نایین خانه جناب آقای محمد قلیخان سلّمه الله که از آقایان و علمای آنجا هستند، منزل کردیم. الحق پذیرایی خوبی فرمودند. هشت روز در آنجا بودیم، و چند روز علی الصباح به خواهش و فرمایش ایشان مذاکره علمی می شد» اشاره به جلساتی باشد که وی به عنوان یک روحانی شیخی با مریدان و هم فکران داشته است.
می دانیم که مردم جندق از همان روزگار شیخی مذهب و به قول نویسنده ما اهل ایمان بوده اند. به همین دلیل از وی استقبال شایانی شده است: «چند نفر از جندق به آنجا استقبال آمدند. یک فرسخ و نیم راه بود تا جندق. عصر بلندی به آسیای نیم فرسخی جندق رسیدیم. جناب مستطاب آقا سیدهاشم و جناب آقای آقا میرزا ابوتراب با جمعی از رفقا تا آنجا به استقبال آمده بودند، و نهایت لطف و مرحمت را فرموده بودند. به اتفاق ایشان سوار شده وارد جندق شدیم»
وی همچنین نوشته است: «عجالتا تمام اهلش اهل ایمانند. خارج از طریقه خود در آنها دیده نمی شود» طبیعی است که روحانی ما هم میان آنان محترم بوده و در جریان این سفر و با ورود به جندق «در منزل جناب آقای سید هاشم سلمه الله که از اخیار علما و حکما است و رئیس و مطاع همه اهل آنجاست» منزل داشته است. در انارک هم شماری شیخی بوده اند و مولف نوشته است: « اهل ایمان در انارک نیز بسیار بودند. طالب استماع مطالب علمیه هستند»
در کل، سید حسن، فردی متعبد و متدین است و قرآن خواندن بعد از نمازش، حتی روی مال یعنی بر سر یابو و الاغ هم ترک نمی شود. هر بار غسل جمعه می کند، و اگر روز پنج شنبه ترس آن داشته باشد که جمعه آب برای غسل پیدا نکند، احتیاطا غسل می کند.
زمانی هم که به عشق آباد می رود توجه دارد که در آنجا بابی ها نفوذی دارند و از جمله از حمام بابی ها یاد کرده و سپس در باره منزل محل اقامتش می نویسد: «منزل ما در آنجا در سرای حاجی محمدتقی میلانی که می گویند شیخی بوده، بود. در یکی از حجرات فوقانی او که درش رو به خیابان و بازار وا می شد، منزل داشتیم»
در طول سفر، چند بار مریض می شود و احساس نگرانی می کند. یک جا از خداوند می خواهد از این سفر سالم برگردد اما در سفری که به کربلا می رود در آنجا جان او را بگیرد: «خداوند به حق محمد و آل محمدعليهمالسلام ما را از ناخوشی و موت و فوت در این سفر حفظ فرماید. جمعی به انتظارند و از این سخت تر برای آنها نمی شود که خبر مرگ برای آنها ببرند، و از فضل و کرم خود سفری دیگر روزی فرماید که بیایم به کربلا و آنجا ناخوش شوم و بمیرم. از زمانی که خود را شناخته ام تا حال، این خواهش را از امام زمان - عجل الله تعالی فرجه - دارم. امیدوارم که مرا مأیوس نفرماید و از فضل خود به مراد برساند»
زمانی که در مکه فرصت طواف مستحبی پیدا می کند، و به رغم این که حالش چندان مساعد نیست، می نویسد: «سه طواف کردم: یکی برای شیخ مرحوم [مقصود احسائی است] و یکی برای سید مرحوم [سید کاظم رشتی] و یکی برای مرحوم آقا که علی القاعده باید حاج محمد کریم خان باشد.
قبر شیخ احمد احسائی در بقیع در فاصله کوتاهی از قبور ائمهعليهمالسلام بود و وی چندین بار اشاره دارد که بر سر قبر وی رفته و فاتحه و یس خوانده است: «سر قبر مطهر شیخ مرحوم اعلی الله مقامه زیارتی و سوره یاسینی خواندم»
در کربلا نیز به سراغ خانواده سید کاظم رشتی رفته می نویسد: «رفتیم سر نهر حسینیه، غسل زیارتی کردیم. بعد مراجعت کردیم از سمت خانه سید مرحوم اعلی الله مقامه در بیرونی خانه روی نیمکتی قدری نشستیم. جناب آقا سید قاسم نوه آن بزرگوار بیرون نبود. ما هم نخواستیم که بیرون آیند. داماد ایشان قدری نزد ما نشست. بعد برخاستیم رفتیم حرم محترم. بعد آمدیم منزل»
این علاقه تا کرمانشاه که آثاری از شیخ احمد احسائی در آن بوده، ادامه می یابد: «چند دفعه با ایشان [آقا محسن کرمانشاهی پسر عمو و پسر خاله جناب شیخ عبدالرحیم؟] رفتیم به گردش باغ شاهزاده محمدعلی میرزا [پسر فتحعلی شاه و حاکم غرب کشور] و مسجد او که در جنب باغ است که شیخ مرحوم اعلی الله مقامه در آن نماز کرده اند، و مسجد جمعه که نیز در آنجا نماز فرموده اند. . دو کتاب از مرحوم شیخ علی پسر مرحوم شیخ اعلی الله مقامه در خانه آن جناب آقا محسن زیارت کردم. یکی نهج المحجه که در اثبات امامت و مثالب و بدع مخالفین نوشته بود، و دیگری مختصری در نصرت والد مادر ماجد خود در اعتقاد به معاد جسمانی؛ بسیار خوب نوشته بود. جزاه الله خیر الجزاء و افضل الجزاء و اوفر الجزاء»
اطلاعات جزئی تر و گاه مبهم در این سفرنامه در ارتباط وی با شیخی ها هست که آقای حمیدرضا نفیسی در یادداشتی که در باره خاندان نفیسی نوشتند و ما در صفحات پیش آوردیم، آورده اند.
در اینجا مروری بر مهم ترین نکات موجود در سفرنامه در برخی از موضوعات خواهیم داشت.