صبحها تا موقع رفتن درب خانه، مرحوم ديوان بيگي مينشست و مردم از علما و اعيان به ديدن ميآمدند، چه ارباب رجوع و چه اهل توقع. من هم ميرفتم در مجلس مينشستم و كمكم تصرف در معقولات ميكردم. بعد كه مرحوم مزبور به در خانه ميرفت من هم به مكتب ميرفتم. براي ناهار مرحوم ديوان بيگي به خانه مراجعت ميكرد. تا آخر عمر ديده نشد در اندرون و نزد زنها ناهار بخورد. تمام در بيروني ناهار ميخورد. اغلب هم مهمان داشت. اگر هم مهمان نبود شش هفت نفر از منسوبان و نوكرهاي مجلسنشين در خدمتش ناهار ميخوردند. من روزها در مكتب و شبها ناچار در خدمت مرحوم ديوان بيگي بايد شام بخورم. اگر يك شب غيبت ميكردم مسئول بودم به احتياط اينكه مبادا شب جائي بروم.