عارف قزويني- بحر نامطبوع«۱»
نكنم چاره اگر دل هر جائي را | نتوانمي تن ندهم رسوائي را | |
همه شب اختر شمرم تا كي آيد صبح | تو چه داني مه من غم تنهائي را | |
به چمن بگذر تا سرو آموزد | ز تو اي سرو روان رعنائي را | |
نرود مرا از سر سودايت بيرون | اگرش بكوبي سر سودائي را ايضا عارف | |
نميدانم چه در پيمانه كردي | به يك پيمانهام ديوانه كردي | |
پريشان روزگارم شد در اين روز | كه بر زلف پريشان شانه كردي | |
چه شد اندر دل من جا گرفتي | وطن در خانه ويرانه كردي |
به تاريخ يوم سهشنبه ۲۴ شهر جمادي الاخري ۱۳۲۹ كه بعد از دو شب اقامت داشت كه از آنجا به دربار و از آنجا به منزل مراجعت شد و بفضل اللّه بسيار خوش گذشت تحرير شد.