عصر بلندی رسیدیم به ریود. در کاروانسرای ملا محمد منزل کردیم. اطاق گرم خوبی داشت. آتش که کردیم، مثل حمام شد. هندوانه هم از او گرفتیم، قبل از غروب خوردیم. اصلش آبادی بسیار خوبی است، نعمت فراوانی دارد. قهوه خانه متعدد دارد. قنات آب بزرگی در وسطش می گذرد. هوا هم چندان سرد نبود. صبح [جمعه ٢٩ رجب] سر آفتاب از آنجا حرکت کردیم برای سبزوار. ظاهراً سه فرسخ راه باشد. اوّل آفتاب خیلی هوا سرد شد. هرچه آفتاب بلند شد هوا ملایم شد. باد سرد شدیدی می آمد، کم کم تخفیف یافت. سر دو فرسخی رسیدیم به قهوه خانه.پیاده شده لقمه نانی خوردیم. خربزه ای هم از صاحب قهوه خانه خریده خوردیم و غلیانی کشیده سوار شدیم. نزدیک میلی که سر یک فرسخی سبزوار است برای نماز در بیابان، پای جوبی پیاده شدیم برای نماز.