برای اینکه تحلیل دقیقی درباره خیر و شر از دیدگاه فلسفی داشته باشیم باید به چند نکته توجه کنیم:
امری که متّصف به خیر و شرّ میشوند از یک نظر قابل تقسیم به دو دسته هستند:
الف: یک دسته اموری که خیریت و شریت آنها قابل تعلیل به چیز دیگری نیست؛ مانند خیر بودن حیات و شرّ بودن فناء.
ب: دسته دیگری اموری که خیریّت و شریّت آنها معلول امور دیگری است؛ مانند خیر بودن آنچه در ادامه حیات، مؤثر است و شر بودن آنچه موجب فناء میگردد.
در واقع، خیریت افعال هم از قبیل دسته دوم است؛ زیرا مطلوبیّت آنها تابع مطلوبیّت غایات و نتایج آنهاست. و اگر غایات آنها هم وسیلهای برای تحقّق اهداف بالاتری باشند، نسبت به اهداف نهایی، حکم فعل را نسبت به نتیجه خواهند داشت.
همه میلها و رغبتها فطری، شاخهها و فروعی از حبّ ذات هستند و هر موجود ذیشعوری چون خودش را دوست میدارد، بقای خودش و کمالات خودش را دوست میدارد و از این جهت، میل به چیزهایی پیدا میکند که در ادامه حیات یا در تکاملش مؤثر هستند و به دیگر سخن، نیازی که نیازهای بدنی یا روانی او را تأمین میکنند. و در حقیقت این میلها و رغبتها وسایلی هستند که دست آفرینش در نهاد هر موجودی ذیشعور قرار داده است تا او را به سوی چیزهایی که مورد نیازش هست، سوق دهند.
بدین ترتیب، وجه روشنی برای تعلیم خیر و شرّ و کمال نقص و سپس به وجود و عدم به دست میآید؛ یعنی با قراردادن مصداق مطلوب و نامطلوب به جای این عنوانها در یک طرف اضافه و حذف ویژگی شعور و میل از طرف دیگر، تعمیم به کمال و نقض حاصل میشود.
سپس با توجه به اینکه مطلوبیّت کمال وجود، تابع مطلوبیّت اصل وجود است و کمال شیء هم چیزی جز مرتبهای از وجود آن نیست، نتیجه گرفته میشود که اصیلترین «خیر» برای هر موجودی، موجود آن، و اصیلترین شرّ برای هر موجودی، عدم آن خواهد بود.
هرگاه به کمال رسیدن موجودی، متوقف به شرط عدمی باشد، میتوان آن امر عدمی را به یک معنا از اجزاء علّت تامّه برای حصول کمال مفروض شمرد و از این جهت، آن را خیری برای چنین موجودی محسوب داشت. و برعکس، هرگاه نقص موجودی معلول مزاحمت موجود دیگری باشد، میتوان موجود فراهم را شرّی برای آن تلقی کرد: ولی از نظر دقیق فلسفی، اتصاف امر عدمی به خیر و همچنین اتصاف امر وجودی به شرّ، بالعرض است؛ زیرا امر عدمی از آن جهت که کمال موجود دیگری به نوعی استناد به آن پیدا کرده متّصف به شرّ شده است.
در موجوداتی که دارای ابعاد و شئون مختلف یا اجزاء و قوای متعدد هستند، ممکن است تزاحمی بین کمالاتشان یا اسباب حصول آنها پدید بیاید، در این صورت، کمال هر جزء یا هر قوهای، نسبت به خودش، خیر است و از آن جهت که با کمال قوّه دیگری مزاحم میشود برای این قوّه، شر خواهد بود و برآیند کمالات و نقایص اجزاء و قوا خیر و شرّ برای خود آن موجود، به شمار میرود.
این بیان، درباره مجموع جهان مادی که مشتمل بر موجودات متزاحمی هست نیز جاری میشود؛ یعنی خیر بودن کل جهان به این است که مجموعا واجد کمالات بیشتر و بالاتری باشد هرچند بعضی از موجودات به کمال مورد نیازشان نایل نشوند، و همچنین شر بودن آن به غلبه کمّی و یا کیفی جهات نقص و فقدان است.