10%

تهیه مقدمات حرکت [سوم شوال ١٣١۵]

روز اول حرکت روز پنج شنبه سیوم ماه شوال ١٣١۵ بود. حمله دارمان حاجی جاسم ما را ملجأ و ناچار کرد به حرکت، و هرچه گفتیم شب جمعه است چگونه می شود از چنین زمینی حرکت کرد و از زیارت شب جمعه محروم ماند، وانگهی سیوم [٨٨] ماه است و نحس است، نپذیرفت. لهذا به جهت رفع نحوست روز، به مقتضای اخبار، صدقه دادیم و از آفتاب برآمده، رفتم به حمام، و غسل زیارت و غسل جمعه را به مقتضای اخبار که در سفر اگر بداند که جمعه به آب نمی رسد، پنج شنبه می تواند غسل را پیش اندازد، غسل کردم و مشرّف شدم به حرم مطهّر، و زیارت جامعه را با وداع آن زیارت که در اخبار مأثور است، خواندم، و مرخّص شده، آمدم به منزل، و ناهار صرف کرده، اول ظهر، نماز ظهر و عصر را کردم، و حاجی جاسم حمّال آورد و اسبابمان را برد پای گاری. بعد با همشیره وداع کرده و بعضی از ادعیه وارده حین خروج را خوانده آمدم پای گاری. و میرزا رضا رفته بود به حرم محترم به جهت وداع، بعد آمد. وقتی آمد، سوار در گاری شدیم. و چند نفر دیگر هم با ما در گاری بودند. کربلایی حسین اصفهانی مشهور به خرمایی سقط فروش، حاجی فنیخ عرب و حاجی تقی بروجردی اصلا، نجفی مسکنا حمله دار، و حاجی محمد سبزواری حجّه فروش. این هر سه گانه از اعوان و خدمه حاجی جاسم بودند. و شخصی از اهل نیشابور و زنی که مکفای حاجی تقی شده بود، و حاجی جاسم خودش عقب ماند که چند حاجی دیگر را تذکره آنها را گرفته، روز جمعه از طرف دوشاخ بیاید به عشق آباد.ما از طرف قوچان می رویم، او از آن طرف می آید، و چون از آن طرف نزدیک تر است، و قدری از راه را در ماشین(۱) می نشینند، شاید پیش از ما وارد عشق آباد شود، اگر مانعی پیدا نکند.

گاریچی ما علی اکبر نامی است ترک. چهار اسب به گاری بسته، ماشاءالله اسب های بسیار چاق سردماغی هستند. خیلی تند می روند. این سه نفر حاجی مذکور، بسیار خدوم و مهربان و زرنگ هستند، به خصوص حاجی فنیخ که خیلی امین و خدوم و خوش احوال است. خدمات ما را او متوجه است. خیلی چشم و دل سیر است. خودش هم دستگاهش بد نیست. بارهای ما را او در گاری می گذارد و جا درست می کند، و وقت ورود پایین می آورد و منزل می گیرد، و هرچه اصرار می کنیم که بیاید چایی بخورد نمی آید.