روز پنجشنبه غرّه ماه ربیع الاول سنه هزار و سیصد و شانزده در کربلا بودیم. صبح تخمیناً دو از روز برآمده مشرف شدیم به حرم محترم حضرت سیدالشهدا علیه آلاف التحی و الثناء و ارواحنا له الفداء و بعد از آن به حرم حضرت عباسعليهالسلام و بعد از آن مراجعت کردیم به منزل، و عصر رفتیم به حمام خیمه گاه. بسیار حمام وسیع پاکیزه خوبی بود، و بسیار خلوت بود. اول دو سه نفر بودند، بعد منحصر شد به ما دو نفر. آب تازه خوبی داشت. دلاک مهربان خوبی داشت که خدمت ما کرد. نامش مشهد علی اکبر بود. از اهل قزوین بود. از هر نفری یک هزار پول به جهت استاد و دلاک گرفتند، و نیم قمری جامه دار به جهت نوره گرفت. اول مغرب از حمام بیرون آمدیم و یکسر مشرف به حرم محترم شدیم. شب را دو دست نان و کباب و [٢۶۶] دوغ بسیار خوبی گرفتیم. هوا شب و روز بسیار گرم است، متصل در حرم و در اثنای راه و در منزل از آدم عرق می ریزد.باغ جلو بالاخانه ای که ما منزل داریم، باغ بسیار بسیار بزرگی است، مشهور است به باغ شیخ ابوالفتح. خودش هم در وسط باغ مدفون است. بقعه ای هم دارد. نخل بسیاری دارد. بسیار کربلا پرنعمت است، و نعمت هایش همه گوارا و بعضیش ارزان است. آدم اینجا بسیار میل به غذا پیدا می کند. گویا از اثر آب فرات باشد؛ چرا که بسیار شیرین و گوارا و هاضم است، گمان نمی کنم آبی از این بهتر باشد. برای بثورات و امراض سوداویه بسیار خوب است.گوش حقیر چند سال است که از اثر سودا مجروح است. چند دفعه که در این آب رفتم خیلی بهتر شده. کانّه می خواهد اگر خدا بخواهد به کلی رفع شود. می شود که یکی از معانی آنکه در حدیث وارد است که در آب فرات دو ناودان از بهشت جاری است، آن باشد که هم دفع مضار از آدم می کند و هم جلب منافع می کند. پس یکی ناودان دفع مضار است و یکی ناودان جلب منافع. و این هر دو اصلاً از بهشت بالا که در علّیین است و در نزد خداست، می آید به سوی دنیا، و در این آب مبارک نزول می کند، و از آن به جاهای دیگر منتشر می شود.
روز جمعه دویم ماه [ربیع الاول] در کربلا بودیم. اول صبح جاسم حمله دار آمد. صد و سی تومان وجه حواله او کردم که از جناب حاجی عبدالباقی در نجف بگیرد. بعد از آن مشرف شدیم به حرم محترم؛ یعنی اول رفتیم از سمت خیمه گاه سر نهر حسینیه. طرف دست راست و چپ راه، همه باغ و نخل بود، و بسیار باصفا بود. آب را بسته بودند؛ اما در دو طرف پل آب زیاد تا سینه جمع بود. غسل جمعه و زیارت را با هم کردیم. بعد روانه به حرم شدیم. عصر را خیال داریم که اگر خدا بخواهد به وادی ایمن برویم، به جهت زیارت اموات، به خصوص پدر و مادر و عیال حقیر. خدا توفیق عنایت فرماید. روز شنبه سیوم [ربیع الاول] در کربلا بودیم. دیروز عصر را رفتیم به وادی ایمن. قبرها خیلی اندراس پیدا کرده بود. نخل های متعدد از سابق در آن باقی بود. معلوم است که اینجا باغ های نخل بود. جای بکر کانّه در آن نمانده. تازه شنیدم عثمانی مکان دیگری که نیم فرسخ از شهر دور است برای دفن اموات معین کرده و آن را وادی ایسر می نامند، و وادی ایمن چندان مسافتی تا دروازه شهر ندارد. چند قدمی است به جهت نزدیکیش به شهر، و تأثیر عفونت اموات به اهل شهر حکم کرده که در آنجا کسی را [٢۶٨] دفن نکنند. از این جهت بائر افتاده. تا قریب غروب آنجا بودیم. بعد از آنجا مشرف شدیم به حرم محترم.امروز هوا زیاد از اندازه گرم بود. در حرم محترم نمی توان زیست نمود. از زیادتی عرق، مثل آن است که آدم توی آب رفته باشد و لباس هایش را توی آب فرو برده باشد. صبح را رفتیم به خیمه گاه. بعد رفتیم سر نهر حسینیه، غسل زیارتی کردیم. بعد مراجعت کردیم از سمت خانه سید مرحوم(۱) اعلی الله مقامه. و در بیرونی خانه روی نیمکتی قدری نشستیم. جناب آقا سید قاسم نوه آن بزرگوار بیرون نبود. ما هم نخواستیم که بیرون آیند. داماد ایشان قدری نزد ما نشست. بعد برخاستیم رفتیم حرم محترم. بعد آمدیم منزل. خربزه و نان و ماستی صرف کردیم. بعد خوابیدیم.اول ظهر جناب آقامیرزا علی هندی تشریف آوردند. درخدمت ایشان بودیم تا قریب به دو به غروب مانده. یک ساعت به غروب مانده رفتیم منزل حاجی میرزا عبدالحسین پسر مرحوم نائب الصدر که تازه مرحوم شده بود به جهت فاتحه آن مرحوم. اول غروب مشرف شدیم به حرم محترم. قریب به دو برگشته به منزل. صرف نان و بادنجان و ماستی کرده خوابیدیم. شب هم بسیار گرم بود.روز یکشنبه چهارم [ربیع الاول] در کربلا بودیم. اول صبح قدری آب فرات پیدا کردم و در همان منزل غسل زیارت کردم و مشرف شدم. بعد مراجعت کرده به منزل. نان و ماست و خیاری صرف کرده، خوابیدیم. امروز هم هوا بسیار گرم است. لایزال عرق از چهار طرف آدم می ریزد. خدا رحم کند. در راه که خدا نخواسته بسیار صدمه گرما خواهیم خورد. کجاوه و چادر را جاسم به طور ظلم و عدوان از ما گرفت. چادرش را فروخت. بنا بر قول خودش به ده تومان تای کجاوه مرا بخشید به عکام بی مروت حقیر حسینعلی. عجب عکام بی حیای بی مروت طماع بیعاری بود. خیلی صدمه از دست او خوردیم. سه تومان در جبل پول نقد از من گرفت به جهت خرج خوراکش، و چند منزل دو سه فقره کار با روترشی کرد، و بعد واگذارد و ابداً هیچگونه خدمتی نکرد. کانّه ما را نمی شناخت. حواله او به حضرت عباسعليهالسلام و بدتر از او، جعفری بود که اول جاسم برای ما معین کرد. من شک ندارم که این ملعون، حرامزاده یا ولد حیض است. خدا او را به بدتر طوری بگیرد، و عذاب او را
_____________________________________
۱- مقصود سید کاظم رشتی است.