حمل مي‌كنند. و اين تابوت همان صندوقي است كه خداي تعالي بر مادر موسي نازل كرد و مادر موسي قنداق بچه را در آن نهاد و به دريا افكند. و اين صندوق همواره در بين بني‌اسرائيل ببود و از آن تبرك مي‌جستند. و چون مرگ موسي فرا رسيد الواح و زره خود را و آن‌چه آيات نبوت داشت، در آن نهاده و به وصي خود «يوشع» سپرده بود، و اين تابوت هم‌چنان در بين ايشان بود، تا آن‌كه آن را خوار و بي‌مقدار شمردند، به طوري كه بچه‌ها با آن بازي مي‌كردند، و بني‌اسرائيل كه تا آن روز در كمال عزت و شرف زندگي مي‌كردند به خاطر همين كه راه گناه را پيش گرفته و به تابوت بي‌حرمتي رواداشتند، خدا آن تابوت را از ميانشان برداشت.

اين بود تا آن كه از ظلم جالوت كارد به استخوانشان رسيد و از پيامبر زمان خود درخواست كردند كه از خدا بخواهد فرماندهي برايشان برانگيزد تا در ركابش با كفار بجنگند. در آن روزگار خدا دوباره تابوت را به ايشان برگردانيد كه قرآن درباره‌اش مي‌فرمايد:

«نشانه اين‌كه او از طرف خدا سلطان شما شده اين است كه آن (تابوت) را كه سكينتي از پروردگارتان و بقيه‌اي از آن‌چه از آل موسي و آل هارون به جاي مانده در آن است، براي شما مي‌آورد، در حالي كه ملائكه آن تابوت را حمل مي‌كنند.»

سپس‌امام‌فرمود: منظوراز «بَقِيَّه» ذريه انبياست. (نقل ازامام ابي جعفرعليه‌السلام در تفسير قمي) اعتراض بني‌اسرائيل به فرماندهي و سلطنت طالوت ظاهرا اعتراض بي‌جا به نظر مي‌رسد، ولي اين اعتراض آن‌ها يك ريشه اعتقادي داشته است، زيرا يهود معتقد بودند كه در كار خدا بداء و نسخ و تغييري نيست، و اين سه از خدا محال است، كه قرآن از ايشان حكايت كرده كه گفتند:

( يَدُاللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ‌اَيْديهِمْ ) دست‌خدابسته‌است،دستشان‌بسته‌باد!»(۶۴/مائده)

پيامبرشان در پاسخ فرموده:

( اِنَّ اللّهَ اصْطَفيهُ عَلَيْكُمْ! ) خدا او را بر شما ترجيح داده است!» (۲۴۷ / بقره)

از طرف ديگر بني‌اسرائيل معتقد بودند سلطان بايد مردي توان‌گر باشد و چون طالوت مردي فقير بود منافات با سلطنت داشت، كه پيامبرشان جواب داده:

( وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ! ) (۲۴۷ / بقره)

يعني، سلطنت پول نمي‌خواهد بلكه نيروي فكري و نيروي جسمي مي‌خواهد، كه طالوت هر دو را بيش از شما دارد. و بالاخره:

( وَ اللّهُ يُؤْتي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ! ) خداي تعالي ملك خود را به هر كه بخواهد مي‌دهد!» (۲۴۷ / بقره)

و قهرا مصالح جامعه در آن است! آيات قرآني بقيه تاريخ اين جنگ را چنين توصيف مي‌كنند:

« همين كه طالوت سپاهيان را بيرون برد، گفت: خدا شما را با نهر آبي امتحان مي‌كند، هر كه از آن بنوشد از من نيست، و هر كس از آن ننوشد از من است ،مگر آن كس كه با مشت خود كفي بردارد و لبي‌تر كند! و از آن لشكر به‌جز اندكي همه نوشيدند. و همين‌كه او با كساني كه ايمان داشتند از شهر بگذشت، گفتند: امروز ما را طاقت )جالوت) و سپاهيان وي نيست! آن‌ها كه يقين داشتند كه به پيشگاه پروردگارشان مي‌روند، گفتند: چه بسيار شده كه گروهي اندك به خواست الهي بر گروهي كثير غلبه كرده‌اند.

و خدا پشتيبان صابران است! و چون با جالوت و سپاهيانش رو به رو شدند گفتند:

پروردگارا!

صبري به ما ده و قدم‌هايمان را استوار ساز

و بر گروه كافران پيروزمان گردان!

(رَبَّنا اَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْرا وَ ثَبِّتْ اَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَي‌الْقَوْمِ الْكافِرينَ !)(۲۵۰/بقره)

پس به خواست خدا شكست‌شان دادند

و (داود) جالوت را كشت!

و خدايش پادشاهي و فرزانگي به )داود) بداد،

و آن‌چه مي‌خواست به او بياموخت!

اگر خدا بعضي مردم را به بعض ديگر دفع نمي‌كرد زمين تباه مي‌شد!

ولي خدا با اهل جهان صاحب كرم است!

اين آيت‌هاي خداست كه (اي پيامبر اسلام) به حق بر تو مي‌خوانيم،

و محققا تو از پيامبراني!»