اول كاري كه كردم چون ملا لطف اللّه شيخ الاسلام آنجا مرحوم شده بود و اسباب عمده دربهدري من او بود و بعد از او مرحوم ملا عبد الرزاق كه از همسن و هم مسلكهاي من بود و پسر مرحوم ملا احمد شيخ الاسلام آن اوقات حكومت كردستان جزو آذربايجان بود، رقمي از وليعهد براي ملا عبد الرزاق صادر شده بود كه شيخ الاسلام باشد. در اين تغيير صدارت و تغيير حكومت آن رقم مهمل مانده بود. فرماني در امضاي آن رقم صادر كردم با يك حلقه انگشتري الماس ممتاز براي ملا عبد الرزاق، و توليت مسجد دار الاحسان را كه در كردستان به منزله مسجد سپهسالار طهران است از يك نفر مجتهد آنجا حجة الاسلام گرفته و براي پسر همان ملا لطف اللّه فرمان صادر كردم، با يك حلقه انگشتري الماس، و از اين دو كار عمده كه ابدا يكي از اهل كردستان تصور چنين تسلطي در من نميكرد، برخلاف گذشته ابهت و اهميتي در كردستان به هم رسانيدم و چند لقب و منصب و خلعت براي سايرين كه تكليف ميكردند و ميخواستند، فرمان صادر ميكردم، من جمله لقب احتشام ديوان براي مرحوم ميرزا مصطفي، اشرف الممالك براي ميرزا محمد علي برادرش و غيره و غيره و فايده كه كفايت قروض اين مدت را بكند بردم، بلكه بيشتر از آن. اگر چنانچه درين موقع به ظاهرسازي نميپرداختم و جلو خرج غير لازم را ميگرفتم البته مايه به هم ميبستم. لكن «قرار در كف آزادگان نگيرد مال».